تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 6 از 16 اولاول ... 2345678910 ... آخرآخر
نمايش نتايج 51 به 60 از 151

نام تاپيک: مثل معتادها شدم چه کار کنم؟

  1. #51
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    محل سكونت
    تقریبا آخرای جاده زندگی... یه تیغ تیز تو دستم تو وان حموم
    پست ها
    1,876

    پيش فرض

    با عرض سلامی به رنگ و بوی بیماری

    آقا، بیمار هم بیمارای قدیم! بیماری که نه با قرص خوب می شه و نه بدون قرص، بیماره؟

    یک هفته که از خوردن قرص کوتریموکسازول گذشت، هم جون ندارم، هم انگار خون ندارم. مثل میت ها. غذا هم که می خورم انگار جونی برام پیدا نمی شه. وای خدا خسته شدم. نمی دونم این قرصه داره زور می یاره یا من دیگه قراضه شدم!

    حالا دیگه جای اون داره که گفته بشه: مریض ها هم مریض های قدیم!!!!
    من فك ميكنم شما بيشتر دچار خود بيمار انگاري باشين تا بيماري واقعي

  2. 2 کاربر از Old_Chater بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #52
    پزشک انجمن morsadr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,427

    پيش فرض

    با عرض سلامی به رنگ و بوی بیماری

    آقا، بیمار هم بیمارای قدیم! بیماری که نه با قرص خوب می شه و نه بدون قرص، بیماره؟

    یک هفته که از خوردن قرص کوتریموکسازول گذشت، هم جون ندارم، هم انگار خون ندارم. مثل میت ها. غذا هم که می خورم انگار جونی برام پیدا نمی شه. وای خدا خسته شدم. نمی دونم این قرصه داره زور می یاره یا من دیگه قراضه شدم!

    حالا دیگه جای اون داره که گفته بشه: مریض ها هم مریض های قدیم!!!!
    چرا اینقدر نا امید ؟ چرا اینقدر کم انرژی ؟
    اینقدر نگران نباشید . من فکر می کنم شما نیاز به یک تغییر و تحول و یک تغییر عمده در روحیه دارید مطمئن باشید روحیه خوب در درمان بیماری جسمی تاثیر بسزایی دارد .
    نیمه پر لیوان را ببنید نه نیمه خالی آن را

  4. 2 کاربر از morsadr بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #53
    آخر فروم باز قله بلند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,471

    پيش فرض

    سلام
    Old_Chater عزیز، خود بيمار انگاري نه، خودِ بیماری. باور کنید حالم بده و اصلاً از بیمار بودن و تظاهر به بیماری خوشم نمی یاد چون بیماری اصلاً چیز خوبی نیست، حتی یک سرماخوردگی ساده!
    الان یک ماهی هست که واقعاً مریض شدم، دکتر می رم ولی .... و از اون موقعی که از بیمارستان میلاد برگشتم، دچار بیماری خستگی شدم. به محض اینکه خوابم از حالت طبیعی خارج می شه، بدنم مثل معتادها درد می گیره در صورتیکه قبلاً اصلاً اینجوری نبود و مقاومت بدنم به بی خوابی زیاد بود.
    سه روز پیش هم که رفته بودم یک بیمارستان دیگه برای تیروئید، با انتظار 4 ساعته، دوباره بدنم همین جوری شد یعنی من دیگه نمی تونم انتظار بکشم!!!!
    جناب دکتر morsadr، منظور شما از یک تغییر و تحول و یک تغییر عمده در روحیه چیه؟ باید چه کار کنم؟ مثلاً خیلی دوست دارم یه جای خوش آب و هوا برم ولی نمی شه. الان یک ماه هست که از برنامه ای که برای تابستون خودم تعریف کرده بودم عقب افتادم و به خاطر این حال بد نمی تونم بهشون بپردازم. واقعاً چه جوری می شه با وجود عدم تعادل بدن، تغییر و تحول در روحیه ایجاد کرد؟ اگر راهی می دونید خوشحال می شم بدونم.

  6. 2 کاربر از قله بلند بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #54
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    محل سكونت
    تقریبا آخرای جاده زندگی... یه تیغ تیز تو دستم تو وان حموم
    پست ها
    1,876

    پيش فرض

    سلام
    Old_Chater عزیز، خود بيمار انگاري نه، خودِ بیماری. باور کنید حالم بده و اصلاً از بیمار بودن و تظاهر به بیماری خوشم نمی یاد چون بیماری اصلاً چیز خوبی نیست، حتی یک سرماخوردگی ساده!
    الان یک ماهی هست که واقعاً مریض شدم، دکتر می رم ولی .... و از اون موقعی که از بیمارستان میلاد برگشتم، دچار بیماری خستگی شدم. به محض اینکه خوابم از حالت طبیعی خارج می شه، بدنم مثل معتادها درد می گیره در صورتیکه قبلاً اصلاً اینجوری نبود و مقاومت بدنم به بی خوابی زیاد بود.
    سه روز پیش هم که رفته بودم یک بیمارستان دیگه برای تیروئید، با انتظار 4 ساعته، دوباره بدنم همین جوری شد یعنی من دیگه نمی تونم انتظار بکشم!!!!
    جناب دکتر morsadr، منظور شما از یک تغییر و تحول و یک تغییر عمده در روحیه چیه؟ باید چه کار کنم؟ مثلاً خیلی دوست دارم یه جای خوش آب و هوا برم ولی نمی شه. الان یک ماه هست که از برنامه ای که برای تابستون خودم تعریف کرده بودم عقب افتادم و به خاطر این حال بد نمی تونم بهشون بپردازم. واقعاً چه جوری می شه با وجود عدم تعادل بدن، تغییر و تحول در روحیه ایجاد کرد؟ اگر راهی می دونید خوشحال می شم بدونم.

    شما يه تست افسردگي بده بد نيست

  8. 2 کاربر از Old_Chater بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #55
    آخر فروم باز Penryn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    965

    پيش فرض

    ه دنده های پشت قفسه سینه ام درد می کند به حدی که نمی تونم راحت عطسه کنم
    این درد دنده ها نیستش درد ریه هاست
    ریه هات مشکل داره شایدم عفونت کرده باشه

  10. این کاربر از Penryn بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #56
    پزشک انجمن morsadr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,427

    پيش فرض

    نمی دانم ولی بنده فکر می کنم که خستگی روحی و جسمی شما را آزار می دهد و کمی نیاز به استراحت و دور بودن از تنش ها و فکر بیماریها باشید . البته بنده بجز بحث بیماری تیروئید و تنگی نفس و بی حالی شما از موارد دیگر که ممکنه به شما فشار وارد کنه و باعث استرس شما بشه بی اطلاعم ولی به نظر بنده یک سفر تفریحی هر چند کوتاه خیلی می تونه کمک کننده باشه .

  12. این کاربر از morsadr بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #57
    آخر فروم باز قله بلند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,471

    پيش فرض

    سلام
    نمی دونم این سیستم من چش شده که نمی تونم نقل چند تایی بزنم.
    1-تست افسردگي چیه؟
    2-این درد دنده ها نیستش درد ریه هاست. ریه هات مشکل داره شایدم عفونت کرده باشه.
    10 روز پیش رفتم دکتر عفونی و فعلاً تشخیص عفونت ریه ها رو دادند. فعلاً دارم قرص می خورم تا ببینم چی می شه.
    3-ولی به نظر بنده یک سفر تفریحی هر چند کوتاه خیلی می تونه کمک کننده باشه
    خیلی سفر و مسافرت رو دوست دارم ولی خانواده ام اهلش نیستند. اینقدر خوشم می یاد از خانواده هایی که دنبال یه بهونه می گردن، دست همدیگه رو می گیرن می رن پارک، یه بستنی می خورن و لحظه ای با هم شاد هستند. به نظر شما اینها خرجی داره؟ خرجی نداره ولی اونها روح شادی دارن که خانواده من این روحیه رو ندارن. هر چقدر هم می گم، فایده ای نداره.
    می خوام مثلاً با خاله یا دایی یا دوستام برم یه گردش کوتاه توی یکی از پارکهای تهران که اونها هم نمی تونن، یا کار دارن یا نمی تونن.
    خودم هم که تنهایی نمی تونم برم. حالا فکر کنم پسرها توی این موارد مشکل ندارن و با دوستاشون می تونن دربندی، درکه ای و.... برن.
    یادمه، 8 سال پیش با یکی از دوستای خانوادگی رفتیم امامزاده صالح. شاید 2 ساعت بیشتر نبود ولی اینقدر خوش گذشت که خاطرش هیچ وقت یادم نمی ره.
    بله، بی خود نمی گن، 8 ساعت خواب، 8 ساعت کار و 8 ساعت عبادت و تفریح. که متاسفانه بعضی از کا اون 8 ساعت رو هم کردیم کار.

  14. این کاربر از قله بلند بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #58
    کابر فعال انجمن لوازم صوتی و تصویری ghahremanimehdi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    !ashfield
    پست ها
    3,666

    پيش فرض

    خودم هم که تنهایی نمی تونم برم. حالا فکر کنم پسرها توی این موارد مشکل ندارن و با دوستاشون می تونن دربندی، درکه ای و.... برن.

    خوب شما هم با دوستانت برنامه ی گردش بریز ، میتونی تور های شمال ثبت نام کنی و دست جمعی برید و اگر اهل تفریح باشی خیلی خوش میگذره. هزینه ی زیادی هم نداره
    یا کلاسهای ایروبیک (یا حتی رقص) توی تهران زیاده ، ثبت نام کن، روزی 1 ساعت با دوستانت بری روحیه ات عوض میشه و بعد از چند ماه تمام ناراحتی هایی که داری، یادت میره.

  16. این کاربر از ghahremanimehdi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #59
    آخر فروم باز قله بلند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,471

    پيش فرض

    خوب شما هم با دوستانت برنامه ی گردش بریز ، میتونی تور های شمال ثبت نام کنی و دست جمعی برید و اگر اهل تفریح باشی خیلی خوش میگذره. هزینه ی زیادی هم نداره
    یا کلاسهای ایروبیک (یا حتی رقص) توی تهران زیاده ، ثبت نام کن، روزی 1 ساعت با دوستانت بری روحیه ات عوض میشه و بعد از چند ماه تمام ناراحتی هایی که داری، یادت میره.
    مشکل من هم همینه که دوستام هم اهل تفریح نیستن. وقتی باهاشون بیرون می رم همش هولند که برن خونه. یا سر کار می رن یا مهمون دارن یا نمی تونن. آخه بدبختی که یکی دو تا نیست.

  18. #60
    پروفشنال dashmojtaba's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    اهواز
    پست ها
    518

    پيش فرض

    من فکر میکنم مشکل عصبی باشه چون سرزاغ داشتم کسایی که اینطوری شدنو اصلاً همش دوست دارن بخوابن این خواب زیادو خستگی که دارید مال اعصابه شاید
    برید پیش روانپزشک و روانشناس
    آیا این جور حسیم داری که حوصله هیچیو نداشته باشیو الکی از زمینو زمان بدت بیاد؟ اگر اینطوره حتماً مشکل عصبیه

صفحه 6 از 16 اولاول ... 2345678910 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •