کسی میدونه شعرای انگلیسی جریانشون چیه مثلا شعرای ما ردیف دارن قافیه دارن قالب شعری دارن
مثلا من بخوام شعر انگلیسی بگم چه کار باید بکنم؟
کسی میدونه شعرای انگلیسی جریانشون چیه مثلا شعرای ما ردیف دارن قافیه دارن قالب شعری دارن
مثلا من بخوام شعر انگلیسی بگم چه کار باید بکنم؟
Acrostic
قالبی شعری که در آن، نخستین حرف یا آخرین حرف مصراع ها واژه، عبارت، یا جمله ای کلیدی می سازند. جفری چاسر (شاعر ادبیات انگلیسی میانه) شعری ۲۴ قطعه ای دارد که اگر اولین حرف نخستین واژه از هر استانزا (قطعه) را به یکدیگر متصل کنیم، الفبای انگلیسی (a,b,c,d,e,…) حاصل می شود.
مثال: «بدرود»، اثر William Anderson Ellis:
Farewell, dear, young friends
though parting is painful
A sad separation approaches at last
Revilers may spurn me
lost friends may chide me
Even then with much pleasure
I’ll think on the past
When rivers divide us and
hills rise between us
Even then I’ll remember
your childhood bright days
Let not sad reflections
a moment beguile you
Look forward with hope on
future’s bright
شعری «کوتاه» و «روایی» است که بیشتر به منظور خواندن آوازی ساخته می شده است. بالاد یا تصنیف را معمولا به دو دسته تقسیم می کنند:
- Ballad
الف. «folk ballad» که در قرن ۱۶ و ۱۷ در بریتانیا به اوج شکوفایی رسید. چون تصنیف های محلی سینه به سینه منتقل شده اند، در بیشتر موارد نویسندگان این گونه از تصنیف ها را نمی شناسیم.
ب. «literary ballad» که توسط یک شاعر و به تقلید از تصنیف های محلی سروده می شود. مثال:
“ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ” by John Keats
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] by Walter Scott
“ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ” by Coleridge
بالاد، یکی از محبوب ترین قالب های شعری در قرن های ۱۴ و ۱۵ میلادی در شعر فرانسوی است. بالاد شامل سه قطعه ی ۸ مصراعی و یک قطعه پایانی ۴ مصراعی است؛ آخرین مصراع همه قطعه ها، از جمله قطعه پایانی، ترجیع بند است. مصراع های بالاد tetrameter (چهارپایه ای) و با وزن iambic یا anapestic هستند. چینش قافیه در مصراع های هر قطعه از بالاد هم به این ترتیب است: ababbcbc.
- Ballade
قالب دیگری از بالاد هم وجود دارد که از یک قطعه ۱۰ مصراعی و یک قطعه پایانی ۵ مصراعی تشکیل شده است. چینش قافیه ها در قطعه نخست بصورت ababbccdcd و در قطعه پایانی بصورت ccdc است.
قالب شعری بالاد اواخر قرن ۱۴ در بریتانیا به شهرت رسید و توسط جفری چاسر استفاده شد. بعدها شاعرانی چون Swinburne و D.G. Rossetti آن را احیا کردند.
این قالب را می توان با شعر نو (نیما یوشیج، سهراب سپهری، فریدون مشیری،…) در ادبیات فارسی مقایسه کرد. در ادبیات انگلیسی شعر سپید، شعری بی قافیه و با وزن iambic pentameter است. یعنی هر مصراع ۱۰ سیلاب دارد و فشار یا استرس روی سیلاب های زوج قرار می گیرد.
- Blank Verse
این قالب شعری از ایتالیا به انگلستان وارد شد؛ این اتفاق زمانی روی داد که «Henry Howard» متن لاتین The Aeneid را در سال ۱۵۴۰ به انگلیسی ترجمه کرد. شعر سپید نزد نمایشنامه نویسان بزرگی چون «مارلو» و «شکسپیر» بسیار محبوب شد؛ علت هم این است که این قالب، ضمن حفظ ویژگی های شعری، بسیار به گفتار معمولی نزدیک است. جان میلتون بر این باور بود که تنها شعر سپید می تواند به ادبیات انگلیسی اورنگ و شکوه کلاسیک بدهد. «بهشت گمشده» میلتون یکی از معروف ترین مجموعه ها در غالب شعر سپید است. شعر سپید را در آثاری از Wordsworth, Shelly, Keats, Browning و T.S. Eliot هم می توانیم ببینیم.
مثال: از «بهشت گمشده»، جایی که با وجود حضور شیطان در بهشت، «حوا» می خواهد به تنهایی به دنبال آذوقه برود و «آدم» به او هشدار می دهد…
But God left free the Will, for what obeys
Reason, is free, and Reason he made right,
But bid her well beware, and still erect,
Lest by some fair appearing good surpris’d
She dictate false, and misinform the Will
To do what God expressly hath forbid.
شعری ۵ مصراعی با وزن و چینش متفاوت در قافیه. گمان می شود این قالب ریشه در ادبیات قرون وسطی فرانسه دارد. گرچه سینکواین هرگز قالبی همه گیر در ادبیات انگلیسی نبوده، شاعران بسیاری گاهگاه به این سبک شعر سروده اند. Sir Philip Sidney, George Herbert, Edmund Spenser و John Donne از جمله این شاعران هستند.
- Cinquain
از میان شاعران معاصر، Adelaide Crapsey (1914 – 1878)، شاعر آمریکایی، الگویی جدید از این قالب را آفرید که در آن مصراع ها به ترتیب، دو، چهار، شش، هشت، و دو سیلاب دارند. شعر او شبیه به «تانکا» در ادبیات ژاپنی است.
مثال یک (جهان، اثر جرج هربرت):
Love built a stately house, where Fortune came,مثال دو (به هلن، اثر ادگار آلن پو):
And spinning fancies, she was heard to say
That her fine cobwebs did support the frame,
Whereas they were supported by the same;
But Wisdom quickly swept them all away.
Helen, thy beauty is to meمثال سه (اثر آدلاید کراپسی):
Like those Nicean barks of yore,
That gently, o’er a perfumed sea,
The weary, way-worn wanderer bore
To his own native shore.
These be
Three silent things:
The falling snow… the hour
Before the dawn… the mouth of one
Just dead.
سوگنامه، مرثیه، در ادبیات یونان باستان و روم، به دوبیتی هایی با وزن مشخص و موضوع های متفاوت (عشق، سوگ، سیاست…)، گفته می شد. این تعریف، تا اواخر قرن شانزدهم نیز صادق بود؛ چنانکه John Donne اِلِگی های عاشقانه سروده است. اما از قرنِ هفدهم تا امروز، اِلِگی به معنای مرثیه، یعنی سوگنامه ای منظوم و رسمی که برای مرگِ کسی سروده شود، بکار رفته است.
Elegy
سوگنامه های کلاسیک را می توان به چندین گروه، تقسیم بندی نمود که تعدادی از آنها در پی می آید:
۱) Simple Elegy یا الِگیِ ساده که حاوی نوحه و مرثیه برای فردِ از دست رفته است.
۲) Reflective Elegy ، که بیان کننده حالاتِ شخصیِ شاعر با شیوه ای اندوهگین است. (مانند Elegy Written in a Country Churchyard، اثر Thomas Gray)
3) Encomiastic Elegy یا مرثیه ستایش آمیز که بصورتِ مدح و ستایش و در بزرگداشتِ فردِ از دست رفته، سروده می شود. (مانند Astrophel اثر Spenser)
4) Pastoral Elegy یا «مرثیه شبانی»، که معروفترین نوع سوگنامه در گذشته بوده است. در این شیوه که ریشه در شعر یونان و ایتالیای قرن های دوم و سوم پیش از میلاد دارد، چامه سرا، هم “فرد از دست رفته” و هم “فرد سوگوار” را در غالب چوپان و در فضایی روستایی، در شعر خود می آورد.
بعدها، شاعران با افزودن محتوایی پیچیده به مرثیه، شکل ویژه ای بدان بخشیدند. برای نمونه، به ساختار سوگنامه شبانی Lycidas ،اثر جان میلتون، و به روایت M. H. Abramsتوجه کنید:
۱) فرد سوگوار، با توسل و دعا به درگاه خدایان هنر، سخنان خود را آغاز کرده و با اشاره به سایر شخصیت های اسطوره ای {غرب}، گفتارش را ادامه می دهد.
۲) همه طبیعت به سوگ فرد از دست رفته می نشیند.
۳) فرد سوگوار، پریان و دیگر نگهبانان چوپان فقید را مسوول از دست رفتن وی می شمرد.
۴) گروه بزرگی از سوگواران، حاضرند.
۵) فرد سوگوار، پرسشهایی درباره دادگری سرنوشت و پروردگار مطرح می کند و به تباهی زمانه خویش اشاره می نماید.
۶) گل های زیبایی برای آراستن تابوت آورده می شود. (این قسمت، در شعرهای پس از رنسانس، افزوده شده است)
۷) شعر، با تسلی و دلداری پایان می یابد. (در سروده های مسیحی، در این بخش، شعر با امید و اصمینان به اینکه مرگ در این دنیا، پلی است بسوی زندگی برتر در آخرت، پایان می یابد)
حماسه، رزم نامه یا پهلوان نامه؛ شعری حماسی که دارای ویژگیهای مشترک زیر است:
- Epic
۱) شعر، داستانی و بلند و دارای موضوعی جدّی است. (بنابراین، موضوع اصلی حماسه، چون داستانی است، نمی تواند مثلا ابراز احساسات شاعر به معشوقه اش باشد! و چون دارای موضوع جدی است، نمی تواند خنده آور یا comic باشد)
۲) بیانِ داستان، بصورت رسمی و پرشکوه است. (پس، ترانه حماسی اساسا وجود ندارد)
۳) شخصیت اصلیِ داستان، پهلوانی است که سرنوشت یک قوم یا ملت (مثل داستانهای شاهنامه) یا حتی نوعِ بشر (مثل بهشت گمشده “میلتون”) به کارِ وی بستگی دارد.
حماسه ها بطور کلی به دو دسته تقسیم می شوند:
الف. حماسه های محلی یا سنتی (folk or traditional epics): داستانهای محبوب قومی که با دهان به دهان شدن بوسیله رامشگران و چامه سرایان، تکامل یافته و در گذر زمان، بوسیله شاعران گمنام نوشته شده اند. برای نمونه می توان به مهابهاراتا (Mahabharata) که طی ۶۰۰ سال (۳۰۰ ق.م تا ۳۰۰ ب.م) یا به رامایانا (Ramayana) که هر دو به زبان هندی نوشته شده اند اشاره کرد. در زبان انگلوساکسونی هم بیوولف (Beowulf) سروده شده که بزرگترین حماسه ی کهن انگلیسی بشمار می رود.
ب. حماسه های ادبی (literary epics): داستان ها بوسیله شاعری شناخته شده به رشته تحریر درآمده اند. برای مثال: «ایلیاد» و «اودیسه»، هر دو اثر Homer (شاعر یونانی)؛ «انیاد» اثر Virgil؛ «شاهنامه» اثر Firdausi؛ «ملکه پریان» از Edmund Spenser؛ و «بهشت گمشده» کار John Milton.
شعر آزاد، سرودهایی که پایبند قوانین وزن شعر نیستند؛ چه با قافیه و چه بی قافیه! نخستین بار، اواخر قرن نوزدهم، گروهی از شاعرانِ نمادگرای فرانسوی –از جمله گوستاو کان- اینگونه سرایش را به تقلید از Walt Whitman(شاعر آمریکایی) و با هدف رهایی از قواعد وزنی شعر و باز آفرینی آهنگ طبیعی گفتاری، ترویج کرده و آنرا Vers Libre نامیدند. گرچه از دوران پیش از “ویتمن” نیز شعرهایی بدون وزن که در واقع ترجمه مطالب تورات و کتب مقدس است، بجای مانده.
- Free Verse
شعرِ آزاد، بدلیل نداشتن دشواریهای قواعد وزنی، مورد توجه توده مردمی که دوست داشتند شعر بگویند اما نمی توانستند، قرار گرفت! از میان شاعران سرشناس نیز افرادی چون T. S. Eliot و Ezra Pound ، چامه هایی در این قالب سروده اند.
Robert Frost –شاعر بزرگ آمریکایی- شعر آزاد را به بازی تنیسِ بدونِ تور، تشبیه کرده است!
شعری فکاهی با وزن آناپستیک و قافیه بندی aabba. بیتهای اول، دوم و پنجم، سه “یگان وزنی” و بیتهای سوم و چهارم، دو “یگان وزنی” دارد.
- Limerick
مزمون لیمریک، گاه به چرندی می گراید! با این وجود Limerick از شعرهای محبوب انگلیسی زبانان است. معروفترین لیمریک سرا، ادوارد لیر(نقاش و طنزپرداز انگلیسی)، است. شعر زیر از کتاب چرند و پرند(منتشر شده در سال ۱۸۴۶)، اثر لیمر، می باشد:
There was an old man of the coast
Who placidly sat on a post;
But when it was cold,
He relinquished his hold,
And called for some hot buttered toast
شعری بلند و دارای زبانی رسمی (formal) است و موضوع هایی همچون «ستودن یک فرد»، «یادبود یک رویداد» و «توصیف عقلانی طبیعت (و نه احساسی)» را دربر می گیرد. Ode، قالب وزنی ثابتی ندارد و در آغاز برای سرود، نوشته می شد.
Ode
Ode های کلاسیک را می توان به سه دسته تقسیم نمود:
یک. Choral Ode: در یونان باستان رواج داشته و برای گروه کُر سروده می شده. Pindar(شاعر یونانی)، معروفترین سراینده این قالب بوده است. اُدهای کُرال، دارای یک بندِ چند بخشی بوده اند:
الف) Strophe: بخش نخست بند بوده و گروه همخوانان، هنگام خواندن آن از یک سوی صحنه به سوی دیگر رقصیده و حرکت می کردند. (معمولا از چپ به راست)
ب) Antisrophe: قسمت دوم بند اُد، و هموزن با بند نخست بوده است. گروه همخانان، هنگام خواندن آن، رقصیده و به طرف عکس، حرکت می کردند. (معمولا از راست به چپ)
پ) Epode: بخش پایانی بند بوده و گروه همخوانان، آنرا بصورت ایستاده (درجا) می خواندند.
دو. Pindaric Ode: این نام از اسم Pindar، بزرگترین شاعر سراینده choral ode در یونان باستان برداشته شده است. این شعر معمولا دارای strophe و antistrophe است و گاهی هم با یک epode پایان می یابد. خوانندگان در هنگام خواندن استروفی از یک سوی صحنه به سوی دیگر می رقصیدند و در هنگام خواندن antistrophe همان مسیر را رقص کنان باز می گشتند. Epode بصورت ایستاده درجا خوانده می شد. این سبک معمولا در بزرگداشت ورزشکاران یونانی و المپیک باستانی اجرا می شد.
سه. Horatian Ode: این نام از اسم شاعر رومی (Horace) برداشته شده است. او شعر غنایی تک صدایی می سرود. این سبک به اندازه مدل یونانی، خودمانی و شورانگیز نیست و موضوع هایی چون پرهیزگاری، یک فرد یا یک موقعیت در طبیعت را ممکن است دربر گیرد. قالب شعر هم معمولا کوتاه و چهارسطری است.
مثال: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] by John Keatsچهار. Irregular Ode: شعر بزمی نامنظم توسط Abraham Cowley و به تقلید از نوع Pindaric در سال ۱۶۵۶ وارد شعر انگلیسی شد. شعر او مقید به بخش های سگانه نیست و مصراع های هر قطعه درازای متفاوت و چینش متفاوت قافیه ها است.
غزلی تک-بند، شامل ۱۴ سطر با قافیه بندی ویژه. شاعر، معمولا سطرهای آخر سانِت را که قافیه بندی جداگانه ای هم دارد، به نتیجه گیری اختصاص می دهد. وزنِ این شعر در زبان انگلیسی، معمولا “آیَمبیکِ پنج-پایه ای” است. گرچه در زبانهای دیگر، متفاوت است و مثلا در فرانسوی از وزنِ “Alexanderian ” استفاده می شود. در گذشته، معمولا سانِت را با همراهی سازهای “ماندولین” و “عود” می خواندند. دو شکل مرسومِ این قالب، سانِت ایتالیایی (Petrarchan Sonnet) و سانِت انگلیسی (Shakespearean Sonnet) است.
- Sonnet
سانِت ایتالیایی زمانی پایه گذاری شد که Petrarch ، شاعر قرن ۱۴ ایتالیا (۱۳۷۴-۱۳۰۴)، سیصد و هفده غزل را در یک قالبِ مشخص، برای معشوقه اش “لورا” سرود. قافیه بندیِ این قالب، به صورت abba, abba, cde, cde است. بنابر این، سانِت ایتالیایی از یک اُکتاو (شاملِ دو کواترین) و یک سِستِت تشکیل می شود. شاعر سنتی، معمولا در کواترینِ اول به بیانِ موضوع و در کواترینِ دوم به گسترش آن می پردازد. سانِت، بویژه از قرن ۱۶ در کشورهای فرانسه و پرتقال و نیز در کشورهای اسکاندیناوی از محبوبیت ویژه ای برخوردار می شود.
Sir Thomas Wyatt و Henry Howard این قالب را با ترجمه آثارِ شاعران ایتالیایی، وارد زبان انگلیسی کردند. سانِت، خیلی زود مورد استقبال شاعران انگلیسی (بویژه شکسپیر) قرار گرفت، اما چون در این زبان یافتنِ واژه های هم-قافیه، نسبت به زبان ایتالیایی، دشوارتر است قالبِ نوینی به تدریج شکل گرفت که ما آنرا بعنوان سانِت انگلیسی می شناسیم. در این قالب، چینش قافیه ها به صورتِ abab, cdcd, efef, gg است. بنابراین، سانِتِ انگلیسی از سه quatrain و یک couplet تشکیل شده است.
نوع دیگرِ سانِت که توسط Edmund Spenser ابداع شد و به نام خود وی Spenserian Sonnet معروف گردید، اندکی از نظر چینش قافیه با سانت انگلیسی اختلاف دارد. اینکه چرا اسپنسر این قالب را برای سانت هایش برگزیده نمی دانم، اما شاید بدلیل آشنایی ذهنی اش با سبکی است که پیشتر خود او ابداع کرده و در مجموعه «شاه پریان» استفاده کرده بود. آن ابداع بنام Spenserian Stanza معروف شد. چینش قافیه ها در این سبک abab bcbc c است.
از نظر محتوا، سانت در آغاز شعری صرفا عاشقانه و گاه ---- بود. تا اینکه John Donne (1631 – 1576) در مجموعه Holy Sonnets محتوایی عارفانه را در این قالب ارایه کرد. جان میلتون (۱۶۷۶ – ۱۶۰۸) اولین کسی بود که از سانت (هم انگلیسی و هم پترارکی) برای بیان موضوع های گوناگون استفاده کرد.
قالبی که در اصل مربوط به شعر قرون وسطی فرانسه است. Austin Dobsom و W.E. Henley احتمالا نخستین کسانی بودند که در قرن نوزدهم آن را وارد زبان انگلیسی کردند. این قالب شامل ۸ مصراع است و چینش قافیه ها هم بصورت a,b,a,a a,b,a,b است. همچنین مصراع های چهارم و هفتم، تکرار مصراع نخست هستند. برای ابراز یک احساس یا موضوع مهم (مصراع نخست) و بسط دادن آن بصورت مختصر، triolet قالبی خوب است.
- Triolet
مثال: “Song” اثر “Adelide Crapsy”
I make my shroud, but no one knows
So shimmering fine it is and fair
With stitches set in even rows
I make my shroud, but no one knows
In door-way where the lilac blows
Humming a little wandering air
I make my shroud and no one knows
So shimmering fine it is and fair
وزن در شعر انگلیسی را با دو سنجه ارزیابی می کنند:
نخست ترتیب فشار (stress) در هر پایه است. پایه یا foot کوتاه ترین واحد وزنی در شعر انگلیسی است. برای مثال واژه ugly یک پایه با دو هجا است و ترتیب فشار روی آن بصورت (- +) است. واژه perform هم یک پایه با دو هجا و ترتیب فشاریِ برعکس (+ -) است. قالب های پایه ای در شعر انگلیسی بدین ترتیب است:
۱٫ Iambic (+ -): هجای نخست بی فشار، هجای دوم با فشار before, within, divine, the bus, a book
مثال در شعر انگلیسی:
That time of year thou mayst in me behold
When yellow leaves, or none, or few, do hang(غزل ۷۳، شکسپیر)۲٫ Trochaic (- +): هجای نخست بافشار، هجای دوم بی فشار penthouse, boredom, childhood, careful
مثال در شعر انگلیسی:
TELL me not, in mournful numbers
Life is but an empty dream(Henry Wadsworth Longfellow, ۱۸۰۷–۱۸۸۲)۳٫ Spondaic (+ +): همه هجاها با فشار
مثال در شعر انگلیسی:
Break, break, break,
On thy cold gray stones, O Sea!(آلفرد لرد تنیسون)۴٫ Anapestic (+ – -): دوهجا بی فشار و هجای سوم بافشار
مثال در شعر انگلیسی:
And the sound of a voice that is still(همان شعر، آلفرد تنیسون)۵٫ Dactylic (- + +): دوهجا بافشار و هجای سوم بی فشار
مثال در شعر انگلیسی:
This is the forest primeval, the murmuring pines and the hemlock(Henry Wadsworth Longfellow)سنجه دوم «تعداد پایه ها در هر سطر» است:
یک پایه در سطر: monometer
دو پایه در سطر: diameter
سه پایه در سطر: trimester
چهار پایه در سطر: tetrameter
پنج پایه در سطر: pentameter
شش پایه در سطر: hexameter
هفت پایه در سطر: heptameter
هشت پایه در سطر: octameter
با این آگاهی، به شیوه ی نامگذاری وزن شعر در انگلیس توجه کنید:
That time | of year | thou mayst | in me | behold(Iambic pentameter)
Tell me | not in | mournful | numbers(Trochaic tetrameter)And the sound | of a voice | that is still(Anapestic trimester)
This is the | forest pri | meval, the | murmuring | pine and the | hemlocks(Dactylic hexameter
Simile، (تشبیه) : همسان انگاری یا مقایسه مستقیم و آشکار دو چیز را Simile می نامیم. در این آرایه ی ادبی، معمولا بطور مستقیم از ادات تشبیه (like, as,…) استفاده می شود:
Examples: She is like a beautiful roseاو مانند گلی زیبا است.
That eagle flies straight as an arrowآن عقاب چون تیری مستقیم پرواز می کند.
Shall I compare thee to a summer’s day
Though art more lovely and more temporate(Shakespeare)اجازه می دهی تو را به یک روز تابستانی تشبیه کنم؟
گرچه تو دوست داشتنی تر و معتدل تری!
Forlorn! The very world is like a bellتنها و بیکس! دنیا چون ناقوس کلیسا است که می زنگد
To toll me back from thee to my sole self
و مرا از پیش تو نزد خویشم می خواند
Metaphor، (استعاره): همسان انگاری یا مقایسه غیر مستقیم دو چیز، بدون استفاده از as, like, resembles, seems …
Examples: World of musicتشبیه موسیقی به جهان، بدون استفاده از ادات تشبیه.
Life is a beachتشبیه زندگی به ساحل، بدون استفاده از ادات تشبیه.
No man is an islandدر این مثال، بدون استفاده از ادات تشبیه، انسان با جزیره مقایسه شده است.
نکته: نمونه یک را در نظر بگیرید. در این مثال، موسیقی، موضوع تشبیه است. جهان، استعاره است، و بالاخره “پهناوری” و “گستردگی”، وجه شباهت آن دو است. بنابراین:
Topic: music Image: world Point of similarity: immensity
اکنون topic، image، و point of similarity را در دو مثال دیگر بیابید.
Personification، انسان انگاری: نوعی استعاره است که در آن یا:
الف) به یک شیء، حیوان، یا اندیشه، ویژگیهای انسانی داده می شود؛ یا
ب) به جسمی بی جان، ویژگیهای جاندار داده می شود.
Examples: The sun smiles in the heavensخورشید در آسمان ها لبخند می زند.
Thunder grumbled in the dark of the nightرعد در سیاهی شب غرّید.
The motor howled in agony when he turned the keyوقتی استارت می زد، موتور از درد زوزه می کشید!
How soon hath time, the subtle thief of youthزمان، این سارق زیرک جوانی، چه زود در پرواز خود، ۲۳ سالگی ام را ربود!
Stolen on his wing my three and twentieth year
Apostrophe، خطاب : مخاطب قرار دادنِ الف: شئی بی جان؛ ب: جاندار غایب.
خطاب از نظر معنایی به انسان انگاری نزدیک است.
برای نمونه در “ای ابرها ! ببارید…”، شئی بی جان مخاطب است.
یا در:
تو کجایی تا شوم من چاکرت؟ چارقت دوزم کنم شانه سرت
خداوند، از نظر آن شبان در شعر مولوی، غایب است.
رودیارد کیپلینگ در Recessional می نویسد:
Judge of nations, spare us yet, lest we forget, lest we forget!ای داور همه ی جهانیان! اکنون ما را ببخش، مبادا فراموش کنیم، مبادا فراموش کنیم!
Synecdoche، بخش گویی: اگر برای بیان یک چیز به بخشی از آن اشاره کنیم و منظورمان کل آن چیز باشد، از آرایه ی بخش گویی استفاده کرده ایم . برای نمونه وقتی که می گوییم “پدر، نان بیارِ خانه است”، منظورمان از نان، روزی است و نان، در واقع بخشی از آن به حساب می آید. یا وقتی می گوییم که “هزاران دیده، نگرانِ اوست”، منظورمان هزاران انسان است وچِشم که بخشی از یک انسان است را برای اشاره به انسان بکار برده ایم.
Examples: ۵۰ head of cattle۴۰ راس گاوThe president’s administration contained the best brains in the countryچهل نفر از مغزهای کشور در دولت این رییس جمهور حضور دارند.
Metonymy، دگرنامی: اگر بجای نام بردن مستقیم از یک «موجود»، از چیزی که یادآور آن باشد نام برید، از آرایه ی دگرنامی استفاده کرده اید. مثلا وقتی که می گویید “مذاکراتِ تهران و مسکو” و منظورتان مذاکره افراد یا مقام هایی از تهران و مسکو است.
مثال دیگر: وقتی می گویید که فلانی «کرسی» خوبی را به دست آورده است، منظورتان مقامِ خوبی است و چون مدیریت با صندلی ارتباطی نزدیک دارد، اینگونه از دگرنامی استفاده کرده اید.
Examples: He was an avid reader of Hafez.او از خوانندگان علاقمند حافظ است.
The hostess kept a good tableخانم میزبان، غذای مفصلی آماده کرده بود.
در نمونه نخست، منظور از خواننده حافظ، خواننده شعرهای اوست و در نمونه دوم، منظور از میزِ خوب، غذای خوب است.
Oxymoron، تضاد، پادآمیزه: عبارتی مرکب از دو واژه که از نظر معنایی با یکدیگر همخوانی ندارند را تضاد می نامیم.
Examples: fair storm
loving hate
dear wounds
freezing fire
“feather of lead, bright smoke, cold fire, sick health” (Romeo and Juliet, Shakespeare)i
Paradox، متناقض نما، پارادُکس: عبارتی است که در ظاهر نادرست و دارای تضاد به نظر می رسد اما با نگاهی عمیق تر، به درستی آن پی می بریم:
mobilization for peaceبسیج برای صلحa well-known secret agentمامور مخفی مشهورliving deathزندگی مرگبار (یا زندگی مرده)a wise foolدیوانه ی عاقل
eloquent silenceسکوتِ گویا
Stone walls do not a prison make, Nor iron bars a cageدیوارهای سنگی، زندان نمی سازند؛ میله های آهنی قفس نمی سازند.
Hyperbole یا Overstatement، اغراق: یکی از آرایه های ادبی که در آن، شاعر برای اثرگذاریِ بیشتر بر روی خواننده از مبالغه استفاده می کند. چامه سرا هرگز از خواننده خود انتظار ندارد که مبالغه او را باور کند؛ بلکه هدف او پرتاثیرتر کردن کلام خویش است.
در گفتگوی روزانه، وقتی کسی به شما می گوید که “از گرسنگی، مُردَم”، هرگز منظوری جز
بیانِ شدّت گرسنگی خویش ندارد. شاید هیچ شاعری به اندازه فردوسی از “اغراق” استفاده نکرده باشد:
زبس گیر و دار و زبس موج خون توگویی شفق زاسمان شد نگون
شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب
Examples: You could knock me over with a feather!
I’ll die if I don’t pass this course
Understatement، کم انگاری، فرونگری: اگر مبالغه، در جهت کم انگاری یا در اصطلاح دست کم گرفتنِ کسی یا چیزی باشد، آنرا فرونگری یا کم انگاری می نامیم.
همه ما –ایرانیان- دستِ کم یک بار این جمله را از زبان کسی شنیده ایم :
“هنوز خیلی بچه هستی که این را بفهمی!”
یا دستِ کم یک بار این جمله را سرِ سفره و خطاب به مادر خود گفته ایم:
“این که یک لقمه بیشتر نیست!” یا “کاچی به از هیچی!!”
البته در “کاچی به از هیچی”، آرایه ادبی دیگری نیز بکار رفته. آیا می توانید آن را نام ببرید؟
Irony، طنز: Irony را در فارسی و متاسفانه در معتبرترین فرهنگهای انگلیسی-فارسی، “طعنه” و “گُواژه” ترجمه کرده اند که به هیچ روی درست نیست؛ بلکه طعنه بخشی از آیرونی است. این واژه در زبانِ انگلیسی یکی از آرایه های ادبی است که زمینه ای شوخ انگیز و گاهی کنایه آمیز دارد. سه گونه مهمِ طنز در شعر عبارتند از:
۱) Verbal Irony، طنزِ لفظی : در این شیوه، معنیِ مورد نظر، دقیقاً برعکس سخنِ گفته شده است. یعنی شاعر یا گوینده سخن، عمداً چیزی را بر عکس می گوید. مثلا وقتی که آموزگار، دانش آموزِ تنبل را “انیشتن” خطاب کند یا وقتی که شما به کسی که دیر سَرِ قرار آمده، بگویید: “چه زود آمدی!”
۲) Irony of situation، طنزِ موقعیت: این طنز، زمانی رخ می دهد که اتفاقی بر خلافِ انتظارِ خواننده یا بیننده افتاده باشد. مثلا اگر مردی با همسر دومش در شب اول ماه عسل به تاتر رفته و بطور اتفاقی صندلیشان کنار صندلی همسر اولش بیافتد… !! یا مثلاً وقتی که در داستانِ “هدیه ی مگی” اثرِ O. Henry (داستان سرای آمریکایی)، شوهرِ تهیدستِ جوانی، گرانبهاترین دارایی خود را که یک ساعتِ طلا بود، گرو می گذارد تا برای همسرش شانه ای بعنوان هدیه کریسمس بخرد و همسرش نیز گرانبهاترین دارایی اش را که موهای بلندِ قهوه ایش بود، می فروشد تا یک بندِ ساعت برای شوهرش بخرد، ما با یک طنزِ موقعیت روبرو می شویم. یا وقتی که “شاهْ مایدِس” به بزرگترین آرزوی خود می رسد و دست به هر چیز که می زند، طلا می شود و تازه می فهمد که دیگر حتی نمی تواند غذا بخورد چون غذایش هم طلا می شود، طنزی دیگر از این نوع، رخ داده است. نیز، وقتی که آن ملوان درحالیکه دُور تا دورش را آب فرا گرفته، حتی قطره ای آب هم برای نوشیدن ندارد، ما با طنزِ موقعیت روبرو هستیم.
۳) Dramatic Irony، طنزِ نمایشی : در این گونه از طنز، اختلاف میان آنچه که مخاطب می داند و آنچه شخصیت داستانی یا شعری می گوید یا انجام می دهد، موجب ایجاد Irony می شود. ممکن است “گفته شخصیت داستان”، به خودی خود، منطقی باشد اما آفریننده اثر، این گفته را، به عمد، در جایی بکار می برد که نادرست است. طنز نمایشی، معمولا، اثر خنده آور کمتری نسبت به طنزهای لفظی و موقعیتی دارد. برای نمونه به بیت های ۷،۸ و ۲۴ در شعر “لوله پاک کن ها” اثر ویلیام بلیک توجه کنید.
Rhetorical Question، پرسش بدیهی: سوالی است که نه برای دریافت پاسخ، بلکه برای تاکید بر امری بدیهی پرسیده می شود.
مثال در ادبیات عامیانه:
جیک جیک مستونت بود، یاد زمستونت نبود؟
مثال در ادبیات کلاسیک:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
Rhyme، قافیه.
ترتیب قافیه گذاری در شعر انگلیسی بستگی به قالب شعری دارد. برای مثال، مراجعه کنید به قالب شعری سونات.
Yellow for melonsAlliteration، تجانس آوایی.
Yellow for sun
Yellow for buttercups
Picked one by one
The yolk of an egg
is yellow too
And sometimes coulds
Have a daffodil hue
Bananas are yellow
And candle shine
What’s your favorite color
Yellow is mine
یعنی تکرار یک حرف بی صدا (بی واکه) در چند واژه از یک مصراع. مانند:
In a somer seson whan soft was the sonne (The prologue, Geoffrey Chaucer)iAssonance، همگونی واکه ای.
یعنی تکرار یک حرف صدادار (واکه) در چند واژه از یک مصراع. مانند:
Thou still unravish’d bride of quietness
Thou foster-child of silence and slowtime (Ode on a Grecian Urn, John Keats)i
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)