تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 6 از 8 اولاول ... 2345678 آخرآخر
نمايش نتايج 51 به 60 از 76

نام تاپيک: خدا بود و ديگر هيچ نبود ( دکتر چمران)

  1. #51
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    شيخ صبحى هاج و واج روى منبر خشك شده بود و اين سخنران ورزيده حزبى آن قدر بلند و سريع و جذاب صحبت مى كرد كه مجالى به شيخ براى جواب نمى داد، لذا شيخ از منبر پايين رفت و استاد حسن به منبر رفت كه جواب بگويد، ولى او هم مجال نمى يافت...

    هم همه شد، ملت اعتراض مى كردند ولى منبر به دست آن سخنران حزبى بود و همچنان مثل ريگ به حركت محرومين حمله مى كرد و مثل مسلسل، شعارهاى تند انقلابى مى داد. بالاخره، استاد حسن عصبانى شد و شروع به فرياد زدن كرد تا توانست صداى سخنران را قطع كند و گفت هم اكنون در جنوب لبنان، در محورهاى جنگ بنت جبيل و طيبه فداييان امل مى جنگند و از لبنان دفاع مى كنند و همه هفته شهيد مى دهند، اما شما كجا هستيد؟ شما كجا با كتائب يا با اسرائيل مى جنگيد؟ اگر راست مى گوييد به مرزهاى جنوبى برويد و در مقابل دشمن سنگر بگيريد! دست از شعارهاى ميان تهى برداريد و اگر راست مى گوييد كمى عمل كنيد...

    مى رفت تا جلسه كمى به حالت عادى خود برگردد و آرامش برقرار شود، ولى يك سخنران حزبى ديگرى، فوراً به منبر بالا رفت و در كنار استاد حسن قرار گرفت و با كلمات شمرده، شروع به سخن نمود و دوباره بر منبر سيطره يافت و آن قدر كلامش نافذ و زيبا بود كه همه حسينيه سراپا گوش شد و محو قدرت سخنران و افكار انقلابى و اسلامى او گرديد. او كلام خود را با على)ع( و عدالت او شروع كرد و سپس تكيه بر ابوذر غفارى و مبارزات بى امانش، ضدعثمان و معاويه نمود و نتيجه گرفت كه مبارزه بايد در جهت نابودى سرمايه داران و سقوط نظام لبنانى باشد، و جنگ با اسرائيل و يا كتائب جنبه ثانوى دارد! مى گفت تا وقتى كه نظام لبنانى سرنگون نشود و سرمايه دارى نابود نگردد هيچ نتيجه اى از اين همه جنگ ها، خونريزى ها و فداكارى ها عايد نخواهد شد.

    من مى دانستم كه به اسلام و به على ابداً ايمان ندارد، ولى براى سيطره بر افكار مردم، پشت سر هم آيات قرآنى مثال مى آورد و از كلمات على)ع( مثل مى زد. من هنوز در آخر حسينيه نشسته بودم و شاهد اين صحنه ها بودم و عصبانى و ناراحت از زبردستى حزبى ها و سادگى جوانان حركت به خود مى پيچيدم، تا بالاخره يكى از كادرهاى حركت نزد من آمد و درگوشى به من گفت كه وضع خيلى خراب است، حزبى ها همه حسينيه را محاصره كرده اند و اگر جوابى بدهيم ما را خواهند كوبيد... و خلاصه بهتر است هر چه زودتر از حسينيه خارج شده برويم! با عصبانيت به او گفتم يعنى مى گويى فرار كنيم؟ جلسه را به دست حزبى ها بسپاريم و معركه را خالى كنيم؟ و اضافه كردم كه تو و هر كس ديگرى كه احساس خطر مى كند ممكن است برود، ولى من مى مانم و سعى مى كنم كه جلسه را به دست بگيرم...

    آن گاه از همان نقطه كه نشسته بودم، از آخر جلسه فريادم بلند شد، تصميم گرفتم كه رسماً وارد صحنه شوم و با همان تاكتيك هاى حزبى آن ها را بكوبم. قبل از هر چيز خواستم كه اين سخنران چيره دست را از موضع هجومى بازدارم و او را به موضع دفاعى بكشانم. با صداى بلند سخنران را متوجه خود كردم، حزبى ها با فرياد خواستند بر من سيطره يابند، ولى من فرياد خود را بلندتر كردم. سئوال ساده، كوتاه و محكم؛ آيا تو اى سخنران به على ايمان دارى؟

    هم همه حزبى ها عليه من بلند شد كه او را از جواب معاف بدارند، ولى من تكرار كردم؛ باز هم تكرار، و حتى سئوال خود را متوجه مردم كردم. اى مردم چرا اين مرد كه اين همه از على و قرآن حرف مى زند، مى ترسد جواب مرا بدهد، كه آيا به على معتقد است يا نه؟ همه نظرها متوجه من شده بود و من هم خجالت را به كلى كنار گذاشته بودم، گويى كه اصلاً خجالت مفهومى ندارد، سخنران مى خواست كلمه اى بگويد، فرياد من بلند مى شد كه آيا به على ايمان دارى يا نه؟... بالاخره سخنران مجبور شد بگويد آرى به على ايمان دارم! فوراً سئوال ديگرى مطرح كردم. آيا على دزدى مى كرد؟ گفت: نه، دزدى نمى كرد.

  2. #52
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    فوراً بدون آن كه براى او مجال براى فرار باشد نتيجه گرفتم و گفتم: ولى شما دزدى مى كنيد. چگونه به على ايمان داريد و باز هم دزدى مى كنيد؟... سخنران همه نوارش پاره شد، اعصابش متشنج گرديد، مى خواست با هر زحمتى كه شده از خود دفاع كند، دزدى هاى خود را توجيه نمايد، ولى كلام او ديگر خريدار نداشت! همه مردم مى دانستند كه اين ها دزدى مى كنند و اين دزدى براى آن ها گناه به شمار نمى رود... بالاخره، سخنران مجبور شد كه اعتراف كند... ولى گفت: مادزدى نمى كنيم، بلكه ما اموال سرمايه داران را مصادره مى كنيم و مصادره با دزدى فرق دارد. اگر جماهير )توده ها( فرمان دهد كه اموال ثروتمندان به نفع جماهير مصادره شود، ديگر دزدى خوانده نمى شود. فرياد زدم كدام جماهير؟ همه جماهير شما را طرد مى كنند. همه جماهير از شما متنفرند )ابراز احساسات مردم و رضايت آن ها از كلام من(. ادامه دادم، شما چند نفر جمع مى شويد و خود را جماهير مى خوانيد، و مال مردم را براى جيب خود مى دزديد و جماهير را بدنام مى كنيد! كى و كجا جماهير به شما وكالت داده است؟ هركجا و هر وقت كه مى نگريم مى بينيم كه جماهير شما را طرد مى كند. سخنران حزبى گفت ما به خاطر جماهير مصادره مى كنيم، ولى فعلاً جماهير رشد كافى ندارد و نمى فهمد!. به او گفتم به هرحال تا وقتى كه نمايندگى ملت به شما واگذار نشده است حق مصادره اموال كسى را نداريد. به علاوه مى خواهم بپرسم اگر راست مى گوييد چرا املاك و اموال جنبلاط(71)ها و جورج حاوى ها(72) را مصادره نمى كنيد؟ ولى سراغ خانه هايى مى رويد كه سرنشينان بينوايش زير بمباران هاى اسرائيل خانه و زندگى را ترك گفته و فرار كرده اند، و همه ثروتشان همان اثاثيه خانه شان است، و شما با كمال بى شرمى خانه هاى اين بينوايان را مى دزديد! آرى على از شما ننگ دارد، و شما بايد شرم كنيد و اسلام را و على را بازيچه سياست بازى هاى خود قرار ندهيد!

    سخنران با تردستى تمام، مى خواست دوباره منبر را به دست بگيرد، و با تلاوت آيات قرآنى و تكيه بر على و ابوذر و شعارهاى تند انقلابى مى خواست ماهيّت ضددين خود را بپوشاند... ولى من نيز به او مجال نمى دادم. از او سئوال كردم، اگر به خدا و رسول ايمان دارى، نظرت را درباره عَلْمَنَه(73) بگو. ولى او سكوت كرد، زيرا در بن بست اسير شده بود. از يك طرف با اين همه طرفدارى از اسلام و رسول و على نمى توانست از علمنه )جدايى دين از دنيا( دفاع كند، و از طرف ديگر علمنه شعار همه احزاب چپ لبنان بود. لذا حزبى ها شروع به فحاشى كردند، عصبانيت آنها به درجه انفجار رسيد، و من نيز منتظر همين لحظات بودم، با فريادهاى مكرّر سخنران را ميخكوب كرده بودم و قيل و قال مردم همه چيز را مختل كرده بود، بعد فحش و ناسزا شروع شد، تهديد و اسلحه به ميان آمد، ولى من بدون توجه از چپ و راست خود همچنان سئوال پرتاب مى كردم؛ محكم، كوتاه و عميق كه همه حزبى ها را كلافه كرده بود. تشنج بالا گرفت، كشمكش شروع شد و عده اى از دو طرف گلاويز شدند و دامنه كشمكش به خارج حسينيه كشيده شد. جار و جنجال و هياهو به آسمان بلند گرديد، هر لحظه، به نقطه انفجار نزديك تر مى شديم، و من نيز خود را براى مانورى بزرگ تر و خطرناك تر آماده مى كردم. در اين هنگام، چند نفر از پيران شهر از من خواستند كه به جلو بروم و براى مردم صحبت كنم، بلافاصله پذيرفتم و با يك خيز خود را به پشت منبر رساندم و در كنار سخنران حزبى قرار گرفتم، يك باره، دو جنگنده قوى هيكل حزبى در دو طرف من قرار گرفتند! و به خيال خود، مرا تهديد مى كردند كه در صورت هجوم به آن ها مرا از پاى درمى آورند. من نيز تصميم خود را گرفتم، تصميمى خطرناك و آهنين، كه در صورت زد و خورد، با يك ضربه آنى، آن دو را آن چنان نقش بر زمينشان كنم كه هرگز از خاك برنخيزند و آن قدر به اراده خود و قدرت سرپنجه خود، ايمان و اعتقاد داشتم كه با كمال آرامش شروع به صحبت كردم، از همه مردم تقاضا نمودم كه اگر مرا دوست مى دارند سكوت كنند و فحش و ناسزاى كسى را جواب نگويند. داخل حسينيه فوراً آرام شد، ولى هياهوى خارج، اجازه سخن نمى داد، بعضى از دوستان را فرستادم تا همه افراد خارج را به داخل بياورند تا همه بشنوند، دوست و دشمن كم كم به داخل آمدند و خواه ناخواه سكوت كردند تا ببينند من چه مى گويم. قبل از هر چيز به سخنران حزبى مرحبا گفتم و سيطره او را بر قرآن و نهج البلاغه ستودم و گفتم من تعجب مى كنم كه با اين آشنايى و علاقه شما به قرآن و به على، چگونه دزدى مى كنيد؟ و مردم را مى زنيد و آزار مى كنيد، و بى جهت تهمت مى زنيد، بى گناهان را مى كشيد و امنيت را از مردم سلب مى كنيد و محيط را براى توطئه اسرائيل آماده مى نماييد؟

  3. #53
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    در اين موقع برق را قطع كردند؛ ميكروفون ساكت شد و چند لحظه در تاريكى محض فرو رفتيم و هر لحظه انتظار حمله اى را به خود داشتم تا بالاخره چراغ گردسوزى آوردند و ادامه دادم.

    آن گاه به شرح توطئه پرداختم... توطئه اى اسرائيلى براى تصفيه مقاومت فلسطين آغاز شد، كتائب نيز كه از سير صعودى قدرت مسلمين وحشت داشت، براى حفظ امتيازات فراوان خود و تضعيف قدرت مسلمين با اسرائيل هم داستان شد و جرقه توطئه را برافروخت تا مقاومت را، به ميدان بكشد و با پشتيبانى اسرائيل آن را بكوبد و ضمناً مسلمانان را نيز همراه با مقاومت فلسطين به زانو درآورد.

    جنگ لبنان، برخلاف ادعاى باطل احزاب چپ، قيام محرومين عليه نظام موجود نبود، بلكه توطئه اى اسرائيلى بود كه براى نابودى مقاومت، توسط استعمار طرح ريزى شده بود، و هر قدمى در راه تصعيد(74) جنگ يا جرقه انفجار به مصلحت اسرائيل و زيان مسلمانان و مقاومت بود، و ما ديديم كه احزاب چپ به خيال خام خود، كه واژگون كردن نظام لبنان بود به آتش جنگ دامن مى زدند و عملاً در گرداب توطئه غرق مى شدند و خواسته و نخواسته به مصلحت اسرائيل قدم برمى داشتند. قسمت بزرگى از مسئوليت خون شصت هزار كشته و سيصدهزار مجروح و تخريب كلى لبنان به عهده احزاب چپ لبنان است، آن ها كه از روى جهل و يا خيانت، مدام به شعله جنگ دامن زدند، و بر آن بنزين ريختند و همه روزه بهانه اى جديد به كتائب و اسرائيل، براى هجوم دادند، و بالاخره لبنان را به اين روز سياه كشاندند كه حتى بقاى آن مورد شك است، چه رسد به مكتسبات و دست آوردهاى جنگ كه مدام براى دست آورد بيش تر و بهره زيادتر شعار جنگ مى دهند، درحالى كه همه روزه چيزى زيادتر از دست مى دهند!

    سيد موسى(75) از همان اول، ماهيت توطئه را به خوبى شناخت و براى عقيم كردن آن به شدت كوشيد، تا به جايى كه اعتصاب غذا كرد تا جنگ خاتمه يابد و خاتمه يافت و رشيد كرامى به صدارت رسيد و مى رفت كه اوضاع دوباره آرام شود كه احزاب چپ در منطقه بعلبك به مسيحيان بى گناه حمله كردند و عده زيادى را كشتند و آتش جنگ دوباره شعله كشيد...

    جوانان امل، لحظه اى از وظيفه تاريخى خود غفلت نكردند، در همه جبهه هاى جنگ، براى دفاع از مناطق خود تا آخرين قطره خون خويش مى جنگيدند و بيش از صدوسى شهيد دادند، دفاع از شيّاح(76) قهرمان، بخصوص در لحظات وخيم و بحرانى جنگ بر دوش جوانان امل بود، محوركنيسه(77)، محور اسعداسعد(78) و محور طيونه(79) به دست جوانان امل بود و اين ها از خطرناك ترين و سخت ترين محورهاى جنگ شيّاح(80) به شمار مى رفت، همچنين در حىّ ماضى، در منطقه رويس، در حى ليلكى، در حى سَلُّم، در كفر شيما، در خندق غميق، در تل زعتر و در نبعه جوانان امل سخت مى جنگيدند، در تل زعتر فداييان امل به كمك مقاومت فلسطين جانبازى ها كردند و دو مسئول نظامى امل )از خانواده صقر( در جنگ هاى تل زعتر شهيد شدند، و پانزده نفر از اعضاى رسمى امل به افتخار شهادت نائل آمدند، علاوه بر آن صدها نفر از انصار و طرفدار حركت محرومين نيز به شهادت رسيدند، از خانواده اشهب، حدود چهل مرد را سر بريدند زيرا روزگارى فرمانده نظامى امل در تل زعتر از خانواده اشهب بود! و هنگام سقوط تل زعتر، يك مجموعه انتحارى امل )دوازده نفر به فرماندهى محمد شور( همراه با ورزيده ترين جنگندگان فتح، براى بازكردن راه خروج از تل زعتر، به كوه هاى مونت وردى(81) رفته و روزهاى سخت و وحشتناكى را براى حمايت فراريان تل زعتر در كوه هاى مونت وردى جنگيدند و پنج نفر آن ها مجروح شده به مريضخانه منتقل شدند.
    در جنوب نيز، جنگندگان امل در صيدا، و هلاليه و جباع براى دفاع از مقاومت جنگ ها كردند، و بعد از انتقال توطئه به جنوب، در مرزهاى جنوب لبنان، بخصوص در محورهاى بنت جبيل و محورهاى طيّبه بزرگ ترين نيروهاى جنگنده را بعد از فتح امل تشكيل مى داد، و تا به حال نيز بيش از هر كس شهيد داده است. درحالى كه احزاب چپ به هيچ وجه در محورهاى جنگ وجود ندارند، فقط در داخل شهرها و در ميان مردم سوار ماشين هاى جنگى خود شده، رژه مى روند و عضله نشان مى دهند تا جلب توجه كنند.

    اما درباره نبعه، مى خواهم مفصّل تر صحبت كنم، زيرا اين دوست حزبى ما، حركت محرومين و امام موسى را متهم كرد كه نبعه را تسليم كتائب كرده اند و براين اساس، اتهام خيانت به امام زد و حتى هنگام سقوط نبعه، براساس همين اتهام، احزاب چپ نشستند و فرمان تصفيه حركت محرومين را صادر كردند و عده اى را زدند و مجروح كردند و به زندان كشيدند، و حتى كشتند... به جرم اين كه حركت محرومين نبعه را تسليم كتائب كرده است. مى خواهم مفصل تر درباره نبعه شهيد صحبت كنم و اثبات نمايم كه همين نبعه و همين سقوط نبعه براى اثبات خيانت احزاب چپ كافيست، اگر هيچ جنايت ديگرى نمى كردند، فقط همين جنايت نبعه براى اثبات خيانت و جنايت آن ها كافى بود، و خدا را گواه مى گيرم كه اگر همه سكوت كنند، من شخصاً سكوت نخواهم كرد و سقوط نبعه را همچون پتكى بر ضمير اجتماع و عقل تاريخ فروخواهم كوفت و جنايتكاران را رسوا خواهم كرد.

    شما اى احزاب چپ، امام موسى و حركت محرومين را متهم مى كنيد كه نبعه را تسليم كردند، و من همه شما را به محكمه عدالت مى كشم و محكوم مى كنم تا حتى خودتان بپذيريد كه جنايتكار كيست و جنايتكار كدامست...

    آن گاه وضع نبعه را از روزگار نخست شرح دادم، شهرى دويست هزار نفرى كه حتى يك مريضخانه نداشت، و به علت فقر و جهل، احزاب چپ سيطره كامل داشتند، نان و مواد غذايى در دست احزاب چپ و سازمان هاى افراطى بود كه فقط به طرفداران خود مى دادند و اگر گرسنه اى غيرحزبى به آن ها رجوع مى كرد، مى گفتند »تو محسوب بر امام هستى؛ برو از او بگير«، درحالى كه نبعه محاصره بود و امكان قوت و كار براى بدبختى وجود نداشت جز حزبى ها كه از كشورهاى خارجى برايشان پول و مواد غذايى فراوان مى رسيد.

    امام موسى توانست، با امكانات كم خود چندمرتبه آرد، برنج، شكر، روغن و غيره بين مردم محروم غيرحزبى نبعه پخش كند و هم او براى اولين بار، با زحمت زياد و كمك پزشكان فرانسوى يك مريضخانه بيست وچهار تخته، با دو اطاق عمليات تأسيس كرد، كه در عرض يك ماه و نيم بيش از دوهزاروهفتصد عمل جراحى انجام دادند كه در صورت عدم وجود مريضخانه اكثرشان مسلّماً مى مردند! اما احزاب چپ، با پزشكان فرانسوى تماس گرفته به آن ها گفتند كه امام موسى كتائبى و مرتجع است، دست نشانده و جاسوس است، و بهتر است شما از نبعه خارج شويد. پزشكان گفتند ما براى انسانيت كار مى كنيم و كارى به امام موسى نداريم، حزبى ها گفتند كه اين مريضخانه به اسم امام موسى است و او از شهرت خوب اين مريضخانه استفاده مى كند!... و بالاخره آن قدر تحريك و تهديد كردند تا پزشكان خارجى از نبعه گريختند! اين بود كار احزاب چپ در نبعه! آيا جنايتى بزرگ تر از اين مى توان سراغ گرفت؟ كدام وجدان كورى ممكن است در مقابل اين حقايق وحشتناك قرار بگيرد و از شدت درد نتركد؟ چه حزبى مى تواند بعد از اين همه جنايت خود را طرفدار انسانيت قلمداد كند؟

  4. #54
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    بگذاريد مطلب مهم ترى را شرح دهم تا توطئه گران بيش تر رسوا شوند. در همسايگى نبعه، ارمنى ها زندگى مى كنند كه حدفاصل بين مسلمان ها و مسيحى ها هستند. ارمنى ها در جنگ بى طرف بودند و با مسلمان ها رابطه دوستانه نزديكى داشتند، و آرد و مواد غذايى، دارو و طبيب و حتى اسلحه به طور مخفى توسط ارمنى ها به نبعه مى رسيد و قراردادى وجود داشت كه در قسمت ارمنى ها، از چپ يا راست هيچ مسلحى داخل نشود، ولى دخول و خروج افراد غيرمسلح آزاد بود.

    در روزهاى آخر حيات نبعه، كه توطئه سقوط آن در شرف تكوين بود، يكى از سازمان هاى چپ فلسطينى، به نام جبهه ديموقراطيه، كه مسئول آن يك مسيحى مارونى به نام رمزى بود، چندين بار به ارمنى ها حمله كرد و سى ودو نفر از آن ها را كشت، ارمنى ها اعتراض كردند و نزد ياسرعرفات و جنبلاط شكايت نمودند، ولى نتيجه اى نداد، و بالاخره براى آن كه توطئه جداً تحقق بپذيرد، به چهار دختر ارمنى، وسط خيابان، هتك حرمت كردند و لذا ارمنى ها نيز در كنار كتائب قرار گرفتند، و كتائب از راه محلات ارمنى وارد نبعه شدند و نبعه سقوط كرد.

    چند روز قبل از سقوط قطعى نبعه، عبدالكريم سعيد مسئول نظامى امل در محور كمپ طراد و سيزده نفر از جنگندگان امل كه مسئول دفاع از محور بودند و با فداكارى زياد حملات متعدد كتائب را دفع مى كردند، از پشت سر مورد هجوم احزاب چپ )قوات مشتركه( قرار گرفتند، به اتهام اين كه جنگندگان امل دست نشانده سوريه هستند، خلع سلاح شده، كتك مفصلى خوردند و به زندان افتادند و بعضى از آن ها براى مدتى دراز بسترى شدند، و خود عبدالكريم سعيد، از شدت ضربات قنداق تفنگ، بعد از يك هفته هنوز سرش متورم و صورتش سياه بود! البته روز بعد از دستگيرى سيزده جنگنده امل، محور كمپ طراد سقوط كرد زيرا كسى وجود نداشت تا از اين منطقه دفاع كند! براساس همين توطئه عده اى از حزبى ها از پشت سر به محور پلازا كه دست امل بود حمله كردند و آن ها را به مسلسل بستند و جنگندگان امل زير رگبار گلوله ها، خود را از ميان ديوار شكسته ها و سنگ ها و سوراخ ها نجات دادند و روز بعد محور سخت پلازا نيز سقوط كرد زيرا مدافعى نداشت! و از همه مهم تر و دردناك تر و رسواتر، همان طور كه سرگرد ابوزيد، فرمانده فتح در نبعه، بعد از فرار در يك مصاحبه مطبوعاتى اعلام كرد و گفت: »بيست و چهار ساعت قبل از سقوط نبعه، سيزده حزب و سازمان موجود در نبعه خود را تسليم كتائب كرده نبعه را ترك گفتند« و همه آن ها اكنون به سلامت در منطقه غربى زندگى مى كنند... اما جنگندگان امل تا آخرين لحظه جنگيدند و حدود بيست و پنج نفر از آن ها به شهادت رسيدند كه بين آن ها بايد مسئول نظامى حسين قشاقش، و مسئول فرهنگى محمد فقيه، و مسئول خدمات ابومحمد قعيق را نام برد. احزاب توطئه كردند و نبعه را به سقوط كشاندند و يك روز قبل از سقوط ، اسلحه خود را تسليم كردند و به سلامت گريختند اما جوانان امل جنگيدند و شهيد شدند و چه جنايتى بزرگ تر از اين كه كسانى بيايند و بگويند حركت محرومين يا سيدموسى )صدر( نبعه را تسليم كرد! اگر يك ذره شرف و مردى و انصاف وجود مى داشت، اين خيانت كاران اين چنين تهمت بى شرمانه نمى زدند، لااقل از خون شهداى امل شرم مى كردند، و اگر وجدانى و ضميرى داشتند اين همه حق كشى و اين همه جنايت و اين همه ظلم و بى انصافى نمى كردند... و ننگين ترين جرم اين جنايت كاران آن كه بعد از سقوط نبعه، احزاب و سازمان هاى چپى جمع شدند و فرمان تصفيه حركت محرومين را صادر كردند تا در همه جاى لبنان، حزبى هاى بى همه چيز هركجا جوانى از امل يا حركت محرومين را يافتند؛ گرفتند، زدند و به زندان انداختند و در بعضى موارد كشتند، اين جنايت و اين خيانت براى محكوم كردن ابدى اين احزاب بى همه چيز كافيست، و اگر هيچ گناه ديگرى، از اين همه جنايت و خيانت آشكارا از اين احزاب سر نمى زد، فقط همين توطئه سقوط نبعه و تهمت ها و خيانت ها و جنايت هاى بعد از سقوط كافى بود كه براى هميشه، اين احزاب ننگين به لعنت و نفرين ابدى محكوم گردند.

    )افرادى از بين جمعيت به پاخاسته، اظهار مى داشتند كه در نبعه بوده اند و خيانت احزاب را خود شاهد بوده اند... و از نقاط ديگر صداى قبول بلند مى شد، هيجان شديدى بر حسينيه دامن گسترده بود، از گوشه و كنار، شعارهاى تندى عليه احزاب به گوش مى رسيد. حزبى ها در سكوتى شرم آلود فرو رفته بودند، جوابى از طرف آن ها شنيده نمى شد، رهبران حزبى مات و مبهوت به صحنه متشنج خيره شده و از هر عملى عاجز بودند، ديگر اسلحه هاى آن ها كارگر نبود، و جز مشت هاى گره كرده مردم داخل حسينيه و شعارهاى تند دادخواهى و اعتراض عليه ظلم و جنايات احزاب شنيده نمى شد.

    با فرياد ادامه دادم: من از نمايندگان موجود احزاب مى طلبم كه، اگر جوابى دارند به پاخيزند و بگويند، اگر به سخنان من يا حقايقى كه مى گويم ايرادى هست، اعتراض كنند...اما هيچ اعتراضى نشد! شما اى احزاب به سيد موسىصدر فحش مى دهيد و بى شرمانه او را عميل و جاسوس مى خوانيد، اما بررسى دقيق تاريخ دو ساله گذشته به خوبى نشان مى دهد كه تنها و تنها رجل مصلح و فداكار و حق طلب فقط و فقط امام موسصدر بود و بس... براى اثبات مدعاى خود، مواقف مهم احزاب و امام را در دو سال گذشته مقايسه مى كنم... ابتدا كه جنگ داخلى شروع شد، امام موسى فوراً اعلام كرد كه اين يك توطئه اسرائيلى است و بايد به هر قيمت كه شده توطئه را عقيم كرد و آتش جنگ را خاموش نمود، درحالى كه احزاب شعار جنگ و كشتار مى دادند و امام را متهم مى كردند كه نمى خواهد بجنگد درحالى كه سابقاً شعارالسّلاح زينةالرجال را مى داده است و امروز همه مى دانند كه احزاب همه خطا رفتند، و امام موسى صحيح فكر مى كرد و غرق شدن در گرداب اين توطئه خطرناك به هيچ وجه به مصلحت مسلمانان نبود و مسلماً احزاب چپ در اين گرفتارى بزرگ نقش مهمى داشتند، و خون شصت هزار كشته و سيصدهزار مجروح مسئولين اين جنگ را رها نخواهد كرد، درحالى كه امام براى توقف جنگ حتى دست به اعتصاب غذا زد تا بتواند با استفاده از قدرت روحى، جلوى جنگ را بگيرد و تا مدتى گرفت.

    احزاب چپ و رهبرشان جنبلاط قرار عزل كتائب را صادر كردند، و امام مخالفت كرد و بعد اذعان كردند كه عزل كتائب به مصلحت نبود.

  5. #55
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    و بعد احزاب چپ و راست »قتل على الهويه«(82) را به راه انداختند، كه مسيحى هر مسلمانى را بكشد و مسلمان نيز هر مسيحى را در هر نقطه اى بكشد. آدم كشى به جرم دين! و چه جنايت بزرگى، و چه قدر خون هايى به ناحق ريخته شد. امام موسى سخت در مقابل »قتل على الهويه« ايستاد، مبارزه كرد و چه قدر فحش و تهمت از احزاب چپ شنيد. و ديديم كه قتل على الهويه به منفعت كتائب تمام شد، و همه مسيحيان را، دور كتائب جمع كرد و الزاماً هر مسيحى براى دفاع از جان خود، اسلحه به دست گرفت و ضد مسلمان ها وارد جنگ شد و قدرت بزرگى از مسيحيان به وجود آمد.

    جنبلاط و احزاب چپ شعار »اداره محلى« دادند و »مجلس سياسى« و »ارتش ملى« و »پليس توده اى« و وزارتخانه هاى مختلف ايجاد كردند تا لبنان را عملاً تقسيم كنند، امام موسى سخت مخالفت كرد و آن قدر ادامه داد تا تقريباً همه نيروهاى ملى از شعار »اداره محلى« دست برداشتند و از وحدت لبنان طرفدارى كردند.(83(

    احزاب چپ، به رهبرى جنبلاط شعار افراطى علمنه جدايى دين از حكومت را مطرح كردند و امام مخالفت كرد، و بعد از مبارزه ها، همه جناح ها اذعان كردند كه رأى امام صحيح بوده است و »علمنه سياسى« را كه شعار امام بود پذيرفتند.

    و بزرگ ترين مصيبت ظهور كرد و آن انفجار بين سوريه و مقاومت بود، جنبلاط و احزاب چپ سوريه را خائن و جاسوس مى گفتند و معتقد بودند كه كشتن سورى لازم تر از كشتن اسرائيلى است و شعار مى دادند كه اگر اسرائيل وارد لبنان شود بهتر است از اين كه سوريه وارد شود، و مى گفتند كسى كه عليه سوريه وارد جنگ نشود، به مقاومت فلسطين خائن است.

    اما امام معتقد بود كه هر انفجارى بين سوريه و مقاومت، يك مصيبت بزرگ براى مقاومت فلسطين و امت عربى است و به هر قيمت شده بايد جلوى اين انفجار را گرفت.

    و چه قدر امام به خاطر اين خط صحيح خود مورد هجوم قرار گرفت، و حتى بارها حياتش مورد تعرض واقع شد، و چه تهمت ها و ناسزاها و مصيبت ها كه تحمل كرد ولى خط منطقى خود را تغيير نداد، و بالاخره بعد از پافشارى هاى معجزه آساى او بود كه سوريه و مقاومت را آشتى داد و اين دوره جديد را كه مسلّماً به نفع مقاومت فلسطين و مسلمان هاست به وجود آورد و اين امرى است كه امروز همه مردم و حتى احزاب چپ به آن اعتراف مى كنند، ولى حتى يكى از آن ها اين قدر شرف و جوانمردى ندارد كه بيايد و از اين همه تهمت و فحش و هجوم به امام موسى معذرت بخواهد و به بزرگى امام اعتراف كند... مى بينيم كه همه حرف ها و پيشنهادهاى امام صحيح و منطقى بوده و احزاب و رهبران ديگر مرتباً موضع عوض كرده اند، و اجباراً به خطاى خود پى برده، شعارهاى خود را عوض كرده اند، ولى امام با روشن بينى و پيروى از ارزش ها و استقلال از قدرت هاى خارجى، و عدم قبول پول و اسلحه از دولت ها و قدرت ها، هميشه حق گفت و بر روى حق پافشارى كرد و به خاطر حق بزرگ ترين اهانت ها و تهمت ها و هجوم ها و حقد و كينه ها را تحمل نمود، ولى حتى يك لحظه از راه حق منحرف نشد، و حق را فداى مصالح و مصلحت و شرايط و ترس و تهديد و طمع نكرد...

    و اين انسان ارزش دارد، و اين رجل شايسته رهبرى ملت است، و به همين دليل مى بينيم كه بعد از اين همه تهمت ها و دشمنى ها و تبليغات زهرآگين عليه امام موسى صدرتنها شخصيتى كه محبوب و معبود اكثريت مردم است همان امام موسى است.(84

    جلسه در ميان شعارهاى پرشور مردم به نفع امام موسى صدر خاتمه يافت و حزبى ها فقط از من دعوت كردند كه جلسه ديگرى در آن شهر حاضر و براى آن ها سخن بگويم. من پذيرفتم ولى اهالى شهر رد كردند و گفتند اين ها اصلاً آدم نيستند كه تو خود را به سطح آن ها پايين بياورى و با آن ها بنشينى و آن ها را بزرگ كنى.

  6. #56
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    20 سپتامبر 1977


    برج شمالى صور
    جدال با پدر يكى از شاگردان مدرسه

    يكى از شاگردان خوب رشته مكانيك، در مرخصى ايام عيدفطر، به جاى آن كه به خانه برود رهسپار محور جنگ بِنتِ جُبَيل(85) شد تا دوش به دوش برادران خود در دفاع از خاك و شرف خود عليه اسرائيل و كتائب بجنگد.

    خانواده شاگرد از غيبت او ناراحت شده، به مدرسه مراجعه كردند، و او را نيافتند! بالاخره دريافتند كه فرزند آن ها به جنگ رفته است. با عصبانيت به مدرسه آمدند و مسئولين مدرسه را به باد ناسزا گرفتند. پدر شاگرد گفت من پسرم را براى درس به مدرسه فرستاده ام نه براى جنگ؛ و همه كتاب ها و لباس هاى او را برداشت و براى هميشه فرزندش را از مدرسه بيرون برد و من نيز با اخراج او از مدرسه موافقت كردم.

    دو هفته بعد پدر با چند واسطه بازگشت و گفت فرزندش از خانه گريخته و باز به محورهاى جنگ رفته است و خواهش داشت كه من وساطت و يا نصيحت كنم و پسرش را به خانه پدرش بازگردانم.

    براى من خيلى سخت و ناراحت كننده بود كه باز ببينم مردى جَبان و خودخواه فرزند شجاع و مسئولش را توبيخ و تكفير مى كند و به مدرسه اى كه اين چنين افكارى در مغز شاگرد گذاشته است ناسزا مى گويد.

    شروع به صحبت كردم و عقده هاى درونى خود را خالى نمودم، پدر شاگرد و واسطه ها را، به باد انتقاد گرفتم و گفتم آرزو مى كردم كه شرافت و احساس مسئوليت و حسّ فداكارى و ايمان جوانان شما كمى در پدران و بزرگان آن ها تأثير مى كرد و شما كمى از فرزندان از جان گذشته خود درس مى گرفتيد. جاى تعجب است كه فرزندان شما، با كمال رضا و رغبت، همه چيز خود را فدا مى كنند و با كمال رشادت، از شرف و كرامت وطن خود دفاع مى نمايند ولى شما پدران، به جاى آن كه خدا را شكر كنيد اين طور ديوانه وار، حق و حقيقت را به باد فحش مى گيريد.

    ما در مدرسه، كسى را به سوى جنگ نمى فرستيم و به هيچ وجه شاگردان را از كلاس درس بيرون نمى كشيم كه به محور جنگ بفرستيم. ولى شاگردان مى بينند كه مديرشان شخصاً به صحنه جنگ مى رود و فداكارى مى كند، بهترين استادان مدرسه به محورهاى قتال مى روند و پاس مى دهند، شاگردان مى بينند كه اين مدرسه فداييان زيادى، قربانى راه خدا كرده است، به ياد مى آورند كه بهترين استادان و شاگردان مدرسه به شهادت رسيده اند و عده اى ديگر، آثار جراحت جنگ را با خود حمل مى كنند، مدرسه اى كه مؤسس آن امام موسى، رمز طايفه و استمرار مبارزه حسينى است، مى بينند كه قهرمانان امل با صورت گردآلود، ولى اراده اى آهنين و گاهى بدن خون آلود به مدرسه مى آيند و مى روند، مى بينند كه هرچند گاهى يكى از قهرمانان اَمل به شهادت مى رسد و مراسم بزرگداشت شهيد در ميان چه شور و غوغايى از عشق و احترام و هيجان برگزار مى شود، مى بينند كه اكثريت مردم ذليل، ترسو، بى شخصيت و مصلحت طلب گريخته اند و صحنه را براى دشمن خالى كرده اند، مى بينند كه عده اى از احزاب افراطى، با پول و اسلحه اجنبى، تيشه به ريشه وطن و استقلال و سرنوشت خود مى زنند و از روى جهل و يا مصالح شخصى به ملت خود خيانت مى كنند. شاگردان اين مدرسه همه اين حقايق را مى بينند و مى فهمند و احساس مسئوليت مى كنند و به عنوان واجب كفايى وارد معركه مى شوند تا مسئوليت ميهنى و تاريخى و انسانى خود را به انجام برسانند. اينان خود به رضا و رغبت، با اراده و تصميم شخصى خود اسلحه به دست مى گيرند و به محورهاى جنگ مى روند و شهادت را با آغوش باز استقبال مى كنند تا راه صحيح و مستقيم را به همه نشان دهند تا عملاً مسئوليت و وظيفه را به همه مردم معرفى كنند و اگر به شهادت رسيدند با خون پاك خود مردم خفته، ذليل و مصلحت طلب را بيدار كنند.

    اين جوانان ارزنده ترين، مخلص ترين و پاك ترين شهره هاى تاريخ دراز و زجرآلود شيعه هستند و به حق شيعه حسين و على به حساب مى آيند. و پرچم شهادت حسينى را به دوش مى كشند، و راه پرافتخار رسالت ما را روشن مى كنند...

    و چه قدر سخت و ناراحت كننده است كه پدرانى مثل شما، چنين فرزندان پاك و ارزنده و از جان گذشته اى را توبيخ كنند! راستى كه ظلم و بى انصافى است، خدا شما را نمى بخشد، تاريخ شما را نمى بخشد، على شما را نمى بخشد، حسين شما را نمى بخشد و خون شهداى شيعه در خلال سال هاى ظلم و بدبختى شما را نمى بخشد.

    چه خوب بود اگر شما پدران، از اين فرزندان پاك و شجاع و از جان گذشته خود، درس شرف و كرامت و انسانيت مى گرفتيد و به چنين فرزندانى افتخار مى كرديد، و براى هميشه يوغ ذلت و اسارت و بدبختى را مى شكستيد و اين چنين در برابر دشمنان خود خوار و ذليل و بدبخت نمى شديد، برويد و مرا تنها بگذاريد، من از شنيدن سخنان شما شرم دارم، و نمى خواهم آدم هايى اين چنين بى انصاف و جاهل را ببينم. آنها نيز با عصبانيت و خجالت از مدرسه خارج شدند.

  7. #57
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    نوامبر 1977

    بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

    دوست عزيز و ارجمندم سيداحمد خمينى؛ سلام گرم و قلبى مرا بپذيريد. قبل از هر چيز اين ضايعه بزرگ را به شما تسليت مى گويم، و اميدوارم كه خداى بزرگ به شما صبر و تحمل و اجر دهد. من از راه دور قلبم و روحم با شماست و به شدت احساس هم دردى و وابستگى مى كنم، و اى كاش وجود من، مى توانست در تخفيف اين مصيبت، حتى به قدر پر كاهى مفيد و مؤثر باشد. اميدوارم كه شما با قدرت ضبط نفس و اراده قويتان بتوانيد در كنار پدر ارجمندتان از ناراحتى ها و غم ها و مصيبت ها بكاهيد، و بخصوص آلام او را قدرى تسكين دهيد. بايد به خواست خدا و قضاى او تسليم شد و همه چيز را از او دانست و به او توكل كرد. جمعه گذشته در شيّاح، جلسه يادبودى براى شهيد(86) توسط حركت محرومين گذاشته شد. )زيرا شيوخ مجلس شيعى مخالف بودند كه به نام مجلس گذاشته شود و جلسه بسيار باشكوهى بود. چندين هزار نفر شركت كردند و غلغله شده بود، و آقاى صدر نيز از اول جلسه حضور به هم رسانيد. سخنرانان نيز كولاك كردند، شاه را به حدى كوبيدند كه حد نداشت، و تجليل از مرجع خمينى محور كلام همه سخن وران بود، يكى از سخن رانان، انيس سويدان درباره فكر و فلسفه شيعه و تاريخ شيعه ضد ظلم و بالاخره مبارزات آقاى خمينى ضدشاه و پانزده خرداد و تبعيد او داد سخن داد و البته مطالب او را من شخصاً تهيه كرده بودم و او هم بى محابا همه را گفت! سخن ران دوم عبدالمجيد صالح بيش تر درباره شهادت صحبت كرد و سخن ران سوم شيخ محمد يعقوب جداً كولاك كرد و آن قدر حماسى حرف مى زد كه مردم نمى توانستند تحمل كنند و براى اولين بار در حسينيه - در يادبود شهيد - از شدت احساسات كف مى زدند!! و آقاى صدر مى خواست از كف زدن جلوگيرى كند ولى قادر نشد...

    خلاصه اى از سخنان آن ها را در روز يكشنبه گذشته توسط مسافرى براى شما فرستادم ان شاءاللَّه كه رسيده باشد.

    جزواتى از قدس را نيز فرستادم كه همه اش، مصاحبه با رهبران مقاومت فلسطين است از طرف نمايندگان اروپا و جالب است؛ زيرا افكار و نظرات جناح غيرچپى مقاومت را نشان مى دهد و ادعاهاى چپ نمايان راباطل مى كند.

    نوار صحبت متكلمين متأسفانه خراب شده بود. و از اين نظر خود سخنرانى ها را براى شما به عربى مى فرستم.

    وضع لبنان خوب نيست. خطر انفجار زياد است. سوريه نيز از داخل و خارج در خطر سقوط و تقسيم است و اگر سوريه سقوط كند، مسيحيان و اسرائيل پدر مسلمان ها را درمى آورند. بيروت متشنج است و كتائب(87) و احرار(88) دائماً تحريك مى كنند و مغازه هاى مسلمان ها را منفجر مى نمايند، و حتى گاهى مردم را خطف(89) مى كنند و عبور از محلات مسيحيان براى مسلمان ها امنيت ندارد. در جنوب هم اسرائيل به شدت قراء شيعى را مى كوبد و هزارهزار از مردم مى گريزند.

