تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 7 12345 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 65

نام تاپيک: بهترین مرجع تصمیم گیرنده در مورد تناسب جرم و مجازات

  1. #1
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض بهترین مرجع تصمیم گیرنده در مورد تناسب جرم و مجازات

    با درود خدمت همه دوستان خوب انجمن پی سی ورلد.
    تالار فلسفه اینجا و نظرات دوستان بسیار پخته و ارزشمنده و من که لذت میبرم.
    برای همین تصمیم گرفتم یک تاپیکی ایجاد کنم و سئوالی که هرچی روش فکر میکنم، جواب مناسبی براش پیدا نمیکنم رو مطرح کنم.

    اون سئوال هم اینه :

    بهترین مرجعی که میتونه در مورد تناسب جرم و مجازات تصمیم بگیره چیه؟

    مثلا یک قتلی رخ میده.
    دین میگه مشابهش باید قاتل قصاص نفس بشه، اخلاق ممکنه بگه نیازی نیست، اولیای دم میتونه بگه قصاص یا نه.
    در کشورها و شرایط مختلف هم تناسب جرم و مجازات از زمین تا آیمون با هم تفاوت داره.
    مثلا قاتلی که در سوئد ده ها نفر رو به رگبار بست به 25 سال زندان محکوم شد !!

    به نظرتون چه چیزی میتونه بهترین عدالت رو در مورد تناسب جرم و مجازات اجرا کنه؟
    نظر اکثریت؟
    قانون برگرفته از تفکر حاکم؟
    دین و مذهب؟
    یا ....؟

  2. 7 کاربر از B.Russell بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    پس چرا هیچکس جواب نمیده، خوب بذارین با یک مثال چالشی بحث رو شروع کنیم :

    فردی رو در نظر بگیرید، که با یک فداکاری جان هزار نفر رو نجات میده و در واقع هزار حیات رو حفظ میکنه و در این راه دچار نقص عضو هم میشه.

    پس از مدتی این فرد در یک درگیری، یک انسان رو به قتل میرسونه و اولیای دم تقاضای قصاص میکنن.

    طبق قوانین دینی، اون فرد بدون در نظر گرفتن سابقه و به دلیل قتل و تقاضای اولیای دم اعدام خواهد شد، در قوانینی دیگر ممکنه صرفا بهش زندان طولانی مدت یا کوتاه مدت بدن با وجودیکه یک جان کجا و هزاران جان کجا.

    در این مورد بهترین تناسب جرم و مجازات به نظرتون چی میتونه باشه؟

  4. این کاربر از B.Russell بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض

    کلا فلسفه مجازات (Punishment) به نظر من یک نوع مصادره به مطلوب عجیب هست که گویی یک عدالت کیهانی قراره وجود داشته باشه و وظیفه ما انسان ها هم برقراری اون عدالت هست، و هر کس کار اشتباهی انجام داد باید مجازات بشه و به نوعی تاوان اشتباهش رو پس بده (مجازات در ازای اشتباه) تا مثلا به نوعی بالانس برسیم! و در این بین برای اینکه مجازات چه کاری چه چیزی هست در طول تاریخ بحث های زیادی بوده که ادیان و فلسفه ها و ایدئولوژی ها و ... هم همگی سیستم مجازات خودشون رو داشتند.

    کلا به نظر من این سیستم تفکر به دوران عصر حجر برمی گرده و بدترین قسمت جامعه و تمدن مدرن ماست. واقعیت اینه که قرار نیست در کیهان یک عدالت اساسی وجود داشته باشه، ما انسان ها مسئولین برقراری این عدالت در جهان هم نیستیم. تنها فرضی که باید کرد اینه که ما انسان ها الان روی زمین هستیم و قراره کنار هم روی زمین زندگی کنیم، و برای اینکه زندگیمون بهتر باشه خودمون، برای خودمونیک سری قانون می نویسیم. وقتی این قوانین توسط افرادی رعایت نمیشه قرار نیست افراد رو مجازات کنیم (مگه افراد برای این به دنیا اومدن که قوانین ما رو رعایت کنند؟) ، باید همیشه ببینیم چه دلایلی باعث میشه این قوانین رعایت نشه که می تونه نقص در قانون باشه، دلایل اجتماعی مثل فقر و ... یا در نهایت مشکلات در انسان ها (بیماری ها و اختلالات روانی)، که با دانستن این مسائل میشه یا قوانین رو بهبود بخشید، یا Motive و انگیزه های تخلفات رو کم کرد و یا روی انسان ها کار کرد تا اختلالات و مشکلات روانیشون رو درمان کرد.

  6. این کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    کلا فلسفه مجازات (Punishment) به نظر من یک نوع مصادره به مطلوب عجیب هست که گویی یک عدالت کیهانی قراره وجود داشته باشه و وظیفه ما انسان ها هم برقراری اون عدالت هست، و هر کس کار اشتباهی انجام داد باید مجازات بشه و به نوعی تاوان اشتباهش رو پس بده (مجازات در ازای اشتباه) تا مثلا به نوعی بالانس برسیم! و در این بین برای اینکه مجازات چه کاری چه چیزی هست در طول تاریخ بحث های زیادی بوده که ادیان و فلسفه ها و ایدئولوژی ها و ... هم همگی سیستم مجازات خودشون رو داشتند.

    کلا به نظر من این سیستم تفکر به دوران عصر حجر برمی گرده و بدترین قسمت جامعه و تمدن مدرن ماست. واقعیت اینه که قرار نیست در کیهان یک عدالت اساسی وجود داشته باشه، ما انسان ها مسئولین برقراری این عدالت در جهان هم نیستیم. تنها فرضی که باید کرد اینه که ما انسان ها الان روی زمین هستیم و قراره کنار هم روی زمین زندگی کنیم، و برای اینکه زندگیمون بهتر باشه خودمون، برای خودمونیک سری قانون می نویسیم. وقتی این قوانین توسط افرادی رعایت نمیشه قرار نیست افراد رو مجازات کنیم (مگه افراد برای این به دنیا اومدن که قوانین ما رو رعایت کنند؟) ، باید همیشه ببینیم چه دلایلی باعث میشه این قوانین رعایت نشه که می تونه نقص در قانون باشه، دلایل اجتماعی مثل فقر و ... یا در نهایت مشکلات در انسان ها (بیماری ها و اختلالات روانی)، که با دانستن این مسائل میشه یا قوانین رو بهبود بخشید، یا Motive و انگیزه های تخلفات رو کم کرد و یا روی انسان ها کار کرد تا اختلالات و مشکلات روانیشون رو درمان کرد.
    ممنون از نظر جامع و شیوای شما.
    اما مواردی که فرمودین، بیشتر در جهت پیشگیری بود، یعنی چه کارکنیم که تخلفاتی رخ نده و ارمانشهر ما هم مسلما زمانی هست که هیچ جرمی رخ نده.

    ولی ما الان شرایطی رو مد نظر داریم که جرم رخ داده و حالا باید مجازاتی براش در نظر گرفت.
    این هم فقط مخصوص انسان نیست، حتی در میان سایر موجودات هم عضو ناهمگن یا ضعیف تر رو به نحوی حذف میکنند.

    یکسری صفات مثل حرص و طمع، زیاده خواهی و... اکتسابی مطلق نیست که فقط جامعه رو مقصر بدونیم که انسان رو به اون سمت برده، بلکه فردی خودش به کمک این صفات منفی و بر اساس یک نبوغ ذاتی دست به جنابت میزنه و حالا باید براش تصمیم گرفته بشه.

    اگر اشتباه برداشت نکرده باشم، شما تصمیم به مجازات غیرقابل اغماض رو در هر زمانی نظر اکثریت میدونین؟
    یا برای هیچ جرمی در هیچ سطحی نباید مجازاتی در نظر گرفته بشه؟

  8. این کاربر از B.Russell بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض

    ممنون از نظر جامع و شیوای شما.
    اما مواردی که فرمودین، بیشتر در جهت پیشگیری بود، یعنی چه کارکنیم که تخلفاتی رخ نده و ارمانشهر ما هم مسلما زمانی هست که هیچ جرمی رخ نده.

    ولی ما الان شرایطی رو مد نظر داریم که جرم رخ داده و حالا باید مجازاتی براش در نظر گرفت.
    این هم فقط مخصوص انسان نیست، حتی در میان سایر موجودات هم عضو ناهمگن یا ضعیف تر رو به نحوی حذف میکنند.

    یکسری صفات مثل حرص و طمع، زیاده خواهی و... اکتسابی مطلق نیست که فقط جامعه رو مقصر بدونیم که انسان رو به اون سمت برده، بلکه فردی خودش به کمک این صفات منفی و بر اساس یک نبوغ ذاتی دست به جنابت میزنه و حالا باید براش تصمیم گرفته بشه.

    اگر اشتباه برداشت نکرده باشم، شما تصمیم به مجازات غیرقابل اغماض رو در هر زمانی نظر اکثریت میدونین؟
    یا برای هیچ جرمی در هیچ سطحی نباید مجازاتی در نظر گرفته بشه؟
    شیوه برخورد با جرم و جنایت هست که در آینده باعث میشه پیگیری بشه از این شیوه و صد درصد مجازات کردن مجرم باعث جلوگیری از جرم و جنایت نمیشه. این رو تجربه ما در طول تاریخ خیلی خوب ثابت می کنه. من نگفتم فقط قضیه جامعه است گفتم جامعه یکی از موارد هست که میشه خیلی راحت این رو نشون داد، شرایط روانی افراد هم یک فاکتور دیگه است که دربارش توضیح دادم. تمام اون صفت ها جزو حالت های روانی افراد هستن و اکثرا به بیماری های روانی مرتبط هستن.

    من مجازات رو با هدف مجازات (یعنی تنبیه شخصی که خطا کرده) کاملا نامناسب می دونم. بعضی مواقع شاید ممکن باشه یک شخص رو به زندان بندازیم ولی نه برای تنبیه اون شخص، بلکه به هدف پیشگیری از سایر آسیب هایی که این شخص به جامعه می زنه. من فکر می کنم برای هیچ جرمی نباید مجازاتی رو در نظر گرفت ولی میشه برای جلوگیری از تکرار شدن اون جرم (در شرایطی که اون شخص بطور روانی قابل تصحیح نیست) توسط اون شخص یک سری محدودیت ها براش ایجاد کرد (که شدیدترینش می تونه زندان باشه).

    اگه شخصی بیمار باشه و مثلا در خیابون از هوش بره و موقع افتادن شیشه یک مغازه رو بشکونه کسی نمیشه این شخص باید به جرم "تخریب اموال سایرین" مجازات و محاکمه بشه، ولی وقتی یک شخص از مشکلات شدید روانی رنج می بره و یک جرم انجام میده همه دستشون رو به سمت شخص می گیرن گویی بیماری های روانی اصلا بیماری نیستند و خود شخص مقصر هست در حالی که به این افراد مجرم باید به عنوان بیمار روانی نگاه کرد که در اکثر مواقع بیماریشون خیلی ساده قابل تشخیص هست.

    برخورد مناسب و صحیح با جرم های مختلف هم نباید بر اساس توسل به مرجعیت صورت بگیره، بطور علمی میشه مطالعه کرد دلایل افراد برای اون جرم ها چه بوده و چه مسائل باعث شده افراد این جرم ها رو انجام بدن، و بعدش میشه تصمیم مناسب رو برای اون افراد گرفت. بطور مثال قاتلی که از مسئله Psychopathy رنج می بره باید بر اساس مشکل روانیش باهاش برخورد بشه و قاتلی که موقع دزدی به خاطر غذا دادن به بچه هاش در یک درگیری یک نفر رو هل داده و اون شخص سرش به جایی خورده و مرده نیاز به برخورد متفاوتی داره چون این دو شخص از یک مشکل یکسان رنج نمی برن.

  10. 3 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    داره خودمونی میشه COD MW3's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2014
    پست ها
    119

    پيش فرض

    به نظر من ما باید از غربیها پیروی کنیم..به دلیل اینکه اونها از ما خیلی پیشرفته ترن..

    مثلا قتل...شما آدم خوبی هستی در یک لحظه با پدرت دعوات میشه و به خودت میای و میبینی پدرت رو با چاقو زدی ...تو باید اعدام بشی؟ تویی که هیچ سابقه کیفری جنایی نداشتی؟ تویی که همیشه سرت تو درس و دانشگاه بوده؟

    تو باید درمان بشی نباید اعدام بشی...

    من دیگه حرفی ندارم.. متشکرم..

  12. 2 کاربر از COD MW3 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    شیوه برخورد با جرم و جنایت هست که در آینده باعث میشه پیگیری بشه از این شیوه و صد درصد مجازات کردن مجرم باعث جلوگیری از جرم و جنایت نمیشه. این رو تجربه ما در طول تاریخ خیلی خوب ثابت می کنه. من نگفتم فقط قضیه جامعه است گفتم جامعه یکی از موارد هست که میشه خیلی راحت این رو نشون داد، شرایط روانی افراد هم یک فاکتور دیگه است که دربارش توضیح دادم. تمام اون صفت ها جزو حالت های روانی افراد هستن و اکثرا به بیماری های روانی مرتبط هستن.

    من مجازات رو با هدف مجازات (یعنی تنبیه شخصی که خطا کرده) کاملا نامناسب می دونم. بعضی مواقع شاید ممکن باشه یک شخص رو به زندان بندازیم ولی نه برای تنبیه اون شخص، بلکه به هدف پیشگیری از سایر آسیب هایی که این شخص به جامعه می زنه. من فکر می کنم برای هیچ جرمی نباید مجازاتی رو در نظر گرفت ولی میشه برای جلوگیری از تکرار شدن اون جرم (در شرایطی که اون شخص بطور روانی قابل تصحیح نیست) توسط اون شخص یک سری محدودیت ها براش ایجاد کرد (که شدیدترینش می تونه زندان باشه).

    اگه شخصی بیمار باشه و مثلا در خیابون از هوش بره و موقع افتادن شیشه یک مغازه رو بشکونه کسی نمیشه این شخص باید به جرم "تخریب اموال سایرین" مجازات و محاکمه بشه، ولی وقتی یک شخص از مشکلات شدید روانی رنج می بره و یک جرم انجام میده همه دستشون رو به سمت شخص می گیرن گویی بیماری های روانی اصلا بیماری نیستند و خود شخص مقصر هست در حالی که به این افراد مجرم باید به عنوان بیمار روانی نگاه کرد که در اکثر مواقع بیماریشون خیلی ساده قابل تشخیص هست.

    برخورد مناسب و صحیح با جرم های مختلف هم نباید بر اساس توسل به مرجعیت صورت بگیره، بطور علمی میشه مطالعه کرد دلایل افراد برای اون جرم ها چه بوده و چه مسائل باعث شده افراد این جرم ها رو انجام بدن، و بعدش میشه تصمیم مناسب رو برای اون افراد گرفت. بطور مثال قاتلی که از مسئله Psychopathy رنج می بره باید بر اساس مشکل روانیش باهاش برخورد بشه و قاتلی که موقع دزدی به خاطر غذا دادن به بچه هاش در یک درگیری یک نفر رو هل داده و اون شخص سرش به جایی خورده و مرده نیاز به برخورد متفاوتی داره چون این دو شخص از یک مشکل یکسان رنج نمی برن.

    وقتی شما میگین هر جرمی و جنایتی به دلیل یک مشکل روانی هست، خوب مسلما معیار سلامت رو چیزی در نظر میگیرین، بعدا انحراف از اون رو مشکل روانی قلمداد میکنین.

    در حالیکه این مشکل روانی صرفا از دیدگاه شما به عنوان یک ناظر با یکسری اصول اخلاقی معنا میده.

    در مقیاسی کوچک، همجنس گرایی امروز از سوی خیلی ها یک اختلال و مشکل روانی محسوب میشه چون معیار سلامت رابطه بین مرد و زن هست و انحراف از معیار = مشکل روانی پس مجازات یا دور کردن اون افراد از جامعه برای نرساندن آسیب به خانواده و...

    (در اینجا منظورم اون همجنس گرایانی که مشکل ژنتیکی دارن نیست، اونایی که صرفا این کار رو از روی لذت یا چیزی فرای اون انجام میدن برای پول و هوس و...)


    در مقیاسی کلان، هیتلر و ارتش نازی ها، معتقد بودند نژاد خودشون برترین نژاد روی زمین هست و باید نژاد های ضعیف تر رو از بین ببرن، خیلی هاشون هم دانشمندان بزرگی بودن که اختراعات قابل توجهی هم انجام دادن.

    من وقتی کشتار اونارو میتونم به حساب مشکلات روانی بذارم، که بگم انسان نباید انسان دیگر رو بکشه، ولی نازی
    بنا بر اصل طبیعی تنازع برای بقا میگه قوی تر باید ضعیف تر رو یا برده کنه و ازش سوء استفاده کنه یا از بین ببردش.

    و میتونه شمایی که به این اصل طبیعی معتقد نیستی رو دچار مشکل روانی بدونه که یکسری اخلاق توهمی به وجود آورده و از طبیعت پیروی نمیکنه.

    مشخص کردن معیار و بعدش انحراف و تعریف مشکل روانی به این راحتی ها که میگین نیست و شاید غیر ممکن باشه !! و در نهایت معبار رو نظر اکثریت بگیریم.
    Last edited by B.Russell; 23-03-2014 at 14:07.

  14. #8
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض


    وقتی شما میگین هر جرمی و جنایتی به دلیل یک مشکل روانی هست، خوب مسلما معیار سلامت رو چیزی در نظر میگیرین، بعدا انحراف از اون رو مشکل روانی قلمداد میکنین.

    در حالیکه این مشکل روانی صرفا از دیدگاه شما به عنوان یک ناظر با یکسری اصول اخلاقی معنا میده.

    در مقیاسی کوچک، همجنس گرایی امروز از سوی خیلی ها یک اختلال و مشکل روانی محسوب میشه چون معیار سلامت رابطه بین مرد و زن هست و انحراف از معیار = مشکل روانی پس مجازات یا دور کردن اون افراد از جامعه برای نرساندن آسیب به خانواده و...

    (در اینجا منظورم اون همجنس گرایانی که مشکل ژنتیکی دارن نیست، اونایی که صرفا این کار رو از روی لذت یا چیزی فرای اون انجام میدن برای پول و هوس و...)


    در مقیاسی کلان، هیتلر و ارتش نازی ها، معتقد بودند نژاد خودشون برترین نژاد روی زمین هست و باید نژاد های ضعیف تر رو از بین ببرن، خیلی هاشون هم دانشمندان بزرگی بودن که اختراعات قابل توجهی هم انجام دادن.

    من وقتی کشتار اونارو میتونم به حساب مشکلات روانی بذارم، که بگم انسان نباید انسان دیگر رو بکشه، ولی نازی
    بنا بر اصل طبیعی تنازع برای بقا میگه قوی تر باید ضعیف تر رو یا برده کنه و ازش سوء استفاده کنه یا از بین ببردش.

    و میتونه شمایی که به این اصل طبیعی معتقد نیستی رو دچار مشکل روانی بدونه که یکسری اخلاق توهمی به وجود آورده و از طبیعت پیروی نمیکنه.

    مشخص کردن معیار و بعدش انحراف و تعریف مشکل روانی به این راحتی ها که میگین نیست و شاید غیر ممکن باشه !! و در نهایت معبار رو نظر اکثریت بگیریم.
    معیار سلامت افراد علم روانشناسی و روانپزشکی است، نه فلسفه و انسان سالم رو یک فیلسوف تعریف نمی کنه، بلکه مطالعات علمی رفتار و همینطور ژنتیک و مغز افراد هستن که میگن سلامت روانی چیست همونطور که در سلامت فیزیکی هم همینطور هست و اینطور نیست که یکی بگه انسانی که کمبود آهن و فشار خون بالا و اضافه وزن داره انسان سالمه و قضیه فقط مرجعیت متفاوت باشه!

    همجنسگرایی یا مسائل دیگه ای هم می تونن بطور علمی بررسی بشن، مثلا آیا گرایش جنسی افراد انتخاب خودشون هست؟ بطور علمی میگن خیر، آیا گرایش جنسی افراد بعد از دوره نوزادی تغییر می کنه؟ بطور علمی میگن خیر، آیا همجنس گرایی آسیبی به سایرین می رسونه، بطور علمی میگن خیر، آیا یک شخص همجنسگرا از نظر فکری و روانی قادر به فعالیت کامل هست؟ بطور علمی میگن بله و به همین خاطر همجنسگرایی الان بحث علمی به هیچ وجه اختلال یا انحراف روانی محسوب نمیشه و هیچ مجمع روانشناسی و روانپزشکی مطرح در دنیای مدرن هم این رو بیماری نمی دونه.

    درباره مسائل دیگه هم باید با دید علمی دنیا رو بررسی کرد، بطور علمی میشه نشون داد اصل تنازع برای بقا شیوه صحیحی برای اداره جامعه نیست و انسانی که چنین تمایلاتی داره میشه نشون داد از مسائل و مشکلات روانی خیلی خاصی رنج می بره (مثلا Antisocial personality disorder یا Narcissistic personality disorder). کلا این دید که سلامت روانی مشخص نیست و همش حرف هست و بسته به مراجع مختلف فرق می کنه و ... مال 200 سال پیش بود. امروز خیلی خوب می دونیم سلامت روانی چطوره و بیماری ها و اختلالات روانی چگونه هستن و حتی با عکسبرداری از مغز میشه این اختلال ها و همینطور نقص های مغز که باعث این اختلال ها میشن رو نشون داد. بیماری و اختلال روانی صرفا "تفاوت با اکثریت" نیست. خیلی از حالت ها یا شرایط خاص هستند که اقلیت خیلی خاصی هستند (مثل همون همنجنسگرایی) که بیماری و اختلال تلقی نمیشن و خیلی از موارد هستن که اکثریت دارن (مثل اضطراب، عصبانیت، استرس) که بیماری تلقی میشن.

  15. 2 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    معیار سلامت افراد علم روانشناسی و روانپزشکی است، نه فلسفه و انسان سالم رو یک فیلسوف تعریف نمی کنه، بلکه مطالعات علمی رفتار و همینطور ژنتیک و مغز افراد هستن که میگن سلامت روانی چیست همونطور که در سلامت فیزیکی هم همینطور هست و اینطور نیست که یکی بگه انسانی که کمبود آهن و فشار خون بالا و اضافه وزن داره انسان سالمه و قضیه فقط مرجعیت متفاوت باشه!

    همجنسگرایی یا مسائل دیگه ای هم می تونن بطور علمی بررسی بشن، مثلا آیا گرایش جنسی افراد انتخاب خودشون هست؟ بطور علمی میگن خیر، آیا گرایش جنسی افراد بعد از دوره نوزادی تغییر می کنه؟ بطور علمی میگن خیر، آیا همجنس گرایی آسیبی به سایرین می رسونه، بطور علمی میگن خیر، آیا یک شخص همجنسگرا از نظر فکری و روانی قادر به فعالیت کامل هست؟ بطور علمی میگن بله و به همین خاطر همجنسگرایی الان بحث علمی به هیچ وجه اختلال یا انحراف روانی محسوب نمیشه و هیچ مجمع روانشناسی و روانپزشکی مطرح در دنیای مدرن هم این رو بیماری نمی دونه.

    درباره مسائل دیگه هم باید با دید علمی دنیا رو بررسی کرد، بطور علمی میشه نشون داد اصل تنازع برای بقا شیوه صحیحی برای اداره جامعه نیست و انسانی که چنین تمایلاتی داره میشه نشون داد از مسائل و مشکلات روانی خیلی خاصی رنج می بره (مثلا Antisocial personality disorder یا Narcissistic personality disorder). کلا این دید که سلامت روانی مشخص نیست و همش حرف هست و بسته به مراجع مختلف فرق می کنه و ... مال 200 سال پیش بود. امروز خیلی خوب می دونیم سلامت روانی چطوره و بیماری ها و اختلالات روانی چگونه هستن و حتی با عکسبرداری از مغز میشه این اختلال ها و همینطور نقص های مغز که باعث این اختلال ها میشن رو نشون داد. بیماری و اختلال روانی صرفا "تفاوت با اکثریت" نیست. خیلی از حالت ها یا شرایط خاص هستند که اقلیت خیلی خاصی هستند (مثل همون همنجنسگرایی) که بیماری و اختلال تلقی نمیشن و خیلی از موارد هستن که اکثریت دارن (مثل اضطراب، عصبانیت، استرس) که بیماری تلقی میشن.
    خوب نظراتتون در مورد همجنس گرایی و علت هاش تا حدودی درست هست و قسمتیش اشتباهه.
    در واقع همجنسگرایی رو یک جور اختلال رشدی میخونن که بهتره با مشاوره درمان بشه نه تحقیر کردن و ... که من هم مخالفم.
    اگر اختلال نبود نیاز به درمانی هم براش نبود.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    شما علم رو زیادی متقن میدونین که کاملترین و بهترین برداشت رو از حقایق داره، در حالیکه علم مخصوصا تو حوزه علوم انسانی همواره همسو با جریان های فلسفی حاکم بر یک جامعه بوده و تئوری هاش هم نزدیک به ایدئولوژی اکثریت مردم بوده و هست و خواهد بود.

    حالا اگر اشتباه میکنم تصحیح بفرمایید، این علم روانشناسی یک انسان سالم بدون اختلال رو چه انسانی معرفی میکنه؟ (تقریبا تعریفی جامع)
    اطلاعات شما در این زمینه به نظر خوبه و ممنون میشم راهنمایی کنید.

  17. #10
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض

    خوب نظراتتون در مورد همجنس گرایی و علت هاش تا حدودی درست هست و قسمتیش اشتباهه.
    در واقع همجنسگرایی رو یک جور اختلال رشدی میخونن که بهتره با مشاوره درمان بشه نه تحقیر کردن و ... که من هم مخالفم.
    اگر اختلال نبود نیاز به درمانی هم براش نبود.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    باید به مراجع روانشناسی و روانپزشکی مراجعه کنید. گرچه موضوع تاپیک نیست ولی برام جالبه بدونم آیا حتی یک مرجع روانشناسی و روانپزشکی مطرح در غرب وجود داره که همجنس گرایی رو بیماری یا اختلال بدونه، و همینطور تحقیق برای تغییر چیزی صرفا به معنی بیماری و اختلال بودن اون چیز نیست. صفحه انگلیسی همون لینکی که دادید:

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    من هیچ جا ندیدم برای همجنسگرایی از واژه درمان (cure) استفاده بشه و همینطور هیچ جا که ازش به عنوان بیماری (disease) یا اختلال (disorder) یاد بشه. این ادعا که این قضیه یک اختلال رشدی (Developmental disability) است رو هم من در هیچ مرجع علمی ندیدم و در حد فرضیه چند نفر است (باید دقت کنیم چه چیزی فرضیه چند نفر است و چه چیزی باور جامع یا Scientific Consensus در یک زمینه و نباید شواهد رو گزینشی انتخاب کنیم تا موضع ما رو پشتوانی کنند).

    موضوع تاپیک چیز دیگه بود، صدها و هزاران حالت خاص هست که افراد خاصی دارن و در روانشناسی و روانپزشکی بیماری تلقی نمیشن و معیار بیماری های روانی افراد صرفا "تفاوت با اکثریت" نیست، به هر کتاب تکست بوک روانپزشکی که مراجعه کنید این رو می بینید.




    شما علم رو زیادی متقن میدونین که کاملترین و بهترین برداشت رو از حقایق داره، در حالیکه علم مخصوصا تو حوزه علوم انسانی همواره همسو با جریان های فلسفی حاکم بر یک جامعه بوده و تئوری هاش هم نزدیک به ایدئولوژی اکثریت مردم بوده و هست و خواهد بود.

    حالا اگر اشتباه میکنم تصحیح بفرمایید، این علم روانشناسی یک انسان سالم بدون اختلال رو چه انسانی معرفی میکنه؟ (تقریبا تعریفی جامع)
    اطلاعات شما در این زمینه به نظر خوبه و ممنون میشم راهنمایی کنید.
    به همون شکلی که علم پزشکی، انسان سالم رو تعریف می کنه یعنی ما تعریف دقیق و واضحی نداریم ولی بیماری ها رو می شناسیم و در روانشناسی هم به همون شکل است. همونطور که بیماری ها شرایطی هستند که کارکرد عادی و مناسب بدن رو تحت تاثیر قرار میدن در مسائل روانی هم به همین شکل است.

    علوم انسانی وابسته به فلسفه هستند ولی در راستای علم (به نوعی متافیزیک همیشه فیزیک رو دنبال می کنه)، همونطور که میشه گفت فشار خون بالا نشانه یک بدن سالم نیست، میشه گفت ذهنیت خودبرتر بین هم نشانه یک مغز سالم نیست. پیچیده بودن مسائل مغز انسان و روانشناسی باعث نمیشه کل قضیه رو فلسفی کنیم و بگیم همه چیز مرجعیت و نظر افراد و ... است.

    +

    حقیقتی خارج از مشاهدات علمی وجود نداره و در فلسفه هیچ حقیقتی نیست. اینکه ما دانش علمی کافی رو در بعضی مسائل نداریم دلیلی بر ضعف علم نیست بلکه فلسفه مسکن ای است که روی دردمون می گذاریم تا بعدا از طریق مشاهدات علمی اطلاعات دقیق بدست بیاریم.

  18. 5 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 7 12345 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •