جبر و اختيار در اصطلاح روانشناسي. آنچه که در بارة جبر و اختيار بيان شد، معاني لغوي بودند، ولي در اصطلاح روانشناسي مانند مباحث مطرح در علوم ديگر سخن از اين است که آيا انسان در کارهاي خويش توان تصميم گيري دارد يا خير يا به عبارت ديگر: «منظور از اختيار در اينجا نوعي توانايي رواني ويژة انسان است که شخص بر اساس آن ميتواند در قلمرو خاصي، تاثيرات زيستي و محيطي را تحت تسلط خويش درآورد و با گزينش خود، رفتار و مسير رشد خويش را آگاهانه انتخاب نمايد.» جبر از نظر معنا در مقابل اختيار قرار ميگيرد.
به بيان ديگر در مسئلة جبر و اختيار سخن در اين است كه ماهيت انسان چگونه است «يكي از موضوعات اساسي كه تصور از ماهيت انسان را روشن ميسازد به مجادلة قديمي بين ارادة آزاد و جبر گرايي مربوط ميشود. نظريه پردازان هر دو طرف، سؤالهاي زير را پرسيدهاند: آيا ما هشيارانه جريان اعمال خود را هدايت ميکنيم؟ آيا ميتوانيم به صورت خود انگيخته، جهت افکار و رفتار مان را انتخاب کنيم و به صورت منطقي از بين چارههاي موجود آنها را بر گزينيم؟ آيا ما آگاهي هشيار و درجهاي از خود گرداني داريم؟ آيا ما بر سرنوشت خود حاکميم يا قربانيان تجربة گذشته، عوامل زيستي، نيروهاي نا هشيار يا محرکهاي بيروني هستيم، عواملي که کنترل هشياري بر آنها نداريم؟ آيا رويدادهاي بيروني آنچنان شخصيت ما را شکل دادهاند که قادر به تغيير دادن رفتارمان نيستيم؟»
اينها سؤالهايي هستند که تا گرايش انسان به جبر و اختيار مشخص نشود، پاسخ دادن به آنها مشکل است.
محيط و وراثت
تعريف محيط.:
هر آنچه كه بيرون از انسان است و بر انسان احاطه دارد، محيط به حساب ميآيد. در تعريف محيط ميگويند: «محيط... شامل تمامي متغير هاي خارج از وجود فرد ميشود كه از آغاز باروري و انعقاد نطفه تا هنگام تولد و سپس تا مرگ، انسان را دربر گرفته و بر او تأثير میگذارد يا از وی تأثير میپذيرد.»
تعريف وراثت.
وراثت صفاتي است كه از پدر و مادر، از طريق ژن موجود در کروموزوم، به انسان منتقل ميشود و شخصيت انسان را ميسازد.[12] و يكي از عوامل بسيار مؤثر بر انسان محيط و وراثت است زيرا در ديد ظاهري انسان چنين ميپندارد كه انسان هر آنچه دارد از محيط و وراثت است زيرا كمتر كسي را ميتوان يابيد كه بر خلاف محيط و جو حاكم رشد كند در برخي از چيزها آنچه كه محيط بر انسان تحميل ميكند چارهاي ندارد مگر آنكه آن را پذيرا شود و محيط نيز از رحم مادر آغاز ميگردد تا شامل جامعه، مدرسه و حتي آب و هوا ميشود.
اين باور كه سازندة شخصيت انسان، محيط، فرهنگِ حاكم و وراثت است، در علم كلام و روانشناسي مطرح بوده و بحثي است كه از شرق تا غرب عالم دامن گسترده است و بسياري پذيرفتهاند كه انسان پروردة همان محيط و وراثت است؛ روسو ميگويد: «تمام آنچه را كه هنگام تولد نداريم و در بزرگي احتياج پيدا خواهيم كرد، به وسيلة تربيت به دست ميآوريم. اين تربيت را ميتوان يا از طبيعت يا از آدميان يا از اشيا فرا گرفت، توسعة داخلي قوا و اعضاي بدن پرورشي است كه از طبيعت ميگيريم. تربيت آدميان به ما ياد ميدهد كه چگونه بايد از اين توسعة قوا استفاده نمود آنچه را كه به واسطة آزمايش چيزهايي كه ما را احاطه نموده و بر ما تأثير دارد ميآموزيم، تربيتي است كه اشيا به ما ميدهد بنابراين هريك از ما به وسيلة سه استاد تربيت ميشود.»
شكي نيست همان گونه كه آب و هواي سالمِ محيط زيست، بر مزه و طعم ميوههاي درختان و رنگ چهره اثر ميگذارد، بر اخلاق، آداب و تربيت نيز اثر گذار است و به عيان ديده ميشود كه وراثت و محيط، اثر عميقي بر انسان دارد و او را به سوي راه و رسم حاكم بر محيط ميكشاند، كودك از سنين سه سالگي تا دوران تثبيت شخصيت، بيشتر از هر دوره از محيط تاثير ميپذيرد چنان كه در گويشهاي زباني، عملكردها، رسوم و عادات و... ميتوان ديد،
بنابراين محيط سالم، انسانِ سالم به بار ميآورد،
ه نحوي قبول تاثير محيط بر انسان است. ولي با همة اينها، محيط و وراثت يكه تاز ميدان نيستند، در نهايت، انسان در گرو اعمال خويش است و سرنوشت او به دستش رقم ميخورد. در ذيل برخي از دلايل را ياد ميکنيم.
1. تلاش مصلحان
خداوند براي هدايت بشر در هر زماني پيامبراني را فرستاده است و قرآن ميفرمايد: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[15] و ما تا پيامبري بر نينگيزيم، به عذاب نميپردازيم.
اگر محيط و وراثت انسان را در حد مجبور بودن قرار ميداد، اين فرمايش خداوند معني نداشت و در عين حال فرستادن پيامبران نيز بيهوده بود چنانکه در كلام اسلامي در بحث جبر و اختيار، اين مسئله مطرح است كه، محيط و وراثت تا چه حد بر انسان تاثيرگذار است، آيت الله سبحاني در كتاب الهيات چنين مينگارد: «شكي نيست كه اين عوامل (محيط، وراثت و فرهنگ) در ساختار شخصيت انسان تأثير دارد، ليكن اين تاثير به حدي نيست كه اختيار را از انسان بگيرد، زيرا اگر چنين باشد، تلاش مربيان و عملكرد مصلحان بيهوده خواهد بود.»
از اين رو اختيار انسان بر وراثت و محيط حاكم ميشود، انسان با اختيار ميتواند، بسياري از صفات رذيله را از خود دور كند. اگرچه مشكلات و رنجهاي فراوان دارد.
2. تاثير محيط و وراثت در برخي از افعال
انسان داراي افعال گوناگون و متفاوتي است که در برخي از افعال و ساختار، ارادة انسان هيچ دخيل نيست بلکه يا تابع وراثت است، يا تابع محيط از اين رو برخي، صفات جسمي و روحي انسان را تقسيم كردهاند به صفات قابل تغيير و صفات غير قابل تغيير كه در قسمت غير قابل تغيير مانند رنگ چشم و صفات روحي همچون حماقت، جنون و... را متاثر از وراثت دانستهاند كه قابل تغيير نيست ولي انسان در بسياري از صفات مختار است مانند شجاعت، سخاوت، بخل، ترس و... که همه تا حدي در اختيار خود او است. و انسان در اين موارد مختار است نه مجبور. از اين رو اصل وراثت منافات با اختيار انسان در تعيين سرنوشت ندارد. و زمينهها را فراهم ميسازد. آنچه که از محدودة اختيار انسان بيرون است نه سبب امتياز است و نه خداوند به سبب آن او را ثواب و عقاب ميکند بلکه ملاک برتري در اسلام تقوا است که امري است اختياري خداوند در بارة ملاک برتري ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[18]؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زني آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يکديگر شناسايي متقابل حاصل کنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بيترديد، خداوند داناي آگاه است.
انجام تکاليف و تقوا داشتن و نداشتن، در اختيار انسان است. اگرچه محيط در سهولت فراگيري و سختي آن تاثير دارد اما در اصل انتخاب آن بي تاثير است اين خود انسان است که بايد با اراده مسير خويش را تعيين نمايد نه محيط و وراثت.
3. محيط و وراثت به عنوان علت ناقصه
امروزه در روانشناسي نيز تاثير محيط و وراثت را به گونهاي ديگري طرح ميكنند، و ميگويند: «در حقيقت، ويژگيهاي رواني، حاصل كنش متقابل بين وراثت و محيط هستند. امروزه ديگر از مشاجرة قديمي وراثت در مقابل محيط سخن نميگويند و به جاي آن پژوهشگران ميپرسند چگونه وراثت توانمنديهاي فرد را محدود ميسازد؟ و يا شرايط مساعد و نامساعد محيطي تا چه اندازه مي توانند توانمندي ارثي را تغيير دهند؟»
همان گونه که شرايط محيطي و ارثي در تعامل است و آن دو به عنوان عوامل معده براي همديگر پذيرفته ميشوند، نه به عنوان علت تامه؛ در ساختن شخصيت انسان نيز محيط و وراثت به عنوان علت معده مطرح است نه علت تامه بلکه علت تامه ارادة انسان است؛ بنا بر اين تاثير محيط و وراثت در حد علت تامه نيست و در حد علت ناقصه ميتوان آن را پذيرفت. که در اين صورت اختيار از انسان سلب نميشود.
نتيجه
نتيجه اين است که انسان تحت تاثير محيط و وراثت قرار ميگيرد ولي اصل کاره و اداره گر انسان، همان ارادة او است نه محيط و وراثت. زيرا محيط و وراثت به عنوان علت معده و ناقصه مطرح است نه به عنوان علت تامه. افزون بر اينکه اگر انسان مجبور باشد، تلاش مربيان و مصلحان و فرستادن پيامبران بيهوده خواهد بود.