سلام اقا من خجالیتمبه خاطر همین نمیتونم با جنس مخالف ازتباط دوستی بر فرار کنم کسی میتونه کمک کنه ؟ نمیدونم جای این بحث اینجاست یا نه
![]()
سلام اقا من خجالیتمبه خاطر همین نمیتونم با جنس مخالف ازتباط دوستی بر فرار کنم کسی میتونه کمک کنه ؟ نمیدونم جای این بحث اینجاست یا نه
![]()
سلام اقا من خجالیتمبه خاطر همین نمیتونم با جنس مخالف ازتباط دوستی بر فرار کنم کسی میتونه کمک کنه ؟ نمیدونم جای این بحث اینجاست یا نه
![]()
سلام بستگی به شرایط اجتماعی و خانوادگی هر شخصی میتوان گفت برای شروع ایجاد ارتباط با جنس مخالف شناخت نسبی از طرف مقابل ضروری است که با وجه
تشابهات و مشترکات اعتقادی ،اخلاقی و فرهنگی ،میتونه نقطه عطفی جهت شروع یک ارتباط رو ایجاد کنه ..
از لحاظ شخصیتی همیشه تفاوتهایی بین دو نفر وجود داره و اینکه شما از نظر شخصیتی انسانی خجالتی هستین اگر اون بستر ابتدایی که بصورت کلی در بالا مطرح
کردم براتون فراهم بشه دیگه از لحاظ شخصیتی با جنس مخالف کمتر دچار تنش میشوید ،یعنی فراهم کردن بستر این شناخت خود به خود شروع یک ارتباط مطلوب رو
ایجاد خواهد کرد ..
یک اینکه پسرمبعد من برا ازدواج نمیخوام که ببینیم از نظر اعتفادی و ... به هم میخوریم با نه . برای یه دوستی منظورم بود / حالا راه حلی هست ؟
![]()
سلام
همون طور که دوستمون گفت اگه شما تشابهات بالا رو نداشته باشید که نمیتونید دوستی کنید
یک اینکه پسرمبعد من برا ازدواج نمیخوام که ببینیم از نظر اعتفادی و ... به هم میخوریم با نه . برای یه دوستی منظورم بود / حالا راه حلی هست ؟
![]()
ایجاد یک ارتباط چه با هدف ازدواج و یا یک دوستی اجتماعی و حتی یک ریلیشن شیپ عمیق و ... در هرصورت نیازمند یک شناخت نسبی و مختصر از جنس مقابل و یافتن
وجه تشابهات مشترکی در وی است ،در هرحال هر دوستی نیازمند یکسری شناخت جهت تعاملات عاطفی است و اینطور نیس که شما بدون شناخت در زمینه دوستی با
شخصی که از روحیات و فرهنگ طرف مقابل که اطلاع چندانی ندارید بتوانید وارد یک رابطه دوستی نسبتا موفقی شوید ..
براي زنده ماندن عشق بجنگ
براي زنده ماندن عشق بجنگ ميخواهم هفتاد سالم كه شد باز بنشينم كنارتو، زل بزنم به چشمهاي ميشي رنگت و به حرفهاي هنوز شيرينت گوش كنم، دلم ميخواهد هفتاد ساله كه شدم با آن دستهاي چروكيده و لاغرم با همان وسواس هميشگي ميوهاي پوست بكنم و وقتي تو آن را ميخوري مزه خوبش را من احساس كنم، دوست دارم به هفتاد سالگي كه رسيدم هنوز يادم باشد تو كي به دنيا آمدي و براي هديه تولدت پيراهني رنگ به رنگ بخرم تا باورم نشود ديگر آن جوان 50 سال قبل نيستي، دوست دارم هفتاد سالم كه شد هفتاد و چند شمع باريك و براق را روي كيك تولدت بچينم و از ته دل آرزو كنم كه آنقدر زنده باشم تا صد و بيستمين شمع را هم خودم روي كيكت روشن كنم، دلم ميخواهد به پنجاهمين سالگرد ازدواجمان كه رسيديم باز چشمهايم از ديدنت برق بزند و دلم زير و رو شود كه كي ميخواهي به خانه برگردي و زرورق طلايي رنگ كادويت را با همان لبخند هميشگي باز كني، دوست دارم وقتي هفتاد ساله شدم تو باز دوستم داشته باشي بيشتر از همه حتي بيشتر از بچهها، دوست دارم هفتاد ساله كه شدم با هم برويم پارك، تو مرا به دوستانت نشان دهي و مثل 50 سال پيش به وجودم افتخار كني، دلم پر ميكشد براي هفتاد سالگيام، وقتي ما هنوز عاشق هم ماندهايم، وقتي دوري از هم دلمان را به شور مياندازد و وقتي كنار هم هستيم آراميم، چقدر دلم براي آن هفتاد سالگي تنگ ميشود...
نميدانم جنس عشق از چيست، اصلا از كدام دنيا آمده و چه التهابي دارد كه كهنه نميشود. نميدانم جرقه عشق كه براي اولين بار ميخورد چه شوري دارد كه آرام نميگيرد. ازدواج كردن با عشق و ثابتقدم ماندن در عشق تا آخر عمر؛ مفهوم زندگي چيزي غير از اين نميتواند باشد. پس براي عشق بجنگ و براي زنده ماندنشاز همه چيز بگذر.
ساز زندگي را كوك كن
نه پول، نه زيبايي، نه مقام و نه شهرت هيچكدام در خوشبخت كردن آدمها به پاي عشق نميرسند. عشقي كه مبنايش ديدن و حس كردن خوبيهاي شريك زندگي باشد محال است با گذشت زمان اثرش را از دست بدهد و چيزهاي ديگري جايش را بگيرند. كسي كه مثل ما فكر ميكند، كسي كه آرزوهايش شبيه ما است، كسي كه در همان دنياي ما سير ميكند، كسي كه با غم ما غصه ميخورد و با شادي ما خوشحال ميشود حتما شايسته عشق ورزيدن است. پيدا كردن چنين آدمي كار سختي است، اما مطمئنا نشدني نيست. براي پيدا كردن مرد يا زني كه درست نيمه گمشده ما باشد زياد هم نبايد آرماني فكر كرد. شايد اين آدم درست كنار ما باشد، اما چون آب و رنگي دلفريب ندارد به چشممان نيايد، شايد او مدرك دانشگاهي نداشته باشد، شايد تمام دارايياش چند هزار تومان پس انداز اندكش باشد، شايد اصل و نسبي آنچناني نداشته باشد و شايد لباسهايي كه ميپوشد بيشتر از چند دست نباشد، اما مثل ما فكر كند، اما بهتر از هر كس ديگري حرف ما را بفهمد و اصلا شايد او نيمه گمشدهاي باشد كه همه براي رسيدن به آرامش دنبالش ميگردند.
عشق معجزه زندگي آدمها است اما اين معجزه آنقدرها هم كه به نظر ميرسد دست نيافتني نيست ولي اگر عشق واقعي پيدا شود ساز زندگي هم كوك خواهد شد.
عاشق شدي، عاشق بمان
چه بد است وقتي ميشنوي بيشتر زن و شوهرها دو سه سال بعد از ازدواجشان ديگر همديگر را دوست ندارند، وقتي ميشنوي همديگر را تحمل ميكنند و حوصله با هم بودن را ندارند، چقدر ناراحتكننده است وقتي ميبيني براي اينكه زندگيشان را از هم پاشيده نشود بچهدار ميشوند تا به قول خودشان همديگر را پايبند زندگي كنند اما اين بچه فقط دردسرهايشان را بيشتر ميكند، چه بد است اگر زير يك سقف ماندن تبديل به وظيفه شود يا فقط راهي براي بستن دهان مردم كه نگويند فلاني زندگياش از هم پاشيده، چقدر ناراحت ميشوي وقتي ميشنوي عدهاي ميگويند زن و شوهرها سالهاي اول ازدواج با هم زن و شوهرند اما به مرور زمان خواهر و برادر ميشوند و چند سال بعد تنها 2 همخانه، يعني چه بلايي سر آنها ميآيد كه ديگر نميتوانند همديگر را تحمل كنند؟ آيا خودشان اشتباه كردهاند يا ديگران نگذاشتهاند آنها راه درست زندگي را بروند؟
بعضيها به عشق قبل از ازدواج اعتقاد دارند و بعضيها به عشق بعد از آن، عدهاي هم اصلا به عشق اعتقادي ندارند پس طبيعي است كه شيوه زندگي هر كدام از اين آدمها بايد متفاوت از ديگري باشد. اما يك زندگي زناشويي موفق فرمول سادهاي هم دارد؛ هماني كه تفاهم، درك متقابل و چند اسم ديگر از اين دست دارد. براي ماندن پيش هر آدمي بدون آنكه تحملش كني بايد مايههايي از محبت وجود داشته باشد حتي اگر اين آدم يك همسايه، يك همكار يا حتي يك مسافر اتوبوس باشد كه براي چند ساعت قرار است با هم، هم مسير باشيم پس چه رسد به كسي كه قرار است او را در همه بخشهاي زندگي حتي خصوصيترين آن وارد كنيم.
براي همين است كه در زندگي اگر عشق نباشد سنگ روي سنگ بند نميشود، زن و مرد بايد بخواهند با هم باشند و باور داشته باشند كه همسرشان بهترين و قابل اعتمادترين دوستشان است؛ دوستي كه مثل هر دوست ديگر ممكن است با او اختلاف نظر پيش بيايد اما هرگز اين اختلافات به از هم پاشيده شدن رابطهشان نميانجامد.
شايد نقطه ضعف بسياري از زندگيهاي مشترك همين جا باشد يعني نبودن اين احساس دوستي، اينكه زن و مرد به هم اعتماد نميكنند و همسرشان را لايق دوستي نميدانند. خيلي از زن و مردها با همسرشان حرف نميزنند.
آنها با احساسات و خواستههاي همديگر بيگانهاند و اصلا با هم به گردش نميروند چون در نظر آنها زندگي مشترك چيزي بيشتر از بودن در يك خانه مشترك، خوردن و خوابيدن و صاحب فرزند شدن نيست. اما آنهايي كه زندگي زناشويي موفقي دارند خوب ميدانند كه همسر ميتواند حتي بهترين مشاور باشد فقط كافي است او را دست كم نگيريم و باور كنيم فكري كه در ذهن او هست نيز محترم است.
عشق جادهاي دوطرفه است
نميشود فقط يكي از زن و مرد خوب باشد و تمام و كمال به وظايفش عمل كند و ديگري غافل از همه چيز و همه كس فقط منتظر خوبي ديدن باشد و آن وقت انتظار داشته باشيم چنين تركيبي به ثمر برسد. براي عاشق شدن بايد تلاش كرد و براي عاشق ماندن بايد جنگيد حتي اگر خودمان سد راه خوشبختي هستيم بايد با خودمان درگير شويم و خودمان را بشكنيم تا زندگي آسيب نبيند. اما خيليها به دوطرفه بودن عشق اعتقاد ندارند، آنها ميخواهند شريك زندگيشان دوستشان داشته باشد و در خدمتشان باشد و به آنها احترام بگذارد اما خودشان فقط تماشا كنند و هيچ واكنشي كه نشان دهنده عشق باشد از خود نشان ندهند. مسلما اين زندگي سرانجامش هماني ميشود كه مردم ميگويند يعني يك زندگي سرد و بيروح كه شريك عاشق به خاطر اين سردي افسرده ميشود و او هم به جاي عشق ورزيدن، راه شريك بياعتنا را پيش ميگيرد و نظارهگر زندگياي ميشود كه او و همسرش در آن فقط دو همخانهاند. اسم چنين رابطهاي هر چيزي ميتواند باشد جز زندگي مشترك يعني با هم بودني كه از سر اجبار است و هيچ لذتي در آن نيست.
نه پول، نه زيبايي، نه مقام و نه شهرت هيچكدام در خوشبخت كردن آدمها به پاي عشق نميرسند عشقي كه مبنايش ديدن خوبيهاي شريك زندگي باشد
پس پايبند بودن به وظايف زناشويي از تامين نيازهاي جسمي گرفته تا خواستههاي رواني با تمام خواستنيهاي عاطفي و احساسي ديگر لازمه عاشق ماندن است. بعضي از زن و مردهايي كه با افسوس ميگويند ديگر هيچ حس مثبتي به همسرانشان ندارند همانهايي هستند كه اين الفباي با هم بودن را نه ياد گرفتهاند و نه براي اجرا كردنش تلاشي كردهاند در حالي كه فراموش كردهاند راز خوشبختي در احترام، سرسخت نبودن و تلاش براي خوشبخت بودن است. شايد اين بدترين تصميم عمرمان باشد كه بخواهيم اختلافات زندگي زناشوييمان را با دعوا، توهين و دخالت دادن ديگران در مسائلمان حل كنيم. همان اشتباهي كه خيليها به خاطر جدي نگرفتنش زندگي سرد و تلخي را تجربه ميكنند. اگر باور كنيم در زندگي مشترك، احترام معجزه ميكند، اگر ايمان داشته باشيم مسائل هر خانه بايد درون همان خانه باقي بماند و اگر فراموش نكنيم كه عشق هم مثل يك نوزاد تازه متولد شده نياز به تيمار و مراقبت دارد آنوقت سرنوشت زندگيمان به جايي نخواهد رسيد كه آرزو كنيم اي كاش هيچ وقت ازدواج نميكرديم.
آهنگ زندگي را بنواز
در زندگي همه چيز متقابل است، اگر احترام بگذاري و محبت كني احترام و محبت ميبيني. اصلا وجود انسانها اينگونه طراحي شده، پس اگر به خواستههاي هم توجه كنيم و به وجود يكديگر آنگونه كه هستيم احترام بگذاريم عشقمان با گذشت زمان سرد نخواهد شد و جذابيتمان براي همسر را از دست نخواهيم داد.
شايد به روزمرگي ميافتيم، شايد انگيزه زندگي كردن را از دست ميدهيم و شايد هم زياد سرسختي نشان ميدهيم ولي بايد بدانيم براي اينكه به خوبي و در آرامش در كنار همسرمان زندگي كنيم بايد مهارتهاي زيادي داشته باشيم و راههاي زيادي را امتحان كنيم؛ البته اين هرگز به معني ايفاي نقش پدر و مادري ـ به جاي نقش همسري ـ در زندگي يا حتي به معني از خودگذشتگي افراطي و فراموش كردن خود نيست چون در يك زندگي سالم زناشويي هيچ يك از زن و مرد فداي ديگري نميشود.
شايد تلاش براي زنده نگه داشتن عشق از آراسته نگه داشتن ظاهر شروع شود. هر آدمي هر چقدر هم بد سليقه باشد باز ظاهر زيبا و آراسته را دوست دارد. مسلما پوشيدن لباسهاي خوشرنگ و خوش مدل همراه با موهاي تميز و مرتب به اندازه كافي برانگيزاننده محبت باشد درست به همان اندازه كه ظاهر نامرتب، دستهاي سياه و زبر، دندانهايي رها شده به حال خودش و دهاني بد بو براي ايجاد حس منفي كافي است. بيشك مردهاي با لباس كهنه، كثيف و موهاي ژوليده هيچ جذابيت ظاهري ندارند همانطور كه زنهاي نامرتب و بيحس و حال با دستهايي كه بوي سير، پياز و سبزي ميدهد جذابيت ندارند.
البته لازمه اين كار دانستن مسائل مورد علاقه همسر در مورد ظاهر خودمان و احترام گذاشتن به خواستههاي او است پس براي داشتن يك زندگي موفق زناشويي بايد بدانيم كه همسرمان از چه چيزهايي خوشش ميآيد و چه چيزهايي را دوست ندارد و ما نيز همان كارهاي مورد علاقه او را انجام دهيم. كاري كه تقريبا بيشتر زن و شوهرها فراموش ميكنند تعريف كردن از همسرشان است. بياعتنا بودن نسبت به خوبيهاي همسر واقعا به عشق لطمه ميزند پس چه اشكالي دارد كه تعريف كردن از همسرمان جزئي از برنامههاي زندگيمان باشد حتي اگر گاهي اوقات قرار باشد در بيان خوبيهاي او كمي اغراق كنيم.
عشق جادهاي دوطرفه است يعني نميشود فقط يكي، زن يا مرد ،خوب باشد و تمام و كمال به وظايفش عمل كند و ديگري غافل از همه چيز و همهكس فقط منتظر خوبي ديدن باشد
نترسيد هيچكس با اين كار كوچك نميشود حتي با بيان غزلگونه احساساتمان نسبت به همسرمان نيز چنين اتفاقي نميافتد چون فقط ممكن است به خاطر سرودن غزلي بي سر و ته به خنده بيفتيم. اما آيا شما هم جزو آن دسته از زوجهايي هستيد كه فكر ميكنيد همسرتان علم غيب دارد و از هر چيزي كه در ذهن شما ميگذرد با خبر است؟ اگر اينگونه فكر ميكنيد بدانيد كاري ضد صميميت انجام ميدهيد چون براي داشتن يك زندگي خوب بايد با همسرمان بدون تعارف در مورد چيزهايي كه دوست داريم صحبت كنيم اين چيزها حتما هم نبايد خيلي بزرگ باشند پس هيچ موضوع مخفي در مورد علايقتان را پيش خودتان نگه نداريد و همسرتان را شايسته شنيدن آنها بدانيد. اما يك كار مهمتر را فراموش نكنيد؛ براي اينكه عاشق بمانيد و كاري كنيد كه همسرتان هم عاشق شما بماند به او بگوييد كه او را به خاطر وجود چه چيزهايي دوست داريد. پس وقتي به او ميگوييد دوستت دارم حتما علت اين دوست داشتن را هم برايش توضيح دهيد.
بخشش داشتن در زندگي هم نبايد فراموش شود هر چند كه اين كار جسارت زيادي ميخواهد. پس در روزهايي كه همسرمان اشتباهي ميكند يا كمتر به امور ما ميرسد بهتر است يادمان بيايد كه هيچ انساني كامل نيست و همسرمان نيز دوست دارد بخشيده شود.
وقت گذاشتن براي همديگر؛ اين معجوني است كه واقعا كارساز است اما فقط خالي كردن برنامه روزانه براي با هم بودن كافي نيست چون بايد براي اين زمان برنامهريزي كرد تا به خودمان ثابت شود كه براي يكي از عزيزترينهاي زندگيمان چقدر عشق و احترام قائليم. وقتي زماني را براي با هم بودن خالي ميكنيم چه خوب است كه اين وقت فقط براي خودمان باشد تا فراموش نكنيم كه نبايد جزو آن دسته از همسراني باشيم كه بعد از چند سال ديگر حرفي براي گفتن با هم ندارند.
وقتي تمام اين كارها را انجام داديم وقت آن ميرسد كه از خود بپرسيم در طول روز چقدر به همسرمان ميگوييم لطفا يا متشكرم. بايد باور كرد استفاده از اين واژهها نه تنها به صميميت لطمه نميزند بلكه به خاطر احترامي كه در آنها نهفته است محبتها را بيشتر ميكند. اگر اينگونه رفتار كنيم حتما به خودمان، شريك زندگيمان و اطرافيانمان ثابت خواهيم كرد كه زندگي زناشويي ميتواند بهترين و درستترين تصميم زندگي هر آدمي باشد.
جام جم
مردانی که نباید با آنها رابطه برقرار کرد
لیستی از مردهایی تهیه کردهایم که به هیچ عنوان نباید با آنها رابطهای شروع کنید.
مردی که خود را آفتابی نمیکند
در شهری با هم آشنا میشوید که هیچکدام در آن زندگی نمیکنید. تماسهای تلفنی و ایمیلها ارتباط را برایتان شیرین میکند؛ دو ماه بعد از شما خواهش میکند همدیگر را دوباره ببینید و به شهر او سفر کنید. در مسیر رفت، در هواپیما، وقتی که میخواهید با بغلدستیتان کمی دردودل کنید، میگویید که تصور میکنید کسی که همیشه میخواستید را پیدا کردهاید. سی دقیقه بعد، وقتی هواپیما مینشیند و کسی برای استقبال از شما نیامده است، بغلدستیتان با ترحم به شما نگاه میکند و پیشنهاد میدهد که شما را تا مسیری برساند. این همان زمانی است که باید مستقیم به باجه فروش بلیط بروید و همان لحظه به شهر خودتان برگردید!
مرد حسود
اوایل وقتی گارسون رستوران کمی بیشتر از حالت متداول به شما توجه میکند، کوتاه میآید. اما بعدها وقتی مکالمهتان با یکی از همکاران مرد یا همکلاسیهایتان طول میکشد، تحمل نکرده و از جا در میرود. وقتی میگوید که شما و برادرتان بیش از اندازه همدیگر را بغل میکنید یا حتی دوست دخترتان را به داشتن تمایل به جنس موافق متهم میکند و میگوید که به شما نظر دارد، زمان آن است که ترکش کنید. بااینکه این تعصبات و توجهات در ابتدای رابطه جالب و خوشایند میآید اما خیلی زود جذابیت خود را از دست داده و بیش از اندازه محدودکننده خواهند بود. و وقتی بالاخره رابطهتان با او را تمام میکنید، مطمئن باشید تا مدتها به دنبال شما با نفر بعدی که با او وارد رابطه میشوید هم خواهد بود!
مردی که دست بزن دارد
این مردی است که شما را مینشاند، بازویتان را میگیرد، موهایتان را میکشد یا کتکتان میزند. بااینکه خودمان بهتر از هر کس دیگری میدانیم که بودن با چنین مردی عین دیوانگی است اما خیلی وقتها به بهانههای مختلف خودمان را گول میزنیم. اما قبل از اینکه این خشونتها مشکل جدیتری برایتان ایجاد کند، باید از رابطه بیرون بیایید.
مرد خیانتکار
بعد از اولین قرار ملاقاتتان، تظاهر به مریضی میکند و قرار نمیگذارد. سعی میکنید فراموش کنید که تولدتان است و شروع به پختن سوپ معروفتان میکنید و به در خانهاش میروید. دو روز بعد، هنوز مریض است اما دعوتتان میکند به خانهاش بروید. از او میپرسید دوست دارد برایش سوپ داغ کنید و با صدایی آرام میگوید، «عالی میشه اگه اینکارو بکنی.» قابلمه سوپ را از یخچال درمیآورید که روی گاز بگذارید و میبینید که داخل این سوپ قارچ هست درحالیکه سوپی که شما درست کرده بودید قارچ نداشت. خیلی راحت باید نتیجه بگیرید که این مرد یک منبع دیگری برای سوپ درست کردن دارد و تا زمانیکه شما به او اجازه دهید به شما خیانت خواهد کرد.
مرد متکی
ممکن است خیلی از شما اینطور باشید که با هر مردی که آشنا میشوید، میبینید کمکم کارش را رها میکند، ماشینش را میفروشد و حتی گاهی خانهاش را پس میدهد و سر شما سوار میشود. خیلی از مردها، بیشتر از همه موزیسینها، نقاشان و هنرمندان همیشه به دنبال زنهایی قوی هستند که از آنها حمایت کند. این نوع از مردها به هیچ درد شما نمیخورند و باید سریعاً رهایشان کنید.
مرد خیانتدیده
ممکن است با مردی آشنا شوید که به تازگی از رابطهای شکستخورده بیرون آمده باشد. این مردها کلاً بی هیچ دلیلی همیشه عصبانی هستند، هر چقدر هم که رابطه شما ادامه پیدا کند و تصور کنید که اعتماد او را جلب کردهاید، باز هم باید حتی قید خانواده و دوستان دخترتان را بخاطر او بزنید.
مرد خودشیفته
از لباستان خوشش نمیآید؟ آیا اصلاً لازم است درمورد این دسته از مردها صحبت کنیم؟ این مردها کسانی هستند که اگر بچه داشته باشید حتی به چشمان فرزندتان نگاه نمیکند، دوست ندارد خواهر یا مادرتان را ببیند و دفعه اولی که بخواهید با دوستانتان برنامه بگذارید داد و بیدادش برخواهد خواست. وارد رابطه شدن با چنین مردهایی، بحث و جدلهایی را وارد زندگیتان میکند که خیلی زود خستهتان خواهد کرد.
مرد بخیل
به موانعی که سر راه موفق شدنتان میگذارد خوب دقت کنید. اگر ترفیع رتبهای با افزایش حقوق بگیرید و او سعی کند آن را کوچک جلوه دهد، میتواند اولین تلنگر برایتان باشد. وقتی موقع حرف زدن درمورد شما همیشه از عبارات و اصطلاحات تحقیرآمیز استفاده میکند، دومین تلنگر خواهد بود. فقط به این دلیل که مردها برایشان سخت است که باور کنند زنی میتواند نانآور باشد، به این معنی نیست که باید خودتان را قربانی کنید تا این را به او بفهمانید. خیلی از مردها اصلاً از پیشرفت زن زندگیشان خوشحال نمیشوند و دستاوردها و استعدادهای شما تاثیر مثبتی بر آنها ندارد.
مردی که شادترین کودکی ممکن را داشته است
مادر او بهترین بوده است؛ پدرش هیچوقت سیگار نمیکشیده، مشروب نمیخورده و به مادرش خیانت نکرده است. از اینکه دوستانش والدینشان را برای همه چیز مقصر میدانند متنفر است درحالیکه او و هفت خواهر و برادرش همیشه سیراب از عشق و محبت خانواده بودهاند، شاید ابتدا تصور کنید که چقدر جالب است و اولین باری باشد که چنین چیزهایی را میشنوید اما خوب به صدای او توجه کنید، صدایی که ممکن است قصد توجیه کردن خودش را داشته باشد، صدایی که ممکن است شکننده و همر
نکاتی درباره عشق و عاشقی
همه ما دوست داشتن را تجربه کرده ایم. والدین، برادر و خواهر، دوستان و حتی حیوانات خانگیمان را دوست داشته ایم. اما دوست داشتن عاشقانه کمی تفاوت دارد. عشق حسی عمیق و جدید است که با انواع دیگر دوست داشتن فرق دارد.
چرا عاشق میشویم؟
عشق ورزیدن و مورد عشق قرار گرفتن به زندگی ما غنا میبخشد. آدمها وقتی به دیگران احساس نزدیکی کنند، شادتر و حتی سالمتر خواهند بود. عشق کمک میکند احساس کنیم مهم هستیم، درکمان میکنند و احساس امنیت کینم.
اما هر نوع عشق حس خاص خود را دارد. حس عشقی که برای والدینمان احساس میکنیم با آنچه برای برادر کوچکمان یا دوست صمیمیمان داریم فرق میکند. و دوست داشتنی که در روابط عاشقانه تجربه میکنیم خود نوع بسیار خاصی از عشق است.
توانایی ما برای حس کردن عشق از دوران نوجوانی آغاز میشود. نوجوانان همه جهان حس عاشقانه مجذوبیت را احساس میکنند. حتی در فرهنگهایی که به افراد اجازه ابراز اینگونه احساسات داده نمیشود، باز هم این احساسات وجود دارند. ایجاد احساسات عاشقانه و جذبه جنسی به دیگران بخشی طبیعی از بلوغ است. این احساسات جدید میتوانند بسیار هیجان انگیز یا حتی در ابتدا گیج کننده باشند.
ترکیبات جادویی روابط عاشقانه
عشق آنقدر احساس انسانی قدرتمندی است که دانشمندان مداوماً درحال تحقیق و بررسی روی آن هستند. آنها دریافته اند که عشق سه خصوصیت اصلی دارد:
1. مجذوبیت بخش شیمی عشق است.درواقع همان علاقه فیزیکی--حتی جنسی--است که دو طرف را به سمت هم میکشاند. مجذوبیت مسئول میل ما به بوسیدن و در آغوش گرفتن فردی است که به او عشق میورزیم. دقیقاً به همان دلیل است که وقتی آن فرد به ما نزدیک است مضطرب میشویم و دست و پایمان را گم میکنیم.
2. نزدیکی پیوندی است که وقتی ایجاد میشود که افکار و احساساتی که با هیچکس در میان نمیگذاریم را به آن فرد بروز میدهیم. وقتی این حس نزدیکی را داشته باشید، احساس حمایت، امنیت و درک شدن میکنید. اعتماد بخش مهمی از آن است.
3. تعهد قول و وعدهای است که طبق آن باید در پستی و بلندیهای رابطه به طرف مقابل خود وفادار بمانیم.
این سه ویژگی عشق میتوانند برای شکل گیری انواع مختلف رابطه با هم ترکیب شوند. مثلاً نزدیکی بدون مجذوبیت نوع دوست داشتنی است که با دوست صمیمیمان داریم. مسائل مهم زندگی و رازهایمان را با آنها درمیان میگذاریم، از آنها حمایت میکنیم و آنها هم پشتمان هستند. اما عاشقانه مجذوب آنها نیستیم.
مجذوبیت بدون نزدیکی مثل یک هوس زودگذر است. شما نسبت به یک نفر احساس جذبه جسمی میکنید اما به اندازه کافی او را خوب نمیشناسید تا با او احساس نزدیکی کرده و بتوانید تجربیات شخصی زندگیتان را با او درمیان بگذارید.
دوست داشتن عاشقانه زمانی است که مجذوبیت و نزدیکی با هم باشند. بسیاری از روابط اول با مجذوبیت شروع میشوند (عشق در نگاه اول) و بعد منجر به نزدیکی میشود. در بسیاری از موارد هم نزدیکی در یک رابطه دوستی به مجذوبیت کشیده میشود و دو طرف متوجه میشوند که چیزی که بینشان از بیش از یک دوست داشتن ساده است.
برای کسانیکه برای بار اول عاشق میشوند، تمایز قائل شدن بین این حس قوی جدید از مجذوبیت ظاهری و نزدیکی عمیقتری که در عشق اتفاق میافتد، بسیار سخت است.
عشقی ماندگار یا هوسی سرگرم کننده؟
سومین مولفه یک رابطه عاشقانه، یعنی تعهد، این است که تصمیم بگیرید -- باوجود هر تغییر و مشکل که زندگی پدید می آورد-- در آینده بعنوان یک زوج کنار هم بمانید.
گاهی اوقات زوجهایی که در دوران دبیرستان عاشق هم میشوند، روابطی متهد ایجاد میکنند که ماندگار میشود. اما بسیاری از روابط هم دوام نمی آورند. اما به این دلیل نیست که نوجوانان قادر به دوست داشتن عمیق نیستند.
در دوران نوجوانی روابط کوتاهتر هستند و دلیل آن این است که نوجوانان به دنبال تجربیات بیشتر و مختلف هستند. همه اینها بخشی از کشف خودمان، ارزشمان و اینکه از زندگی چه میخواهیم است.
دلیل دیگری که در نوجوانی روابط کوتاهتر است این است که هرچه بزرگتر میشویم، آنچه از روابط میخواهیم تغییر میکند. در نوجوانی--مخصوصاً برای پسرها--روابط فقط مجذوبیت ظاهری هستند. اما وقتی به ۲۰ سالگی میرسند، خصوصیات درونی فرد هم اهمیت پیدا میکنند. برای دختران نوجوان نزدیکی اهمیت بیشتری دارد--هرچند از جذابیت ظاهری هم بدشان نمیاید!
در نوجوانی، روابط بیشتر برای سرگرمی هستند. دوستیهای دختر و پسر در این سن بیشتر برای بیرون رفتن با همدیگر و تفریح کردن است. یکی دیگر از دلایل آن هم این است که چون بقیه دوستانتان کسی را دارند، شما هم باید دوستی داشته باشید تا بتوانید در جمعهای آنها شرکت کنید.
در اواخر نوجوانی جنبه سرگرمی این روابط کمتر شده و نزدیک شدن با هم و تکیه کردن به هم اهمیت بیشتری پیدا میکند. دخترها و پسرها وقتی به ۲۰ سالگی میرسند، پشتیبانی، نزدیکی و ارتباط و همچنین عشق برایشان ارزشمند میشوند. این زمانی است که افراد شروع به پیدا کردن کسی میکنند که بتوانند همیشه در کنارش بمانند.
یک رابطه خوب چطور ساخته میشود؟
وقتی افراد برای اولین بار عاشق شدن را تجربه میکنند، معمولاً با مجذوبیت شروع میشود. احساسات جنسی هم میتوانند بخشی از این مجذوبیت باشند. افراد در این مرحله درمورد یک عشق جدید رویاپردازی میکنند و موقع گوش دادن به آهنگهای مختلف یاد فرد موردنظر خود میافتند.
مطمئناً حس عشق را دارد اما این عشق نیست. هنوز وقت برای تبدیل شدن به نزدیکی که برای عشق لازم است را نداشته است. چون حس مجذوبیت و علاقه جنسی احساساتی جدید است، جای تعحب نیست که آن را با عشق اشتباه بگیریم. همه آنها بسیار شدید و هیجان انگیز هستند و درک آنها دشوار است.
شدت احمقانه دوران شور و مجذوبیت بعد از مدتی کمرنگتر میشود. مثل این میماند که همه انرژیتان را برای بردن یک مسابقه به کار گیرید، این نوع شور و احساسات تند بسیار هیجان انگیز است اما زیادتر از آن است که بتوان برای همیشه آن را نگه داشت. اگر دوست دارید رابطهای دوام بیاورد، اینجاست که نزدیکی وارد جریان میشود. شدت پرشور زودهنگام کمرنگ شده و پیوندی محبت آمیز جای آن را میگیرد.
چند راه تزدیک شدن آدمها به همدیگر:
• یاد بگیرید بدهید و بگیرید. یک رابطه سالم درمورد هر دو نفر است، نه اینکه یک طرف چقدر میتواند از آن دیگری بگیرد (یا به او بدهد).
• احساسات آشکار. یک رابطه خوب و حمایت کننده به افراد امکان میدهد جزئیات خودشان را با هم در میان بگذارند--چیزهایی که دوست دارند و چیزهایی که دوست ندارند، نگرانیها، آرزوها، لحظاتی که به آن افتخار میکنند، ناامنی ها، ترسها و ضعفهایشان.
• گوش دادن و حمایت کردن. وقتی دو نفر همدیگر را دوست دارند، وقتی طرفمقابل احساس ترس یا عدم امنیت میکند، از او حمایت و پشتیبانی میکنند. آنها هیچوقت، حتی وقتی با آنها مخالفت میکند، طرفمقابلشان را تحقیر نکرده و اذیت نمیکنند.
دادن، گرفتن، آشکار کردن و حمایت کردن یک روند دوطرفه است: یک نفر جزئیاتی از خود را مطرح میکند، دیگری چیز دیگری را درمیان میگذارد و بعد فرد اول برای بیشتر درمیان گذاشتن جزئیات مربوط به خود احساس امنیت بیشتری میکند. به این ترتیب، اعتماد و حمایت دوطرفه کمکم در رابطه ایجاد میشود و هر طرف میداند که وقتی اوضاع زندگی سخت شود، طرف مقابلش کنارش خواهد بود. هر دو طرف برای آنچه که هستند احساس پذیرفته شدن کرده و حس میکنند کسی دوستشان دارد.
شور و مجذوبیتی که زوج در ابتدای رابطه حس میکنند گم نشده است. فقط کمی فرق کرده است. در روابط بادوام و سالم، زوجها احساس میکنند که آن شور و هیجان هرازگاهی میآید و میرود اما نزدیکی بینشان همیشه برقرار است.
اما گاهی اوقات یک زوج نزدیکی خود را از دست میدهد. برای بزرگسالها رابطه گاهی تبدیل به چیزی میشود که متخصصین آن را «عشق توخالی» مینامند. این یعنی نزدیکی و مجذوبیتی که یک روز احساس میکردند از بین رفته است و دو طرف فقط به خاطر حس تعهد کنار هم مانده اند. اما این مشکل معمولاً برای نوجوانان پیش نمی آید و روابط آنها معمولاً به دلایل دیگر بر هم میخورد.
چرا روابط برهم میخورند؟
عشق چیزی بسیار حساس و ظریف است. برای دوام نیاز به مراقبت و توجه دارد. روابط هم درست مثل دوستیها، اگر وقت و توجه کافی در اختیار آن قرار داده نشود، ممکن است با شکست روبه رو شوند. این یکی از دلایلی است که باعث بر هم خوردن رابطه بعضی زوجها میشود--ممکن است یک طرف شدیداً سرگرم مدرسه، کارهای فوق برنامه یا کار باشد و وقت کمتری برای رابطه بگذارد. یا وقتی دبیرستان تمام میشود و هر کدام از طرفین به یک دانشگاه میروند که از هم فاصله دارد، رابطه آنها بر هم میخورد.
برای بعضی از زوجهای نوجوان هم با تغییر مسائلی که برای هر طرف مهم است، رابطه دستخوش نابودی میشود. یا وقتی هر طرف یک چیز متفاوتی از رابطه انتظار دارد. گاهی وقتها هر دو طرف میفهمند که رابطه شان به آخر رسیده است و گاهی فقط یکی از طرفین به این نتیجه میرسد و دیگری هنوز به ادامه رابطه تمایل دارد.
بگذرید
از دست رفتن عشق برای هر کسی میتواند دردناک باشد. اما اگر اولین عشق واقعیتان است و رابطه قبل از اینکه خودتان بخواهید برهم خورده است، احساس فقدان غیرقابل تحمل خواهد شد. درست مثل حس شور و هیجان اولیه رابطه، تازگی و خامی فقدان و حسرت هم بسیار شدید خواهد بود. به همین دلیل است که میگویند فلانی دلش شکسته است.
وقتی رابطه ای تمام میشود، افراد به حمایت واقعی نیاز دارند. از دست دادن اولین عشق معمولاً چیزی نیست که آمادگی احساسی روبه رو شدن با آن را داشته باشیم. داشتن دوستان نزدیک و اعضای خانواده برای تکیه کردن خیلی خوب است. متاسفانه خیلی ها--معمولاً بزرگسالها--از جوانان توقع دارند که خیلی زود فراموش کرده و به روال عادی زندگی خود برگردند. اگر قلبتان شکسته است، کسی را پیدا کنید که بتوانید با او حرف بزنید، کسی که دردی که میکشید را بتواند خوب درک کند.
به نظر غیرقابل باور است که وقتی قلبتان شکسته است بتوانید روزی بهتر شوید. اما به تدریج از شدت این احساسات کاسته میشود. و در آخر افراد به سراغ روابط و تجربیات دیگر میروند.
روابط--چه دو هفته طول بکشند، چه دو ماه، چه دو سال و چه تا پایان عمر--همه فرصتهایی برای تجربه عشق در سطحهای متفاوت هستند. ما یاد میگیریم چطور عشق بورزیم و چطور درمقابل آن عشق دریافت کنیم.
عشق فرصتی برای کشف خودمان در اختیارمان قرار میدهد. چیزهایی درمورد خودمان که دوست داریم را یاد میگیریم، چیزهایی که دوست داریم تغییر دهیم و خصوصیات و ارزشهایی که در فرد مقابل به دنبال آن هستیم.
روابط عاشقانه به ما احترام گذاشتن به خود و همچنین به دیگران را یاد میدهد. عشق یکی از کامل کننده ترین چیزهایی است که در زندگی داریم.اگر هنوز برایتان اتفاق نیفتاده، نگران نباشید، وقت زیاد دارید. مطمئن باشید که فرد مناسب شما ارزش صبر کردن را دارد
12 نشانه اینکه عاشق شده اید!
عشق زیباترین حادثه ای است که در زندگی رخ می دهد. وقتی کسی را دوست دارید علائمی در شما ظاهر می شود که وجود این عشق را تایید میکند. در این مقاله با 12 نشانه اصلی که ثابت می کند عشق در قلب شما جوانه زده است آشنا خواهید شد. اگر این علائم را در خود دیدید دیگر به عشق خود نسبت به طرف مقابل شک نکنید و قدمهای خود را استوارتر بردارید.
1- متن ها و اس ام اس های او را دوباره و دوباره می خوانید.
2- وقتی با او هستید بسیار آهسته قدم می زنید.
3- هر زمان که پیش او هستید، تظاهر به خجالتی بودن می کنید.
4- وقتی به او فکر کنید، قلباتان تند تر و تند تر می تپد.
5- زمانی که به صدایش گوش می دهید، بدون دلیل لبخند می زنید.
6- وقتی او را تماشا می کنید، دیگر قادر به دیدن اطرافیانتان نیستید و فقط او را می بینید.
7- شروع به گوش دادن به آهنگهای آرام می کنید.
8- او همه فکر شما می شود.
9- بوی او شما را به وجد می آورد.
10- متوجه می شوید که زمان فکر کردن به او، همیشه به خود لبخند می زنید.
11- حاضرید هر کاری برایش انجام دهید.
12- هنگام خواندن این متن همواره فقط یک نفر در ذهن شما بود. اگر عاشقید دکمه لایک را کلیک کنید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)