تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 18

نام تاپيک: بحث آزاد ادبیاتی

  1. #1
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض بحث آزاد ادبیاتی

    با سلام




    در این تاپیک قراره هرگونه سوال و مطلبی که می‌تونه پایه و اساس بحثی ادبی باشه، نوشته بشه.

    پست‌هایی که طی آن‌ها مطلبی به بحث و گفتگوی همگانی، اختصاص پیدا خواهد کرد.

    دقت بشه این‌جا محلی برای مثلا درخواست راهنمایی برای خرید یک کتاب، دانستن معنی یک شعر و ... که می‌توان در یک یا دو پست به

    پاسخ دست یافت نیست.



    پس:


    اگر قصد مطرح کردن موضوعی را داشتید، دقت کنید زمان کافی از مطرح شدن موضوع قبلی گذشته باشد.

    و اگر دیدید بحثی تمام شده و موضوعی جدید در حال انجامه، برای پاسخ به بحثی در گذشته، حتما سوال یا موضوع مطرح شده در پست

    اصلی رو نقل قول کامل کنید.



    و اینکه محتوای پست کاملا در ارتباط با موضوع باشد.








    با تشکر

    تیم مدیریتی انجمن ادبیات

  2. 13 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    حـــــرفـه ای sepid12ir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تورنتــو
    پست ها
    3,590

    پيش فرض

    سلام..

    دوستان ازتون ممنون میشم، نظرتونرا در مورد سهراب سپهری و همینطور شعر منتخب‌تون از این شاعر بنویسید، سپاسگزارم

  4. 6 کاربر از sepid12ir بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض

    در براي جواب شما دوست عزيز بايد بگم كه من هم سهراب سپهري رو دوست دارم...اشعار ايشون بسيار زيبا و آرامش بخش هست و شعري رو هم به تنهايي نمي تونم انتخاب كنم...بيشتر شعرها زيبا هستند...اما من شعر "تا شقايق هست زندگي بايد كرد" رو بيشتر دوست دارم.

  6. 5 کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    TeH
    پست ها
    1,631

    پيش فرض

    سبک و زبان سهراب برام بسیار ملموس و قابل درکه ، برای همین خیلی وقت ها سراغش میرم.

    نمی تونم فقط یک شعر رو به عنوان منتخب انتخاب کنم. اما یکی از منتخب هام شعر مسافر هست.

    بخشی از شعر مسافر :

    ...
    دلم گرفته
    دلم عجیب گرفته است
    و هیچ چیز
    نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
    نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
    نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
    نمی رهاند
    و فکر میکنم
    که این ترنم موزون حزن تا به ابد
    شنیده خواهد شد
    نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
    چه سیبهای قشنگی
    حیات نشئه تنهایی است
    و میزبان پرسید
    قشنگ یعنی چه ؟
    قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
    و عشق تنها عشق
    ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
    و عشق تنها عشق
    مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
    مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
    و نوشداروی اندوه ؟
    صدای خالص کسیر می دهد این نوش
    و حال شب شده بود
    چراغ روشن بود
    و چای می خوردند
    چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
    چه قدر هم تنها
    خیال می کنم
    دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
    دچار یعنی
    ..........عاشق
    و فکر کن که چه تنهاست
    اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
    و چه فکر نازک غمناکی
    ....


      محتوای مخفی: شعر کامل 

    دم غروب میان حضور خسته اشیا
    نگاه منتظری حجم وقت را می دید
    و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر
    به سمت مبهم ادرک مرگ جاری بود
    و بوی باغچه را ‚ باد روی فرش فراغت
    نثار حاشیه صاف زندگی می کرد
    و مثل بادبزن ‚ ذهن ‚ سطح روشن گل را
    گرفته بود به دست
    و باد می زد خود را
    مسافر از اتوبوس
    پیاده شد
    چه آسمان تمیزی
    و امتداد خیابان غربت او را برد
    غروب بود
    صدای هوش گیاهان به گوش می آمد
    مسافر آمده بود
    و روی صندلی راحتی کنار چمن
    نشسته بود
    دلم گرفته
    دلم عجیب گرفته است
    تمام راه به یک چیز فکر می کردم
    و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد
    خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود
    چه دره های عجیبی
    و اسب ‚ یادت هست
    سپید بود
    و مثل واژه پکی ‚ سکوت سبز چمنزار را چرا می کرد
    و بعد غربت رنگین قریه های سر راه
    و بعد تونل ها
    دلم گرفته
    دلم عجیب گرفته است
    و هیچ چیز
    نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
    نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
    نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
    نمی رهاند
    و فکر میکنم
    که این ترنم موزون حزن تا به ابد
    شنیده خواهد شد
    نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
    چه سیبهای قشنگی
    حیات نشئه تنهایی است
    و میزبان پرسید
    قشنگ یعنی چه ؟
    قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
    و عشق تنها عشق
    ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
    و عشق تنها عشق
    مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
    مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
    و نوشداروی اندوه ؟
    صدای خالص کسیر می دهد این نوش
    و حال شب شده بود
    چراغ روشن بود
    و چای می خوردند
    چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
    چه قدر هم تنها
    خیال می کنم
    دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
    دچار یعنی
    ..........عاشق
    و فکر کن که چه تنهاست
    اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
    و چه فکر نازک غمنکی
    و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
    و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
    خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
    و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
    نه وصل ممکن نیست
    همیشه فاصله ای هست
    اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
    برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
    همیشه فاصله ای هست
    دچار باید بود
    وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
    حرام خواهد شد
    و عشق
    سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
    و عشق
    صدای فاصله هاست
    صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
    نه
    صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
    و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
    همیشه عاشق تنهاست
    و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
    و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
    و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
    و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
    به آب می بخشند
    و خوب می دانند
    که هیچ ماهی هرگز
    هزار و یک گره رودخانه را نگشود
    و نیمه شب ها با زورق قدیمی اشراق
    در آب های هدایت روانه می گردند
    و تا تجلی اعجاب پیش می رانند
    هوای حرف تو آدم را
    عبور می دهد از کوچه باغ های حکایات
    و در عروق چنین لحن
    چه خون تازه محزونی
    حیاط روشن بود
    و باد می آمد
    و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
    اتاق خلوت پکی است
    برای فکر چه ابعاد ساده ای دارد
    دلم عجیب گرفته است
    خیال خواب ندارم
    کنار پنجره رفت
    و روی صندلی نرم پارچه ای
    نشست
    هنوز در سفرم
    خیال می کنم
    در آبهای جهان قایقی است
    و من ‚ مسافر قایق ‚ هزارها سال است
    سرود زنده دریانوردهای کهن را
    به گوش روزنه های فصول می خوانم
    و پیش می رانم
    مرا سفر به کجا می برد ؟
    کجا نشان قدم ‚ ناتمام خواهد ماند
    و بند کفش به انگشت های نرم فراغت
    گشوده خواهد شد ؟
    کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش
    و بی خیال نشستن
    و گوش دادن به
    صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور ؟
    و در کدام بهار درنگ خواهی کرد
    و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد ؟
    شراب باید خورد
    و در جوانی روی یک سایه راه باید رفت
    همین
    کجاست سمت حیات ؟
    من از کدام طرف میرسم به یک هدهد ؟
    و گوش کن که همین حرف در تمام سفر
    همیشه پنجره خواب را به هم میزد
    چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند ؟
    درست فکر کن
    کجاست هسته پنهان این ترنم مرموز؟
    چه چیز پلک ترا می فشرد
    چه وزن گرم دل انگیزی ؟
    سفر دراز نبود
    عبور چلچله از حجم وقت کم می کرد
    و در مصاحبه باد و شیروانی ها
    اشاره ها به سر آغاز هوش برمی گشت
    در آن دقیقه که از ارتفاع تابستان
    به جاجرود خروشان نگاه می کردی
    چه اتفاق افتاد
    که خواب سبز ترا سار ها درو کردند ؟
    و فصل ‚ فصل درو بود
    و با نشستن یک سار روی شاخه یک سرو
    کتاب فصل ورق خورد
    و سطر اول این بود
    حیات غفلت رنگین یک دقیقه حوا ست
    نگاه می کردی
    میان گاو و چمن ‚ ذهن باد در جریان بود
    به یادگاری شاتوت روی پوست فصل
    نگاه می کردی
    حضور سبز قبایی میان شبدرها
    خراش صورت احساس را مرمت کرد
    ببین همیشه خراشی است روی صورت احساس
    همیشه چیزی انگار هوشیاری خواب
    به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت
    و روی شانه ما دست می گذارد
    و ما حرارت انگشتهای روشن او را
    بسان سم گوارایی
    کنار حادثه سر می کشیم
    ونیز یادت هست
    و روی ترعه آرام؟
    در آن مجادله زنگدار آب و زمین
    که وقت از پس منشور دیده می شد
    تکان قایق ذهن ترا تکانی داد
    غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست
    همیشه با نفس تازه را باید رفت
    و فوت باید کرد
    که پک پک شود صورت طلایی مرگ
    کجاست سنگ رنوس؟
    من از مجاورت یک درخت می ایم
    که روی پوست آن دست های ساده غربت
    اثر گذاشته بود
    به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی
    شراب را بدهید
    شتاب باید کرد
    من از سیاحت در یک حماسه می ایم
    و مثل آب
    تمام قصه سهراب و نوشدارو را
    روانم
    سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد
    و ایستادم تا
    دلم قرار بگیرد
    صدای پرپری آمد
    و در که باز شد
    من از هجوم حقیقت به خک افتادم
    و بار دیگر در زیر ‌آسمان مزامیر
    در آن سفر که لب رودخانه بابل
    به هوش آمدم
    نوای بربط خاموش بود
    و خوب گوش که دادم صدای گریه می آمد
    و چند بربط بی تاب
    به شاخه های تر بید تاب می خوردند
    و درمسیر سفر راهبان پک مسیحی
    به سمت پرده خاموش ارمیای نبی
    اشاره می کردند
    و من بلند بلند
    کتاب جامعه می خواندم
    و چند زارع لبنانی
    که زیر سدر کهن سالی
    نشسته بودند
    مرکبات درختان خویش رادر ذهن شماره می کردند
    کنار راه سفر کودکان کور عراقی
    به خط لوح حمورابی
    نگاه می کردند

    و در مسیر سفر روزنامه های جهان را مرور می کردم
    سفر پر از سیلان بود
    و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
    گرفته بود و سیاه
    و بوی روغن می داد
    و روی خک سفر شیشه های خالی مشروب
    شیارهای غریزه و سایه های مجال
    کنار هم بودند
    میان راه سفر از سرای مسلولین
    صدای سرفه می آمد
    زنان فاحشه در آسمان آبی شهر
    شیار روشن جت ها را
    نگاه می کردند
    و کودکان پی پر پرچه ها روان بودند
    سپورهای خیابان سرود می خواندند
    و شاعران بزرگ
    به برگ های مهاجر نماز می بردند
    و راه دور سفر از میان آدم و آهن
    به سمت جوهر پنهان زندگی میرفت
    به غربت تریک جوی آب می پیوست
    به برق سکت یک فلس
    به آشنایی یک لحن
    به بیکرانی یک رنگ
    سفر مرا به زمین های استوایی برد
    و زیر سایه آن بانیان سبز تنومند
    چه خوب یادم هست
    عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد
    وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت
    من از مصاحبت آفتاب می ایم
    کجاست سایه ؟
    ولی هنوز قدم ‚ گیج انشعاب بهار است
    و بوی چیدن از دست باد می اید
    و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
    به حال بیهوشی است
    در این کشکش رنگین کسی چه می داند
    که سنگ عزلت من در کدام نقطه فصل است
    هنوز جنگل ابعاد بی شمار خودش را
    نمی شناسد
    هنوز برگ
    سوار حرف اول باد است
    هنوز انسان چیزی به آب می گوید
    و در ضمیر چمن جوی یک مجادله جاری است
    و در مدار درخت
    طنین بال کبوتر حضور مبهم رفتار آدمی زاد است
    صدای همهمه می اید
    و من مخاطب تنهای بادهای جهانم
    و رودهای جهان رمز پک محو شدن را
    به من می آموزند
    فقط به من
    و من مفسر گنجشک های دره گنگم
    و گوشواره عرفان نشان تبت را
    برای گوش بی آذین دختران بنارس
    کنار جاده سرنات شرح داده ام
    به دوش من بگذار ای سرود صبح ودا ها
    تمام وزن طراوت را
    که من
    دچار گرمی گفتارم
    و ای تمام درختان زیت خک فلسطین
    وفور سایه خود را به من خطاب کنید
    به این مسافر تنها که از سیاحت اطراف طور می اید
    و ازحرارت تکلیم درتب و تاب است
    ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد
    و شاهراه هوا را
    شکوه شاهپرک های انتشار حواس
    سپید خواهد کرد
    برای این غم موزون چه شعر ها که سرودند
    ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت
    ولی هنوز سواری است پشت باره شهر
    که وزن خواب خوش فتح قادسیه
    به دوش پلک تر اوست
    هنوز شیهه اسبان بی شکیب مغول ها
    بلند می شود از خلوت مزارع ینجه
    هنوز تاجر یزدی ‚ کنار جاده ادویه
    به بوی امتعه هند می رود از هوش
    و در کرانه هامون هنوز می شنوی
    بدی تمام زمین را فرا گرفت
    هزار سال گذشت
    صدای آب تنی کردنی به گوش نیامد
    و عکس پیکر دوشیزه ای در آب نیفتاد
    و نیمه راه سفر روی ساحل جمنا
    نشسته بودم
    و عکس تاج محل را در آب
    نگاه می کردم
    دوام مرمری لحظه های کسیری
    و پیشرفتگی حجم زندگی در مرگ
    ببین ‚ دوبال بزرگ
    به سمت حاشیه روح آب در سفرند
    جرقه های عجیبی است در مجاورت دست
    بیا و ظلمت ادرک را چراغان کن
    که یک اشاره بس است
    حیات ‚ ضربه آرامی است
    به تخته سنگ مگار
    و در مسیر سفر مرغهای باغ نشاط
    غبار تجربه را از نگاه من شستند
    به من سلامت یک سرو را نشان دادند
    و من عبادت احساس را
    به پاس روشنی حال
    کنار تال نشستم و گرم زمزمه کردم
    عبور باید کرد
    و هم نورد افق های دور باید شد
    و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
    عبور باید کرد
    و گاه از سر یک شاخه توت باید خورد
    من از کنار تغزل عبور می کردم
    و موسم برکت بود
    و زیرپای من ارقام شن لگد می شد
    زنی شنید
    کنار پنجره آمد نگاه کرد به فصل
    در ابتدای خودش بود
    ودست بدوی او شبنم دقایق را
    به نرمی از تن احساس مرگ برمیچید
    من ایستادم
    و آفتاب تغزل بلند بود
    و من مواظب تبخیر خواب ها بودم
    و ضربه های گیاهی عجیب رابه تن ذهن
    شماره می کردم
    خیال می کردیم
    بدون حاشیه هستیم
    خیال می کردیم
    میان متن اساطیری تشنج ریباس
    شناوریم
    و چند ثانیه غفلت حضور هستی ماست
    در ابتدای خطیر گیاه ها بودیم
    که چشم زنی به من افتاد
    صدای پای تو آمد خیال کردم باد
    عبور می کند از روی پرده های قدیمی
    صدای پای ترا در حوالی اشیا
    شنیده بودم
    کجاست جشن خطوط ؟
    نگاه کن به تموج ‚ به انتشار تن من
    من از کدام طرف می رسم به سطح بزرگ ؟
    و امتداد مرا تا مساحت تر لیوان
    پر از سطوح عطش کن
    کجا حیات به اندازه شکستن یک ظرف
    دقیق خواهد شد
    و راز رشد پنیرک را
    حرارت دهن اسب ذوب خواهد کرد ؟
    و در ترکم زیبای دست ها یک روز
    صدای چیدن یک خوشه رابه گوش شنیدیم
    و در کدام زمین بود
    که روی هیچ نشستیم
    و در حرارت یک سیب دست و رو شستیم ؟
    جرقه های محال از وجود برمی خاست
    کجا هراس تماشا لطیف خواهد شد
    و ناپدیدتر از راه یک پرنده به مرگ ؟
    و در مکالمه جسم ها ‚ مسیر سپیدار
    چه قدر روشن بود
    کدام راه مرا می برد به باغ فواصل ؟
    عبور باید کرد
    صدای باد می اید عبور باید کرد
    و من مسافرم ای بادهای همواره
    مرابه وسعت تشکیل برگ ها ببرید
    مرا به کودکی شور آب ها برسانید
    و کفش های مرا تا تکامل تن انگور
    پر از تحرک زیبایی خضوع کنید
    دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر
    در آسمان سپید غریزه اوج دهید
    و اتفاق وجود مرا کنار درخت
    بدل کنید به یک ارتباط گمشده پک
    و در تنفس تنهایی
    دریچه های شعور مرا به هم بزنید
    روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
    مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
    حضور هیچ ملایم را
    به من نشان بدهید


  8. 9 کاربر از Miss Artemis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2013
    محل سكونت
    ;)
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    .




    سهراب سپهری

    ( 1 )شاعری که تصویر پرداز خیلی خوبی هست /

    ( 2 )عارفی که خوب عرفان شرق رو توی شعرهاش تجلی میکنه به نظر من سهراب بیشتر از اینکه شاعر عارف باشه عارف شاعر هست /

    (3 ) شاعری که دوران کودکیش و باغی که توی روستا داشتند به خوبی تاثیرش در اشعارش تجلی پیدا کرده ( اشارات زیادش به روستا در اشعار ) /

    ( 4 )شاعری که به نظر من میشه اون رو مولوی معاصر دونست /

    ( 5 )شاعری که دنبال مسایل روز ( مثل شاملو ) نیست در اشعارش و بیشتر دنبال سادگی و یکرنگی هست /

    (6 )شاعری که در اشعارش به دنبال یک مدینه فاضله هست ( پشت دریا شهریست . . ) /

    (7 )شاعری نقاش از خانواده ای هنرمند


    کلا نگاهش و اشاره مستقیم اش به نور برای من جالبه در اکثر شعرهایی که من توی هشت کتاب خوندم به نور اشاره های جالبی شده . حقیقت

    ماجرا شاعر محبوب من نیست اما نگاه و نگرش خاصش رو دوست دارم .






    .


    بام را بر افکن و بتاب که خرمن تیرگی اینجاست
    بشتاب درها را بشکن وهم را دو

    نیمه کن که منم هسته این بار سیاه
    اندوه مرا بچین که رسیده است
    دیری است که خویش را
    رنجانده ایم و روشن آشتی بسته است
    مرا بدان سو بر به صخره برتر من رسان که جدا مانده ام
    به سرچشمه ناب هایم بردی نگین

    آرامش گم کردم و گریه سر دادم
    فرسوده راهم چادری کو میان

    شعله و باد دور از همهمه خوابستان ؟
    و مبادا ترس آشفته شود که آبشخور جاندار من است
    و مبادا غم فروریزد که بلند آسمانه ریبای من است
    صدا بزن تا هستی بپا خیزد گل

    رنگ بازد پرنده هوای فراموشی کند
    ترا دیدم از تنگنای زمان جستم

    ترا دیدم شور عدم در من گرفت
    و بیندیش که سودایی مرگم کنار تو زنبق سیرابم
    دوست من هستی ترس انگیز است
    به صخره من ریز مرا در خود بسای
    که پوشیده از خزه نامم
    بروی که تری تو چهره خواب اندود مرا خوش است
    غوغای چشم و ستاره فرو نشست

    بمان تا شنوده آسمان ها شویم
    بدرآ بی خدایی مرا بیاگن محراب بی آغازم شو
    نزدیک آی تا من سراسر "من "شوم




    .
    Last edited by بانو . ./; 01-12-2013 at 21:06.

  10. 8 کاربر از بانو . ./ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    سلام



    یکی از دلایل علاقه ی من به اشعـار "سهـراب" به خاطـر متفاوت بودن و ســادگی بیان ـش هست...

    و سهـراب سپـهری با روحِ لطیفی که داره باعث میشـه خیلی راحت با اشعارش ارتباط برقرار کنم...

    خیلی از اشعـارش رو دوست دارم و خیلی شده که ازش الهام گرفته باشـم

    و یکی از اشعـاری که یه تاثـیر خاصـی در مـن ایجاد می کنه:





    خانه دوستــ كجاستـــ؟


    در فلــق بود كه پرســيد ســوار...


    آسمــان مكثــي كرد


    رهگذر شاخه نــــوري كه به لب داشت،


    به تاريكي شبـها بخشــيد و به انگشتـــ


    نشان داد سپيـــداري و گفتـــ:


    نرسيده به درختـــ


    كوچــه باغي ـست كــه از خوابـــ خـ ـدا


    سبـــزتــــر استــ...


    و در آن عشــق، به اندازه پــرهاي صداقت آبــي ـست...


    مي روي تا تــه آن كوچه كه از پشتــــ بلـــوغ سر به در مي آرد


    پس به سمتـــ گــل تنهايي مي پيچي


    دو قدم مانده به گــل


    پاي فـــواره جاويــد اساطيــر زمين مي ماني


    و تــو را ترسي شفافـــ فــرا مي گيرد


    كودكــي مي بيني


    رفته از كــــاج بلنـــدي بالا


    جوجــه بر مي دارد از لانــه نــــــور


    و از او مي پرسي


    خانه دوستــ كجاستـــ؟



    و

    -------- --------- -------- -------
    به ســراغ من اگر می آییــد

    پشتــ هیچستانمـ...
    ....

    به سراغ منــ اگر می آیید نرمــ و آهسته بیاییـــد

    مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی منـــ...
    ....
    ------- ------- ------- --------


    و چقـدر این بخش از این شعـر رو دوست دارم... .

  12. 6 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    سلام به همه
    بیان ساده و زیبایی داره سهراب سپهری در اشعارش
    اما شخصا علاقه چندان زیادی به اشعارش ندارم!
    و بهترین که نه اما با خوندن یکی از اشعارش خیلی حس خوبی بهم دست نداد ...حتی بفکر رفتم شاید معنی نهفته خاصی داشته باشه اما بنظر معنا واضح بود!

      محتوای مخفی: شعر اشاره شده 

    چتر ها را باید بست .
    زیر باران باید رفت.
    فکر را خاطره را زیر باران باید برد
    با همه مردم شهر زیر باران باید رفت .
    عشق را زیر باران باید جست .
    زیر باران باید با زن خوابید
    زیر باران باید بازی کرد.
    زیر باران باید چیز نوشت .
    حرف زد ، نیلوفر کاشت .
    زندگی تر شدن پی در پی
    زندگی آبتنی کردن در حوضچه ی اکنون است...

    سهراب سپهری

  14. 7 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    حـــــرفـه ای sepid12ir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تورنتــو
    پست ها
    3,590

    پيش فرض

    از همگی بی نهایت سپاسگزارم و همچنان منتظر نظرات بیشتر از دوستان هستم

  16. 5 کاربر از sepid12ir بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    معمولا همه‌ی انسان‌ها هم جنبه‌ی مثبتی در زندگی دارند و هم منفی
    آثارشون، دیدگاه‌هاشون و شرایطی که در آن زندگی می‌کنند
    هم طرفدارانی رو به سوی خودش جذب کرده و هم مخالفانی

    یکی از آن انسان‌ها میتونه سهراب سپهری باشه

    شاید زمینه‌ی سوالی که سپیده داشتی برگرده به همین نظرهای گوناگونی که وجود داره.

    می‌تونین این دیدگاه‌های مثبت و منفی و پاسخ خود سپهری رو در ایسنا بخوانید:



    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    شرایط اون موقع جامعه و ...

    و به عنوان کسی که از سهراب حمایت کرده، میشه مطالبی رو در وبلاگ شمس لنگرودی خوند:

    شاعری که انکار شد
    گفت وگو از مهیار زاهد

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    و یا:

    سهراب سپهري در كنار حافظ و سعدي است

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    به شخصه خودم و مطمئنن خیلی از ما با شعرهای سپهری آشنا هستیم و البته بیشتر از آثار ترسیمی‌اش.

    اما اینکه بخوام به شعر خاصی که واقعا دوست دارم و ... نمی‌تونم چیز خاصی رو نام ببرم. (چون شعرهایش رو به جز آنها که معروفند نخوانده‌ام و به نمی‌تونم قضاوتی داشته باشم)
    اما هر چه هست در گلستانه‌ی شهرام ناظری برایم فراموش ناشدنی است.

    آدم این‌جا تنهاست ...

  18. 9 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #10
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Oct 2013
    پست ها
    16

    پيش فرض

    سلام دوستان
    ممنون میشم اگه درباره ایجاد سبک شعر جدید برام توضیح بدید

  20. این کاربر از sima.vafa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •