تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 16

نام تاپيک: شعر و جواب شعر

  1. #1
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض شعر و جواب شعر

    شعر وجواب شعر /

    تاپیکی برای قراردادن اشعاری از شاعران بزرگ
    که درجوابگویی بهم سروده شده اند!



    *:این پست بخاطر تکراری بودن ویرایش شده و
    شعر سیب درپست شماره6 قرار گرفته.
    لطفا از دادن نظرات خود دروسط تاپیک خودداری کنید!
    و درصورت امکان همکاری بفرمایید
    Last edited by Lady Negar; 08-09-2010 at 20:32.

  2. 8 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    اگه نباشه جاش خالی می مونه knight 07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    sHiRaZzZz
    پست ها
    298

    پيش فرض

    تکراری:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  4. این کاربر از knight 07 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض



    كــوچـــه _مشیری

    بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،
    همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،
    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
    شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
    در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد
    باغ صد خاطره خنديد،
    عطر صد خاطره پيچيد:
    يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم
    پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم
    ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.
    تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.
    من همه، محو تماشاي نگاهت.
    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشة ماه فروريخته در آب
    شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
    يادم آيد، تو به من گفتي:
    ” از اين عشق حذر كن!
    لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،
    آب، آيينة عشق گذران است،
    تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
    باش فردا، كه دلت با دگران است!
    تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
    با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم
    سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،
    نتوانم!
    روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،
    چون كبوتر، لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“
    باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم
    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
    اشكي از شاخه فرو ريخت
    مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...
    اشك در چشم تو لرزيد،
    ماه بر عشق تو خنديد!
    يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم
    پاي در دامن اندوه كشيدم.
    نگسستم، نرميدم.
    رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،
    نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،
    نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...
    بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!


    ---------------------------------


    جواب شعر_همامیرافشار

    بی تو من زنده نمانم
    بی تو طوفان زده دشت جنونم
    صید افتاده بخونم
    تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
    بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
    بی من از شهر سفر کردی و رفتی
    قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
    تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
    تو ندیدی
    نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی
    چون در خانه ببستم ،
    دگر از پای نشستم ،
    گوئیا زلزله آمد ،
    گوئیا خانه فرو ریخت سر من
    بی تو من در همه شهر غریبم
    بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
    برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
    تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی
    چه گریزی ز بر من ؟
    که ز کویت نگریزم
    گر بمیرم ز غم دل ،
    به تو هرگز نستیزم
    من و یک لحظه جدائی ؟
    نتوانم ، نتوانم
    بی تو من زنده نمانم .....
    Last edited by Lady Negar; 08-09-2010 at 16:50.

  6. 3 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض



    سهراب سپهری_خانه ی دوست کجاست؟
    خانه دوست کجاست؟
    در فلق بود که پرسید سوار
    اسمان مکثی کرد
    رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
    به تاریکی شن‌ها بخشید
    و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
    نرسیده به درخت،
    کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است
    و در ان عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت ابی است
    می‌روی تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌ارد،
    پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
    دو قدم مانده به گل،
    پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
    و ترا ترسی شفاف فرا می‌گیرد
    در صمیمت سیال فضا، خش خشی می‌شنوی:
    کودکی می‌بینی
    رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور
    و از او می‌پرسی
    خانه دوست کجاست؟


    ---------------------------------


    جواب شعر_فریدون مشیری

    من دلم می‌خواهد
    خانه‌ای داشته باشم پر دوست
    کنج هر دیوارش
    دوستهایم بنشینند ارام
    گل بگو گل بشنو
    هرکسی می‌خواهد
    وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
    یک سبد بوی گل سرخ
    به من هدیه کند
    شرط وارد گشتن
    شست و شوی دلهاست
    شرط ان داشتن
    یک دل بی‌رنگ و ریاست
    بر درش برگ گلی می‌کوبم
    روی ان با قلم سبز بهار
    می‌نویسم ای یار
    خانه‌ی ما اینجاست
    تا که سهراب نپرسد دگر
    خانه دوست کجاست؟
    Last edited by Lady Negar; 07-09-2010 at 21:12.

  8. 3 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض



    شعرسیب_حمید مصدق
    تو به من خندیدی و نمی دانستی
    من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
    باغبان از پی من تند دوید
    سیب را دست تو دید
    غضب آلود به من کرد نگاه
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
    و تو رفتی و هنوز،
    سالهاست که در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت




    جواب شعر_فروغ فرخزاد
    من به تو خندیدم
    چون که می دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
    پدرم از پی تو تند دوید
    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
    پدر پیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت: برو
    چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
    و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حیرت و بغض تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
    Last edited by Lady Negar; 07-09-2010 at 21:00.

  10. 2 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض

    در انتقاد و دفاع از استاد شجریان



    امیرعاملی_استاد زرد

    گم شدی آوازه خوان پیر ما
    گم شدی آخر به زیر دست و پا
    کرد بیگانه تو را ابزار خویش
    خود شدی تا نور حق دیوار خویش
    ربنایت چون خودت از یاد رفت
    خیل شاگردان، هلا! استاد رفت
    رفته‌ای از پیش ماها دور حیف
    در سر پیری شدی مغرور حیف
    مطرب عهد شبابم بوده‌ای
    مزه نان و کبابم بوده‌ای
    خوب می‌خواندی صدایت خوب بود
    بعد تاج اصفهان مطلوب بود
    می‏زدی چه چه برای شیخ و شاب
    با نوای تار و تنبور و رباب
    هست ساز اینک ولی آواز نیست
    یک در گوشی به سویت باز نیست
    تا نپیوندی عزیزم بر زوال
    کاشکی بودی مرید اعتدال
    مکر آمریکا تو را منفور کرد
    زرق و برق غرب چشمت کور کرد
    چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی
    مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی
    «سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان
    که مرید پیردل باش و بمان
    لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور
    کرد از مردم تو را صد سال دور
    وقت پیری ناز کردی با همه
    ناز را آغاز کردی با همه
    ناز کم کن سوی ملت باز گرد
    کم بگو ازیأس ای استاد زرد»




    محمد جاوید_فلان زرد

    گم نشد آواز خوان پير ما
    گم نشد آخر به زير دست وپا
    تازه او اين روزها پيدا شده
    در دل ما تازه حالا جا شده
    چشمه اي جوشان و رودي جاري است
    ربنايش عامل بيداري است
    ربنايش راز و رمز ديگر است
    از همه او يك سر وگردن سر است
    او كنار ماست اصلاً دور نيست
    پير ما يك ذرّه هم مغرور نيست
    او صداي زندگي مردم است *
    او براي چشمهامان مردم است
    ديو جهل از صوت او در دلهره
    بهر او شد ربنايش چون خوره
    از سر سوز است هاي وهوي او
    عاشقان حق مريد كوي او
    او نبوده وامدار شيخ و شاب
    بوده راه و رسمش از عهد شباب
    گر كه نازد ، ناز او را مي خريم
    باز هم آواز او را مي خريم
    يا خدايا يا خدايا مي كنيم
    روزه را با صوت او وا مي كنيم
    بشنو از «جاويد» تنها يك سخن
    در كنار باز هرگز پر نزن
    اين قلمرو جايگاه پشّه نيست
    خود بگو حالا ،(فلان ِزرد) كيست؟
    Last edited by Lady Negar; 08-09-2010 at 21:12.

  12. این کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #7
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض

    *طنز جنجالی والبته قدیمی خلیل جوادی درباره
    قیامت که واکنش های فراوانی بهمراه
    داشته.بنده تنها هدف اطلاع رسانی دارم و براداشت از هر شعر را
    به شعور خواننده واگذار میکنم!





    خلیل جوادی_محکمه الهی

    یه شب که من حسابی خسته بودم
    همین جــوری چشامو بستـه بـودم
    سیاهی چشــام یه لحظه سُـر خـورد
    یــه دفعـه مثل مرده ها خوابم برد
    تــو خواب دیدم محشر کــبری شده
    محکـمــة الهــــی بــر پــــا شـــده
    خـــدا نشستـه، مــردم از مــرد و زن
    ردیف ردیف مقــابلش واستــــادن
    چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه
    به بنده هاش عتاب خطاب می کنـه
    میگه چـرا این همــه لج می کنیـد
    راهتــونو بـی خـودی کج مـی کنیـد
    آیــــه فرستـادم کــه آدم بشیـــد
    بــا دلخوشـی کنــار هـم جـم بشید
    دلای غــم گرفتــه رو شــ ــاد کنیــد
    بـا فکــرتـون دنیــــا رو آبــاد کنیـد
    عقــل دادم بـریـــد تــدبـّر کـنیــد
    نـه اینکه جای عقلو کــاه پر کنیـد
    مــن بهتون چقد مـــاشالاّ گفتــم
    نیـــــــافریـده بــاریکــلاّ گفتـــم
    من که هـواتونو همیشـه داشتـــم
    حتی یه لحظــه گشنه تون نذاشتـم
    امــــا شمـا بازی نکــرده باختیـــد
    نشـستیـد و خــــدای جعلی ساختیـد
    هـر کـدوم از شما خودش خدا شـــد
    از مــــا و آیــه های مـا جـدا شــــد
    یه جو زمین و این همه شلوغـــی؟
    این همه دیــن و مذهب دروغـــی؟
    حقیقتـاً شماهـــا خیـلی پستـیـن
    خــر نبـاشیـن گـــاوو نمـی پرستین
    از تـوی جـم یکــی بـُلن شد ایستاد
    بُـلن بـُلن هــی صلـــــوات فرستـاد
    از اون قیافه هــای حق به جانب
    هم از خودی شاکی هم از عجانب
    *از اون قیافه هــای پـشـم و پـیـلـی
    *از اون اعُجـوبـه هـای چـرب و چـیـلی
    گف چــرا هیشکی روسری سرش نیست
    پس چـرا هیشکی پیش همسرش نیست
    چــرا زنـا ایـــن جـــوری بد لبــاسن
    مــردای غیـــــرتــی کجــا پلاسـن؟
    خــدا بهش گف بتمـرگ حرف نــزن
    اینجا کـــه فرقی نـدارن مــــرد و زن
    یــارو کِنِف شــد ولــی از رو نــرفت
    حرف خـدا از گـوش اون تو نـرفـت
    چشاش مـی چرخه نمی دونم چشــه
    آهان می خواد یواشکی جیم بشــه
    دید یـــه کمی سرش شلوغـــه خـدا
    یواش یواش شـد از جماعت جـــدا
    بــا شکمـی شبیـــه بشکــة نفت
    یهو سرش رو پایین انـداخت و رفت
    قــراولا چـــن تــا بهش ایس دادن
    یــارو وا نستاد تـا جلوش واستـادن
    فوری در آورد واسه شون چک کشید
    گف ببرید وصول کنیـد خوش بشیـد
    دلــــم بـــــرای حــوریـا لـک زده
    دیـر بــرســم یکــی دیگـه تـک زده
    اگــــر نرم حوریــــه دلگیر میشــــه
    تو رو خــــدا بذار برم دیر میشـــــه
    قراول حضــرت حــق دمش گــــرم
    بـا رشـــوه ی خیلی کلـون نشد نـرم
    گـــوشای یــارو رو گرف تو دستـش
    کشون کشون برد و یه جایـی بستش
    رشوه ی حاجــی رو ضمیمــه کــردن
    تـوی جهنـم اونــو بیمــه کـــردن
    حاجیــه داش بـُلن بُـلن غر مـــی زد
    داش روی اعصـابـــــا تلنگر مــــی زد
    خدا بهش گف دیگه بس کن حاجـی
    یه خورده هم حبس نفس کــن حـاجـی
    ایـن همــــه آدم رو معــطّل نکـن
    بگیـر بشین این قــــده کل کل نکــن
    یـــه عا لمه نامــه داریـم نخــونده
    تـــــازه ، هنوز کُرات دیگــــه مـونده
    نامــه ی تـو پر از کـــارای زشتـــــه
    کی به تو گفتـه جات توی بهشتــــه ؟
    بهش جـــــای آدمــای بـاحالـــــه
    ولت کنـــــم بری بهش ؟ محالـــــه
    یادتــــه کـه چقد ریا می کـــــردی
    بنده هــای مـــــارو سیـا مـــی کردی
    تا یـــه نفر دور و بــرت مـی دیــــدی
    چقد ولا الضّــــا لّینـو مـی کشیـــدی
    این همه که روضه و نوحــه خونـدی
    یه لقمه نون دست کسی رسـونـــدی؟
    خیال می کردی ما حواسمــون نیس
    نظم نظام هستی کشکـی کشکی س؟
    هر کـــــاری کـردی بچــه هـا نوشتن
    می خوای برو خـودت ببین تـــو زونکن
    خلاصـــه ، وقتی یـارو فهمید اینـــه
    بـــــازم دُرُس نمـی تونس بشینــــه
    کاسه ی صبرش یه دفـه سر می رف
    تـــا فرصـتی گیر می آورد در می رف
    قیـامتـه اینجـــا عجـب جـــــاییــه
    جــون شمــــا خیلـی تمـاشـــاییــه
    از یــــه طرف کلــی کشیش آوردن
    کشون کشون همـه رو پیش آوردن
    گفتـم اینـــــارو کـــــه قطار کردن
    بیچـــــاره ها مگـــه چیکار کــردن؟
    مأ موره گف میگم بهت مــن الان
    مفسد فی الارض کــه میگن همین هان
    گفت: اینـــــا بهش فروشی کـردن
    بـــی پـدرا خــــــدارو جوشی کــردن
    بنـــــام دین حسابی خــوردن اینها
    کـــفر خـــــــدارو در آوردن اینهــــا
    بد جــوری ژاندارکو اینـــا چزونـدن
    زنــده تـوی آتیش اونـــو سوزوندن
    روی زمین خـــدایی پیشــه کــردن
    خون گالیلـــه رو تو شیشــه کــردن
    اگــــه بهش بگی کُلاتــو صاف کن
    بهت میگـــه بشین و اعتـراف کــن
    همیشـــه در حــال نظاره بــــودن
    شما بگـــــو اینا چی کــــاره بـودن؟
    خیام اومد یه بطری ام تــو دستش
    رفت و یه گوشــه یی گرف نشستش
    حــــاجی بُـلن شد با صـدای محکم
    گف : ایـن آقـــا بـاید بــره جهنـــم
    خدا بهش گف تـــو دخـا لت نکــن
    بــــه اهـل معرفت جسارت نکـــن
    بگــــو چرا بـــه خون این هلاکـــی
    این کـــه نه مدعی داره نـــه شاکـی
    نــه گـرد و خاک کــرده و نـه هیاهـو
    نــــه عربده کشیده و نـــه چاقــــو
    نـــه مال این نــــه مال اونـو برده
    فقط عـــرق خــــریده رفتـــه خورده
    آدم خوبیـه هـــــــواشو داشتــــم
    اینجا خــــودم براش شراب گذاشتـم
    یهــــو شنیــــدم ایس خبردار دادن
    نشستـه ها بُــلن شـدن واستـــادن
    حضرت اسرافیل از اونــــور اومد
    رف روی چـــار پایــه و چــن تا صـــور زد
    دیــــدم دارن تخت روون میــــارن
    فرشتـــه هــــا رو دوششــون میـــارن
    مونده بودم کــه این کیـــه خدایا
    تـــو محشـر این کــارا چیـــــه خدایـــا
    فِک می کنید داخل اون تخ کی بود
    الان میگم ،یـه لحظه ، اسمش چی بـود؟
    اون که تو دنیا مثل توپ صدا کـرد
    همون کــــه این لامپــارو اختـرا کــــرد
    همونکه کاراش عالی بود اون دیگه
    بگید بــابــا ، تومــــاس ادیسون دیگـه
    خــدا بهش گف دیگـــه پایین نیـا
    یـــــه راس بـــــرو بهش پیش انبیـــا
    وقت و تلف نکن تــوماس زود برو
    بــه هـر وسیلــه ای اگـــــر بود بــــرو
    از روی پل نری یـــه وخ مـی افتــی
    مـیگــم هــــوایی ببرنـــد و مفتـــــی
    باز حاجــی ساکت نتونس بشینـــه
    گفت کـــه : مفهــــوم عدالت اینـــه؟
    توماس ادیسون کــه مسلمون نبود
    ایـن بـابـا اهل دیــن و ایمــــون نبــود
    نــه روضه رفته بود نــه پـای منبر
    نــه شمـر می دونس چیـه نــــه خـنجــر
    یــه رکعت ام نماز شب نخــونـده
    با سیم میماش شب رو به صُب رسونده
    حرفــای یارو کــه بـــه اینجا رسید
    خـــدا یه آهـــی از تــــــه دل کشیـــد
    حضرت حق خــودش رو جابجا کرد
    یــــــه کم به این حاجی نیگا نیگا کـرد
    از اون نگـاههـای عـاقل انـدر ـــــ
    [ سفیه ] شــــــو بـاید بیــارم ایـن ور
    با اینکه خیلی خیلی خستـه هم بود
    خطاب بــــه بنده هاش دوبـاره فرمـــود
    شمـــا عجب کلّـــه خرایی هستید
    بـــابــا عجب جـــــونـورایـی هستیـــد
    شمر اگه بود آدولف هیتلــرم بود
    خـنجــر اگـــــر بــود روو ِلــوِرم بـود
    حیفه کــــه آدم خودشو پیر کنــه
    و ســـوزنش فقط یــــه جـــا گیر کنــه
    میگیـد تومـاس من مسلمـون نبـود
    اهل نمــاز و دیـن و ایمــــون نبــــود
    اولاً از کجا میگیــد ایـن حرفــــو ؟
    در بیــــارید کـلّــة زیــــر بـــرفـــو
    اون منــو بهتـر از شمـا شنـاختـه
    دلیلشـم این چیزایــی کــــه ساختـــه
    درسـتـــه گفتـه ام عبـادت کنیــد
    نگفتــــــه ام به خلـق خدمت کنیـد؟
    تومـاس نه بُم ساخته نه جنگ کرده
    دنیـــارو هم کلـّـــی قشنگ کــــــرده
    من یـــه چراغ کــه بیشتـر نداشتـم
    اونم تـــو آسمونـا کــــار گذاشتـــم
    توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد
    نمیدونید چقــــد کمک به مــن کـرد
    تو دنیـا هیچـکی بـی چـراغ نبوده
    یا اگـرم بـوده ، تــــو بــاغ نبــوده
    خــدا بـرای حاجـــــی آتش افــروخت
    دروغ چرا یـــه کم براش دلــم سوخت
    طفلی تــو باورش چــــه قصرا ساخته
    اما بـــه اینجا کـــــه رسیده باختــــه
    یکی میاد یــــه هاله ایی بــاهاشـــه
    چقـــد بهش میـــاد فرشتـــه باشـــه
    اومد رسید و دست گذاش رو دوشــم
    دهـــانشـــــو آوُرد کنــــار گـوشـــم
    گف:تو کــه کلّه ات پرِ قورمـه سبزیست
    وقتی نمــی فهمی، بپرســی بــد نیست
    اونکـــه نشستـه یک مقــام والاست
    متــرجمـــه ، رفیق حق تعالـــی ست
    خـودِ خــــدا نیست ، نمـاینده شـــــه
    مــــورد اعتماده شـــه بنــده شـــــه
    خــــدای لم یلد کــــه دیدنــی نیس
    صــــداش با این گوشـا شنیدنی نیس
    شمــــا زمینیـــا همــش همینیـــد
    اونــــورِ میـــزی رو خـــــدا مـی بینیـد
    همینجوری می خواس بلن شه نم نم
    گف : کـــه پاشو، بـاید بــری جهنــــم
    وقتـی دیـدم منم گــــرفتار شــــدم
    داد کشیــدم یــــه دفعـه بیدار شدم


    لینک دانلود فایل صوتی:(خیلی جالب,باصدای خود استاد)
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    شاعر مشهدی گمنام_جواب شعر محکمه
    (در صورت داشتن اطلاعی از نام شاعر بنده را مطلع کنید.باتشکر)

    جوادی جون شعر قشنگی گفتی
    جون داداش یه شاعر کلفتـــــــی
    حرف قشنگ زیاد زدی داداشی
    بعضی جاها هم شده بودی ناشی
    راست وحسینیش با این که پاکی
    یه چند جایی هم زده بودی خاکی
    اما بگم برات که جو گیر نشی
    خدا نکرده یهو دلگیر نشی
    خوابی که دیدی یه نمه حرف داره
    کوه دماوند رو سرش برف داره
    هی میگی حاجی این جوره ، اون جوره
    شیطون مگه فقط با حاجی جوره
    آوردن اسم حاجی بهونه است
    مثل حاجی زیاد تو این زمون است
    بدی فقط کار حاجی نیست داداش
    تو زندگی همیشه دوراندیش باش
    اگه هفت ،هشت تا حاجی اینجورن
    بقیه شون هم لایق ساطورن
    حاجی ها رو بد جوری ضایع کردی
    تو دین ما به این میگن نامردی
    رشوه گیر و دزد و ریاکار و پست
    شهوت رون و قالتاق و دنیا پرست
    تو دین و مذهبت فقط حاجیه
    پس این همه زشتی ها کار کیه
    خیام اومد تو خواب تو با شیشه
    مست و پاتیل انگاریکه تو کیشه
    خیام اگر عرق خور توپیه
    یا اینکه مست بودن کار خوبیه
    نفهمیدی کلام و شعر اونو
    شراب دیدی تو شیشه رنگ خونُِِ
    خیام ازون آدمای باحاله
    عرق بخوره،جون تو محاله
    گفتی ادیسون آدم نازیه
    فردا تو آزادی میگن بازیه
    اگر ادیسون کار خوبی کرده
    به قول تو بن بست هرچی مرده
    عشق و حالش رو کرد تو دنیا داداش
    شهرت و پول ، مقام هم نون و آش
    جون داداش تا حالا قرآن خوندی
    معنی آیه اش رو به دل رسوندی
    ز سوره عصر چیزی شنیدی
    یا اصلا توی قرآن اونو دیدی
    اونجایی که تو آیه سومش
    حضرت لوط خطاب کرده به قومش
    نه بابا جون اون مال جای دیگه است
    آیه ای که گفتم داداش اینه بس
    خدا خطاب کرده به اهل ایمان
    در همه اوقات و مکان و زمان
    اون عمل صالحی ارزش داره
    که دین و ایمان براتون بیاره
    بهتر بگم اول ایمان بعد عمل
    کندو زنبور باشه بعدش عسل
    هیتلر و با شمر قیاس کردی
    فکر میکنی درمون هرچی دردی
    هیتلر اگر اون همه آدم رو کشت
    آدمای مظلوم ریز ودرشت
    اما جنایتش ز شمر کمتره
    چون که حسین امام هم رهبره
    حسین امام معصومه حجته
    نماز آزادگیه ملته
    اگر حسین نبود که دین نمی موند
    کسی برای حق نماز نمیخوند
    کسانی که ایمانشون ضعیفه
    یا این که نفس به عقلشون حریفه
    اون ور میزی رو خدا میبینن
    تا خود صبح پا منبرش میشینن
    اما اونایی که مرد یقینن
    ولی ذات حق روی زمینن
    فقط خدای خالقه خداشون
    رضایت اون فقط رضاشون
    جون داداش با شکم پر نخواب
    تا این همه .....نبینی تو خواب



    شاعرگمنام_جواب محکمه الهی

    رویای تو رویای صادق نبود
    هرچی که بود رویای کاذبی بود
    من نمیگم ریا کار خوبیه
    هر چی که هست یه جور خرابکاریه
    اولنش حساب و کتاب هست یه کار خدایی
    نه خوابو خیال شما ، آقای جوادی
    شما میگی خیام با شیشه شرابش
    تهمت زدی ، اون که اهل شراب نبودش
    اگه تو شعرش اسم شراب شنیدی
    تقصیر توست معنی شراب رو بد فهمیدی
    از همه اینها که بگذریم بعد
    دیگه نگی یه وقت ، جایی من بعد
    وقت حساب مجلس عیش و نوشه
    اونجا هر کی آقا جون به فکر خویشه
    حتی بابا مامان آدم هم غریبه میشه



    شاعر گمنام مشهدی_جواب محکمه

    لینک دانلود متن صوتی:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    Last edited by Lady Negar; 09-09-2010 at 16:50.

  14. #8
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض

    یک حکایت_اگر آن....../

    حکایت دعوایی که از زمان خواجه حافظ شیرازی آغاز گردید و تا زمان معاصر ما کشیده شده ! داستان با بیتی از اشعار حافظ این چنین آغاز گردید:



    حافظ
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را




    سپس صائب تبریزی سالها بعد بگونه ای انتقادی و باالگو برداری از اصل شعر,حافظ را این چنین محکوم به اشتباهش کرد:
    صایب تبریزی
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
    هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را



    شهریار هم بیکار ننشست و :
    شهریار
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
    هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
    سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که شور افکنده دلها را

    اما همه اینها تازه اول ماجرا بود:



    امیر نظام گروسی:
    اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را ... به خال هندویش بخشم تن و جان و سر و پا را
    جوانمردی بدان باشد که ملک خویشتن بخشی ..
    نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را



    و حکایت این ماجرا به نسل ما هم کشیده شده :

    انوشه:
    اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را ... به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را
    سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند ... نه بر آن دلبر شیرین که شور افکنده دنیا را

    ویا در جایی دگر کمی طنزآلود:
    آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
    سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
    و عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا

    اما داستان باز هم ادامه یافت
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
    مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟ که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
    کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را
    تابه این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند
    چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
    از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
    وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را

    تابه این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند
    چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
    از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
    وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را

    دوستی گوید:
    هر آنکس چیز می بخشد ،به زعم خویش می بخشد
    یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
    کسی چون من ندارد هبچ در دنیا
    و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را

    رند تبریزی در جواب همه این را سرود که :
    اگــــر آن تـــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مـــا را
    بــهــایـش هـــم بــبـــایـــد او بـبخشد کل دنیـــــا را
    مـگــر مـن مـغـز خــر خــوردم در این آشفته بــازاری
    کــه او دل را بــه دست آرد ببخشم مــن بــخارا را ؟
    نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
    و نــــه چـــون شهریـــارانم بـبـخشم روح و اجــزا را
    کـــه ایـن دل در وجـــود مــا خــدا داـند که می ارزد
    هــــزاران تــــرک شیـراز و هـــزاران عشق زیــبــا را
    ولی گــر تــرک شـیــرازی دهـد دل را به دست مــا
    در آن دم نــیــز شـــایـــد مـــا ببخشیمش بـخـارا را
    کــه مــا تــرکیم و تبریزی نه شیرازی شود چون مـا
    بـــه تــبــریــزی هـمـه بخشند سمرقـند و بـخـارا را

    محمد فضلعلی هم درجایی میگوید:
    اگر یک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما را
    زیادت باشد او را گر ببخشم مال دنیا را
    سر و دست و دل و پا را به راه دین می بخشند
    نه بر گور و نه بر آدم گری بخشند این ها را

    و در جواب دکتر انوشه و شهریار و... می گوید:
    مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشی
    نباشد ارزش یک فرد زیبا روح و معنا را
    امام عصری و حاضر! چنین بیهوده می گویی؟
    که روح و معنیش بخشی یکی مه روی شهلا را ؟
    وگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشم
    که نالایق بوداورا سر و هم روح و معنا را

    این هم جواب آقای سید حسن حاج سید جوادی البته در جواب شعر دکتر انوشه:
    اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا
    به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را
    تمام روح و معنا را به دست یار می بینم
    چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را

    واما بشنوید از دختری لر(مهرانگیز رساپور) که از موقعیت سو استفاده کرد و ......
    بيا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاين غوغا
    به خلوت با هم اندازيم اين دل‌های شيدا را
    رها کن ترکِ شيرازی! بيا و دختر لر بين !
    که بريک طره‌ی مويش، ببخشی هردو دنيا را !
    فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گيسو !
    نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دريا را ! ٢
    شبی گربخت‌ات اندازد به آتشگاهِ آغوشش
    زخوشبختی و خوش سوزی ، نخواهی صبح فردا را


    این هم شعری در جواب دکتر انوشه از آقا دانیال پاپی متخلص به سپهر درودی:
    اگر آن لر دورودی بدست آرد دل ما را
    بدو بخشم ورای عقل تمام نهن و پیدارا
    تمام روح و معنا را به عزرائیل می بخشند
    نه بر زهره جبین ما که مجنون کرده دنیا را
    (بداهه سپهر دورودی)

    آقای شهاب الدین رحیمی هم که اهل لاهیجان هستند اینگونه سروده اند:
    اگر ان لولی لاهیج بدست ارد دل ما را/ بر ان صبر پر از غوغا بر ان شیرینی لب ها
    بر ان لعل گران سنگش بدان لبخند پر فتنه/ بر ان دو نرگسش زیبا بدان اخمش ز ابروها
    بر ان ناز و بر ان نازش بر ان طبع پر از عشوه /بر ان جادو که می دارد بر ان خورشید در سیما
    همه یکسر ببخشایم سر و دست و تن و پا را/ وگر بیش از کمم خواهد بگوییدش تمام روح ومعنا را
    :

    آقای مهندس! ((ابوالفضل))هم چنین فرموده اند...
    آقا ما مهندسیم و از ادبیات چیز زیادی سرمون نمی شه اما اینو فی البداهه از خودم در آوردم:

    سمرقند و بخارا را خلیج تا ابد پارس را / سرو دست و تن و پا را تمام روح و معنا را /
    شگفتا از شاعران ما / چه مفت می بخشند ملک صاحب دار را
    اما گر آن کس که می باید به دست آرد دل ما را / آنگه ازو باز گیرم هر آنچه می توانم را
    آقا یا خانم م.ر این چنین گفنه اند...
    اگر آن مه رخ جانان بدست آرد دل ما را / ندارم تا بدو بخشم سمرقند و بخارا را
    تمام هستی ام او شد تمام روح و معنایم/ چه دارم تا بدو بخشم خداوند دو دنیا را

    محمد بوشهری هم این چنین گفته که:
    اگر آن فارس بوشهری بدست آرد دل مارا
    به روی خوشگلش بخشم همه دریا و استان را
    نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
    سمرقند و بخارا تابع افغان همی باشد
    نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
    سرو دست و تن و پا را به خاک گور همی بخشند
    نه چون انوشه که میبخشد تمام روح معنا را
    روح معنا عالم غیبست و مارا غیب دانی را نمی شاید
    مگر فی فارس بوشهری که میبخشم خلیج فارس را



    و اما پس از این داستان طولانی...شما چی؟؟
    آیا شما هم جوابی برای حافظ دارید؟
    علاقه مندان میتونند بیت خودشون رو به من پ.خ کنند تا من قشنگترین ها رو به این پست پیوست کنم.
    Last edited by Lady Negar; 09-09-2010 at 16:42.

  15. 3 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    اگه نباشه جاش خالی می مونه knight 07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    sHiRaZzZz
    پست ها
    298

    پيش فرض

    اینام حساب میشه؟
    سعدی:
    چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
    که رحمت بر آن تربت پاک باد
    نظامی:
    «سخنگوی پیشینه، دانای طوس// که آراست روی سخن چون عروس// در آن نامه کآن گوهر ِ سفته راند// بسی گفتنی‌های ناگفته ماند»
    ملک الشعرا بهار:
    «سخنگوی پیشینه، دانای طوس// که آراست روی سخن چون عروس// در آن نامه کآن گوهر ِ سفته راند// بسی گفتنی‌های ناگفته ماند»
    «به صد نشان هنر اندیشه کرده فردوسی // نعوذ بالله پیغمبر است اگر نه خداست»
    دهلوی:
    «به شهنامه گنجینهٔ سهل بار // مثل شد ز فردوسی ِ نامدار»
    Last edited by knight 07; 09-09-2010 at 23:53.

  17. #10
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    karaj vegas city
    پست ها
    49

    پيش فرض

    حتما دوستان در ابیات زیر میدونن که مراد از میخانه ، عرش کبریایی خداوند است

    ((حافظ))

    دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

    ((صائب))

    در میخانه که باز است چرا حافظ گفت دوش دیدم که ملائی در میخانه زدند

    ((شهریار))

    در میخانه نبد بسته ولی حرمت می واجب آمد که ملائک در میخانه زدند

    ؟

    درو ول کن اخوی و اصل سخن این بوده گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

  18. 2 کاربر از dr.b4ne بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •