شیوه برخورد با جرم و جنایت هست که در آینده باعث میشه پیگیری بشه از این شیوه و صد درصد مجازات کردن مجرم باعث جلوگیری از جرم و جنایت نمیشه. این رو تجربه ما در طول تاریخ خیلی خوب ثابت می کنه. من نگفتم فقط قضیه جامعه است گفتم جامعه یکی از موارد هست که میشه خیلی راحت این رو نشون داد، شرایط روانی افراد هم یک فاکتور دیگه است که دربارش توضیح دادم. تمام اون صفت ها جزو حالت های روانی افراد هستن و اکثرا به بیماری های روانی مرتبط هستن.
من مجازات رو با هدف مجازات (یعنی تنبیه شخصی که خطا کرده) کاملا نامناسب می دونم. بعضی مواقع شاید ممکن باشه یک شخص رو به زندان بندازیم ولی نه برای تنبیه اون شخص، بلکه به هدف پیشگیری از سایر آسیب هایی که این شخص به جامعه می زنه. من فکر می کنم برای هیچ جرمی نباید مجازاتی رو در نظر گرفت ولی میشه برای جلوگیری از تکرار شدن اون جرم (در شرایطی که اون شخص بطور روانی قابل تصحیح نیست) توسط اون شخص یک سری محدودیت ها براش ایجاد کرد (که شدیدترینش می تونه زندان باشه).
اگه شخصی بیمار باشه و مثلا در خیابون از هوش بره و موقع افتادن شیشه یک مغازه رو بشکونه کسی نمیشه این شخص باید به جرم "تخریب اموال سایرین" مجازات و محاکمه بشه، ولی وقتی یک شخص از مشکلات شدید روانی رنج می بره و یک جرم انجام میده همه دستشون رو به سمت شخص می گیرن گویی بیماری های روانی اصلا بیماری نیستند و خود شخص مقصر هست در حالی که به این افراد مجرم باید به عنوان بیمار روانی نگاه کرد که در اکثر مواقع بیماریشون خیلی ساده قابل تشخیص هست.
برخورد مناسب و صحیح با جرم های مختلف هم نباید بر اساس توسل به مرجعیت صورت بگیره، بطور علمی میشه مطالعه کرد دلایل افراد برای اون جرم ها چه بوده و چه مسائل باعث شده افراد این جرم ها رو انجام بدن، و بعدش میشه تصمیم مناسب رو برای اون افراد گرفت. بطور مثال قاتلی که از مسئله Psychopathy رنج می بره باید بر اساس مشکل روانیش باهاش برخورد بشه و قاتلی که موقع دزدی به خاطر غذا دادن به بچه هاش در یک درگیری یک نفر رو هل داده و اون شخص سرش به جایی خورده و مرده نیاز به برخورد متفاوتی داره چون این دو شخص از یک مشکل یکسان رنج نمی برن.