تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 21

نام تاپيک: دست نوشته های Ghorbat22

  1. #1
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض دست نوشته های Ghorbat22

    باز هم شروعی از نامه ای دیگر
    نامه ای آشنا,قدیمی,بی رنگ که می رسد به درب منزلت

    داستان من+تو / تو - من

    تویی به آبی آسمان و زلالی رودها
    که رنگی به زندگی ام زدی و چون رنگی کمانی در آن جای گرفتی
    تکرار هر روز من و تو ...آری عزیزم مــــــــــا
    تکرار هر شب من بی تو , تو بی من هرگز
    حالا پشت شیشه ای نمناک از اشک آسمان که همدرد من است
    خیره به دفتر سپید خود گشته ام تا به یادت شعری سپیدتر بسرایم
    منی که هر روز به شوق دیدارت می آمدم و زنگ می زدم
    حالا
    که دیگر خبری از هیچ دری نیست
    من آهنگ دلتنگی خویش را می نوازم

    منی که دست های سرد و یخ زده ام
    و تو
    های لذت بخش و گرم

    مثل همیشه به پــایــان رسید
    این را پست می کنم
    خواهشا این بار اول بخوان و بعد مچاله کن !!!


  2. #2
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    غروب رفتن بود
    دلشوره ها پایانی نداشت
    صورتش خیس بود از ...
    چگونه به او بگویم خدا نگهدار به یادت خواهم بود ؟!
    چگونه کاسه ای آب پشت سرش بریزم و دستانم از دستانش رها سازم ؟!
    چگونه برای بار آخر او را ببوسم ؟ !
    نــــــه , نمی شود
    خورشید کجایی ؟
    بعد این همه سال قهر تو کار من را دارد یکسره می کند

    پسرک چمدانش را بست

    خبری از آشتی خورشید نبود

    دخترک از اتاق با کاسه ای آب و رز های پر پر شده ی خشک به بدرقه آمد

    روی کاغذ پشت در نوشته شده بود :

    خ د ا ح ا ف ظ

    سیاهی تا همیشه ماندگار شد .

  3. 15 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #3
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    اشک هایم را بهانه ای می کنم تا باز بنویسم از عشق ....
    آری از تو ..
    از تویی که تمام ثانیه های من شده ای یا بهتر است بگویم نام لحظه هایم اسم مبارک توست
    خانه هنوز در حسرت بوییدن عطر تن توست تا مگر شوقی به سر گیرد و جامه ی غم برون کند .
    عادتی به نام انتظار در من ریشه دوانده است و هر لحظه شیرین تر از قبل است چرا که به فراسوی نگاه زیبای تو مرا نزدیک می کند .
    می خواهم نزدیکتر از قبل شوم ...آنقدری که قدم هایم بر روی جای پاهایت و دستانم در دستانت و لبخندم در مقابل چشمان دلربای تو هویدا شود

    می مانم زیرا که می دانم انتهای جاده رسیدن به خوشبختی است.

  5. 17 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #4
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    شاید که سال ها بگذرد ...
    شاید که دیگر دنیایی وجود نداشته باشد
    شاید دیگر زمستان بیاید ولی مهمانیش ابدی گردد و رنگ بهار برای همیشه از دیده برود ...
    شاید طنین خستگی در کوچه ها بپیچد و آواز دلربای نغمه خوانان برای همیشه خاموش شود...
    شاید دیگر واژه ای به اسم دوست داشتن در بین کسی نباشد و غریبه گردد
    شاید درختان و گنجشک ها هیچ گاه با هم به توافق نرسند و سکونت گاهی برای آنها نماند ..
    شاید ..
    اصلا شاید همه چیز دگرگون شود !ولی تو نترس .... زیرا با نابودی همه ی اینها ذره ای از عشق من به تو تغییری نخواهد کرد و به صعود خود ادامه خواهد داد عزیز من

  7. 18 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #5
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    خـــــــواب
    تنها چیزی که بعضی وقت ها تو را به دیــــــدار من می آورد
    همان رویـــــای زیبایی که من با عشق تو هر شب به سراغش می روم
    همیشه زودتر می خوابم و دیرتر بر می خیزم تا تو بیایی و بیشتر تو را ببینم
    تویی که با برق نگاهت آنچنان مرا شیفته ی خود می کنی
    که دیگر من حرفی جز سکوت و اشک ندارم ...
    می آیی تا تو را در آغوش بگیرم
    در کنارم می نشینی تا برایت شعر بخوانم
    آنقدر زیر باران قدم می زنیم تا آفتاب نمایان شود
    و...
    .
    .
    دخترم ! بیدار شو صبح شده
    و من تا خوابی و دیداری دیگر تو را به دست خدا می سپارم

  9. 8 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #6
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    ساعت ها می دوند ...روز ها می گذرند
    باز منم ..چشمی ...راهی ...و امیدی
    خیالت ساده از من عبور می کند و بی وفاتر از قبل می گذرد
    منی که در کتاب عشقت فرشته ی ماندگار بودم
    چه ساده کنارم زدی و گوشه نشین و سایه نشین غصه هایم کردی
    ثانیه هایی که در فراقت ساعت ها می گذرند را
    چگونه بی تو سر کنم
    بهانه هایم را این بار به دست قاصدک ها می سپارم
    رد پای این دیوانه را دنبال کن و برای آخرین بار بیا
    شاید که باشم
    و شاید
    فقط با آغوشی باز و چشمانی بسته
    به راهت بایستم

  11. 7 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #7
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    هر دو در انزوایی از ایمان نشسته ایم

    و سجاده سجاده خدا بینمان فاصله است

    در قنوت هر شبم

    که دست به آسمان بی کران خالقم بالا می آورم

    دعای همیشگی ام را با او تکرار میکنم

    میدانم روزی میرسد و فرشته ی آرزوهایمان

    به این قلب حقیر سر می زند

    و کلید اجابت را به دستان قفل شده ام می سپارد

    و چه زیباست

    لحظه ای که بدانی عشق تو همین نزدیکیست ...

  13. 5 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #8
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    نقــاشی های ما قــلم آبی را بیشتر به خود می گرفت
    آن روزها که حـــتی خورشید هم در بی کرانه ی آبی محو می گشت
    و پـــرستوهای خیــال مشکی در آسمانش به پرواز در می آمدند
    نمی دانــــــم
    حسادت رنگ ها به هم بود که ایــنگونه دفتــــــر زندگیمان را خط خطـی کرد یــا مداد آبی ام گم شد !
    نمی دانـــــم ...

  15. 12 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض


    هنـــوز
    رد پـــای تو پیداست در سطر نوشـــته هایم

    هنـــوز هم میشود حضور مبهمت را در گوشه کنار این ویرانه حس کرد

    ویـــــــــرانه ای از عشق ;

    هنـــوز میشود کنار پنجره ایستاد و آمدن قاصدکی را نظـــاره کرد

    هنـــوز می توان خاطره ها را مرور کرد و چشم ها را بـــارانی دید

    و هنـــوز ...

    هنــــوز هم امیـــد زیباســـتـــــــ

  17. 10 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #10
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دلـــــــــم می خواهد بـــــــارانی شوم و ببارم بر رویــــــــت

    اما می ترســـــــم

    نکند چترت را بالای سرت نگــــــه داری

    مثل همان روزهـــــا که دوست داشتم آفتابی باشم و بتابم بر تنتــــــ

    اما تو به زیر سایه بان پناه می بـــــردی

    برای یک بـــــــــار هم که شده محافظه کارانه رفتار نکن لطفـــــــــا!

  19. 9 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •