تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 9 اولاول 123456789 آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 81

نام تاپيک: همه پرسی: آیا از رشته تحصیلی خود راضی هستید؟! (دبیرستان-هنرستان-دانشگاه و ...)

  1. #41
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    پس چرا درس مي خوني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!

  2. #42
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    بله چه چورشم . ساخته شدم براي رشته رياضي فيزيك

  3. #43
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    بله چه چورشم . ساخته شدم براي رشته رياضي فيزيك

  4. #44
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,568

    پيش فرض

    یهنی می خوای چی کا کنی آقا مجید؟
    کاریش نمیخوام بکنم!شوخی کردم.

    بچه خوبیه

  5. #45
    در آغاز فعالیت atash sorkh2's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    2

    پيش فرض واقعا " واقعا "

    با عرض سلام خدمت داش داریوش گل گلاب . عارضم خدمت شما و دوستان عزیز که ما که نه بچه مایدار بودیم و نه شکر خدا فقیر با یک پدر و مادر بی سواد دیگه نباید انتظار بره که ما دنبال رشته خوب و به قول با کلاسا دنبال هدف و استعداد درونی خودمون رفته باشیم . البته خدا خیلی با من بود و واقعا رشته ای رو رفتم (بطور تصادفی) که می بینم واقعا دوسش دارم . من تو هنرستان و دانشگاه رشته طراحی و نقشه کشی صنعتی رو خوندم . حالا این چند خط رو براتون نوشتم که ببینید ما چطور انتخاب رشته کردیم و چطور به قول معروف آینده خودمون رو رقم زدیم . با اجازه دوستان عزیز . یا علی

  6. #46
    کاربر فعال طراحی وب DaRiOuShJh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تـهران - امانیه
    پست ها
    10,541

    پيش فرض

    این تایپیک رو زدی نمک به ضخمم بپاشین.
    می خوام داستان 6 سال اخیر زندگیمو براتون تعریف کنم . بخونید عبرت بگیرید.
    سوم راهنمایی رو با معدل 19.25 به پایان بردم. تو مدرسه غیرانتفاعی بودم. فکر نکنید چون غیرانتفاعی بوده کمکم کردن و از این تیپ حرفا ... امتحان نهایی بود. خلاصه بچه درسخون فامیل شده بودم و کلی حال میکردم . وقت ثبت نام دبیرستان شد که فکر میکنم اون زمان بود که بزرگترین حماقت زندگیمو کردم . رفتم دبیرستان دولتی ..... منی که تو راهنمایی اصلا نمی دونستم میشه از مدرسه جیم زد و تا اون زمان حتی سابقه نداشت که یه زنگ معلم نیاد پام به جوی از هفت دولت آزاد باز شد (مثلا خیر سرشون بهترین دبیرستان شهر هم بود) ماه اول گذشت . همه چیز عادی بود
    بعد از یه ماه و نیم 4 تا رفیق فابریک پیدا کردم . چشمتون روز بد نبینه اولین تجربه جیم زدن هیچ وقت یادم نمیره
    زنگ دوم تموم شد ساعت بعدش زیست داشتیم یکی از رفیقام گفت حسش نیست بچه ها بیان بریم من گفتم اوسکل کجا بریم هنوز یه زنگ مونده طرف برگشت گفت برو بابا من که حوصله ندارم میرم خونه اون یکی دوتا هم راه افتادن دنبالش که برن من کیفمو با خودم نبردم نمی خواستم جیم بزنم گفتم برم ببینم کجا و چطور میرن دیدم رفتن تو دستشویی قایم شدن تا بعد از اینکه زنگ تفریح خورد ملت رفتن سر کلاس و در مدرسه رو باز کردن بزنن به چاک.
    در آخرین لحظات زنگ تفریح بود که یکیشون یه پیشنهاد داد که واقعا نمیشد ردش کرد . گفت بیا یه فلافل مهمون من.
    با سرعت صوت (نمیگم سرعت نور چون جایز نبود) رفتم کیفمو برداشتم چپیدم تو دستشویی. خلاصه سرتون و به درد نیارم اون روز بعد فلافل خودن زود رفتم خونه یه خالی برای خونه بستم و نشستم پای تلفن . از استرس داشتم میمردم .پیش خودم می گفتم آلآنه که زنگ بزنن. ساعت 3 ظهر شد دیدم خبری نیست. خیالم راحت شد . صبح روز بعد هم با همون استرس رفتم مدرسه دیدم خبری نیست خلاصه کشف کردم که عجب هتلی تشریف آوردم . از اون به بعد بود درصد جیم زدنام سیر صعودی پیدا کرد . ولی خداییش چه حالی می کردیم یعنی زندگی می کردیم.
    سال اول تموم شد معدل کشید رو 16 وای عجب فیلمی با خانه داشتم . یادمه تو تابستون 9 جلسه ماهی 3 جلسه
    به پیشنهاد عمم به مشاوره تحصیلی برده شدم. طرف چرت و پرت میگفت ولی من به اهل بیت میگفتم خیلی روم تاثیر داشت. آقا سال دوم رفتم رشته ریاضی فقط به این دلیل که بالاترین نمره سال اولم ریاضی بود 18 گرفته بودم
    حداقل برای این نمرم عشق میکردم. آقا سال دوم بدتر از سال اول تازه داشت چشم و گوشمون هم بازی میشد و یواش یواش متوجه دخترای دور و ورمون هم شدیم که کاش نمیشدیم ........ که کاش نمشدیم . از ابتدای سال دوم
    با سه مورد آشنا شدم که مسیر زندگیمو تغییر دادن که عبارتند از :
    1- فوتبال (البته تماشای فوتبال)............ 2- بازی های رایانه ای ................ 3- هالیوود
    اوضاع خیلی بد شده بود از اون بچه درسخون به یه بچه شب امتحانی تبدیل شدم . البته ناگفته نماند الان خاطرات اون دوران رو حاضر نیستم با هیچی عوض کنم. ولی به هر حال ................. می تونست زندگی الان من بهتر از اون چیزی باشه که هست.
    جونم براتون بگه سال دوم رو با معدل 14 پشت سرگذاشتم. سال سوم کمی به خودشناسی رسیدم . قید دختر رو
    به طور کل زدم طوری که هنوز هم کسی که شایسته من باشه رو پیدا نکردم. (یکی نیست بگه آقا پیاده شو با هم بریم ) ولی نتونستم از اون سه مورد دل بکنم . جیم زدنامو قطع نکردم ولی کمش کردم . کمی بیشتر درس خوندم.
    سال سوم هم با معدل 13 و خورده ای تمام کردم.
    رفتم پیش دانشگاهی . البته تابستون مثل خیلی از هم قطاریام تقریبا تمام دروس کنکور رو به جز بینش کلاس رفتم.
    بدجور تو مود درس خوندن واسه دانشگاه رفته بودم تو تابستون روزی 10 ساعت درس خوندم اینطوری بود که تصمیم
    گرفتم پیش دانشگاهی غیر حضوری بگیرم که فکر کنم دومین حماقت بزرگ زندگیم بود. از آبان به اینور بود که نمیدونم
    چی شد درس خوندن رو بوسیدم گذاشتم کنار رفتم پی اون سه مورد ..... بیشتر از این ناراحتم که اکثر وقتم رو تو خونه بودم و درس و ول کردم. اون سال ملی که رتبه شرم آوری داشتم آزاد هم کاردانی برق قبول شدم. گفتم بابا این سال میخونم رشته بهتر قبول میشم. سال دوم هم اولش رو سفت و سخت گرفتم وسطش ولش کردم . بعد از عید
    سال دوم تازه با مبحث مهمی به اسم خدمت سربازی آشنا شدم. رفتم نظام وظیفه گفتن دوسال میتونی پیش بخونی اگه نرفتی دانشگاه بیا برات یک سال دیگه تمدیدش میکنیم . منم خوشحال و با فراقت بال اون سال کنکور رو دادم نتایج درست مثل سال قبل شدو به همه گفتم من طرح سه ساله برای کنکور داشتم دیگه سال سوم می خوام کاری کنم که همه کم کاریام و جبران کنم و از این تیپ حرفا . با توجه به تجربه دو ساله خودم تابستون زیاد به خودم فشار نیاوردم چون رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود رو عملا درک کرده بودم. شهریور رفتم نظام وظیفه برای تمدید تاریخ اعضام. چشمتون روز بد نبینه گفتن قانون تمدید منحل شده آذر باید بری آش خوری. تازه اون زمان بود که فهمیدم عجب انسانی بودم من . تا اواخر مهر فقط از خدا میخواستم یه فرصت دیگه بهم بده . تاره فهمیدم زندگی یعنی چه . این اتفاق زندگی منو از این رو به اون رو کرد نه تنها در مورد درس بلکه تو تمام ابعاد زندگی دیدم عوض شده بود . آرش سابق نبودم . بلاخره مثل اینکه خدا دلش به رحم اومد و یه بنده خدایی که مدیر یه پیش دانشگاهی غیرانتفاعی بود به پستم خورد و با یکسری راه و روش خاص کاری کرد که من یکسال دیگه بتونم درس بخونم
    (هرکی خواست تا روش رو براش بگم) خلاصه اون سال که سال گذشته بود رو درس خوندم البته نه در حد سراسری
    فقط می خواستم رشته مورد نظرم یعنی برق الکترونیک رو تو شهر خودم قبول بشم که کار آسونی نبود چون ترازش 6300 بود. درس خوندم و کنکور دادم و از اونجا که آدم بدشانسی هم هستم تراز دانشگاه آزادم 50 تا بیشتر از تراز آخرین فرد قبول همون رشته بود یا به عبارتی 4 نفر رتبه من با رتبه آخرین فرد قبول فاصله داشت. خیلی ناراحت شدم
    ولی این آرش آرش دوسال قبل نبود که به خاطر این شکست خودشو ببازه. انتخاب دوم که مهندسی مکانیک ماشین آلات کشاورزی بود رو قبول شدم . الان ترم اولم و اصلا نمی خوام اشتباهات گذشتم و تکرار کنم و روزی حسرت زمان از دست دادم رو بخورم. از رشته ای که قبول شدم راضی هستم البته نمیشه نظر قطعی داد باید دو سه ترم بگذره بعد ببینم دوسش دارم یا نه. البته یه نمیچه امیدی هم به تکمیل ظرفیت احتمالی دانشگاه آزاد دارم که شاید بتونم الکترونیک قبول بشم ولی باز خدا رو شاکرم به خاطر چیزی که الان هستم چون می تونست وضعم بدتر از این هم باشه.
    این بود داستان زندگی من
    با تشکر
    آرش
    ممنون آرش جان
    خیلی جالب و همینطور همراه با نکاته عبرت آموز بود

    چند مورد هم با اجازه از متن من دربارشون نظر بدم:

    1.
    زندگی پایانه این 3 حرف است:

    1- فوتبال (البته تماشای فوتبال)............ 2- بازی های رایانه ای ................ 3- هالیوود

    البته این 3 تا فرق داره برایه هرکی

    2.

    یکی نیست بگه آقا پیاده شو با هم بریم
    اتفاقا من هستم
    میگم پیاده نشو واستگاه ایستگاهه بعد منم سوار شم با هم بریم

    این موضوع هم مثله هر چیزه دیگه به طرزه فکر و ... یه شخص بستگی داره

    3.

    منم اولین فرارم از مدرسه ساله اوله دبیرستان بود
    البته دبیرستانه ما به مراتب بدتر بود و با توجه به اسمش که "کلانتری" بود و محله یه فوقه خفنش و بچه هایه خفن ترش (موادی، چاقو کش و ... اونم در ملا عام) اینجوریا بود

    جاتون خالی دوره دبیرستان هم حدودا به ارتفاعه یه متر علاوه بر ارتفاعه دیوار (که فک کنم اونم اندازه یه طبقه دومه یه خونه بود!!!) سیم خاردار کشیده شده بود

    منم بعداز گشتن با دوستانه ناباب با اونا نم نم تصمیم به فرار گرفتم و شیوه یه فرار به این گونه بود که از رو بوفه میرفتیم بالا (اخراییه زنگ تفریح) بعد با قلاب گیری و ... به سختی میرفتم رو دیوار بعد با احتیاط و ... باید دوره دیوار رو بغله سیم خاردار ها میزدیم تا به نقطه یه ضعیف میرسیدیم که توشطه زندانی ها (ببخشید دوستانه فراریه قبلی) با سیم چین بریده شده بود
    یه جاش هم باید از جلویه دفتره ناظم ها میگزشتیم که دیگه باید تهه شانس رو میاوردیم

    در انتها هم از بالایه دیواره به همون بلندی که اشاره ککردم باید میپریدیم( البته از رویه سیم خاردار ها و در تهایته نبود توازن و ...)

    اگر از بچه خلاف هایه بیرون از دبیرستان هم میگزشتیم به قسمته خوب و نتیجه یه این سختی میرسیدسم
    یعنی رفتن به کلوپ و بازی کردن و شرطی زدن

    جاتون خالی (البته موضوع مربوط به حدودا 7-8 سال پیشه)

    منم بگم؟ چون خیلی اصرار می کنین میگم

    سال اول دبیرستان معدلم یه چیزایی تو مایه های 57/19 شد!
    رشته ی ریاضی فیزیک و انتخاب کردم
    اندکی دوچار خود شیفتگی شده بودمso سال دوم اولش زیاد خوب نبود اما بهدش به خودم اومدم و ترم دوم معدلم شد 19

    خلاصه سال سوم واقعا عالی بود! یادمه امتحان نهایی درسای اختصاصیم خیلی خوب شدن، مثلا حسابان شدم 19 و...

    پیش دانشگاهیم دیگه اوج کارم بود، البته منظورم توی درسای مدرسه بود نه کنکور، ترم اول حساب دیفرانسیل شدم 75/19 و گسسته فک کنم 18 شدم شایدم 17 (آلزایمر گرفتم) البته فک نکنین معلممون از اینا بود که نمره میده ها! 0.25 به کسی نمی داد امتحاناشام در تدابیر امنیتی شدید و سوالام که خدا نصیب نکنه

    واسه کنکور کم می خوندم والی خوب دو ماه آخرو خیلی خوندم، دیگه جونم داشت در میومد

    ترم دوم حساب دیفرانسیل و هندسه تحلیلی 20 شدم خودمم شاخ در آورده بودم از درس معلم به این سختگیری همچین نمره ای بگیرم!

    قبل کنکور خیلی نا امید بودم، خیلی از بچه ها کل سالو و حتی سالای پیش داشتن می خوندن ولی من به طور جدی فقط دو ماه!!!

    IT رو خیلی دوس داشتم و الانم دوس دارم

    خلاصه رفتیم کنکور... می گن در ناامیدی بسی امید است، قبل شروع امتحان یکی رفت قرآن بخونه، چندتا آیه از یه سوره خوند که نمی دونم اسم سوره چیه (شاید فتح!) اما خیلی بهم آرامش داد...

    کنکورم بیشتر سوالا رو بلد بودم... داشتم سوالای تخصصی رو جواب میدادم که یه هوو...
    بماند خیلی مسخرس روم نمیشه بگم ولی خب همون باعث شد تمرکزم از بین بره و خیلی از سوالا که بلد بود و نتونم درست و حسابی جواب بدم

    ولی با این وضعیت رتبم شد 1455 و انتخاب رشتم خدا نصیب گرگ بیابون نکنه الان که کارنامه ها اومده می بینم می تونستم راحت IT تبریز در بیام اما خب توی انتخاب رشته IT صنعتی ارومیه بالاتر بود (انتخاب ششم) اونو قبول شدم، اما خب خدا رو شکر بازم راضیم
    نیمسال دوم هستیم و باید تا بهمن صب کنیم 6 بهمن گفتن کلاسا شروع میشه

    من که حوصلم بدجوری داره سر رفته

    ممنون

    واقعا قبطه خوردم به حال و وضعه خودم! و واقعا دچاره شکسته نفسی و خود کوچیک بینی شدم بد

    یهنی می خوای چی کا کنی آقا مجید؟


    کلا درس خوندن کار مزخرفیه
    وقت آدم رو تلف می کنه
    از اینکه عمرم رو براش دادم و می دم کاملا ناراضیم
    اینو هستم

    پس چرا درس مي خوني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!
    جوابه دوستان و آشنایان و خانواده و پس فردا سره خاستگاری و ... رو کی میده پس؟!

    بله چه چورشم . ساخته شدم براي رشته رياضي فيزيك
    ماشالله عزته نفس!

    کاریش نمیخوام بکنم!شوخی کردم.

    بچه خوبیه
    دقیقا!!! خالی میبندن

    بنده که کوچول

    این آقا بزرگ تو جاده چند نفر رو برایه آوردنه بلایی سره بنده اجیر کرده بود که خدا رو شکر به خیر گزشت
    :بهمن


    با عرض سلام خدمت داش داریوش گل گلاب . عارضم خدمت شما و دوستان عزیز که ما که نه بچه مایدار بودیم و نه شکر خدا فقیر با یک پدر و مادر بی سواد دیگه نباید انتظار بره که ما دنبال رشته خوب و به قول با کلاسا دنبال هدف و استعداد درونی خودمون رفته باشیم . البته خدا خیلی با من بود و واقعا رشته ای رو رفتم (بطور تصادفی) که می بینم واقعا دوسش دارم . من تو هنرستان و دانشگاه رشته طراحی و نقشه کشی صنعتی رو خوندم . حالا این چند خط رو براتون نوشتم که ببینید ما چطور انتخاب رشته کردیم و چطور به قول معروف آینده خودمون رو رقم زدیم . با اجازه دوستان عزیز . یا علی
    مرسی داش آتیش که وقت گزاشتی

    کوتاه و جم و جور و آموزنده بود



    موفق و موید باشی


    ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    اگر همینطوری پیش بره و دوستان همراهی کنن تعداد صفحات به جایی رسید منم پست هایه دوستان رو تویه پسته اول لیست میکنم که همه استفاده کنن

  7. #47
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    474

    پيش فرض

    ممنون

    واقعا قبطه خوردم به حال و وضعه خودم! و واقعا دچاره شکسته نفسی و خود کوچیک بینی شدم بد



    به مجید میگم بیایدا

  8. #48
    کاربر فعال طراحی وب DaRiOuShJh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تـهران - امانیه
    پست ها
    10,541

    پيش فرض

    منو از عزراییل میترسونی؟ (البته صد رحمت به عزراییل!)

  9. #49
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,568

    پيش فرض

    منو از عزراییل میترسونی؟ (البته صد رحمت به عزراییل!)
    خدایا زود تر یکشنبه بشه از شر این داریوش خلاص شیم!

  10. #50
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    Center Of Iran
    پست ها
    930

    پيش فرض

    من که راضی ام..
    خوب نبود نظر سنجی پیزی میزاشتی؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •