سلام آیا کسی از دوستان ترجمه کتاب رومئووژولیت رادارد ممنون میشم
سلام آیا کسی از دوستان ترجمه کتاب رومئووژولیت رادارد ممنون میشم
سلام دوست عزیز
من کتاب الکترونیکشو ندارم ولی می تونم قسمتی از اون رو در اینجا می نویسم...و پیشنهاد می کنم که حتما یا فیلم زیباشو ببنید از شکسپیر یا کتابشو بخونید.
خلاصه اي از داستان رومئو و ژوليت
"رومئو" جواني نجيب زاده از خاندان" مونتاگو-Montague" به همراه دوستش" بن وليو-"Benvolio ناشناخته به مهماني خاندان "کاپولت- "Capulet مي رود. اين دو خاندان، دشمني ديرينه اي با هم دارند تا جايي که کينه و خون ريزي را به جايي رسانده اند که شاه زاده¬ي شهر" ورنا-"Verona به آن ها هشدار داده است که سزاي عاملان هر دعوايي مرگ خواهد بود.
در آن مهماني چشمان رومئو ناگهان به ژوليت، دختر چهارده ساله ي کاپولت، مي افتد و زيبايي راستين را در وجود او حس مي کند و عشقي را که تا ساعاتي قبل از آن به دختري به نام" رزالين- Rosalin" داشته، به دست فراموشي مي سپارد.
هر دو با نخستين نگاه عاشق مي شوند. آن گاه که پاسي از شب مي گذرد، رومئو به باغ کاپولت مي رود، تا در کنار دريچه¬ي اتاق ژوليت، زيبايي او را پرستش کند. ژوليت را در بالکن مي بيند که همانند خورشيد از خاور بر آمده است. ژوليت با خود نجوا مي کند و راز نهان را آشکار مي کند و مي گويد دريغا که رومئو از"مونتاگو" هاست، حال آن که خودش "کاپولت" است. آن ها از عشق خود با يک ديگر سخن مي گويند و پيمان ازدواج مي بندند. رومئو نزد "راهب لارنس- "Friar Lawrenceمي رود، تا ترتيب عقد و ازدواج را بدهد و آن ها پنهاني ازدواج مي کنند.
"تيبالت"Tybalt-، پسر عموي ژوليت که در مهماني رقص رومئو را شناخته، ولي به خاطر پافـشاري کاپولت پير از جـدال پرهيز کـرده بود، روز بـعد با ديدن رومـئو در خيابان او را به ستيز فرا مي خواند، با اين همه رومئو هرگز خواستار جدال نيست . "مرکوتيو " Mercutio-دوست رومئو، ستيز را مي پذيرد و سخت زخمي مي شود. رومئو ناچار تيبالت را مي کشد و در نتيجه به فرمان شاه زاده از ورونا به جايي دور دست تبعيد مي شود.
ژوليت به کمک پرستار از رومئو مي خواهد تا پيش از ترک ورونا با او ديدار کند و اين در حالي است که رومئو آماده¬ي خود کشي است. اما راهب لارنس او را دلداري مي دهد که براي بخشش و بازگشت او کوشش خواهد کرد.
پدر و مادر ژوليت که از ازدواج او با رومئو ناآگاهند، پافشاري مي کنند که هر چه زودتر ژوليت با "پاريس"Paris-، خويشاوند شاهزاده، ازدواج کند.
ژوليت با راهب لارنس مشورت مي کند و طبق اندرز راهب، ژوليت بايد معجوني که او را براي مدت چهل و دو ساعت مرده نشان مي دهد، بنوشد. وي به ژوليت وعده مي دهد که بي درنگ پس از اين که مراسم سوگواري به پايان برسد، رومئو پنهاني او را از ورونا خواهد برد.
ژوليت معجون را مي نوشد. راهب لارنس پيغامي براي رومئو مي فرستد و از او مي خواهد قبل از به هوش آمدن ژوليت خود را به گورستان برساند. با اين همه، پيغام راهب لارنس به رومئو نمي رسد. خبر مرگ ژوليت در"مانتوا – "Mantuaبه رومئو مي رسد و تصميم مي گيرد به همراه ژوليت خاک را به آغوش کشد. زماني که او و نوکرش، گور ژوليت را مي شکافند، پاريس ناگهان به آن ها يورش مي برد و به دست رومئو کشته مي شود.
رومئو بر جنازه ي ژوليت مويه مي کند، او را در آغوش مي گيرد و مي بوسد و با نوشيدن زهري که به همراه آورده، جان مي دهد. هنگامي که ژوليت به هوش مي آيد، راهب لارنس آمده تا گور او را بشکافد زيرا فهميده که پيغامش به رومئو نرسيده است. ژوليت و راهب لارنس جنازه هاي رومئو و پاريس را مي بينند. ژوليت از حادثه آگاه مي شود و با بوسيدن رومئو و نوشيدن زهري که او نوشيده است، در پي آن بر مي آيد که جان خود را بگيرد. سرانجام با خنجر رومئو سينه¬ي خود را مي درد و بر جنازه ي او جان مي دهد.
دو خاندان کاپولت و مونتاگو از دشمني ديرينه پشيمان مي شوند و با اندوه و شرمساري دست از دشمني بر مي دارند.
داستان عاشقانه و اهنگی که داخل فیلمش هست بسیار زیباست.من خودم 2و3 ساله دارم اهنگشو گوش می دم ولی بازم ازش سیر نشدم.اگه خواستی بهم بگو.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)