  8. #58
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    نوامبر 1977


    يادبود شهيد سيدمصطفى خمينى در لبنان
    براى يادبود شهادت مصطفى خمينى، حركت محرومين لبنان مراسم بسيار باشكوهى به پا كرد. در روزنامه رسمى حركت »رساله و امل« دعوت نامه اى براى احتفال به تاريخ 1977/11/11 ساعت 7 شب در حسينيه شياح اعلام گرديد. شور و هيجان عجيبى در شياح به چشم مى خورد، همه ديوارها و ستون هاى حسينيه با عكس هاى بزرگ حضرت آقاى آيت اللَّه خمينى مرجع بزرگ شيعيان، و اعلاميه هاى شهادت سيدمصطفى خمينى تزيين شده بود. دو صف منظم از مسئولين حركت محرومين در شياح از شركت كنندگان در احتفال استقبال مى كردند. هزاران نفر شركت كردند. در حسينيه جاى نشستن نبود، و انبوه جمعيت همه زواياى حسينيه را نيز پر كرده بود، و عده زيادى از مردم اجباراً در طبقه زير حسينيه جا گرفته بودند، قسمتى از حسينيه به زنان اختصاص داشت و عده زيادى از دختران حركت محرومين به چشم مى خوردند. از ساعت هفت بعدازظهر مراسم يادبود با تلاوت قرآن توسط شيخ سلمان شروع شد. آقاى سيدموسى صدر، رهبر حركت محرومين و رهبر شيعيان لبنان و عده اى از روحانيون نيز حضور به هم رساندند.

    بعد از تلاوت قرآن، عريف احتفال(90)، استاد فريدالغول با حماس و شور زايدالوصفى مراسم را با اسم مرجع بزرگ شيعه آقاى خمينى و مبارزات حق طلبانه اش ضدظلم و استبداد و استعمار شروع كرد و براى طلب رحمت از همه خواست كه يك دقيقه به پا بايستند و سكوت كنند و فاتحه بخوانند. آن گاه رشته سخن را به استاد انيس سويدان داد.

    انيس سويدان در مقدمه سخنش به زيربناى تفكر شيعه اشاره كرد كه بر عدل و عدالت تكيه مى كند و همه فعاليت هاى خود را حكومت بر محور عدل متمركز مى نمايد، و اولين ضرورت يك حكومت صالح را عدالت مى شمرد، و عدل را بزرگ ترين و مهم ترين شرط لازم براى تكامل انسان و اجتماع مى داند، و همين ضرورت و اهميت عدل و عدالت، در حكومت اسلامى به صورت امامت تجسّد مى يابد. امام بايد داراى شرايطى باشد كه اهم آن عدل و عدالت است و از اين جا عدل و امامت به عنوان زيربناى تفكر شيعه ظهور پيدا مى كند، كه در طول تاريخ پردرد و افتخار شيعه نمايان است.

    و مى بينيم كه در طول تاريخ، شيعيان با هر نوع ظلم و ستمى مبارزه مى كنند و هر حكومت جابرانه اى را رد مى نمايند، و اين رفض تاريخى عليه خلفاء و زمام داران ظالم و حكام فاسد، بزرگ ترين خصيصه شيعيان بوده است. سرتاسر تاريخ شيعه را، مبارزات خونين و شهادت ها تشكيل داده است.

    در قرن حاضر، شاهد مبارزات و فداكارى هاى بزرگان شيعه ضداستبداد و استعمار بوده ايم، ولى بزرگ ترين چهره اى كه در عصر حاضر، نماينده واقعى روح شيعه و مظهر مبارزه بى امان ضدظلم حكام و رفض استبداد و استعمار است، حضرت آيت اللَّه روح اللَّه خمينى، مرجع عالى قدر شيعيان است. او كسى است كه در مبارزات خود، مدرسه جديدى به وجود آورده است و روحانيت را از زاويه مسجد، به معركه اجتماع كشانده و براى اولين بار، بين روحانيون و روحانيت و جوانان روشنفكر مبارز، وحدت فكرى و عملى ايجاد كرده است. بر اثر مبارزات آيت اللَّه خمينى، گروه گروه از مردم ايران وارد صحنه مبارزه شدند، سازمان هاى انقلابى به وجود آمد، و حتى روحانيت شهداى زيادى داد، كه براى نمونه شهيد آيت اللَّه غفارى را مى توان نام برد كه زير شكنجه رژيم شاه جان داد، و حضرت آقاى طالقانى را ذكر كرد كه هنوز در اسارت گاه رژيم زندانى است. در حال حاضر ده ها هزار از مردم آزاده ايران، كه در بين آن ها عده زيادى از روحانيون هستند در زندان به سر مى برند. آن گاه به قيام پانزده خرداد اشاره كرد، كه مرجع خمينى عليه كاپيتولاسيون برخاست، و سخنرانى هاى جامع و تكان دهنده او، رژيم را به وحشت انداخت. تظاهرات صدهزار نفرى مردم در ايام محرم، شاه را در معرض سقوط قرار داد، رژيم شاه، حضرت آيت اللَّه خمينى را به زندان انداخت، و تظاهرات مردم به درجه انفجار رسيد. ارتش شاه با فرمان آتش، به قصد كشت مردم را به گلوله بست و بيش از پانزده هزار نفر به شهادت رسيدند.

  9. #59
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    آيت اللَّه خمينى بعد به تركيه تبعيد شد، و آن جا در معيت فرزند ارشدش سيدمصطفى يك سال دربند بود، و بر اثر تظاهرات دانشجويان ايرانى در خارج و حتى در تركيه، و فشار مجامع بين المللى، تركيه از قبول آيت اللَّه خمينى دربند معذرت خواست و حضرت آيت اللَّه خمينى به نجف اشرف، عراق منتقل شدند، و از آن جا مبارزات مردم ايران را ضدرژيم استبدادى شاه رهبرى مى كنند. مرجع خمينى هم چنين مظهر مبارزه با صهيونيسم و اهداف فاشيستى اسرائيل در خاورميانه است و هميشه مردم را در مبارزه عليه اسرائيل و دفاع از انقلاب فلسطين دعوت كرده است.

    استاد انيس در آخر سخنش به شهادت سيدمصطفى اشاره كرد، كه رژيم ايران براى خاموش كردن اين مبارزه و ضربه به مرجع عالى قدر شيعه، دست به چنين عملى زده است. و بدون شك، وجود چنين فرزند برومندى در كنار پدرى مبارز و تبعيدى، نعمتى بزرگ بوده است و فقدانش ناراحت كننده است و سپس از خدا براى آيت اللَّه خمينى صبر و سلامت مسئلت كرد، و پيروزى او را در مبارزات حق طلبانه اش خواستار شد.

    آن گاه عريف احتفال، مجدداً عباراتى حماسه انگيز گفت و سخنران دوم، استاد عبدالمجيد صالح را به منبر دعوت كرد. عبدالمجيد صالح، با عباراتى شيوا و هيجان انگيز در فلسفه شهادت، سخن گفت و شهادت بزرگان شيعه، از حسين)ع( را تا شهادت دكتر على شريعتى و شهادت سيدمصطفى خمينى همه را حلقه هايى از يك زنجير طولانى تكامل و مبارزه در راه حق و عدالت به شمار آورد، آن گاه به جنوب لبنان اشاره كرد و ظلم و جنايتى كه بر آن مى رود، هجوم اسرائيل، توطئه سياستمداران و صدها هزار آواره بدبخت در آستانه زمستان، بى مسكن و بدون ابتدايى ترين وسايل حيات، جنوب خون آلود، جنوب زجركشيده، جنوبى كه اكثريتشان را شيعه تشكيل مى دهد و منطقه تاريخى جبل عامل در آن قرار دارد، جبل عاملى كه مهد علم و تمدن شيعه بوده است، سرزمين ابوذر غفارى، سرزمين علماى بزرگ، خاك مقدسى كه خون هاى زيادى را در سينه خود جاى داده است، سرزمينى كه هجرت نمى شناسد جز به دو صورت:

    1- هجرت به سوى خدا 2- هجرت به سوى شهادت!... از ايران تا نجف و جنوب لبنان همه جا كربلاست، و از شهداى جنوب لبنان تا سيدمصطفى خمينى و دكتر على شريعتى همه حلقه هاى يك زنجيرند... و بالاخره، سخنران، كلام خود را با فاتحه اى به روح شهيد خاتمه داد. آن گاه عريف احتفال، ضمن توجه به درد و ستمى كه بر جنوب مى رود، و تشويق مردم به مقاومت و مبارزه، سخنران سوم، شيخ محمد يعقوب را معرفى كرد و شيخ در ميان هيجان بيش از حد مردم به منبر رفت.

    شيخ محمديعقوب، بعد از سلام و صلوات و فاتحه، در بزرگداشت سيدمصطفى خمينى و بخصوص مبارزات پى گير مرجع شيعه، حضرت آيت اللَّه خمينى مطالبى بيان داشت، و نقش تاريخى رسالت و زنجير تكاملى مبارزه و شهادت را از اول تاريخ تا به امروز تشريح كرد، و با ياد بزرگداشت دكتر على شريعتى و بعد سيدمصطفى خمينى، رابطه بين مردم ايران و شيعيان لبنان را اعلام داشت.

  10. #60
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    سپس به جنوب خونين اشاره كرد، و به فداكارى شهادت فداييان امل در جنوب در مقابل اسرائيل و كتائب، براى حفظ كرامت و شرف شيعه، و براى دفاع از جبل عامل، ضدظلم و صهيونيسم و امپرياليسم...

    آن گاه خطاب به مرجع خمينى گفت: از جنوب خونين، از ميان شيعيان فلك زده و آواره، به تو كه مرجع شيعيان هستى خطاب مى كنم و طلب كمك مى نمايم كه سرنوشت خونين اين مردم ستم كشيده را فراموش نكنى...

    سخنرانى مفصل شيخ محمد يعقوب آن قدر هيجان آميز و حماسه انگيز بود كه چندين بار جمعيت انبوه حسينيه به شدت ابراز احساسات كردند و حتى بى اختيار كف زدند و گاه گاهى از گوشه و كنار فرياد اللَّه اكبر بلند مى شد و گروهى ديگر سرودى هيجان انگيز مى خواندند، شور و هيجان همه شنوندگان را بى تاب كرده بود، عده اى اشك مى ريختند، دسته اى كف مى زدند، گروهى فرياد مى كشيدند. سالن بزرگ حسينيه مى لرزيد و در مردم حالتى به وجود آمده بود كه كاملاً بى سابقه بود.

    سپس شيخ سلمان مجدداً قرآن خواند و جلسه تاريخى بزرگداشت شهيد سيدمصطفى خمينى به پايان رسيد.

    آن چه در اين احتفال بزرگ قابل ذكر است، آگاهى جوانان حركت محرومين از رويدادهاى ايران و علاقه آن ها به سرنوشت مردم ستم ديده ايران و ابراز هم دردى و هم بستگى مبارزاتى بين شيعيان لبنان و مردم ايران بود، و بخصوص تجليل زايدالوصف از مرجع خمينىكه در لبنان ناشناخته بود و شناخت عمق تأثير دكتر على شريعتى در افكار و قلوب جوانان روشنفكر و مسلمان لبنان. ژانويه 1978

    خدايا، در دنياى انسان ها، آدمى بزرگ تر و كامل تر و بهتر از على)ع( نمى شناسم، ولى حتى او را در مبارزات حيات پيروزى نبخشيدى و حكومت عدل و دادش را زير تازيانه هاى ظلم، ستم و فساد معاويه خرد كردى، و اجازه ندادى كه نهال عدل و آزادى و انسانيت بشكفد، و حكومت حق لااقل به دست على بر ظلمت كفر، جهل و ظلم پيروز گردد... هيهات من چه مى گويم؟ چه انتظار بى جايى دارم؟ چه آرزوهاى شگفت، چه ادعاهاى عجيب!

    مگر محمد)ص( پيروز شد؟ با آن رسالت خدايى، با آن همه فداكارى ها و بعد از آن همه مبارزات سخت و پيروزى هاى خيره كننده بالاخره به كجا رسيد؟ مگر نه اين كه قلدران و ستمگران آمدند و به نام محمد)ص( حكومت هايى ظالمانه نظير قيصر و كسرى به پا كردند، و بهترين و ارزنده ترين نمونه هاى مكتب محمد)ص( را به خاك و خون كشيدند؟

    حسين، سرور شهيدان، بهترين ميوه باغ رسالت و امامت، اين چنين ظالمانه به خاك و خون غلطيد زيرا شخصيت پاك و انسانى او براى نظام جبار و فاسد و ظالم يزيد قابل هضم نبود.

    در طول تاريخ دراز و پردرد شيعه، مدام شاهد قربانى شدن بهترين ميوه هاى تكامل و ارزنده ترين آزادمردان اجتماع بوده ايم.

    و امروز نيز، صحنه پرشورى از نبرد حق و باطل در مقابل ما قرار دارد، كه قهرمانان حق و عدالت در اين معركه خونين، فداكارى ها مى كنند و افتخارات بزرگى كسب مى نمايند... اما

    اما مى توان انتظار داشت كه ما پيروز شويم و هماى پيروزى بر ما سايه بيفكند، و ديو ظلم و كفر به زانو درآيد، و عدل و عدالت بر اجتماع دامن بگسترد، و پرچم پرافتخار على)ع( كه با خون پاك حسين)ع( رنگين شده است بر فراز تاريخ به اهتزاز درآيد؟ هيهات!
    من چنين اميدى ندارم، زيرا تاريخ و فلسفه و واقعيت غير از اين نشان مى دهد. ما به پيش مى تازيم، تا عروس شهادت را در آغوش بگيريم نه به اميد آن كه پيروز شويم.

    ما مبارزه مى كنيم، تا در قربان گاه عشق، عالى ترين تجلى فداكارى و پرستش را عملاً نشان دهيم نه آن كه دست آوردهاى مادى حيات، ما را فريفته باشد.

    ما به سوى خدا مى رويم تا از همه فرآورده هاى مادى عالم بى نياز گرديم، نه آن كه خدا را وسيله رسيدن به مصالح شخصى خود كنيم.

    بنابراين در كشمكش زندگى، به سوى پيروزى چشم ندوخته ام و به هيچ كس اميدى نداشته ام و هيچ گاه سعى نكرده ام كه پاكى و لطافت قلبى خود را، فداى پيروزى و نجات كنم.

    منى كه از همه چيز گذشته ام و حتى اميد خود را از پيروزى قطع كرده ام، ديگر دليلى ندارد كه در برابر نظام ها و قدرت ها، فشارها، تهديدها و تطميع ها به زانو درآيم، من از همه چيز آزاد شده ام و پاكى و لطافت خود را به هيچ چيز حتى به نجات و پيروزى نمى فروشم.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •