شهداد روحانی یکی از بهترین موسیقی دانان ایرانه که با آهنگساز بزرگ مثل یانی کار کرده
اوايل پاييز سال ،۱۳۸۰ زمانى كه روزنامه هاى پايتخت پيش خبر اجراى اركستر سمفونيك تهران را به رهبرى «شهرداد روحانى» رهبر اركستر ايرانى الاصل مقيم آمريكا منتشر كردند زبان هاى بسيارى به انتقاد گشوده شد.
بسيارى از موسيقى شناسان ايرانى معتقد بودند كه شهرداد روحانى موقعيت جهانى خود را با رهبرى يك اركستر ضعيف و رو به اغما به خطر خواهد انداخت. اركسترى كه همچون يك بيمار در حال احتضار محكوم بود رپرتوارهاى بايگانى شده در كتابخانه محقر تالار وحدت را كه مسئولانش حتى زحمت گردگيرى آن را هم به خود هموار نمى كردند، براى سومين و چهارمين بار اجرا كند. حالا همين اركستر قرار بود روزهاى ۲۵ ، ۲۶ و ۲۷ آبان ۱۳۸۰ «سمفونى دنياى نو» اثر آنتونين دورژاك را به رهبرى شهرداد روحانى اجرا كند. طفلك نوازندگان اركستر كه آنها هم در گيجى به سر مى بردند... پايان اجراى اركستر در نخستين شب كنسرت، صداى هلهله تشويق كسانى كه از دو هفته قبل بليت كنسرت را نه به خاطر اجراى اركستر سمفونيك تهران بلكه به خاطر ديدن شهرداد روحانى و زنده نگاه داشتن خاطره شيرين كنسرت آكروپوليس، پيش خريد كرده بودند، توجه رانندگانى را كه از خيابان استاد شهريار مى گذشتند به خود جلب مى كرد. ۱۰۰۰ نفر يكصدا شهرداد روحانى و نوازندگان را تشويق مى كردند. واقعيت اينكه سپاس آنها نثار شهرداد روحانى شد كه قديمى ترين اركستر علمى كشور را از مرگ حتمى نجات داد و اركستر سمفونيك تهران مورد تشويق شنوندگانى قرار گرفت كه بيشتر قصد دلجويى داشتند از نوازندگانى كه ناخواسته در محاق فراموشى گرفتار آمده بودند... امروز چهار سال از آن زمان مى گذرد. در چهار سال گذشته، شهرداد روحانى هر سال و در اوان تابستان به ايران آمده و كنسرتى با اركستر سمفونيك تهران اجرا كرده است. تنها، مرور قطعاتى كه او در برنامه اركستر جا داده كافى است كه زبان به تحسين ناجى اركستر سمفونيك تهران گشوده شود. - پرنده آتشين (ايگور استراوينسكى)، سوئيت شهرزاد (ريمسكى كورساكف)، بيژن و منيژه (حسين دهلوى)، سمفونى دنياى نو (آنتونين دورژاك)، كارمينابورانا (كارل ارف)، كنسرتو پيانو شماره ۲ (فردريك شوپن)، پرگينت (ادوارد گريك) و... پنجمين حضور او در تهران، تيرماه امسال بود كه اورتور هلندى سرگردان (ريچارد واگنر)، بخش هايى از سوئيت فندق شكن (پيتر ايليچ چايكوفسكى)، سوئيت جنگ ستارگان و برخورد با مقدرات (جان ويليامز) را با اركستر سمفونيك تهران اجرا كرد. مهمترين دستاورد ۵ بار حضور شهرداد روحانى اين بود كه به سياستگزاران موسيقى كه هرساله از سر منت بودجه ناچيز اركستر سمفونيك تهران را تصويب مى كردند ثابت كرد كه اين اركستر «بايد» بماند و براى ماندنش «بايد» هزينه شود و نوازندگان اركستر سمفونيك تهران «مى توانند» بهترين باشند و «مى توانند» از واگنر هم اجرا كنند حتى اگر آن قطعه، اورتور هلندى سرگردان باشد...
•آقاى روحانى شما بعد از ۵ كنسرت كه با اركستر سمفونيك تهران داشتيد به مخاطبان اركستر و بسيارى از متوليان موسيقى ثابت كرديد كه اين اركستر مى تواند قطعات واگنر را هم اجرا كند، حتى اگر قطعه كوتاهى مثل «اورتور هلندى سرگردان» باشد. بله و خوب هم مى تواند اجرا كند. •اجازه بدهيد گفت وگو را اينگونه آغاز كنيم كه توقع مخاطبان و متوليان موسيقى از اركستر سمفونيك تهران اين نبود كه بتواند قطعاتى مثل پرنده آتشين استراوينسكى يا سوئيت شهرزاد ريمسكى كورساكف را اجرا كند. اركستر سمفونيك تهران «وجود» داشت چون مى بايد «وجود» مى داشت. اما شما با پروگرام چهار سال اخير اين توقع را تغيير داديد... من به خاطر دارم زمانى كه پرنده آتشين را تمرين مى كرديم چند نفر از استادان موسيقى كه اتفاقاً بسيار هم شناخته شده هستند به من گفتند كه تو وقتت را تلف مى كنى مگر ممكن است اركستر سمفونيك تهران بتواند پرنده آتشين را اجرا كند. من مى دانستم كه اين قطعه در زمان حضور آقاى فرهاد مشكات اجرا شده بود ولى اين مربوط به سال هاى پيش از انقلاب و زمانى بود كه نوازندگان خارجى در اركستر حضور داشتند و به هر حال من به آن موسيقيدان گفتم شما مى توانيد يكى از شب ها بياييد و اجراى ما را ببينيد، چون به نتيجه كار اركستر اطمينان داشتم. آن موسيقيدان به كنسرت آمد و در زمان تنفس به پشت صحنه آمد، مرا در آغوش گرفت و در حالى كه اشك در چشمانش جمع شده بود به من گفت «من براى اولين بار احساس كردم كه در يك سالن اروپايى و با اجراى يك اركستر سمفونيك اروپايى اين قطعه را مى شنوم.» مهمترين نكته اين است كه رهبر اركستر موقعيت اعضاى اركستر، كمبودهاى آنان و عوامل موجب پيشرفت آنان را بشناسد كه خوشبختانه من احساس مى كنم اين نكات را با گوشت و پوست خود لمس كردم و به همين دليل نتيجه كار آنى شد كه شما شنيديد.
•اورتور هلندى سرگردان واگنر را با چه هدفى انتخاب كرديد؟ من هميشه وقتى براى اجراى اركستر برنامه ريزى مى كنم و به خصوص براى اركستر سمفونيك تهران، در نظر مى گيرم قطعاتى انتخاب كنم كه اركستر تا به حال نزده باشد. چون لازم است كه يك اركستر سمفونيك قطعات جديد را تجربه كند و نكات تازه ياد بگيرد. اركستر سمفونيك تهران هم در طول مدت فعاليتش تا امروز، هيچ قطعه اى از واگنر اجرا نكرده بود.
•بله چه در سال هاى قبل از انقلاب و چه سال هاى بعد. البته شايد زمانى كه اركستر اپرا داشتيم اجرا كرده باشند اما اركستر سمفونيك تهران اجرا نكرده است. مى دانيد كه طى اين سال ها هم اعضاى اركستر تغيير كرده اند و تعداد انگشت شمارى از نوازندگان قديمى باقى مانده اند. به شما اطمينان مى دهم كه دفعه بعد اگر رهبر اركستر ديگرى بخواهد قطعه اى از واگنر اجرا كند، اركستر سمفونيك تهران بسيار راحت تر آن را اجرا خواهد كرد و به جرات مى توانم بگويم كه اين يعنى پيشرفت. زمانى كه نوازندگان با يك قطعه از يك آهنگساز آشنا مى شوند براى اجراى قطعات بعدى او آمادگى پيدا مى كنند.
•انتخاب قطعات ديگر چگونه بود؟ باله قندق شكن، جنگ ستارگان و برخورد با مقدرات... باله قندق شكن هم ظاهراً سال هاى پيش از انقلاب اجرا شده بود. جنگ ستارگان هم قطعه تازه اى بود كه از نظر تكنيك نوازندگى بسيار دشوار است اما يك قطعه عالى است چون براى هر گروه سازى، آموزه هاى جالب و دشوارى دارد. و اركستر سمفونيك تهران هر دو قطعه از جان ويليامز را بسيار عالى اجرا كرد. اين دو قطعه در سطح بسيار بالايى از نظر كيفيت قرار دارند و بنابراين اجرايشان هم بايد در سطح خيلى بالايى باشد. متاسفانه تعداد تمرين هاى من خيلى كم بود. ما مى بايد ۸ تمرين مى داشتيم كه در روز آخر تمرين، برق تالار قطع شد و ما تمرين را بعد از ۱۰ دقيقه قطع كرديم و در واقع ۷ تمرين داشتيم. ۷ تمرين براى برنامه اى به اين سنگينى و براى اركسترى كه تا به حال اين قطعات را اجرا نكرده بسيار بسيار كم بود. اما معيار ديگر براى انتخاب اين قطعات اين بود كه مثلاً موسيقى واگنر، روى داستان نوشته شده اما براى اپرا. موسيقى چايكوفسكى هم روى داستان نوشته شده اما براى باله. جنگ ستارگان و برخورد با مقدرات هم موسيقى فيلم است اما براساس داستان نوشته شده در واقع من مى خواستم مجموعه اى از موسيقى تصويرى درست كنم اما از آهنگسازان متفاوت. ما واگنر و چايكوفسكى را به عنوان آهنگسازان كلاسيك مى شناسيم و جان ويليامز را به عنوان آهنگساز فيلم. با اينكه جان ويليامز آثار موسيقى بسيار نوشته اما شهرتش بيشتر به عنوان آهنگساز فيلم است. به نظر من برنامه با اينكه دوره هاى مختلف را در برمى گرفت اما از يك همخوانى برخوردار بود.
•البته من طى پنج برنامه اى كه شما اجرا كرده ايد متوجه شده ام كه شما علاقه خاصى به موسيقى تصويرى داريد. حالا اين علاقه هم ارتباط پيدا مى كند با يكى از تخصص هاى شما كه آهنگسازى فيلم است ضمن اينكه به نظر مى رسد موسيقى رمانتيك و قرن بيستم را به موسيقى دوره كلاسيك يا آتونال ترجيح مى دهيد. من فكر مى كنم كه نوازندگان در طول سال قطعات دوران كلاسيك را كار مى كنند. شنيده ام كه گروهى هم به طور خاص موسيقى مدرن كار مى كنند اما مهم اين است كه من بايد با آن موسيقى رابطه برقرار كنم تا بتوانم حس آن را منتقل كنم. من با موسيقى رمانتيك و قرن بيستم راحت تر هستم و درصد زيادى از نوازندگان اركستر سمفونيك تهران هم جوانان هستند و جوانان بايد انگيزه تمرين و آموختن و كسب تجربه پيدا كنند. به نظر من اين نوع موسيقى در حال حاضر بيشتر ايجاد انگيزه مى كند.
•آقاى روحانى، شما اولين و تنها رهبر اركسترى هستيد كه قطعات موسيقى فيلم را در پروگرام اركستر سمفونيك تهران گنجانده ايد. يادم هست كه در اولين سال اجرا با اركستر سمفونيك تهران، شما قطعه اى از جان ويليامز را اجرا كرديد كه موسيقى متن فيلم «نجات سرباز رايان» بود. مواجهه نوازندگان با اجراى قطعات موسيقى فيلم چگونه است؟ برايشان بسيار جالب است و با عشق و علاقه قطعه را دنبال مى كنند. مى دانيد كه موسيقى فيلم بسيار باارزش است البته نه تمام موسيقى هاى فيلم، جالب است بگويم كه واگنر هم موسيقى فيلم نوشته است. آهنگساز وقتى براى صحنه موسيقى مى نويسد در واقع موسيقى فيلم نوشته است. توجه كنيم كه ۲۰۰ سال پيش صنعت سينما نبوده اما مثلاً ۱۰۰ سال پيش از قطعات واگنر و آهنگسازان كلاسيك براى همراهى با سكانس هاى فيلم استفاده شده است. بسيارى از آهنگسازان موسيقى كلاسيك مثل پروكوفيف، شوستاكوويچ و حتى استراوينسكى موسيقى فيلم نوشته اند. زمانى به استراوينسكى از طرف كمپانى ديسنى پيشنهاد شد كه براى فيلم «فانتزيا» موسيقى بسازد. او قبول كرد منتها سر دستمزد ايشان اختلاف نظر بود كه استراوينسكى دستمزد خيلى بالايى مى خواست و كمپانى نمى توانست پرداخت كند. در نتيجه استراوينسكى با دريافت مبلغ كمترى اجازه مى دهد كه موسيقى «پرستش بهار» براى يك صحنه از فيلم فانتزيا استفاده شود. موسيقى فيلم خوب، هيچ فرقى با موسيقى اپرا و باله ندارد و به همان اندازه مى تواند باارزش باشد. نوازندگان اركستر سمفونيك تهران هم واكنش بسيار مثبتى داشته اند و حتى خودشان پيشنهاد مى دادند كه چرا مثلاً ما فلان قطعه را نمى زنيم. حتى چند نفر مى گفتند كه ما چند بار بايد مثلاً سمفونى هفت بتهوون را بزنيم و خسته شده بودند. البته اجراى تمام اين قطعات لازم است اما فعلاً ما در شرايطى هستيم كه بايد با در نظر گرفتن تمام جوانب كار كنيم. نوازندگان، جوان هستند و انرژى زيادى دارند. بايد آنان را نسبت به ادامه كار علاقه مند كرد و يكى از راه ها اين است كه قطعات مورد علاقه آنان انتخاب شود.
•انتخاب دو قطعه موسيقى فيلم هاى «جنگ ستارگان» و «برخورد با مقدرات» چه دليلى داشت و روند تمرينات اين دو قطعه چگونه پيش رفت؟ در حال حاضر قطعه جنگ ستارگان به دليل اكران دوباره فيلم در سطح دنيا در حال اجرا است. البته از جنگ ستارگان دو نسخه ساخته شده اما موسيقى متن دو نسخه هيچ فرقى با يكديگر ندارد. آهنگساز، يكى است و از يك تم واحد استفاده كرده است ولى اتفاقاً موسيقى نسخه اصلى فيلم در حال حاضر توسط اركسترهاى جهان اجرا مى شود. جان ويليامز اين موسيقى را به فرم سوئيت نوشته و در واقع قسمت هايى از موسيقى فيلم را در كنار يكديگر قرار داده است و يك سوئيت سه قسمتى خلق كرده است. من زمانى كه پروگرام اركسترهاى سمفونيك را مرور مى كردم متوجه شدم كه اركسترهايى مثل «اركستر سمفونيك بوستون» هم قرار است اين قطعه را اجرا كند. با وجود آ نكه مى دانستم كه قطعه دشوارى است اما مى خواستم به نوازندگان بگويم كه ببينيد، همزمان، همكاران شما در كشورهاى ديگر هم اين قطعه را اجرا خواهند كرد. اما چون فكر مى كردم كه در كنار موسيقى شناخته شده فيلم، چه خوب است كه موسيقى از قسمت ديگر فيلم هم اجرا شود، برخورد با مقدرات را انتخاب كردم. در واقع اين قطعه موسيقى قسمت ديگرى از فيلم جنگ ستارگان بوده كه البته نام متفاوتى دارد. اما در مورد وضعيت تمرينى اين دو قطعه؛ طبيعى است كه تمرين اول، اميدواركننده نبود اما من اين روند را مى شناختم. مى دانستم كه ما در جاهايى اشكال خواهيم داشت بنابراين برنامه را به گونه اى تنظيم كردم كه بتوانم جداگانه با هر گروه سازى و حتى در صورت لزوم با هر نوازنده كار كنم. اما مى دانستم كه نتيجه، در نهايت بسيار عالى خواهد بود و من واقعاً از نتيجه كار راضى بودم.
•شنيده ام كه برخى از آهنگسازان موسيقى فيلم معتقدند كه موسيقى فيلم خوب، آن موسيقى است كه وقتى مردم از سالن سينما بيرون مى آيند آن موسيقى را با خودشان زمزمه كنند. آيا شما با توجه به اينكه يكى از گرايش هاى مورد علاقه تان موسيقى فيلم است، به چنين تفكرى معتقد هستيد؟ البته يكى از موفقيت هاى آهنگساز اين است كه مردم، تم اصلى را به ياد سپرده باشند.
•آيا شما هم در زمان نوشتن موسيقى بازى هاى آسيايى بانكوك با توجه به اينكه يك بار هم گفته بوديد كه ترجيح مى دهيد موسيقى شما را ميليون ها نفر بشنوند تا يك جمع كوچك در يك سالن كنسرت، چنين معيارى را در نظر داشتيد؟ واقعاً خير. البته آهنگسازان هميشه اين قصد را ته ذهنشان دارند. اما براى نوشتن موسيقى بازى هاى آسيايى بانكوك آنچه كه مدنظر من بود اين كه بايد آن فضا را در ذهنم مجسم مى كردم كه يك استاديوم خيلى بزرگ هست و اين موسيقى مى بايد بسيار هيجان مى داشت، چون براى يك واقعه ورزشى نوشته مى شد و ورزش هم يك پديده متحرك و سريع است. نوشتن با چنين منظورى با نوشتن موسيقى براى فيلم متفاوت است. به هر حال فيلم، مدت زيادى در اكران است و بعد به صورت ويدئو يا دى وى دى تكثير مى شود و مردم به كرات فيلم را مى بينند. آهنگساز فيلم مى داند كه موسيقى او بارها تكرار خواهد شد و شانس به يادماندنش بسيار بيشتر است. اما موسيقى بازى هاى آسيايى كه من نوشتم فقط در روز افتتاحيه اجرا شد. البته بعدها سى دى آن به بازار آمد و مورد استقبال هم قرار گرفت اما من زمانى كه قطعه را مى نوشتم هيچ گاه به اين فكر نكردم كه اين موسيقى بايد در ذهن مردم بماند. من در نظر داشتم كه اين جريان ورزشى بايد در موسيقى من منعكس شود اما خوشبختانه تم اثر بسيار قابل هضم است و به نظرم قابليت به ياد ماندن را هم دارد.
•البته شما زمانى كه براى فيلم موسيقى مى نويسيد مى خواهيد بيننده را آماده كنيد تا با تصاوير فيلم ارتباط برقرار كند. اين فرض هم هست كه تماشاگر آنقدر در تصاوير فيلم محو شود كه اصلاً موسيقى را نشنود. موسيقى بازى هاى آسيايى هم بايد مخاطبان را براى ورود به فضاى آن واقعه ورزشى آماده مى كرد. پس مى توانست معيار مشتركى با موسيقى فيلم داشته باشد. بله كاملاً من بايد فضاى بازى هاى ورزشى را در موسيقى نشان مى دادم آن هم به مدت ۲ دقيقه و ۲۰ ثانيه. منتها من تصويرى نداشتم و تصوير را در ذهنم مجسم كردم كه مردم در يك استاديوم نشسته اند و آتش بازى هست و... البته دست من بسته بود چون من برخلاف آهنگساز فيلم هيچ پس زمينه ذهنى از آنچه اتفاق خواهد افتاد نداشتم.
•شما در زمان دانشجويى، به عنوان شاگرد و دستيار، مدتى را با «هنرى منچينى» كار كرديد. مى خواهم كه به آن زمان بازگرديد و از خاطرات آن زمان يك تصوير ذهنى داشته باشيد. كار كردن با منچينى چقدر در شما تاثير گذاشت؟ زمانى كه در ايران و در هنرستان موسيقى ملى تحصيل مى كردم، كتابى از هنرى منچينى منتشر شده بود. يادم هست كه حدود ۳۵ سال پيش انتشار اين كتاب در سراسر دنيا بسيار خبرساز بود چون نخستين كتابى بود كه براى اركستراسيون و آرانژمان موسيقى جاز و موسيقى فيلم نوشته شده بود و نوار كاست داشت يعنى براى شنيدن مثال هايى كه در هر صفحه آمده بود مى توانستيد به نوارها گوش دهيد. تا آن زمان چنين كتابى منتشر نشده بود البته كتاب هاى اركستراسيون بود مثل كتاب «ريمسكى كورساكف» يا كتاب «موريس راول» اما بيشتر كتاب ها در زمينه اركستراسيون موسيقى كلاسيك بود كه من آنها را مطالعه كرده بودم. هنرى منچينى نخستين آهنگسازى بود كه چنين كتابى نوشته بود و من از همان سن ۱۱ ، ۱۲ سالگى كه اين كتاب را خواندم به منچينى بسيار علاقه مند شدم. منچينى ايتاليايى تبار بود و به آمريكا مهاجرت كرده بود، از موسيقيدان هاى بنام و تحصيلكرده اى كه پيش زمينه تحصيل موسيقى كلاسيك داشت اما علاقه اش به موسيقى جاز و موفقيتش در اين زمينه بسيار زياد بود و به خصوص در موسيقى هاى فيلم كه نوشته از موسيقى جاز هم استفاده كرده و به همين سبب جايگاه و احترام بسيار خاصى دارد. مطالعه كتاب منچينى به من بسيار كمك كرد و زمانى كه براى ادامه تحصيل به وين رفتم همزمان كه در آكادمى موسيقى وين، موسيقى كلاسيك مى خواندم در كنسرواتوار وين هم موسيقى جاز و آرانژمان براى موسيقى جاز مى خواندم كه به خاطر اطلاعاتى كه از قبل داشتم به سرعت پيش رفتم. دانشگاه وين اركستر بزرگى داشت كه در پايان سال تحصيلى قطعات آهنگسازان معروف موسيقى جاز را اجرا مى كرد. تا آن زمان هيچ گاه مرسوم نبود كه در اين برنامه از قطعات دانشجويان هم استفاده شود. هرچند كه نوازندگان اركستر، دانشجويان همان دانشگاه بودند. من آرانژمانى از يك قطعه بسيار معروف آمريكايى نوشته بودم و براى آنسامبل جاز دانشگاه تنظيم كرده بودم و زمانى كه استادم اين قطعه را ديد به قدرى از آن خوشش آمد كه گفت ما اين قطعه را در كنسرت پايان سال اجرا خواهيم كرد. يادم هست كه قرار بود در برنامه پايان سال قطعاتى از دوك الينگتون و ديگر آهنگسازان معروف جاز اجرا شود.
•خيلى جالب بوده كه نام يك دانشجو در كنار نام دوك الينگتون قرار بگيرد... بله بسيار جالب بود... بعد از آن زمانى كه براى تحصيل در رشته آهنگسازى فيلم به آمريكا رفتم، مستركلاس هايى در دانشگاه Ucla توسط هنرى منچينى، جرى گلداسميت و جان ويليامز برگزار مى شد. من از همان زمان كه در دانشگاه Ucla تحصيل را آغاز كردم از نزديك با منچينى آشنا شدم. در چندين پروژه با آقاى منچينى به عنوان دستيار همكارى داشتم و ايشان لطف عجيبى به من داشت و به خصوص تلاش مى كرد كه مرا به جامعه آمريكايى معرفى كند. تقديرنامه اى از ايشان دارم كه به عنوان يكى از يادگارهاى باارزش نگهدارى مى كنم و ايشان نظر خود را راجع به كار من نوشته است. معمولاً سعى مى كنم در اجراهايم، قطعاتى از ايشان را هم انتخاب كنم. ادامه اين گفت و گو روز شنبه منتشر مى شود.
•آقاى روحانى، به نظرتان عجيب نيست كه در ايران، هنرى منچينى فقط به عنوان سازنده موسيقى متن كارتون «پلنگ صورتى» شناخته شده است؟
حداقل خوب است كه در همين حد او را مى شناسند. البته منچينى قطعات بسيار زيادى براى اركستر سمفونيك نوشته و نوازنده فلوت بسيار ماهرى هم بوده است اما بيشتر به عنوان آهنگساز فيلم شناخته شده است. كار كردن با منچينى يكى از تجربه هاى بسيار خوب من بود. منچينى شخصيت بسيار خوبى داشت. به شاگردان مستعد واقعاً كمك مى كرد. شايد مهمترين چيزى كه در كار با منچينى از او آموختم همين باشد كه امروز اگر يك دانشجو از من نظر مى خواهد، نظراتى مى دهم كه در آينده او تاثيرگذار باشد.
•آيا از لحن موسيقى منچينى هم مى توانيم در آثار شما ردى پيدا كنيم؟
فكر نمى كنم.
•چرا؟ چون موسيقى منچينى متمايل به جاز بود.
بله. البته ناخودآگاه طى ساليان دراز و در كوران شنيدن موسيقى مطمئناً از هر آهنگسازى تاثير خواهيم گرفت. به خصوص من كه نسبت به يك نوع موسيقى هم تعصب ندارم و انواع موسيقى را مى شنوم. به نظر من هر موسيقى كه حرفى براى گفتن داشته باشد به هدف خود رسيده است.
•پس در واقع طولانى ترين دوره همكارى شما با منچينى بوده است. با جان ويليامز چقدر ارتباط داشتيد؟
من به موسيقى جان ويليامز بسيار علاقه مند بودم. به همين دليل تمام آثارش را تهيه كردم و آن موقع متوجه شدم كه جان ويليامز فقط آهنگساز فيلم نبوده و قطعات سمفونى، كنسرتو و قطعاتى براى پيانو نوشته و حتى يك كنسرتو براى ويولنسل و اركستر نوشته كه «يويوما» يكى از بزرگترين نوازندگان ويولنسل دنيا قطعه ايشان را اجرا كرده است. من در زمان دانشجويى در كاليفرنيا قطعه اى نوشته بودم به نام «فانتزى براى ترومپت و اركستر سمفونيك» كه يك كپى از آن را به ويليامز دادم و ايشان نظر بسيار مثبتى روى اين قطعه داشت. من از موسيقى جان ويليامز بسيار لذت مى برم، چون قدرت عجيبى در ساخت موسيقى تصويرى دارد. البته گاهى به او ايراد مى گيرند كه آثارش شبيه به هم است، ولى من اين ايراد را قبول ندارم. زيرا در واقع كارگردانان و تهيه كنندگان از او مى خواهند كه با تم هاى مشابه موسيقى بنويسد، اما اگر تمام آثار ايشان را مطالعه كنيد، مى بينيد در ضمن آنكه آثار وى كاملاً با يكديگر متفاوت است، در عين حال مى توانيد بفهميد كه آهنگساز اين آثار ويليامز است. زيرا ويژگى هاى مشترك بسيار دارد.
•من طى چهار دوره اجراى شما با اركستر سمفونيك تهران متوجه شده ام كه شما بيشتر قطعاتى را انتخاب مى كنيد كه كادانس و پايان قطعه پرطمطراق بوده و حجم صدايى آنقدر زياد است كه واقعاً سالن را به لرزه درمى آورد. شايد البته دو استثنا هم باشد و قطعات آداجيوى باربر و موسيقى فيلم نجات سرباز رايان كه در اولين و سومين همكارى تان با اركستر سمفونيك تهران اجرا كرديد از اين كليت مستثنا است.
البته من واقعاً قطعات را با اين معيار انتخاب نمى كنم. اما به هر حال آغاز و پايان قطعه مهمترين بخش يك اثر است. ضمن آنكه شايد همين قطعه اى كه ما اجرا مى كنيم در اجراى ديگرى پايان قطعه آن حجم صدايى را نداشته باشد. چون در موسيقى تمام حالت ها نسبى است. اجراى فورته استانداردى ندارد. رهبر اركستر آزاد است و اركستر هم از رهبر تبعيت مى كند. مهم اين است كه كادانس آن تاثير را در شنونده گذاشته باشد و همان طور كه مى گوييد احساس كند كه سالن مى لرزد. اين هدف من است و خوشحالم كه شما هم چنين احساسى را دريافت كرديد. البته من محدوديت هايى از جمله شرايط سالن را هم مدنظر داشته باشم. اگر سالن من شرايط بهترى داشت ديوارها به معناى واقعى كلمه مى لرزيد. چون هدف من اين بود.
• آقاى روحانى براى اجراى بعدى اركستر سمفونيك تهران آيا از الان فكر كرده ايد كه چه قطعاتى را براى اركستر انتخاب خواهيد كرد؟ البته حتماً يك قطعه موسيقى فيلم خواهيد داشت...
دقيقاً نمى توانم بگويم چون اركستر هم اكنون در حال تغيير و تحول است ولى در نظر دارم كه يك كنسرت را فقط به اجراى موسيقى فيلم اختصاص بدهم.
•با اخبارى كه طى سال هاى اخير از شما شنيده ايم فكر مى كنم كه ديگر مايل نيستيد تجربه مجددى با «يانى» آهنگساز يونانى داشته باشيد. به خاطر دارم كه مى گفتيد كنسرت آكروپوليس اگرچه تجربه بسيار موفقى بود اما شما به دليل تنظيم و بازنويسى قطعات يانى بسيار به زحمت افتاديد.
اينكه يانى اصولاً با دانش آهنگسازى بيگانه بود چندان مهم نبود اما آنچه كه مرا از تكرار اين همكارى بازداشت وقت گير بودن آن بود. رفتن به تور يعنى آنكه حداقل شش ماه براى آماده كردن قطعات وقت صرف شود چون تنظيم قطعات هم همان طور كه مى دانيد به عهده من بود و نوشتن آنها مرا از كارهاى مورد علاقه ام باز مى داشت. مثل بودن با خانه و خانواده، كاركردن با اركستر سمفونيك تهران يا رفتن به اركسترهاى ديگر به عنوان رهبر مهمان.
•اما امروز كه ۱۰ سال از آن برنامه مى گذرد اين همكارى را چگونه مى بينيد؟
تجربه بسيار خوبى بود. يادم هست كه حدود دو سال پيش از كنسرت آكروپوليس و حدود سال ۱۹۹۲ تورى براى سرتاسر آمريكا داشتيم و ۵۲ كنسرت در ۵۲ شهر و با ۵۲ اركستر ظرف ۶۰ روز اجرا كرديم. دشوارترين كار اين بود كه بايد با ۵۲ اركستر كار مى كردم. ما حدود ظهر به شهر مى رسيديم. از ساعت دو تا پنج بعدازظهر مى بايد با آن اركستر براى اولين و آخرين بار تمرين مى كرديم آن هم قطعاتى كه من مى شناختم ولى اركستر نمى شناخت. ساعت ۸ يا ۹ شب كنسرت اجرا مى شد و ما بعد از پايان كنسرت حدود ساعت ۱۲ نيمه شب مجدداً سوار اتوبوس مى شديم و به سمت شهر بعدى كه حدود شش يا هفت ساعت از ما فاصله داشت حركت مى كرديم. در واقع من بايد اركستر را ظرف ۵/۲ ساعت آماده مى كردم. البته براى من تجربه خيلى خوبى بود و تعداد بسيارى از اين قطعات در كنسرت آكروپوليس اجرا شد اما تماماً قطعاتى بود كه يانى ساخته بود و من تنظيم كرده بودم. اين تور بهترين مدرسه بود كه رهبر اركستر را در يك كوران كارى قرار مى داد. من در اين تور توانستم توانايى هاى خود را نه فقط به عنوان رهبر اركستر بلكه به عنوان تنظيم كننده قطعات نوازنده ويولن و پيانو و آهنگساز نشان دهم. به جرات مى توانم بگويم كه ۹۰ درصد رهبران اركستر امروز شايد نوازنده خوبى نباشند و ۹۵ درصد آنان آهنگسازى نمى كنند. فاصله بين كنسرت آكروپوليس و كنسرت چين و تاج محل حدود چهار سال بود كه من در اين مدت راه خودم را جدا كرده بودم و به دليل تعهداتى كه داشتم همكارى مجدد را قبول نكردم و يك رهبر آمريكايى _ ارمنى را كه در تورهاى قبلى به عنوان مايستر اركستر انتخاب كرده بودم به يانى معرفى كردم.
•آقاى روحانى به عنوان آخرين سئوال شما پنجمين دوره همكارى با اركستر سمفونيك تهران را به پايان برديد. درباره اركسترى كه از سال ۱۳۲۲ تاسيس شده و تا امروز خود را كشانده چه نظرى داريد؟
بله اين اركستر سال ۱۳۲۲متولد شده است اما اركستر سمفونيكى كه در محل سكونت من - شهر لس آنجلس- فعاليت مى كند از اين اركستر جوان تر بوده ولى در همين عمر كوتاه خود بسيار خوب كار كرده چون از حمايت دولت بهره برده اما اركستر سمفونيك تهران ظرف همين چهار سال خيلى پيشرفت كرده و با يك برنامه ريزى صحيح مى تواند در مدت بسيار كوتاهى به يكى از اركسترهاى مطرح قاره آسيا تبديل شود زيرا نوازندگان توانا، بااستعداد و علاقه مند دارد