من فك ميكنم شما بيشتر دچار خود بيمار انگاري باشين تا بيماري واقعي
من فك ميكنم شما بيشتر دچار خود بيمار انگاري باشين تا بيماري واقعي
چرا اینقدر نا امید ؟ چرا اینقدر کم انرژی ؟
اینقدر نگران نباشید . من فکر می کنم شما نیاز به یک تغییر و تحول و یک تغییر عمده در روحیه داریدمطمئن باشید روحیه خوب در درمان بیماری جسمی تاثیر بسزایی دارد .
نیمه پر لیوان را ببنید نه نیمه خالی آن را![]()
سلام
Old_Chater عزیز، خود بيمار انگاري نه، خودِ بیماری. باور کنید حالم بده و اصلاً از بیمار بودن و تظاهر به بیماری خوشم نمی یاد چون بیماری اصلاً چیز خوبی نیست، حتی یک سرماخوردگی ساده!
الان یک ماهی هست که واقعاً مریض شدم، دکتر می رم ولی .... و از اون موقعی که از بیمارستان میلاد برگشتم، دچار بیماری خستگی شدم. به محض اینکه خوابم از حالت طبیعی خارج می شه، بدنم مثل معتادها درد می گیره در صورتیکه قبلاً اصلاً اینجوری نبود و مقاومت بدنم به بی خوابی زیاد بود.
سه روز پیش هم که رفته بودم یک بیمارستان دیگه برای تیروئید، با انتظار 4 ساعته، دوباره بدنم همین جوری شد یعنی من دیگه نمی تونم انتظار بکشم!!!!
جناب دکتر morsadr، منظور شما از یک تغییر و تحول و یک تغییر عمده در روحیه چیه؟ باید چه کار کنم؟ مثلاً خیلی دوست دارم یه جای خوش آب و هوا برم ولی نمی شه. الان یک ماه هست که از برنامه ای که برای تابستون خودم تعریف کرده بودم عقب افتادم و به خاطر این حال بد نمی تونم بهشون بپردازم. واقعاً چه جوری می شه با وجود عدم تعادل بدن، تغییر و تحول در روحیه ایجاد کرد؟ اگر راهی می دونید خوشحال می شم بدونم.
شما يه تست افسردگي بده بد نيست
این درد دنده ها نیستش درد ریه هاسته دنده های پشت قفسه سینه ام درد می کند به حدی که نمی تونم راحت عطسه کنم
ریه هات مشکل داره شایدم عفونت کرده باشه
نمی دانمولی بنده فکر می کنم که خستگی روحی و جسمی شما را آزار می دهد و کمی نیاز به استراحت و دور بودن از تنش ها و فکر بیماریها باشید . البته بنده بجز بحث بیماری تیروئید و تنگی نفس و بی حالی شما از موارد دیگر که ممکنه به شما فشار وارد کنه و باعث استرس شما بشه بی اطلاعم ولی به نظر بنده یک سفر تفریحی هر چند کوتاه خیلی می تونه کمک کننده باشه .
![]()
سلام
نمی دونم این سیستم من چش شده که نمی تونم نقل چند تایی بزنم.
1-تست افسردگي چیه؟
2-این درد دنده ها نیستش درد ریه هاست. ریه هات مشکل داره شایدم عفونت کرده باشه.
10 روز پیش رفتم دکتر عفونی و فعلاً تشخیص عفونت ریه ها رو دادند. فعلاً دارم قرص می خورم تا ببینم چی می شه.
3-ولی به نظر بنده یک سفر تفریحی هر چند کوتاه خیلی می تونه کمک کننده باشه
خیلی سفر و مسافرت رو دوست دارم ولی خانواده ام اهلش نیستند. اینقدر خوشم می یاد از خانواده هایی که دنبال یه بهونه می گردن، دست همدیگه رو می گیرن می رن پارک، یه بستنی می خورن و لحظه ای با هم شاد هستند. به نظر شما اینها خرجی داره؟ خرجی نداره ولی اونها روح شادی دارن که خانواده من این روحیه رو ندارن. هر چقدر هم می گم، فایده ای نداره.
می خوام مثلاً با خاله یا دایی یا دوستام برم یه گردش کوتاه توی یکی از پارکهای تهران که اونها هم نمی تونن، یا کار دارن یا نمی تونن.
خودم هم که تنهایی نمی تونم برم. حالا فکر کنم پسرها توی این موارد مشکل ندارن و با دوستاشون می تونن دربندی، درکه ای و.... برن.
یادمه، 8 سال پیش با یکی از دوستای خانوادگی رفتیم امامزاده صالح. شاید 2 ساعت بیشتر نبود ولی اینقدر خوش گذشت که خاطرش هیچ وقت یادم نمی ره.
بله، بی خود نمی گن، 8 ساعت خواب، 8 ساعت کار و 8 ساعت عبادت و تفریح. که متاسفانه بعضی از کا اون 8 ساعت رو هم کردیم کار.
خوب شما هم با دوستانت برنامه ی گردش بریز ، میتونی تور های شمال ثبت نام کنی و دست جمعی برید و اگر اهل تفریح باشی خیلی خوش میگذره. هزینه ی زیادی هم نداره
یا کلاسهای ایروبیک (یا حتی رقص) توی تهران زیاده ، ثبت نام کن، روزی 1 ساعت با دوستانت بری روحیه ات عوض میشه و بعد از چند ماه تمام ناراحتی هایی که داری، یادت میره.
مشکل من هم همینه که دوستام هم اهل تفریح نیستن. وقتی باهاشون بیرون می رم همش هولند که برن خونه. یا سر کار می رن یا مهمون دارن یا نمی تونن. آخه بدبختی که یکی دو تا نیست.
من فکر میکنم مشکل عصبی باشه چون سرزاغ داشتم کسایی که اینطوری شدنو اصلاً همش دوست دارن بخوابن این خواب زیادو خستگی که دارید مال اعصابه شاید
برید پیش روانپزشک و روانشناس
آیا این جور حسیم داری که حوصله هیچیو نداشته باشیو الکی از زمینو زمان بدت بیاد؟ اگر اینطوره حتماً مشکل عصبیه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)