تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 14

نام تاپيک: مصطفی زاهدی

  1. #1
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض مصطفی زاهدی

    مجموع اشعار مصطفی زاهدی

  2. #2
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    تو سیزده در می کنی، من هفت پرپر می کنم
    این لحظه های درد را ، بی حوصله سر می کنم

    باران هنوز یار من است تا گم شود اشک های من
    این گونه ها را پرغرور ، بی دغدغه تر می کنم

    ... نامم ز یادت رفته است اما ببین اینجا فقط
    آن اسم و فامیل را چه طور، این ور و آن ور می کنم

    حرفم همیشه حرف بود، سوگند خوردم یادت که هست!
    من این دروغ سیزده را ، یک روز باور می کنم

    بهانه بافتی و جز این چیزی نصیب من نشد
    همچو نمک بر زخم آن بهانه از بر می کنم!

    سبزه گره می زنی و در آرزوی دیگری
    من دارم اما این طرف ،خود را فقط خر می کنم!

    مرا چه به هفت سین و این، دلخوش کُنَک های غریب
    با یک سکوت به عمق درد ، بی بود تو سر می کنم...

  3. #3
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    در پیش چشم همه
    برای من
    دست نیافتنی بودی
    حرفی نیست....
    اما لااقل بی انصاف!
    در پیش چشم من
    ... برای همه
    دم دستی نباش!

  4. #4
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    این کدامین گونه از آلزایمر است
    وقتی تنها
    بدی های تو را از یاد برده ام!
    خوبیهایت هرچند ناچیز اما
    همچون سایه های دم غروب
    هر لحظه بیشتر قد می کشند!
    ... پزشکت را به من معرفی کن
    و بگو چگونه
    یک شبه راهی را رفته ای
    که من سالهاست اندر خم اولین کوچه اش
    گیر کرده ام!
    این قرصهای دیازپام دیگر
    برای علاج دردهای من کارگر نیستند!
    فقط به خوابی می بَرَندم
    که باز هم تنها رویایش تویی!

  5. #5
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    جهانیان انگشت حیرت به دهان برده اند
    گونه ی جدیدی از نوع بشر شده ام!
    عشق و عادت که تاریخ حدوثشان
    هیچگاه در آنی واحد نبوده است،
    این بار
    در من
    ... توﺃمان ظهور پیدا کرده اند!
    من به عشق ورزیدن به او عادت کرده ام...

    تمامی علایم اعتیاد در من پدیدار است
    با دیدنش ﻧﺷﺋه می شوم و
    از دوریش خمار
    از پا آویزانم کرده اند و
    بر تخت به زنجیرم کشیدند
    برخی مجرم خطابم کرده اند و
    گروهی بیمار...
    اما
    من
    دلباخته ی اعتیادم شده ام
    آنقدرها که از پس هر فرصتی
    بنگ عشقش را جستجو می کنم،
    رهایم کنید!
    مرا در گرفتاری خود
    رها کنید
    که من
    در تلاقی دو خط موازی عشق و عادت،
    فارغ از عاقبت کار
    اعتیاد به دوست داشتنش را دوست دارم...

  6. #6
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    تو با باقی زنها فرق می کنی
    نگاهت ارزان نیست
    لبخندت رویای تمامی مردان است و اما
    هیچکس تاب خریدنش را ندارد
    تو به هیچ مردی حتی اجازه نمی دهی
    رویای لمس دستانت را در سر بپروراند...
    ... دایره ی انگشت نگاری بر سَردرِ مرزهایت
    حق ورود را از هر کسی گرفته است،
    هیچ ویزایی برای ورود به مرزهای تو کارگر نیست!
    فرق تو با باقی زنها کم نیست
    از تو زیباتر کم نیستند
    اما از تو سخت تر هیچکس!
    من،
    دل به آسان نبودن و دست نیافتی بودنت باخته ام...

  7. #7
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    غرور را دوست دارم!
    گاهی غرور آخرین تکیه گاه است
    وقتی همه چیزت را باخته ای!
    غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی
    تصویر درهم ِ ویرانیت را پنهان کنی!

    ... تو هیچ چیز از من نمی دانی
    نمی دانی چه قدر سخت است
    در برابر آن همه زیبایی تو
    سیل نگاهم را پشت سد غرورم مهار کنم و
    نقش کسی را بازی کنم که برایش
    بود و نبود تو
    خالی از اهمیت است!
    تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
    که بازیگر خوبی هستم یا نه؟!

  8. #8
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    به من هرگز نگو "دوستت دارم"!
    گوشم از تکرارِ لفظِ این نخ نماترین جمله ی تاریخ پُر است!
    چشمهایت به تنهایی
    برای گفتنِ تمام آنچه در قلب توست کافیست!
    در چشمهای تو فریادیست
    آن هنگام که "دوستت دارم " را با بغضی بی اختیار
    ... در برابرم معنا می کنی!
    "دوستت دارم" را نگو
    با سکوتِ معصومانه ی نگاهت، فریاااد کن!
    چشمها دروغ نمی گویند...

  9. #9
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    ولنتاین یا سپندارمذگان؟!
    چه فرقی می کند وقتی،
    با حضور و بی حضورت
    هر روز سال من،
    روزی برای
    بیشتر دوست داشتن توست!
    ... چه با تو باشم و چه بی تو
    زندگی ادامه خواهد داشت
    بود و نبودت که برایم
    فرق چندانی با هم ندارند
    با هر دو حتی پس از مرگ نیز به جایی خواهم رسید...
    تنها با یک تفاوت ساده!
    .
    .
    .
    با تو
    به ابدیت می پیوندم و
    بی تو
    به درک واصل می شوم!
    همین.

  10. #10
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    ​فاصله ات را بامن رعایت کن!من بی جنبه تر از آنم
    که در برابر وفور عطر تو مقاومت کنم
    و تو را تا آخرین جرعه سر نکشم!
    از یک فاصله که نزدیک تر می شوی
    ناخودآگاه دستهای قلبم
    ... به رویت آغوش وا می کنند و
    همه چیز در من ،از نو آغاز می شود...
    فاصله را که بر می داری
    دنیا در برابر زیبایی تو
    مات می شود و ترس بَرَم می دارد
    که نکند غرورم تاب نیاورد و
    درون ویرانم برایت پدیدار شود.
    شکنجه گر!
    برای غرورم هم که شده
    فاصله ات را با من رعایت کن!

صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •