این آزمایش و challenge ی رو که ایجاد کرد در مورد خودآگاهی و اختیار خیلی دوست دارم ولی اون چیزی که در این رابطه بهش فکر کردم اینه که در این آزمایش نگاهی که ما به مغز داریم به عنوان مبدا ارسال اطلاعاته و ما در سطح بعد, خودآگاه رو قرار میدیم و نتیجه میگیریم به این علت که اسکن مغزی قبل از اونکه ما بدونیم کدوم دستمون قراره بالا بره نتیجه رو مشخص میکنه پس این احساس اختیار قابل اعتماد نیست.
اما اگه بیایم و به نقطه ی شروع این ماجرا یعنی زمانی که این دستور داده شده برگردیم قضیه شاید فرق بکنه: دستور در لحظه ی اول از فیلتر خودآگاه رد میشه ( این فرضی بیش نیست ) پس خودآگاه اول دستور رو تحلیل میکنه و بعد در همین نقطه است که تصمیم میگیره فرد دست راستش رو بلند کنه اما این دستور اول باید به مغز برسه و به عملکرد تبدیل بشه و بعد دوباره به خودآگاه برگرده.
در این مثال من مغز رو مبدا فرض نمیکنم بلکه در دایره ای قرارش میدم که مبدا و مقصد خودآگاهه. اینجاست که میتونم بگم حس اختیار حتی با وجود اینکه مغز زودتر از من مشخص کرده کدوم دستم بالا میره بی معنی نیست. فقط تا زمانی که این پیام در دایره ای که داره طی میکنه از خودآگاه به خودآگاه برنگرده من ازش مطلع نمیشم درحالیکه مغز داره اجراش میکنه.
این فقط یه تحلیل شخصی و تخیلی از این آزمایشه که من درنظر میگیرمش و هیچ اثبات یا توجیه علمی نداره.