تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 4 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 38

نام تاپيک: ادبیات پایداری

  1. #1
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض ادبیات پایداری

    هر نوع نوشته یا سروده ای که مبارزه ملتها در برابر عوامل استبداد داخلی یا تجاوز بیگانگان را نشان دهد در حوزه ی ادبیات پایداری جای می گیرد.اصلی ترین مسائل در حوزه ی ادبیات پایداری دعوت به مبارزه، ترسیم چهره ی بیدادگر ، ستایش آزادی و آزادگی ، نمودن افق های روشن پیروزی ،انعکاس مظلومیت مردم ، بزرگ داشت شهدای راه آزادی و..... است.
    شعر و داستان مقاومت مرزهای قومی را می شکافد و مخاطب آن ژرفای وجدان عام بشری است.
    به همین سبب چنین آثاری را نمیتوان به صورت یک شعار مستقیم نگریست بلکه بیشتر به مانند تپش قلب آدمیست که به هنگام
    باز ایستادنش همه به یک اندازه متاثر می گردند.
    از بزرگترین چهره های ادبیات پایداری میتوان به پابلو نرودا، جان اشتاین بک، پل الوار، محمود درویش، یانیس ریستوس،
    گارسیا لورکا، ناظم حکمت، احمد شاملو و... اشاره نمود.
    در این تایپیک قصد بر این است تا با این گونه آثار و خالقان آن بیشتر آشنا شویم.

  2. 5 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
    هم رونق جهان شما نیز بگذرد
    وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
    بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
    باد خزان و نکبت ایام نا گهان
    بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
    آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
    بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
    چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
    بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
    در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
    این عو عو سگان شما نیز بگذرد
    بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
    هم بر چراغان شما نیز بگذرد
    زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
    ناچار کاروان شما نیز بگذرد
    ای مفتخر به طالع مسعود خویش!
    تاثیر اختران شما نیز بگذرد
    این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
    نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
    بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
    بعد از دو روز آن شما نیز بگذرد
    در باغ دولت دگران بود مدتی
    این گل ز گلستان شما نیز بگذرد
    آبیست ایستاده در این خانه مال و جاه
    این آی ناروان شما نیز بگذرد
    ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
    این گرگی شبان شما نیز بگذرد


    سیف فرغانی
    Last edited by farryad; 15-06-2009 at 13:17.

  4. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    مرگ نازلی

    نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
    در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
    دست از گمان بدار!
    با مرگ نحس پنجه میفکن!
    بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
    نازلی سخن نگفت،
    سر افراز
    دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
    ***
    نازلی ! سخن بگو!
    مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
    در آشیان به بیضه نشسته ست!

    نازلی سخن نگفت
    چو خورشید
    از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
    ***
    نازلی سخن نگفت
    نازلی ستاره بود:
    یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
    نازلی سخن نگفت
    نازلی بنفشه بود:
    گل داد و
    مژده داد: زمستان شکست!
    و
    رفت...

    شاملو

  6. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    آخر فروم باز amir_rahmani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    1,183

    پيش فرض


    شاعر : <<<پابلو نرودا>>>
    نام شعر : <<<از تو عبور می کنم>>>
    مترجم : <<<دکتر شاهکار بینش پژوه>>>
    اگر تمام خاک زمین باشی
    تنها مشتی از تو کاقی است
    برای آنکه تا ابد بپرستمت

    از میان صور فلکی
    چشمهای تو
    تنها نوری است که می شناسم

    تنت به بزرگی ماه
    و کلامت خورشیدی کامل
    و قلبت آتشی است

    برهنه پای
    از تو عبور می کنم
    و تنگ می بوسمت
    ای سرزمین من !

  8. 3 کاربر از amir_rahmani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    آخر فروم باز amir_rahmani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    1,183

    پيش فرض

    شاعر : <<<پابلو نرودا>>>
    نام شعر : <<<مدوسا (Medusa)>>>
    مترجم : <<<دکتر شاهکار بینش پژوه>>>
    مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم
    که گیسوانت را یک به یک
    شعری باید و ستایشی

    دیگران
    معشوق را مایملک خویش می پندارند
    اما من
    تنها می خواهم تماشایت کنم

    در ایتالیا تو را مدوسا صدا می کنند
    (به خاطر موهایت)
    قلب من
    آستانه ی گیسوانت را ، یک به یک می شناسد

    آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می کنی
    فراموشم مکن !
    و بخاطر آور که عاشقت هستم
    مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم
    موهای تو
    این سوگواران سرگردان بافته
    راه را نشانم خواهند داد
    به شرط آنکه ، دریغشان مکنی

  10. 2 کاربر از amir_rahmani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    آخر فروم باز amir_rahmani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    1,183

    پيش فرض

    شاعر : <<<پابلو نرودا>>>
    بانو

    تو را بانو نامیده ام
    بسیارند از تو بلندتر، بلندتر.
    بسیارند از تو زلال تر، زلال تر.
    بسیارند از تو زیباتر، زیباتر.
    اما بانو تویی.
    از خیابان که می گذری
    نگاه کسی را به دنبال نمی کشانی.
    کسی تاج بلورینت را نمی بیند،
    کسی بر فرش سرخ زرین زیر پایت
    نگاهی نمی افکند.
    و زمانی که پدیدار می شوی
    تمامی رودخانه ها به نغمه در می آیند
    در تن من،
    زنگ ها آسمان را می لرزانند،
    و سرودی جهان را پر می کند.
    تنها تو و من،
    تنها تو و من، عشق من،
    به آن گوش می سپریم.

  12. 2 کاربر از amir_rahmani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    آخر فروم باز amir_rahmani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    1,183

    پيش فرض

    شاعر : <<<پابلو نرودا>>>
    خنده تو

    نان را از من بگیر، اگر می خواهی،
    هوا را از من بگیر، اما
    خنده ات را نه.
    گل سرخ را از من مگیر
    سوسنی را که می کاری،
    آبی را که به ناگاه
    در شادی تو سرریز می کند،
    موجی ناگهانی از نقره را
    که در تو می زاید.
    از پس نبردی سخت باز می گردم
    با چشمانی خسته
    که دنیا را دیده است
    بی هیچ دگرگونی،
    اما خنده ات که رها می شود
    و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
    تمامی درهای زندگی را
    به رویم می گشاید.
    عشق من، خنده تو
    در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
    و اگر دیدی، به ناگاه
    خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست،
    بخند، زیرا خنده تو
    برای دستان من
    شمشیری است آخته.
    خنده تو، در پائیز
    در کناره دریا
    موج کف آلوده اش را
    باید برفرازد،
    و در بهاران، عشق من،
    خنده ات را می خواهم
    چون گلی که در انتظارش بودم،
    گل آبی، گل سرخِ
    کشورم که مرا می خواند.
    بخند بر شب
    بر روز، بر ماه
    بخند بر پیچاپیچِ
    خیابان های جزیره، بر این پسر بچه کمرو
    که دوستت دارد،
    اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
    آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
    نان را، هوا را،
    روشنی را، بهار را،
    از من بگیر
    اما خنده ات را هرگز
    تا چشم از دنیا نبندم
    Last edited by amir_rahmani; 19-06-2009 at 19:31.

  14. 3 کاربر از amir_rahmani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    آخر فروم باز amir_rahmani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    1,183

    پيش فرض

    شاعر : <<<پابلو نرودا>>>
    به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
    اگر سفر نكنی،

    اگر كتابی نخوانی،
    اگر به اصوات زندگی و موسیقی طبیعت گوش فرا ندهی
    اگر برای خودت ارزشی قائل نباشی
    به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
    زماني كه خودباوري, عزت نفس را در خودت بكشی،
    وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.
    وقتی تمام روزها رو با نفرین به بخت بدت بگذرونی و
    از بارون بد شانسی ها که تمومی نداره
    به آرامي آغاز به مردنمي‌كنی
    اگر برده ‏ی عادات و عقایدت شوی،
    اگر هميشه از يك راه تكراری بروی
    اگر روزمرّگی را تغيير ندهی

    اگر در زندگی هیچ وقت ریسک نکنی ..راههای مختلف رو امتحان نکنی
    ورنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
    یا اگر بادیگران برای آموختن و گسب تجربه صحبت نكنی

    به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
    اگر قبل از این که کاری رو شروع کنی نسبت بهش بدبین باشی و اونو انجام ندی
    اگر درباره ی چیزهایی که نمی دونی پرسش نکنی
    اگر به سوالاتی که جوابشون رو میدونی پاسخ ندی
    تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
    اگر از شور و حرارت و هیجان
    از احساسات سركش،
    و از چيزهايی كه چشمانت را به
    درخشش وامی‌دارند،
    و ضربان قلبت راتندتر مي‌كنند،
    دوری کنی
    تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
    اگر هنگامی كه با شغلت و یا کاری که انجام میدهی
    شاد نيستی، آن را عوض نكنی،
    اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
    اگردنبال روياهایت نروی،
    اگر به خودت اجازه ندهی
    كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ت ورای مصلحت‌انديشی رفتار کنی . . .

  16. 2 کاربر از amir_rahmani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    بر روی دفتر های مشق ام


    بر روی درخت ها و میز تحریرم


    بر برف و بر شن


    می نویسم نامت را.



    روی تمام اوراق خوانده


    بر اوراق سپید مانده


    سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر


    می نویسم نامت را.



    بر تصاویر فاخر


    روی سلاح جنگیان


    بر تاج شاهان


    می نویسم نامت را.



    بر جنگل و بیابان


    روی آشیانه ها و گل ها


    بر بازآوای کودکیم


    می نویسم نامت را.



    بر شگفتی شبها


    روی نان سپید روزها


    بر فصول عشق باختن


    می نویسم نامت را.



    بر ژنده های آسمان آبی ام


    بر آفتاب مانده ی مرداب


    بر ماه زنده ی دریاچه


    می نویسم نامت را.



    روی مزارع ، افق


    بر بال پرنده ها


    روی آسیاب سایه ها


    می نویسم نامت را.



    روی هر وزش صبحگاهان


    بر دریا و بر قایقها


    بر کوه از خرد رها


    می نویسم نامت را.



    روی کف ابرها


    بر رگبار خوی کرده


    بر باران انبوه و بی معنا


    می نویسم نامت را.



    روی اشکال نورانی


    بر زنگ رنگها


    بر حقیقت مسلم


    می نویسم نامت را.



    بر کوره راه های بی خواب


    بر جاده های بی پایاب


    بر میدان های از آدمی پُر


    می نویسم نامت را.



    روی چراغی که بر می افروزد


    بر چراغی که فرو می رد


    بر منزل سراهایم


    می نویسم نامت را.



    بر میوه ی دوپاره


    از آینه و از اتاقم


    بر صدف تهی بسترم


    می نویسم نامت را.



    روی سگ لطیف و شکم پرستم


    بر گوشهای تیز کرده اش


    بر قدم های نو پایش


    می نویسم نامت را.



    بر آستان درگاه خانه ام


    بر اشیای مأنوس


    بر سیل آتش مبارک


    می نویسم نامت را.



    بر هر تن تسلیم


    بر پیشانی یارانم


    بر هر دستی که فراز آید


    می نویسم نامت را.



    بر معرض شگفتی ها


    بر لبهای هشیار


    بس فراتر از سکوت


    می نویسم نامت را.



    بر پناهگاه های ویرانم


    بر فانوس های به گِل تپیده ام


    بر دیوار های ملال ام


    می نویسم نامت را.



    بر ناحضور بی تمنا


    بر تنهایی برهنه


    روی گامهای مرگ


    می نویسم نامت را.



    بر سلامت بازیافته


    بر خطر ناپدیدار


    روی امید بی یادآورد


    می نویسم نامت را.



    به قدرت واژه ای


    از سر می گیرم زندگی


    از برای شناخت تو


    من زاده ام


    تا بخوانمت به نام:


    آزادی.




    سروده ی پل الوار


    ترجمه ی بامداد حمیدیا

  18. 2 کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #10
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    سوگواران خموش

    سوگواران تو امروز خموشند همه
    که دهان های وقاحت به خروشند همه

    گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
    زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه

    آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
    روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه

    باغ را این تب روحی به کجا برد که باز
    قمریان از همه سو خانه به دوشند همه

    ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار
    بیشه و باغ به آواز تو گوشند همه

    گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز
    مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه

    به وفای تو که رندان بلاکش فردا
    جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه

    * استاد محمد رضا شفیعی کدکنی

  20. 2 کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 4 1234 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •