تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 8 از 8 اولاول ... 45678
نمايش نتايج 71 به 76 از 76

نام تاپيک: خدا بود و ديگر هيچ نبود ( دکتر چمران)

  1. #71
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    19 فوريه 1978

    خدا بود و ديگر هيچ نبود

    خدا بود و ديگر هيچ نبود، خلقت هنوز قباى هستى بر عالم نياراسته بود، ظلمت بود، جهل بود، عدم بود، سرد و وحشتناك، و در دايره امكان، هنوز تكيه گاهى وجود نداشت. خدا كلمه بود، كلمه اى كه هنوز القاء نشده بود، خدا خالق بود، خالقى كه هنوز خلاقيتش مخفى(94) بود، خدا رحمان و رحيم بود ولى هنوز ابر رحمتش نباريده بود، خدا زيبا بود، ولى هنوز زيبايى اش تجلى نكرده بود، خدا عادل بود ولى عدلش هنوز بروز ننموده بود، خدا قادر و توانا بود ولى قدرتش هنوز قدم به حوزه عمل نگذاشته بود، در عدم چگونه كمال و جلال و جمال خود را بنماياند؟ در سكوت چگونه كلمه زاييده شود؟ در جمود چگونه خلاقيت و قدرت تظاهر كند؟ عدم بود، ظلمت بود، سكوت و جمود و وحشت بود.

    اراده خدا تجلى كرد، كوه ها، درياها، آسمان ها و كهكشان ها را آفريد، چه انفجارها، چه طوفان ها! چه سيلاب ها! چه غوغاها كه حركت اساس خلقت شده بود و زندگى باشور و هيجان زائدالوصفش به هر سو مى تاخت. درخت ها، حيوان ها و پرنده ها به حركت درآمدند. جلال، بر عالم وجود خيمه زد و جمال، صورت زيبايش را نمايان ساخت، و كمال، اداره اين نظام عجيب را به عهده گرفت. حيوانات به جنب و جوش و پرندگان به آواز درآمدند، و وجود نغمه شادى آغاز كرد و فرشتگان سرود پرستش سر دادند.

    آن گاه، خدا انسان را از »حَمَاءِمَسْنُون«(95) آفريد و او را بر صورت خويش ساخت، و روح(96) خود را در او دميد و اين خلقت عجيب را در ميان غوغاى وجود رها ساخت.

    انسان، غريب و ناآشنا، از اين همه رنگ ها، شكل ها، حركت ها و غوغاها وحشت كرد، و از هر گوشه به گوشه اى ديگر مى گريخت، و پناه گاهى مى جست كه در آن با يكى از مخلوقات هم رنگ شود و در سايه جمع استقرار بيابد و از ترس تنهايى و شرم بيگانگى و غيرعادى بودن به درآيد.

    به سراغ فرشتگان رفت و تقاضاى دوستى و مصاحبت كرد، همه با سردى از او گذشتند و او را تنها گذاشتند و در جواب الحاح پرشورش سكوت كردند. اين انسان وحشت زده و دل شكسته با خود نوميدانه مى گفت: مرا ببين، يك لجن خاكى(97) مى خواهد انيس فرشتگان آسمان شود! و آن گاه با عتاب به خود مى گفت: اى لجن چطور مى خواهى استحقاق هم نشينى فرشتگان را داشته باشى؟ و سرشكسته و خجل، گريخته در گوشه اى پنهان شد، تا كم كم توانست بر اعصاب خود مسلط شود و از زاويه خجلت، بيرون آيد و براى يافتن دوست به مخلوقى ديگر مراجعه كند.

    پرنده اى يافت در پرواز، كه بال هاى بلندش را باز مى كرد و به آرامى در آسمان ها سير مى نمود، خوشش آمد و از اين كه اين پرنده توانسته خود را از قيد زمين خاكى آزاد كند شيفته شد، اظهار محبت كرد و تقاضاى دوستى نمود و گفت: آيا استحقاق دارم كه هم پرواز تو باشم؟ اما پرنده جوابى نداد و به آرامى از او گذشت و او را در ترديد و ناراحتى گذاشت و او افسرده و سرافكنده با خود گفت: مرا ببين كه از لجن خاكى ساخته شده ام ولى مى خواهم از قيد اين زمين خاكى آزاد گردم! چه آرزوى خامى! چه انتظار بى جايى! به حيوانات نزديك شد، هر يك بلاجواب از او گذشتند و اعتنايى نكردند، خود را به ابر عرضه كرد و خوش داشت همراه تكه هاى ابر بر فراز آسمان ها پرواز كند، اما ابر نيز جوابى نداد و به آرامى گذشت، به دريا نزديك شد و طلب دوستى كرد، اما دريا با سكوت خود طلب او را بلاجواب گذاشت، او دست به دامن موج شد و گفت: آيا استحقاق دارم كه همراه تو بر سينه دريا بلغزم. از شادى بجوشم و از غضب بخروشم، و بر چهره تخته سنگ هاى مغرور سيلى بزنم و بعد تا به ابديت خدا پيش بروم و در بى نهايت محو گردم؟... اما موج بى اعتنا از او گذشت و جوابى نداد، انسان دل شكسته و ناراحت، روى از دريا گردانيد و به سوى كوه رفت و از جبروت عظمتش شيفته شد و تقاضاى دوستى كرد. كوه، جبروت كبريايى خود را نشكست و غرور و جلالش اجازه نداد كه به او نگاهى كند، انسان دل شكسته و نااميد سر به آسمان بلند كرد، از وسعت بى پايانش خوشحال شد و با الحاح طلب دوستى كرد... اما سكوت اسرارآميز آسمان به او فهماند كه تو لجن خاكى استحقاق هم نشينى مرا ندارى. به ستارگان رجوع كرد، ولى هر يك بى اعتنا گذشتند و جوابى ندادند. انسان به صحراهاى دور رفت و خواست در كويرى تنها زندگى كند و تنهايى خود را با تنهايى كوير هماهنگ نمايد و از تنهايى مطلق به در آيد، ولى كوير نيز با سكوت سرد و سوزان خود انسان آشفته و مضطرب را سرگردان باقى گذاشت.

    انسان، خسته، روح مرده، پژمرده، دل شكسته، وحشت زده و مأيوس، تنها، سر به گريبان تفكر فرو برد، و احساس كرد كه استحقاق دوستى با هيچ مخلوقى را ندارد، او از لجن است، لجن متعفن، از پست ترين مواد و هيچ كس او را به دوستى نمى پذيرد... آن گاه صبرش به پايان رسيد، ضجه كرد، اشك فرو ريخت، و از ته دل فرياد برآورد: كيست كه اين لجن متعفن را بپذيرد؟ من استحقاق دوستى كسى را ندارم، من پستم، من ناچيزم، من بدبختم، من گناهكارم، من روسياهم، من از همه جا رانده شده ام، من پناه گاهى ندارم، كيست كه دست مرا بگيرد، كيست كه ناله هاى مرا جواب بگويد؟ كيست كه بدبختى مرا ملاحظه كند؟ كيست كه مرا از تنهايى به درآورد؟ كيست كه به استغاثه من لبيك بگويد؟(98)

    ناگهان طوفانى به پا شد، زمين به لرزه درآمد، آسمان غريدن گرفت، برق همچون تازيانه هاى آتشين، بر گرده آسمان كوفته مى شد، گويى كه انفجارى در قلب عالم به وقوع پيوسته است، صدايى در زمين و آسمان طنين انداز شد، كه از هرگوشه و از دل هر ذره و از زبان هر موجود بلند گرديد:

    اى انسان، تو محبوب منى، دنيا را به خاطر تو خلق كرده ام، و تو را بر صورت خود آفريده ام، و از روح خود در تو دميده ام، و اگر كسى به نداى تو لبيك نمى گويد، به خاطر آنست كه هم طراز تو نيست و جرأت برابرى و هم نشينى با تو را ندارد، حتى جبرئيل، بزرگ ترين فرشتگان، قادر نيست كه هم طراز تو شود، زيرا بالش مى سوزد و از طيران به معراج بازمى ماند.


    اى انسان، تنها تويى كه زيبايى را درك مى كنى، جمال و جلال و كمال تو را جذب مى كند. تنها تويى كه خداى را با عشق - نه با جبر - پرستش مى كنى، تنها تويى كه در تنهايى نماينده خدا شده اى، اى انسان تنها تويى كه قدرت و خلاقيت خدا را درك مى كنى، تنها تويى كه غرور مى ورزى و عصيان مى كنى، و لجوجانه مى جنگى، و شكسته مى شوى و رام مى گردى، و جلال و جبروت خدا را با بلندى طبع و صاحب نظرى خود درك مى كنى، تنها تويى كه فاصله بين لجن و خدا را قادرى بپيمايى و ثابت كنى كه افضل مخلوقاتى! تنها تويى كه با كمك بال هاى روح به معراج مى روى، تنها تويى كه زيبايى غروب تو را مست مى كند و از شوق مى سوزى و اشك مى ريزى.

    اى انسان، خلقت در تو به كمال رسيد، و كلمه در تو تجسّد يافت، و زيبايى با ديدگان زيبابين تو ظهور كرد، و عشق با وجود تو مفهوم و معنى يافت، و خدايى خود را در صورت تو تجلى كرد.(99(

    اى انسان، تو مرا دوست مى دارى و من نيز تو را دوست مى دارم، تو از منى، و به سمت من بازمى گردى.(

  2. #72
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    يادداشت هاى ايران


    28 بهمن 1357

    اى مادر هنگامى كه فرودگاه تهران را ترك مى گفتم تو حاضر شدى و هنگام خداحافظى گفتى »اى مصطفى، من تو را بزرگ كردم، با جان و شيره خود تو را پرورش دادم و اكنون كه مى روى از تو هيچ نمى خواهم و هيچ انتظارى از تو ندارم، فقط يك وصيت مى كنم و آن اين كه خداى بزرگ را فراموش نكنى.

    اى مادر، بعد از بيست و دو سال به ميهن عزيز خود بازمى گردم و به تو اطمينان مى دهم كه در اين مدت دراز حتى يك لحظه خدا را فراموش نكردم، عشق او آن قدر با تار و پود وجودم آميخته بود كه يك لحظه حيات من بدون حضور او ميسّر نبود.

    خوشحالم اى مادر، نه فقط به خاطر اين كه بعد از اين هجرت دراز به آغوش وطن برمى گردم بلكه به اين جهت كه بزرگ ترين طاغوت زمان شكسته شده و ريشه ظلم و فساد برافتاده و نسيم آزادى و استقلال مى وزد.

  3. #73
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    29 بهمن 1357

    بهشت زهراى تهران به مزار شهيدان(102)
    وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا فى سَبيلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقوُن چه بوستان گلگونى!

    هداياى ملتى قهرمان به خداى بزرگ، برگزيدگان شايسته مردمى. گل هاى سرسبد تاريخ.

    مگر ممكن است كه ملتى آزاد و مستقل گردد بدون آن كه بهترين عزيزانش را قربانى كند؟





    29 بهمن 1357

    سلام گرم و عميق شيعيان لبنان را به ملت قهرمان ايران ابلاغ مى كنم پيروزى بى نظير مردم مسلمان ايران، در شكستن طاغوت ها و به زانو كشيدن ابرقدرت ها، آن قدر خيره كننده و عميق است كه دنيا را به بهت انداخته، توازن قوا را به هم زده، بر پيكر نظام هاى فاسد و ظالم لرزه درانداخته و براى محرومين و مستضعفين دنيا بشارت و بركت و رحمت به ارمغان آورده است.

    شيعيان لبنان كه سال هاى دراز زير بمباران هاى اسرائيلى و دست نشاندگان داخلى آن ها جان داده اند، زيرپنجه استعمار جان كنده اند، و ظلم و فساد آن ها را به روز سياه نشانده است و سرنوشت تيره و تار آن ها را فقط معجزه اى آسمانى مى تواند درمان كند... و اين معجزه بزرگ امروز رخ داده است، و اين انقلاب مقدس اسلامى ايران به رهبرى بلندپايه ترين مرجع تقليد شيعيان حضرت آيت اللَّه خمينى است.

    شيعيان لبنان، بيش از هر كس ديگرى در جهان، با مردم ايران ارتباط قلبى و اشتراك مكتبى دارند و سرنوشتشان به هم وابسته است. اگر ايران پيروز باشد، شيعيان لبنان آزاد و آباد زندگى خواهند كرد، و اگر خداى ناكرده به انقلاب ايران گزندى برسد، شيعيان لبنان مثل گذشته در غرقابه توطئه هاى اسرائيلى و امريكايى و سياست بازى هاى كثيف بين المللى غوطه خواهند خورد، و جز نكبت و بدبختى نتيجه اى از حيات نخواهند برد.

    شيعيان لبنان، پس از قرن هاى دراز خفت و ذلت و اسارت، پس از تحمل زجرها و شكنجه ها پس از طى دوران هاى وحشت و ظلمانى و دردآلود... بالاخره مورد رحمت و عنايت پروردگار واقع شدند و رهبرى خردمند و دلسوز و توانا به آن ها ارزانى شد كه آقاى سيدموسى صدر بود، كه توانست در مدت كمى شيعيان لبنان را سر و سامانى دهد براى آن ها كسب هويت كند، به آن ها افتخار و غرور و احترام ببخشد، دست هاى سرطان فساد و ظلم و كفر را از دست و پاى شيعيان قطع كند، با كمال شجاعت در مقابل چپ و راست بايستد و با همه طاغوت ها بجنگد، و يك معركه خونين و پرافتخار حسينى را بر شيعيان عرضه كند، مفهوم عميق شهادت را در رگ هاى شيعيان به جريان بياندازد و نهضتى اسلامى و حسينى به وجود آورد.

    دشمنان شيعه و اسلام نمى توانستند وجود چنين رهبرى را تحمل كنند... لذا اين سمبل بزرگ ناجوانمردانه ربوده و بازداشت شد و شش ماه مى گذرد كه سرنوشتش در تاريكى كينه و ظلمت توطئه غرق شده است و شيعيان لبنان يتيم شده اند، روح خود را از دست داده اند، دل شكسته اند، محزونند، از شدت غضب مى جوشند، از شدت درد مى خروشند، ولى براى سلامت رهبرشان بر احساسات آتشين شان لجام مى زنند و صبر مى كنند، مى سوزند و با اشك قلب سوزان خود را تسكين مى دهند... اين شيعيان دل شكسته و ظلم زده، چشم اميد به سوى برادران مسلمان ايرانى خود دوخته اند.

    نمايندگان شيعيان لبنان، با قلبى پرشور و روحى پراميد به كعبه آمال خود قدم مى گذارند كه از نزديك، شعله هاى اين آتش فشان مقدس انقلاب اسلامى را با پوست و گوشت خود نيز احساس كنند و در هواى پرافتخار اين جلال و شكوه حكومت اسلامى تنفس كنند. و از روح پربركت شهداى پاك اين سرزمين طلب همت نمايند، و براى مردم خود شيعيان لبنان، شمه اى از ايمان پاك و فداكارى خالصانه، و محبت پرشور مردم اين سرزمين را به ارمغان ببرند. سرنوشت ما شيعيان لبنان وابسته به سرنوشت شما ملت عزيز ايرانست، وقتى مى توانيم آزاد و محترم زندگى كنيم كه شما آزاد و قوى و پيروز باشيد. پيروزى نهايى شما بزرگ ترين آرزوى قلبى و حياتى ماست.

    ما خالصانه و عاشقانه، همه امكانات و حتى همه وجود خود را دراختيار انقلاب اسلامى ايران مى گذاريم و آرزو مى كنيم، كه در اين جهاد مقدس به اندازه قدرت و استطاعت خود وظيفه تاريخى و ايمانى خويش را ادا كنيم.

    از خداى بزرگ مى طلبيم كه عنايت و رحمت بى پايان خود را هرچه بيش تر مشمول حال ما كند و به همه ما توفيق دهد كه اين رسالت بزرگ و مقدس خدايى را كه به دست ما سپرده شده به سر منزل مقصود برسانيم.(103)

  4. #74
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    اسفند 1357

    ملتى كه بزرگ ترين طاغوت ها را به زير كشيده است و بزرگ ترين ارتش ها را شكسته، قادر است كه به مشكلات فرعى غلبه كند.

    وجود مشكلات براى تكامل يك نهضت ضرورى است. آن را مى پرورد و قوى مى كند.

    سنت خدا بر اين قرار دارد كه مبارزه حق با باطل هميشگى باشد و تكامل از خلال مبارزه به دست آيد. مردم در خلال سختى ها و مشكلات پخته و آزموده مى شوند. آسايش و راحتى و موفقيت هميشه رخاء و سستى و عقب ماندگى به وجود مى آورد. غنى و بى نيازى و پيروزى دائمى ايجاد فساد و طغيان مى كند، اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى اَن رَآهُ استَغنى...(104(

    اگر آدمى هميشه در بستر حرير بخوابد، و هميشه هماى سعادت را در آغوش بگيرد، و هميشه در همه مبارزات پيروز باشد آن گاه لذت پيروزى و سعادت او از بين خواهد رفت و آدمى از تكامل باز خواهد ماند.






    خرداد 1358

    برنامه امريكا و هرج و مرج، عدم استقرار و قتل و تخريب، جنگ هاى داخلى و خستگى مردم، عدم رضايت عكس العمل شديد در برابر احزاب و كارهاى ناشايست، شكست سيستم اسلامى و فروريختن كاخ آرزوها، پذيرش محيط براى يك كودتاى نظامى و ايجاد يك حكومت نظامى توسط يك افسر جوان ضدشاه اما نوكر امريكا...

    مى گوييد ارتش را منحل كنيد و يك ارتش مردمى به وجود آوريد. مگر ايجاد پاسداران انقلاب كه يك ارتش مردمى است جزء اولين برنامه ها نيست؟ قبل از آن كه شما بگوييد، حكومت درصدد اصلاح ارتش و انحصار آن براى پاسدارى هاى مرزى و كارهاى تخصصى و به علاوه ايجاد ارتش مردمى به نام پاسداران انقلاب است. اين كميته ها در حال حاضر همان كارها را انجام داده و مى دهند تا پاسداران در همه جا مسلط شوند. بنابراين اختلاف بر سر چيست؟ بهانه براى هجوم و اغتشاش براى چيست؟ مگر ما خواسته ايم به نظام موجود ارتش تكيه كنيم؟ مگر خاطره بيست و هشت مرداد را فراموش كرده ايم؟

    اما ايجاد ارتش ملى يا پاسداران انقلاب و حتى كميته هاى موجود كار ساده اى نيست. وقت مى گيرد، سازماندهى لازم دارد، تربيت اخلاقى و شايستگى مى خواهد. اگر فكر مى كنيد همين احزاب و سازمان هاى موجود اسلحه به دست بگيرند و خود را پاسداران انقلاب بنامند، خاطره تلخ لبنان را در خاطره ها زنده مى كنيم كه احزاب اسلحه به دست گرفتند، ارتش و پليس و قانون از بين رفت، و همه شب دزدى و قتل، و هتك حرمت و چه اعمال ناشايست كه به وقوع پيوست...

    اگر الگوى لبنان را براى تقليد انتخاب كرده اند بسيار نامناسب و كثيف و ناراحت كننده است، به اين دليل كه بعد از دو سال سيطره مسلحانه احزاب، همه مردم از آن ها رميده اند و حتى گاه گاهى دشمن خارجى اسرائيل را بر اين احزاب ترجيح مى دهند. آيا شما مى خواهيد اين الگوى شكست خورده مفتضح را براى انقلاب مقدس و پاك اسلامى ايران توصيه كنيد؟ چه خطاى نابخشودنى، و چه جنايت بزرگى!

    مگر امروز بيست افسر ساواكى وجود ندارد؟ چرا وجود دارد. بلكه صدها وجود دارد. مگر امريكا حاضر نيست كه بيست ميليون دلار بپردازد. بله حاضر است كه بيست ميليون دلار بپردازد تا كودتا به راه بياندازد. مگر توده نفتى وجود ندارد؟ چرا فراوان، گروه هايى كه شعارهاى ماركسيستى مى دهند ولى امريكا محرك آن هاست. پس چرا كودتا نمى كنند؟ جواب آن كه زمينه كودتا وجود ندارد، چون مردم نمى پذيرند، مردم قيام كرده اند و مردم وحدت كلمه دارند و با وجود خمينى بزرگ، اين مظهر ايمان و پاكى و اخلاص و نور و هدايت، مجال براى كودتاچيان نيست. چقدر مسخره است كسانى كه به بهانه دلسوزى از انقلاب اسلامى و ترس از كودتاى نظامى، به اين وحدت ملى ايران تيشه مى زنند و از فرمان رهبر انقلاب سرپيچى مى كنند و عملاً مطابق با نقشه امريكا، مثل بيست و هشت مرداد، زمينه مردمى براى كودتا به وجود مى آورند و خود را نيز انقلابى مى شمرند، اما حقيقت آن كه آن ها از پيروزى انقلاب اسلامى رنج مى برند و پيروزى اسلام را بزرگ ترين شكست خود مى دانند، و به هيچ وجه نمى خواهند نظامى اسلامى مستقر شود و بنابراين خود را تحت نام هاى مختلف و شعارهاى زيبا و انقلابى مخفى مى كنند تا بزرگ ترين ضربه ها را به اين انقلاب مقدس اسلامى بزنند. ملت مسلمان ايران بايد بداند كه ماركسيست ها ضداسلامند و پيروزى يك نظام اسلامى يعنى شكست نهايى ماركسيسم. اگر ماركسيستى آمد و از خمينى و انقلاب اسلامى دفاع كرد، او يا دروغ مى گويد و يا نمى فهمد، زيرا ماركسيسم و اسلام در ايدئولوژى متناقضند.

    از شما مى پرسم سبب اصلى پيروزى انقلاب چه بود؟ در جواب يكپارچگى مردم و وحدت كلمه. و از شما مى پرسم چه كسانى امروز اين يكپارچگى و وحدت كلمه را ضربه مى زنند؟ ملت مى داند، هر كس به يكپارچگى و وحدت ملت ايران خدشه آورد به انقلاب ايران خيانت كرده است. هر كس كه از فرمان امام خمينى رهبر بى همتاى انقلاب ايران سرپيچى كند به اين انقلاب خيانت كرده است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

    انقلابى آن نيست كه تفنگ بر دوش بكشد و لباس فدايى بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج كند و با شعارات و تبليغات و زور بخواهد عقايد خود را بر ديگران تحميل كند.


    انقلابى آنست كه هنگام صلح، به انقلابى گرى تظاهر نكند، ولى هنگام خطر، در پيشاپيش صفوف ملت با دشمن بجنگد. انقلابى آن نيست كه با بى انصافى و زرنگى، حق ديگران را بگيرد، و مردمى را كه براى خاطر و شنيدن حرف هاى او نيامده اند وادار كند كه ساعت ها به حرف هاى او گوش فرا دهند و كسانى را كه ملت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد.

    انقلابى آن نيست كه غرور و خودخواهى، بر او غلبه كند و حرف كسى را نشنود، انقلابى آنست كه در كمال تواضع و فروتنى، هر حرف حقى را بپذيرد.

    انقلابى آن نيست كه با شعارات تند، بخواهد انقلابى گرى خود را بر ديگران تحميل كند.

    انقلابى آنست كه احتياج به تصديق كسى ندارد.

  5. #75
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    خرداد 1358

    در برابر يك تاريخ بدنامى و اتهام، يك عالم ظلم و ستم، يك آسمان غم و اندوه، يك دنيا بدبختى و فلاكت در برابر طوفانى از ظلمت كفر ، ظلم و جهل، در ميان گردابى از مصيبت ها و مشكلات، شيعيان حسين دست به اسلحه شهادت زدند و در مقابل همه دنيا كه عليه آن ها آراسته شده بود با قدرت ايمان و فداكارى قيام كردند و هنگامى كه از آسمان باران تهمت و افترا فرو مى باريد و از زمين امواج مصيبت و بدبختى مى جوشيد و اژدهاى شكست دهان باز كرده بود تا اين تيره روزان را در كام خود فرو برد، اما شيعيان حسين اراده كردند كه مرگ شرافت مندانه را برزندگى ننگين ترجيح دهند و تصميم گرفتند كه رسالت محمدى را على وار بر دوش كشند و حسين صفت به استقبال شهادت بشتابند، اراده كردند كه با خون خود تاريخ سياه وجانكاه گذشته را شست وشو دهند و لكه ننگ و ذلت را از دامان شيعه پاك كنند.

    پرچم رسالت برافراشته شد، كلمه حق همچون خروش سخت از سينه سوزان شيعيان به آسمان بلند شد و بر اركان كاخ ظلم و ستم لرزه در انداخت.




    26 مرداد 1358

    پيام دكتر چمران به ملت ايران(105)
    بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

    ملت شريف و قهرمان ايران

    به نام همه شهداى خونين كفن پاوه، به نام مجروحين و به نام همه رزمندگان از جان گذشته، از شما هموطنان عزيز و از اين همه احساسات پاك و اين همه بزرگوارى و اين همه احساس مسئوليت صميمانه تشكر مى كنم.

    به هيچ وجه فكر نمى كردم كه زنده بمانم و فرياد استغاثه من با اين تشكر قلبى به شما برسد، در ميان رگبار گلوله ها، در ميان گرداب دشمنان، حتى يك لحظه اميد زنده ماندن نداشتم، ولى قاطعانه تصميم گرفتم كه با كمال افتخار به استقبال شهادت بروم، و به دنيا نشان دهم كه سربازان اسلام، در صحنه مرگ و زندگى، چگونه جانبازى مى كنند و چطور با مرگ روبه رو مى شوند. از يك معركه هولناك، به صحنه دردناك ديگرى مى دويدم، و با توكل مطلق به خدا و قبول آن چه او بر ما مقدّر كرده است سعى مى كردم كه نيروهاى مؤمن به انقلاب را متمركز كنم، از تشتت آن ها جلوگيرى بنمايم، به دوستان مأيوس و دل شكسته ام اميد بدهم، رسالت مقدس اسلامى را به آن ها بازگو كنم و تصميم قطعى براى استقبال شجاعانه شهادت را به آن ها ابلاغ نمايم.

    سخت ترين لحظات زندگى من لحظاتى بود كه بهترين دوست مبارزم كه در كنارم ايستاده بود، يكباره بى جان و قطعه قطعه شده در برابرم به خاك مى افتاد كه گويى هيچ گاه حيات نداشته است، و دردناك ترين لحظه هنگامى بود كه دوستان كرد و پاسدارم منقلب شده شيون مى كردند، و ديوانه وار خود را به هر طرف مى زدند و من درحالى كه در قلبم مى جوشيدم و مى خروشيدم بايد آمرانه فرمان دهم كه كشته ها را جمع كنند و حتى به نزديك ترين دوستان منقلب شده ام سيلى بزنم و آن ها را با زور و قدرت به كار وادارم، و سوزناك ترين لحظات عمرم هنگامى بود كه همه روزنه هاى اميد بسته شده بود، و عده اى از پاسداران تقاضاى بازگشت داشتند و كردهاى مؤمن به انقلاب با نگاهى دردناك و تأثرآور به من مى نگريستند كه چگونه مى خواهى ما را در درياى مرگ و نابودى رها كنى و بروى. آن گاه با صداى قاطع به آن ها مى گفتم: نه، اى دوستانم، من تصميم قاطع گرفته ام كه همراه شما شهيد شوم. من بازنمى گردم و من شما را تنها نمى گذارم. فقط مطمئن باشيد كه شهادت در راه خدا افتخارآميز و لذت بخش است.

    اما معجزه اى رخ داد، آن چنان كوبنده و زيروروكننده كه براى هيچ كس قابل تصور نبود، همان گونه كه چنده ماه پيش، يك چنين معجزه عجيبى به وقوع پيوست و انقلاب پرافتخار ايران را پيروز كرد، فرمان امام صادر شد، به كوه ها، دره ها و دشت ها لرزه درانداخت. پاسداران از جان گذشته با فرياد اللَّه اكبر مى خروشيدند و زمين و آسمان لبيك مى گفتند، چه معجزه اى! كه فقط از مردان برانگيخته خدا ميسّر است و بس.

    خداى بزرگ عمر اين رهبر عاليقدر انقلاب اسلامى ايران را دراز بدارد.

    نيروهاى دشمن از هر سو پا به فرار گذاشتند، و مؤمنين به انقلاب آن چنان نيرو و قدرت گرفتند كه دست به پيشروى زدند، تپه بالاى ژاندارمرى را كه در دست دشمن بود با يك هجوم شجاعانه فقط با يك شهيد تسخير كردند، و باز منطقه وسيع و خطرناك راه نوسود را با يك يورش قوى پاك سازى نمودند و فقط يك شهيد دادند و بيمارستان مشهور قتل گاه نيز بدون هيچ تلفاتى به تصرف درآوردند، و چنان روحيه و قدرتى يافتند كه مى توانستند هر دشمن قوى پنجه اى را از پاى درآورند.

    و بعد نيروهاى كمكى با شور و هيجان زايدالوصفى فرا رسيد، هليكوپترها مرتباً فرود مى آمدند و نيروهاى جديد پياده مى كردند و شهداء و مجروحين را انتقال مى دادند.

    راستى كه شب پيش كه شب شهادت، شب نااميدى، شب شكست و سقوط بود با فرمان امام آن چنان تغيير كرد كه شب بعد به شب آرامش، شب اميد و شب پيروزى مبدل شد.

    چه كسى مى توانست كه چنين معجزه اى به وجود آورد كه از يك شب هولناك و يك نقطه تاريك چنين تحول و تحركى خلق كند كه مبدأ جنبش و حركت و پيشروى به سوى انقلاب راستين اسلامى باشد.

    در اين چند روز مصيبت، مى توانم به جرأت بگويم، كه حتى يك قطره اشك نريختم و در برابر سخت ترين فاجعه هاى منقلب كننده، با اين كه در درون خود گريه مى كردم، ولى در ظاهر قدرت خود را به شدت حفظ مى نمودم و همه دردها و رنج ها و ناراحتى ها را در ضمير نابخود حبس مى كردم، تا لحظه اى كه در فرماندارى به عكس امام برخوردم، يكباره سيل اشك، ريختن كرد، و همه عقده ها و فشارها و ناراحتى ها آرامش يافت و خوب احساس مى كردم كه فقط يك قدرت روحى بزرگ در يك ابرمرد تاريخ قادر است چنين معجزه اى كند و اميدوارم كه ملت ما نيز قدر رهبر عظيم انقلابى خود را بداند و تحت رهبرى او همه توطئه هاى دشمنان اسلام و ايران را نابود كند.

    من اطمينان دارم كه ملت ما نيز، با يك چنين روحيه ايمان و فداكارى و اين همه آگاهى و احساس مسئوليت قادر است كه همه مشكلات را حل كند و اين رسالت بزرگ و مقدسى را كه خداى بزرگ بر گرده او گذاشته است، با افتخار به سرمنزل مقصود برساند.(106)

    دكتر مصطفى چمران

  6. #76
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    1 )دانشگاه بركلى در كاليفرنيا، امريكا.

    2 )يكى از احزاب افراطى مسيحيان لبنان كه فالانژ هم ناميده مى شود.

    3 )نام اولين سازمانى كه از جوانان لبنانى دكتر چمران با حمايت و رياست امام موسى صدر بنا نهاد.

    4 )نويسنده.

    5 از احزاب معروف مسيحى لبنان.

    6 ارتش.

    7 از فرماندهان حزب كتائب.

    8 افسر نيروى مخصوص يا ويژه.

    9 منظور حركت امل يا جنبش امل است.

    ١٠دنباله اين حادثه و حوادث بعد آن را، دكتر چمران در دست نگاشته هاى ديگرى آورده است كه مهم ترين آن ها به نام »نبعه شهيد« در فراز بعدى نقل مى شود و نبعه شهيد در كتاب لبنان نيز آورده شده است. براى توضيح و آگاهى بيش تر به كتاب لبنان مراجعه فرماييد.

    ١١تك تيراندازىتك تيراندازان كتائبى در بيروت به تعدادى از خيابان هاى شيعه نشين در منطقه شيّاح مسلّط بودند و آن را عموماً هدف گلوله هاى خود قرار مى دادند.

    12فداييان فلسطينى مربوط به احزاب فلسطينى كه در لبنان زندگى مى كردند.

    13فرزند سه ساله دكتر چمران.

    14همسر و فرزندانش.

    15نام منطقه اى است در بيروت.

    16همان.


    ا١٧ين دست نگاشته در كتاب لبنان تحت عنوان آتشفشان ايثار چاپ و منتشر شده است.

    ١٨ منظور شهر دامور است كه در دست فالانژهاى كتائبى و مسيحى نشين و در ابتداى راه بيروت به جنوب لبنان بود.

    19 بيانى از امام موسى صدر.

    20جمع منظمه سازمان هاى فلسطينى.

    21رهبرى

    ٢٢صفت فاعلى حجز: آن چه ميان دو چيز واقع شود، مانع، حائل به معنى پاسگاه بازرسى در جاده ها و خيابان ها.

    23شاگرد.

    24مؤسسه شيعيان يا مؤسسه صنعتى جبل عامل در صور.

    25لندرور.

    26رزمنده.

    27دفتر حركت المحرومين.

    28كسى را براى انجام كارى تحريك كردن.

    29حركت المحرومين و حركت امل.

    30مؤسسه صنعتى جبل عامل مدرسه صنعتى.

    ٣١اين حالت عرفانى رضايت است كه حتى نمى خواهد آرزو و خواست خود را بر خدا تحميل كند و هر چه خدا بخواهد راضى است.

    ٣٢براى اطلاعات بيش تر نسبت به اين موضوع به كتاب لبنان شهيد دكتر مصطفى چمران مراجعه نماييد.

    33جمع شبل، جوانان.

    34يكى از احزاب چپ فلسطينى.

    35نام يك منطقه.

    36زد.

    37خمپاره هاى آن ها.

    38بمباران.

    39نام يك محل در جنوب لبنان.

    40نام يك روستا در جنوب لبنان.

    ٤١توجه: اين چند دست نوشته كوتاه،به صورت بسيار رفشرده و خبرى به گونه اى تنظيم شده كه فقط اصول اخبار مهم و تاريخ و حادثه ثبت شود و شايد سپس توضيح داده شود بنابراين در نگارش سريع و تلگرافى آن، آن چه كه امكان داشته سرعت به كار گرفته شده و كلمات فارسى و عربى و اسامى بدون شرح به كار گرفته شده است واصل موضوع، اختلاف نظر ديرين مردم جنوب لبنان با احزاب چپ فلسطينى است كه از وسط شهر، گلوله اى به اسرائيل مى زدند و خود مى گريختند و اسرائيل، شهرها و روستاها را زير آتش خود مى گرفت بدون آن كه كسى از آن ها دفاع كند. بنابراين، بدون جهت و بدون هيچ دستاوردى، تعدادى شهيد و زخمى و مناطقى ويران مى شد. براى تكميل اطلاعات، به كتاب لبنان رجوع فرماييد.

    42 يكى از قريه هاى شيعيان جنوب لبنان.

    43 منظور افراد وجيه و خوش نام قريه )يك روستا( و كدخداى روستا است.

    44 يكى از احزاب فلسطينى )در لبنان(.

    45 منظور مركزيت سازمان مذكور است.

    46 منظور از وسط مردم شهر است.

    47 خارج شد.

    48 كميته انقلابى در جنگ داخلى لبنان گروهى از احزاب چپ تحت نام »لجان ثوريه« متحد شدند.

    49 نام يك شهر در جنوب لبنان.

    50 جاسوس ها.

    51 جبهه اى متشكل از احزاب چپ فلسطينى و لبنانى كه در جنگ هاى داخلى 1975 لبنان مقابل سوريه قرار گرفتند.

    52 حزب مسلّح فلسطينى طرفدار سوريه كه مركز آن ها هم در سوريه است.

    53 يكى از گروه هاى چپ فلسطينىجبهه دموكراتيك.

    54 جمع حاجز به معنى مانع و پست بازرسى.

    55 يكى از تپه هاى اطراف بنت جبيل در نزديكى طيّبه) جنوب لبنان(.

    56 منظور احزاب چپ است كه در ظاهر كمونيست بودند و اعتقادات اسلامى نداشتند.

    57 نام يكى از شهرهاى جنوب لبنان.

    ٥٨ نام جبهه اى كه از تعدادى از احزاب چپ لبنانى و فلسطينى در هنگام جنگ هاى داخلى لبنان تشكيل شد كه مخالف با حضور سوريه در لبنان شدند.

    59 دفتر

    60پاسگاه بازرسى.

    61يكى از شهرهاى جنوبى لبنان.

    62نام حزب فلسطينى طرفدار سوريه كه مقرّ آن هم در سوريه است.

    63جنبش فلسطينى فتح به رياست ياسر عرفات.

    64منظور حزب شيوعى كه به معنى حزب كمونيست است.

    65منظور كارت شناسايى است، شناسنامه.

    ٦٦نام سازمانى براى شيعيان كه امام موسى صدر آن را تشكيل داد و سپس به سازمان امل تبديل شد.

    67كسى را براى انجام كارى تحريك كردن.

    ٦٨برج رحّال، دهى است در نزديكى هاى صور، از منطقه عباسيه، كه احزاب چپ افراطى در آن قدرت زيادى دارند.

    69حركت محرومين.

    70شيخ يكى از شهرهاى منطقه عباسيه و يكى از كادرهاى فعال حركت محرومين.

    ٧١كمال جنبلاط، رهبر احزاب چپ و رهبر حزب تقدمى اشتراكى و در عين حال يكى از بزرگ ترين ملاّك و ميليونرهاى لبنان، و يكى از كارهاى او انحصار سيمان جنوب لبنان براى خود، و يا قرارداد با صاحبان مسيحى كارخانه سيمان شيكا و دريافت پول گزاف ساليانه، از صاحبان كارخانه سيمان شيكا و عدم بهره بردارى از كارخانه سبلين در جنوب لبنان كه در انحصار اوست. براى آن كه قيمت سيمان شيكا نزول نكند! و به سود صاحبان سيمان شيكا ضررى نرسد! ضمناً جنبلاط از فرقه مذهبى و قومى دُرزى لبنان است.

    72رهبر حزب كمونيست لبنان، مسيحى مارونى، و يكى از ثروتمندان بزرگ لبنان.

    73العلمنة: جدايى دين از دنيا و سياست.

    74بالابردن در اين جا بيش تر برافروختن.

    75سيد موسى صدر.

    76و 3- خيابان هاى مهم بيروت كه جبهه اول جنگ بود.

    77

    78و 2- از خيابان هاى مهم بيروت كه از مهم ترين و خطرناك ترين محورهاى جنگ هاى خيابانى بود

    79

    80يكى از خيابان هاى شيعه نشين معروف بيروت كه مهم ترين محور جنگ هاى خيابانى بود.

    81كوهى در كنار تل زعتر.

    82قتل براساس شناسنامه در شناسنامه هاى لبنانى دين هر فرد ذكر مى گردد.

    ٨٣براى اطلاعات بيش تر در اين موارد مى توان به كتاب لبنان )مجموعه اى از دست نگاشته ها و سخنان شهيد دكتر چمران( مراجعه نمود.

    ٨٥ شايد به همين دليل قاطعيت و محبوبيت بود كه توطئه ربودن امام موسى صدر در كشور ليبى، درحالى كه ميهمان رسمى دولت ليبى بود عملى شد و مردم لبنان به خصوص شيعه در آن دوران بحرانى بدون رهبر ماندند.

    ٨٥ روستايى در جنوب لبنان كه همواره مورد تجاوز اسرائيل بوده است و نبردهاى سنگين و حماسه هاى فراموش ناشدنى دكتر چمران و شاگردان او، در اين محور جنگ، با اسرائيل داشته اند.

    86 شهيد سيدمصطفى خمينى.

    87 حزب مسيحى لبنانى كتائب به فالانژها معروفند.

    88 حزب مسيحى لبنانى.

    89 ربودن

    90 مجرى برنامه و جلسه.

    91 دوره دو ساله جنگ داخلى لبنان كه بعد از توقّفى كوتاه، دوباره از سر گرفته شد و هم چنان ادامه يافت.

    92 مسئول امنيت انقلابىبه عنوان سازمان امنيت( جنبش فتح.

    93 مؤسسه صنعتى جبل عامل كه مديريت آن را دكتر چمران برعهده داشت.

    ٩٦ اشاره به حديث قدسى »كُنتُ كَنزاً مخفيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقتُ الخَلق لِكَىْ اُعرَف«؛ از بحارالانوار ج 84 ، ص 344 با ذكر سند خود و هم چنين از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.

    95 لجن: گل تيره ريخته شده اشاره به آيه 26 سوره حجر قرآن كريم: وَلَقَد خَلَقْنَا الاِنْسانَ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَأٍ مَسْنُون.(

    96 وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن روحى. حجر / 29.

    97 اِنّا خَلَقناهُم مِن طينٍ لازِب. صافّات / 11.

    98 اَمَّن يُجيبُ المُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ. نمل / 62 .

    99 اشاره به اِنّى جاعِلٌ فِى الاَرْضِ خَليفَة. بقره / 30.

    100 اشاره به اِنّا للَّهِِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعون. بقره / 156.

    ١٠١ اين دست نگاشته را دكتر چمران در نخستين روز ورود به تهران خطاب به مادر نوشت و هيچ گاه هم به او نداد.

    102 بر مزار شهيدان در بهشت زهراى تهران.

    103 اين دست نگاشته، به عنوان پيام وفد هيأت 92 نفره لبنانى كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى، به عنوان نمايندگان شيعيان و احزاب انقلابى مسلمان لبنان به سرپرستى دكتر چمران به زيارت امام خمينى و براى عرض تبريك به ايران آمدند، نوشته شده است. اين هيأت لبنانى را مرحوم شيخ مهدى شمس الدين )رئيس مجلس اعلاى شيعيان لبنان( سيد حسين حسينى )رئيس سابق مجلس لبنان( - نبيه برى )رئيس مجلس كنونى لبنان( و تعداد زيادى از هم رزمان دكتر چمران از جمله مصطفى ديرانى كه توسط هلى كوپترهاى اسرائيلى شبانه از منزلش ربوده شد همراهى مى كردند.

    104قرآن مجيد، سوره علق آيه 6 و 7.اين پيام را در بحبوحه نبرد پاوه و پس از شكست ضدانقلاب و روز پيروزى براى ملت ايران ارسال داشت.

    براى كسب اطلاعات كامل اين حادثه به كتاب كردستان اثر شهيد دكتر مصطفى چمران رجوع نماييد.


    پایان

صفحه 8 از 8 اولاول ... 45678

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •