" بهمن زدوار مربی فوتبال است اما روزی دو پاکت سیگار مونتانا میکشد " !
کتاب شعر طنز امروز ایران - فصل بهمن زدوار - نوشته ی ابراهیم نبوی
بهمن زدوار متولد بهمن ماه 1335 در تهرانه ؛ لقب و یا تخلص خاصی نداره ولی شیدا محمدی ازش بعنوان " غزل باره ی شعر امروز " یاد کرده /
هیچ کتابی ازش منتشر نشده به دلایلی که خودش و خودم میدونیم : دی ؛ اما خب برای خودش وبلاگی داره در اینترنت که اشعارش رو اونجا قرار میده و البته در آینده مطمئنا اشعارش رو برای چاپ آماده خواهد کرد .
بهمن زدوار یکی از نزدیکترین دوستان حسین منزوی عزیز بود ؛ این دو نفر سه سال با هم همخونه بودن و در نهایت این بهمن زدوار بود که پیکر منزوی فقید رو تا از تهران تا زنجان با آمبولانس همراهی کرد تا به عنوان آخرین همراهی ، پیکر منزوی فقید رو به خاک بسپرن ؛ و به نقل از خودش : " چه شبی بود ... "
معروف ترین شعر بهمن زدوار شعر زیر هست :
یاد آن روز که بر صفحه شطرنج دلم ***** تـکـیـه بـر پیل غـمت رو بـه خـرابـات شــدم
حالیا غمزده ی کنج سیه خانه منم ***** شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم
که البته خیلی ها فقط مصرع اول بیت اول و مصرع دوم بیت دوم رو به صورت یک غلط مصطلح به کار میبرند .
من شخصا غزل هاش رو خیلی دوست دارم اما اخیرا خیلی غزل کار نمیکنه و مدتهاست خودشو در سپید غرق کرده که البته در سپید هم حرفهای زیادی برای گفتن داره .
در ادامه ی تاپیک هم به مرور اشعارشون رو قرار میدم و سعی میکنم یکی در میان غزل و سپید بزارم و البته بعضا قصیده و قطعه /