این تاپیک برام خیلی جالب بود. چون خود من عاشق ریاضی محض بودم و هیچ چیز دیگه ای رو دوست نداشتم. من المپیادی بودم و تمام سالهای زندگیمو با عشق ریاضی گذرونده بودم. سر رشته هم پامو کرده بودم تو یه کفش که فقط ریاضی، اونم از نوع محضش. خلاصه اینکه همه رو مجاب کردم که باباجان من که قرار نیست ایران بمونم بعد لیسانس، تو کانادا هم برای یه لیسانس Science هم ارزش بیشتری قائلند، هم کار با پول خوب براش هست. دردسرتون ندم از من ریاضی و از بقیه مهندسی. آخرش حاضر شدم قبول کنم که برم مهندسی و از سال بعدش با ریاضی دو رشته ای کنم. (تو دانشگاه شریف این امکان برای دارندگان مدال المپیاد وجود داره)
حدس بزنید الان دارم چی میخونم؟
اینقدر درسای مهندسی شیرین و جذاب و علمی بود که من واقعا دیگه تحمل این همه زیبایی رو نداشتم. همین شد که تلپ تلپ درسا رو افتادم و معدلم الان 12 و خورده ایه. مشروطم شدم. سر کلاسا نمیرم، از اولم نمیرفتم، چون تحملشونو نداشتم. اکثرا فقط سر جلسه امتحان میرم و قبلش حتی استاد رو ندیدم بعضی وقتا! همین معدل افتضاح و وضعیت درخشان تحصیلی باعث شده که دیگه حق ندارم دو رشته ای بکنم. (اگه از دانشگاه اخراجم نکنن ممنونشون میشم.) الان دیگه حتی به تغییر رشته هم فکر نمیکنم چون واقعا از دانشگاه بدم اومده و حتی تصورشم نمیتونم بکنم که بخوام از صفر یه رشته ی دیگه (حتی عشق دیرینه ام، ریاضی) رو شروع کنم، مخصوصا که الان دیگه همشون یادم رفته. دوستای دوره المپیادم که دارن همون علوم پایه میخونن همه معدلا بالای 17-18، همین امساله که دیگه فارق تحصیل بشن. ولی من هنوز حتی نصف درسامم پاس نکردم. فقط میخوام لیسانسه رو بگیرم و تموم شه. یعنی امیدوارم که بتونم این ورق پاره رو از دانشگاه بگیرم ... !!!
البته این چیزایی که گفتم معنیش این نیست که همه اینقدر به مشکل خوردن. خیلی از المپیادیا هم میرن مهندسی و اغلب هم جز نفرات برتر رشتشون هستن.
هر چی میزنی، برات آرزوی موفقیت میکنم.