تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 15

نام تاپيک: دست نوشته های Traceur

  1. #1
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض دست نوشته های Traceur

    چه میکنم ؟
    زندگی کردن کار هر کسیست !
    زندگی با حسرت چه سود است ؟
    باید کاری کنم ...
    حسرت در دلم بمیرد
    شکست آخر راه نیست ...
    شکست پلی برای بهبود آدمیست
    در میان راه های تیره سفید راه هایی نیز هست ...
    گرچه سختی هایی در این سفید راه ها هست ...
    اما با توکل به پاکی سختی ها از راهت پاک میشوند
    پاکی ها در انتهای سفید ره انتظار میکشند تا مرا ....
    به شهر آرزوهایم برسانند ...
    و چه زیباست زندگی در شهر آرزوها با دلی پر از امید ...

  2. 4 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    .
    ..
    ...
    تا به حال خط هایی را که بر دیوار دلت کشیده ای ؛شمارش کرده ای ؟!
    چند خط ؟ چند روز ؟ چند وقت است که اسیری ؟
    هی ... یار ، یار ...
    گاهی یادمان میرود اسیریم ؛ گاهی حتی فکر رهایی هم آزاردهنده می شود !
    اصلا رهایی کدام است ؟
    عاذتمان شده اسیری ؛ عادتمان داده اند!
    دلم تسکین می خواهد ؛ تسکین ِ همدلی ...
    دست هایت را وقتی سردی دستم را حس می کند
    و نگاه معصوم ات را وقتی شگفت زده می پرسی :
    سردت است ؟
    .
    ..
    هی یار ... یار ...
    دلت تسکین می خواهد ، تسکین ِ همدردی ...
    می دانم و دست هایم را بر پیشانی ات ...
    .
    ..
    هی یار ... یار ....
    تنها تسکین ما این است
    که
    خدا هست هنوز..
    و خدا هست هنوز ...
    تنها تسکین دهنده ما ....
    جسم و روح ما ...

    روحی که طعم آزادی و آزادگی نچشیده ...
    آزادی که تنها با رهایی معنا پیدا می کند ...
    میدانید رهایی به چه معناست ؟!؟!

    هر چیزی برای هر کسی...
    با حس کردن معنا پیدا میکند ...

    گرچه ما اسارت را چشیده ایم ...
    اما میتوانیم رهایی را نیز حس کنیم

    و ما نیز با رهایی معنا پیدا میکنیم ...
    Last edited by Traceur; 18-10-2010 at 07:53.

  4. 2 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    راه انتظار را میکشم ...
    سکوت انتظارت در گوشم فریاد میکشد ...
    و مرا شب به شب از خواب شیرین بیدار می کند...
    این منم چو انتظاری سخت می کشم ...
    و به امید کاروانت دل به این جاده می بندم ...
    شب بدون تو همزبان من است ...
    ستاره ها تمام مرا می شناسند ...
    اما از همان شب فقط من ماندمو انتظار و بیداری شب ...
    که نالان از نبود تو نبردم خواب ...
    ولی همچنان ...
    راه انتظار را میکشم ...

  6. 3 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    در کوچه باغ دل
    خبری از قناری های عشق نیست
    قناری هایی که روزی ...
    در سردر کوچه باغم حلقه می بستند ؛
    دگر از ریزش برگ درختان خبری نیست ...
    دگر از این حلقه ی روشن و زرد خبری نیست ...
    دگر ابری ندارم که درد و دلش را برای باغ دلم بگوید و بگرید ...
    گویی که در یک طوفان مرگبار ...
    همه چیز از بین رفته است ؛
    آری این طوفان تیره و تار ...
    همه چیز را از من گرفت ...
    و من ...
    همچنان در پی بهاری دوباره ام ؛
    که گویی این بهار دیدارم را به قیامت سپرده ...
    Last edited by Traceur; 25-10-2010 at 04:57.

  8. 5 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    سی روز از آن روزها میگذرد ...
    آری ، دقیقا سی روز ...
    سی روز است که خود را گم کرده ام !
    نمیدانم که هستم ...
    معنای زندگی را گم کرده ام !!
    تو را نیز ؛
    سی روز است که گم کرده ام ...
    یعنی چه ؟!
    چرا تو اینقدر شبیه معنای زندگی منی ؟!
    شاید هم معنای زندگی منی ؟!
    نمی دانم چه میگویم ...
    تنها فکرم را روی کاغذ میریزم ...!!
    میبینی ؟!
    نوشته های من با وجود تو معنا پیدا میکند ......

  10. 5 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض نمی گویم برات میمیرم میگویم برات میمونم ...

    در فکر تو بودم ...
    که ناخداگاه قلم مرا صدا زد و انگشتان مرا طلب کرد...
    دلم لرزید و قلبم به تپش افتاد ...
    که از تو با قلم چه نویسم !!
    با هزار امید به وصال آرزوهایم ....
    در راه رسیدن به تو بودم ...
    با خود اندیشیدم که چون نزدت رسم ؛
    به تو چه جمله ای بگویم که تمام احساسم را ، ...
    در آن تک جمله برایت بیان کنم !!
    در فکر جمله ای بودم که با جمله ی کوتاه دوستت دارم ترکیب کنم ...
    چرا که دوستت دارم مکرر است وزیاد به چشم نمی آید ...
    در این فکر بودم ... که ...
    گرمای قلم دست مرا به حرکت در آورد و نوشت :
    نمی گویم برات میمیرم میگویم برات میمونم ... دوستت میدارم .

  12. 4 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    ای خدا ...
    تو به من بگو !
    بگو که ....
    شباهت عطوفت و نا سپاسی در چیست ؟
    تا کی این دو باید در کنار هم ...
    کتاب زندگی را ورق بزنند ....
    آیا این جزئی از رسم روزگار است ؟
    ای کاش ....
    ای کاش رسم روزگار صدای مرا می شنفت ...
    و مشابه ها را در کنار یکدیگر قرار میداد .
    و چقدر دردناک است شباهت دو چیزی که یک سر آسمان تا زمین با هم فاصله دارند !

  14. 5 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    خط خطی ....
    چه عبارت آشنایی !
    منو یاد روزهایی می اندازه ...
    که حست خط خطی های قلبم را تشکیل میداد ...
    که نامت تار های حنجره ام را نوازش میکرد ...
    که یادت شده بود تار و پود مغزم ...
    این را گفتم که ....
    اگر تو نباشی دگر نه قلبی از من میماند که کسی را احساس کنم !
    نه سخنی برایم میماند که کسی را صدا کنم !
    و نه تاروپودی از ذهنم می ماند که یاد کسی جای تورا بگیرد !

  16. 4 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    می خواهم مثل ابر باشم .....
    که بی اختیار گریه کنم و از کسی خجالت نکشم ...

    می خواهم مثل بارون باشم .....
    که سقوطم هم با ارزش باشد ....

    می خواهم مثل دریا باشم ....
    که تو به آرامی مرا تماشا کنی و به زیباییم فکر کنی ....

    می خواهم صدفی باشم ....
    که دست گرم تو را حس کند ....

    می خواهم از تو باشم ....
    که وجود من و تو عبارت زیبای ما شود .....

  18. 5 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #10
    آخر فروم باز Traceur's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    2,360

    پيش فرض

    خواب بــــودم وکابوسی دیــــدم ! ....
    چقدر سخت بود ....
    ... که غروب چشمانت ....
    مرا به تماشای شبی سرد و بی ستاره وادار میکرد ! ...
    ... آسمان ابری بود ....
    ابرها بی تاب بودند و عقده هایشان را بر سر سقف دلتنگی هایم میریختند ! ...

    ....و چقدر سخت بود ...
    ....که غروب چشمانت ....
    دیگر طلوعی نداشت !! ...



  20. 9 کاربر از Traceur بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •