یلــدای آدم ها، همیشـه اولِ دی نیست
بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست
شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنـــگ
در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست
با شعــر حـــــق انتخـــاب کـــمتـــرى دارى
آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست
هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
هر دختـــرى را دوست مى دارد بدان لیلاســت
هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
هر دختـــرى تینــــاســت یا سـاراســت یا رى راســت
پـــروانـه ها دور ســرش یکــریـــز مى چرخنـــد
از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست
در وسعتش هر سینه داغ کوچکــى دارد
دریا بدون ماهى قرمــز چه بى معناست
دنیا بدون شاعر دیــــوانه دنیـــــا نیست
بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست
من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست
تو نیستى وآه پــس این پیشـــگویى ها
بیخود نمیگفتند «فــــردا» آخر دنیاست
تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
که آخر پاییـــــــز امروز است یا فرداست
یلداى آدم ها همیشـــــــــــه اول دى نیست
هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست
«مهدی فرجـی»