وی فوق لیسانس آلودگی شیمیایی دریا از دانشگاه آزاد است. با مجموعه «جنگ ۷۷» مهران مدیری در سال ۱۳۷۷ پا به عرصه هنر گذاشت و به شهرت رسید و همزمان در همان برنامه نویسندگی را در کنار بازیگری تجربه کرد. بازی در سینما را در سال ۱۳۷۸ با فیلم «شراره» به کارگردانی سیامک شایقی آغاز کرد.
نویسنده
۱۳۷۷ - جُنگ ۷۷ (مهران مدیری)
۱۳۷۹ - چراغ جادو (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۸۱ - زیر آسمان شهر (سری اول و سوم)
۱۳۸۴ - جایزه بزرگ (مهران مدیری)
۱۳۸۴ - شبهای برره (مهران مدیری)
۱۳۸۴ - نوک برج؛ به کارگردانی کیومرث پوراحمد
۱۳۸۵ - باغ مظفر (مهران مدیری)
۱۳۸۶ - ترش و شیرین (رضا عطاران)
۱۳۸۷ - بزنگاه (رضا عطاران)
۱۳۸۸ - نیش زنبور (حمیدرضا صلاحمند)
۱۳۸۸ - پوپک و مش ماشاالله (فرزاد موتمن)
بازیگر
۱۳۷۷ - جُنگ ۷۷ (مجموعه تلویزیونی)؛ به کارگردانی مهران مدیری
۱۳۷۸ -ببخشیدشما! (مجموعه تلویزیونی)؛ به کارگردانی مهران مدیری
۱۳۷۸ - شراره(فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی سیامک شایقی
۱۳۷۸ - داستان یک شهر (مجموعه تلویزیونی)؛
۱۳۸۰ - نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی ابوالحسن داودی
۱۳۸۰ - کاکتوس (مجموعه تلویزیونی)؛ به کارگردانی محمد رضا هنرمند
۱۳۸۱ - گاوخونی (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی بهروز افخمی
۱۳۸۳ - بازنده (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی قاسم جعفری
۱۳۸۴ - تقاطع (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی ابوالحسن داودی
۱۳۸۵ - تنگنا (فیلم تلویزیونی)؛ به کارگردانی علیرضا بذرافشان
۱۳۸۵ - سربلند (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی سعید تهرانی
۱۳۸۷ - مرد هزار چهره (مجموعه تلویزیونی)؛ به کارگردانی مهران مدیری
۱۳۸۷ - بازی (تلهفیلم)
۱۳۸۸ - شمس العماره (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۸۸ - گاوصندوق (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۸۸ - طهران تهران (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی داریوش مهرجویی، مهدی کرم پور
۱۳۸۸ - پوپک و مش ماشاالله (فیلم سینمایی)؛ به کارگردانی فرزاد موتمن
====
من نوشته های سروش رو خیلی دوست دارم
به نظرم خیلی جالبن
برای شما هم میزارمشون
امیدوارم خوشتون بیاد
راحتی
جواني که کنارم نشسته بود با موبايلش حرف مي زد. بقيه ساکت بودند. جوان پرسيد؛ «ساعت نه خوبه؟... نه و نيم چي؟... باشه پس نه و نيم منتظرتم.» بعد موبايلش را قطع کرد و تا وقتي که يک ايستگاه بالاتر از تاکسي پياده شد، کسي حرفي نزد. جوان که پياده شد، راننده گفت؛ «حالا تا خود نه و نيم سر حاله.» به پياده رو نگاه کردم، جوان کيفش را روي شانه اش انداخته بود و دور مي شد صورتش را نمي ديدم، اما به نظر من هم سرحال مي آمد. زن مسني که روي صندلي جلو نشسته بود، گفت؛ «خوش به حالش. من خانه برم رفتم، نرم نرفتم... سي ساله نه منتظر کسي هستم، نه کسي منتظرمه.» مردي که کنارم بود به زن مسن گفت؛ «اتفاقاً خوش به حال شما. قدر راحتي تون رو نمي دونيد.» زن مسن گفت؛ «مرده شور اين راحتي رو ببرن.» زن مسن که پياده شد به دور شدنش نگاه کردم. صورت او را هم نمي ديدم.