در ميان منابع تاريخي که به ذکر حکومت خوارزمشاهيان پرداختهاند معمولاً چهار منبع را دست اول ميدانند که عبارتند از 1- سيرت سلطان جلالالدين مينکبرني اثر محمد نسوي منشي جلالالدين 2- تاريخ کامل ابن اثير 3- تاريخ جهانگشاي عطا ملک جويني 4- فتحنامه هرات سيفي.
در ميان اين منابع، منبعي که بتوان آنرا خالي از نقض دانست وجود ندارد. کتاب محمد نسوي اصل آن به زبان فارسي نوشته شده بود. آنچه که ما اکنون در دسترس داريم ترجمه عربي آن است که دوباره به فارسي ترجمه شده و تناقضاتي بخصوص در مورد سلطان جلالالدين در آن به چشم ميخورد از جمله اينکه سلطان در آخرين روزهاي زندگيش به شرابخواري افتاده بود. با توجه به اينکه سلطان در آن اوان خود را به هر در و ديواري ميزد که لشکري جمعآوري کند و با آن به سروقت مغولها برود بايد گفت که اين تهمتي است که به آن سلطان غازي زدهاند بعلاوه در تبريز وقتي وارد قصر ازبک پهلوان ميشود. ميگويد: اين جور مکانها مال افراد سست اراده است و از ماندن در آن کاخ خودداري ميکند. سلطاني با آن همه روحيه جنگي و مبارزاتي خستگيناپذير امکان خوشگذراني براي مورد وي وجود ندارد. همچنان که در شرح حالش خواهيم ديد خيانتکاران براي اينکه خيانتشان آشکار نشود اين داستان جعلي را درباره او ساختهاند.
در مورد تاريخ ابن اثير بايد گفت: اين نويسنده توانا در آخر حيات سلطان ايراداتي بر او ميگيرد که وارد نيست مانند کشتن ملاحده جهاد با گرجيان و....
چرا که ابن اثير قبلا وقتي که اين جريانات رخ داده است سلطان را بخاطر آنکه مسلمانان را از دست ملاحده و گرجيان نجات داده است ستوده است. در مورد خلافت عباسي خود ابن اثير تأکيد کرده است که ناصر خليفه عباسي عياش و کبوترباز بوده و وزرايش نيز از ملحدين بودهاند.
تاريخ جهانگشاي از آنجا که نويسنده اش در دربار مغول (هلاکوخان) بوده و امور عراق به وي واگذار شده بود ناچاراً در مورد سلطان محمد و سلطان جلالالدين حرفهاي مخالف را انشاء کرده است. با اين حال پرده از روي خيلي از واقعيتها برداشته است. و بجز در چند مورد که مجبور بوده است آندو سلطان را بد جلوه دهد در ساير موارد جانب انصاف را رعايت کرده است. تاريخ فتحنامه هرات هم بيشتر به ذکر تاريخ هرات ميپردازد و کمتر به ساير جاها ميپردازد.
در ميان تاريخهاي معاصر تاريخي که در آن تعصب ضد ترکي و ضد اهل سنت رخنه نکرده باشد در ايران وجود ندارد. متأسفانه نويسندگان اين تواريخ دانسته يا ندانسته عصر خوارزمشاهي را عصر تاريکي و جنگ و خونريزي و خانمانسوز معرفي کردهاند. تاريخي که در اين مورد در ايران از روي انصاف نوشته شده باشد و تمام جوانب را در نظر گرفته باشد وجود ندارد. در ميان منابع معتبر خارجي در اين باره اينجانب خواندن کتاب دولت خوارزمشاهيان از پروفسور ابراهيم قفس اوغلو از استادان دانشگاهي ترکيه را توصيه ميکنم. ولي متأسفانه اين کتاب تمامي دوران خوارزمشاهيان را شامل نميشود بلکه وقايع را تا مرگ سلطان محمد بازگو کرده است. نکته ديگر اينکه حيات علمي در دوران خوارزمشاهيان ناشناخته مانده است. و در اين مورد چندان کوششي نشده است. با آنکه در تمام دوران حيات آنها تا حمله ويرانگر مغول دانشگاهها و مدارس کاملاً فعال بودهاند و دانشمنداني همچون اسمعيل جرجاني که تربيت شده دست آنها است. وجود داشتهاند.