تبلیغات :
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 5 از 5

نام تاپيک: دست نوشته های dead Black roz

  1. #1
    داره خودمونی میشه dead Black roz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    33

    پيش فرض دست نوشته های dead Black roz

    در سیاه چالی مانده ام که نمیدانم چه باید کنم
    در مردابی فرو رفته ام که نمیدانم برای رهایی باید آرام بایستم یا تلاش کنم !
    آرام بایستم تا فرو رفتنم را بهتر ببینم ؟ یا تلاش کنم تا زودتر فرو روم !

    نمیدانم ...
    میخواهم بگریم اما نمیدانم برای او که رفت اشک بریزم یا بر حال خودم ...

    میخواهم فریاد بزنم اما نمیدانم فریاد بزنم که یارم رفت یا فریاد بزنم که چرا رفت ...

    میخواهم همه چیز را که در دلم سنگینی میکند بگویم تا از دلم پاک شود
    ما همیشه در مشکلات کسی میخواهیم تا حرفهایمان را به او بگوییم , نمیدانم چرا ... شاید میخوایمبدانند که چه روزگاری داریم ,شاید میخواهیم خبر خوشی از او بشنویم ....

    بغض در گلویم ولی به حال خود میخندم
    در این خط عاشقی , در مقابل او ... به اشتباهاتم .... به روزهایی که قلبش را شکستم ... به نباید هایی که کردم ... به ناگفتنی هایی که گفتم ... به امیدم برای بخشش ...
    دیگر وقتی او را میبینم کلامی برای گفتن ندارم جز من را ببخش

    میخندم ولی اشکهایی که از قلب خون آلود و پاره پاره ام میایند بر صورت بی حیایی ام راهی برای خود ساخته اند

  2. 3 کاربر از dead Black roz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    داره خودمونی میشه dead Black roz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    33

    پيش فرض

    این روزها همه زندگی من پوچ شده است
    نمیدانم چه بر سرم میاید
    نمیتوانم فکر کنم
    گمان میبرم همه چیز برایم گنگ است
    دیگر او هم برای من گنگ است
    این روزگار گنگ من است

  4. این کاربر از dead Black roz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    داره خودمونی میشه dead Black roz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    33

    پيش فرض


    دلم تنگ است
    تنگ آن چشمای سیاهت
    که در میان دوستت دارم هایی که میگفت
    ناگهان
    نمیدانم چرا
    اما ناگهان رهایم کرد
    دوستم نداشتند ؟!
    نه .. نه ... دوست داشتن مرا
    اما کمی
    به اندازه ای که
    هر وقت خواستند
    بودن توجه به اشکهای چشمان عاشقم رهایم کنند

  6. #4
    داره خودمونی میشه dead Black roz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    33

    پيش فرض

    گذشتــ...
    تو مجبورم کردی که آنها را بگذرانمـــ...

    قدم زدن در ظلمت خیابانها
    لبخندهایت در چشمان من
    گریه هایت در آغوشم بر روی نیمکتهای ساکت
    دوستت دارم هایمان در سرمای لحظات
    خوبی هایت در زیر باران
    شکستن قلبم در زیر برگ های پاییزی

    اینها خاطراتی بود کــه
    با تمام جفایت ,تلاش میکردم تبدیل به خاطره نشود
    و در متن زندگی همچون نفس تکرار شود
    و میدانی من میتوانستم اما ....

    آری ...
    مدت زیادی بود که تنها خواسته ات بود ...
    خاطرات اخیر را که مینگرم ....
    میبینم که فقط , قلب من بر رور برگ هاییه پاییزی شکسته و خرد شده ...
    با کارهایت خطی بر تکرار خاطرات خوب کشیدی ...

    اگر این خواسته ی تو باشد
    من هم میگوییم برو ...
    نه برای اینکه من بخواهم
    نه ....
    میگویم برو چون دیگر توانی برای نگاه داشتنت ندارم

    اما
    بدان که
    نخواهم بخشید تو را
    نخواهم بخشیدحالا که پشت به من از من دور میشوی

  7. 3 کاربر از dead Black roz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #5
    داره خودمونی میشه dead Black roz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    33

    پيش فرض

    دلم برای دلتنگیهایم تنگ شده
    برای پریشانیهایم
    برای احساس خفه کننده ی نبودنش
    میخواهم
    دیگر نباشد
    گویا به
    نبودنش وابسته شده ام

  9. این کاربر از dead Black roz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •