بنام خدا
با دورد به همه ی دوستان عزیزم .
حقیقتش این گفتگو رو به این خاطر راه انداختم :
از بچگی پدرم برای ما ( من وبرادرم و خواهرم ) داستانهایی قدیمی را تعریف می کرد که خود او نیز از پدرش ( یعنی پدر بزرگم ) یاد گرفته بود .
داستانهایی مانند : هفت کور ، سنگ صبور ، سیمرغ ( نه داستانهای سیمرغ در شاهنامه، چون فرق داشت )،ملخک (یک بار جستی ملخک ، دوبار جستی ملخک) و....
ما همیشه این داستانهای جذاب رو می شنیدیم و لذت می بردیم . تا اینکه حدودا یک ماه پیش من دوباره یاد این داستانها افتادم . و یک احساس خاصی به من دست داد و گفتم : کاش این داستانها رو از پدرم یاد می گرفتم . پدرم 4 سال پیش از دنیا رفت ( خدا رحمتش کند . چقدر پدر خوبی بود ) و آن داستانها هم با او رفتند .
ولی اکنون من خیلی به دنبال آن داستانها هستم .
به همین خاطر بود که تصمیم گرفتم این موضوع رو اینجا ایجاد کنم تا از همه ی شما دوستان خوبم صمیمانه خواهش کنم که هر کدوم از داستانهایی رو که در بالا نام آنها رو آوردم ، بلد هستید یا می دانید که یکی از آشنایانتان ممکن است بلد باشد ازش یاد بگیرید و اینجا هم برای من و هم برای دیگران بگذارید تا هم همه ازش استفاد کنند و ادبیات عامیانه ی قدیم زنده شود و هم من به آرزویم برسم .
راستی :
یک میان داستان جالب هم بود که پدرم بین برخی از قسمتهای داستان آن را با حالتی خاص ( کمی شبیه به نقال ها ) می خواند که یک قسمت هایی از آن هنوز هم یادم مانده . اینطوری بود :
تَرکّ و توروکِ عموده گران - صدای پُتک آهنگران
زُرود و فرود ریخت به یکباره چنگ (دقیق یادم نیست که همین بود ) - که شاه عالم شده پیش هنگ
در این هنگام بود که هوو رسید - آتش غلیان و تنباکو رسید
هر قدمی که بر می داشت عالَم را سیه می کرد ...................
(البته کاملش یادم نیست )
اگر که دوستان این میان داستان رو هم بلد هستند ( یا یکی از آشنایانشان بلد هستند) خواهش می کنم این رو هم در این بخش بگذارند.
بسیار از همتون سپاسگذارم .
پیروز و شاد () باشید .