تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 14 اولاول 123456789 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 140

نام تاپيک: ترجمه ي فايل ها ي اويل 3 Nemesis

  1. #41
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض



    گزارش مدير
    قبل از اين كه شما كار خودتون رو شروع كنيد خواهشمندم اجازه بديد كه توصيه اي بهتون بكنم. بعضي از داروها در اتاق حفاظت ثابت نيستند و بعد از مدت كوتاهي به علت رطوبت و درجه حرارت فاسد خواهند شد. بنابراين شما بايد به ياد داشته باشيد درجه ي حرارت رو در اتاق حفاظت ثابت نگه داريد. شما بايد سرسختانه و هر روز اونو كنترل كنيد. هرچند كامپيوتر هر ساعت اونو كنترل ميكنه اما خيلي دقيق نيست سعي كنيد و به ياد بياريد كه يك ماشين چيزي بيشتر از يك ابزار نيست كه به وسيله ي انسانها اداره ميشه.
    شما بايد تمام افرادي رو كه داخل يا خارج از اتاق حفاظت ميشن رو كنترل كنيد. داروهاي خطرناكي در اون اتاق انبار شده. اگر حتي يكي از اونا گم بشن مشكلات خيلي جدي براتون پيش مياد. در اتاق حفاظت هميشه قفله ولي شما بايد اجازه بديد افراد داخل بشن شما بايد بزاريد تمام اطلاعات رو در دفتر ثبت كنند. و مهمتر از همه شما بايد به ياد داشته باشيد كه اگر به چيزي مشكوك شديد بلافاصله به مدير خودتون اطلاع بديد.
    اگر شما رمز رو فراموش ميكنيد سعي كنيد به ياد بياريد كه نام خانوادگي كدومتون با اون حرف شروع ميشه. فراموش نكنيد كه محصول جديد در راهه و رمز در دوباره تقيير ميكنه. شما ميتونيد هميشه رمز رو با كامپيوتر براي باز كردن در اجرا كنيد.
    Last edited by Maggy_P; 04-09-2007 at 22:06.

  2. #42
    آخر فروم باز علیرضا's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    تو دنیای خودم !
    پست ها
    1,517

    پيش فرض

    Maggy_p جان !
    با فعالیت شما من دیگه حرفی واسه گفتن ندارم !!!
    راستی شما آقا هستید یا خانم ؟

  3. #43
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    Maggy_p جان !
    با فعالیت شما من دیگه حرفی واسه گفتن ندارم !!!
    راستی شما آقا هستید یا خانم ؟
    خواهش ميكنم همين كه ميبينم براي خودم ترجمه نميكنم خودش خيليه
    در ضمن من خانم هستم

  4. #44
    آخر فروم باز علیرضا's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    تو دنیای خودم !
    پست ها
    1,517

    پيش فرض

    هدفم منحرف کردن تاپیک نیست ...
    ولی تا حالا یک خانم عاشق Resident Evil ندیده بودم !!! یعنی تا حالا اصلاً خانم عاشق بازی رایانه ای ندیده بودم !!!

  5. #45
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    فكس تجاري
    "صفحه ي دستور"
    داروي مايع به اسم VT-J98 براي توسعه دادن ويروس NE-T مناسبه. بنابراين ما نياز به يك دستور براي بدست آوردن مقدار بيشتري از اون داريم.
    U.E. ششمين آزمايشگاه
    Last edited by Maggy_P; 05-09-2007 at 09:02.

  6. #46
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    خاطرات داريو( مترجم: اين همون مردس كه توي اول بازي ميره توي پشت كاميون در رو هم ميبنده)
    من نميتونم كمك كنم اما من در تعجبم چون فكر نكنم كسي نوشته هاي منو بخونه اما اونا رو مينويسم چون اونا كمكم ميكنن از سلامت عقليم محافظت كنم و نه چيز ديگه اي.( مترجم: يارو قاطي داشته)
    بعد از اين من تبديل ميشم به يه غذا براي اين هيولاها. آيا مسئول
    G.I.S كه شهر رو بسته ميتونه لاشه ي منو پيدا كنه؟ پس اين تصور كي تموم ميشه؟ من نمي خوام بميرم. من اصلا آماده نيستم...

    همسرم... دخترم و مادرم..... وتمام خانواده ي من مردن. اما هيچ كدوم از اين اتفاق ها ديگه اهميت نداره. زندگي من در همين لحظه مهمه. اين تمام اتفاقيه كه افتاده.
    من هيچ وقت عكسي از اونا نداشتم كه حالا به اونا دلخوش باشم. من هنوز كارهاي مهم ديگه اي هم دارم. البته اونوقت من يه فروشنده ميشدم من بايد سعي ميكردم كه يه روزنامه نگار بشم . من هميشه اين كارو ميخواستم اما مادرم به من ميگفت تو هنوز انتخاب هاي زياد ديگه اي داري.
    چرا من هيچ وقت به حرفهاش گوش نكردم؟
    ولي به نظر ميرسه اين آخرين مقاله ي ""داريو روسو""باشه.

    مردن قبل از زياد شدنشون....

  7. #47
    آخر فروم باز cyrus_ln's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    پست ها
    1,380

    پيش فرض

    Epilogue شماره 7
    زن خودش رو تو آينه نگاه كرد.اونو ايدا وونگ صدا ميكردن...ولي در اين صبح اون با اين اسم خداحافظي كرد."من ديگه ايدا وونگ نيستم"بازوش رو لمس كرد و با خودش ميگفت "اين جاي زخمه ايداهه نه من.و بعد اون با ايدا خداحافظي كرد.ايدا نمي تونست جلوي اشكهاش رو بگيره.بهر حال زمان زيادي تا ماموريت بعديش نمونده...


    شماره 8
    يه بار ديگه فقط تو زنده موندي آقاي دث(death)
    خلبان هليكوپتر با تندي صحبت ميكرد.
    هميشه فقط تو زنده ميموني آقاي دث , خلبان ادامه داد.ولي هانك جوابي به خلبان نداد.اون (مواظبت)پرستاري نمي خواست.بازمانده با لبخند به اون فكر ميكرد...


    دستورالعمل عمليات

    دستور به تيم اكو:
    منطقه مركزي شهر رو از هجوم جمعيت تخليه كنيد و بعد اجساد شهروندان رو در برج ساعت خالي كنيد.يادتون باشه در بين غير نظامي ها اولويت با كسايي كه كارمند آمبرلا هستن.يادتون باشه هوشيار باشين چون اشخاص آلوده مقاومت بالايي دارن و بي درنگ ضربه مي زنن.

    دستورالعمل تخليه سازي:
    1-وقتي كه ماموريت به اتمام رسيد يا وقتي كه انجامش غير ممكن شد سريع منطقه رو ترك كنيد.

    2-ما هلي كوپتري رو براتون ميذاريم كه در حومه شهر جلوي برج ساعت منتظرتونه.

    3-وقتي آماده ترك محل شديد زنگ برج ساعت رو براي علامت دادن به خلبان بصدا در بياريد.

  8. #48
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    ممنون از cyrus_ln خوب شد من اين فايله رو ترجمه نكرده بودم وگرنه ضايع ميشدم

  9. #49
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    تابلوهاي هنري بر روي كارت پستال
    يك عكس از ساعت هاي عتيقه.
    با شعر نوشته شده : روح و جان خود را به الهه تقديم كنيد.

    قبل از او دستانتان را براي شكر بالا ببريد.

  10. #50
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    كتاب جيبي سرباز
    25 سپتامبر
    تنها 3 ساعت از ماموريت انفرادي من ميگذره ولي تيم من و كمبل رو از ادامه ي ماموريت باز داشت. تعداد زامبي ها از تصورات ما خيلي بيشتره. هيچ راهي براي نجات اين شهر وجود نداره. ما واكسن اين ويروس رو به خودمون تزريق كرديم اما من مطمئن نيستم كار بكنه. من نميدونم اگر من از بقيه بيشتر زنده بمونم ......
    27 سپتامبر
    ما داريم ساعت برج رو اداره ميكنيم. نا اميدي خيلي زياد شده ما تير و تفنگ هاي افراد رو كه زخمي شده بودن براي حفظ جون خودمون دزديديم. ما داريم توي ميدان جنگ براي زنده موندن تلاش ميكنيم اما من هيچ وقت در اين جنگ شركت نكردم. به هر حال يه دختر قبل از من وارد برج ساعت شده بود. اون يكي از همونايي بود كه تونسته بود زنده بمونه. اون خيلي شبيه خواهرم بود كه مرد.....
    28 سپتامبر
    من ميخواستم اينجا رو هرچه زودتر ترك كنم اما اون دختر نمي خواست. پدرش بعد از اين كه مطمئن شد همسرش كشته شده شهر رو ترك نكرد. من واقعا دوست داشتم كه اونو هم نجات بدم اما كمبل ميگفت : ما فقط بايد از جون خودمون محافظت كنيم.
    اين چيزي بود كه من هم قبلا باور داشتم اما حالا......
    برج ساعت تبديل به مكان خطرناكي شده و من هم ديگه نميخوام اشتباه كنم.....

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •