تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 9 اولاول 12345678 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 81

نام تاپيک: همه پرسی: آیا از رشته تحصیلی خود راضی هستید؟! (دبیرستان-هنرستان-دانشگاه و ...)

  1. #31
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,568

    پيش فرض

    . میشه سهمیه ای پارتی ای چیزی داشت و انتخابه اول قبول شد و اصلا هم به رویه خود نیاورد (در مواقعی تله هم گزاشت)
    من اگه چیزی رو میخواستم مخفی کنم نمیامدم توی این تاپیک پست بدم.اگرم پست بدم مطمئن باش دروغ نمیگم.

    امیدوارم یکم بزرگ بشی و اخلاقت رو عوض کنی.

  2. #32
    کاربر فعال طراحی وب DaRiOuShJh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تـهران - امانیه
    پست ها
    10,541

    پيش فرض

    مرسي!
    خب من دوم دبيرستان از اونجايي كه رياضيم اونقدرا تعريفي نداشت ! و از زيست و

    شيمي هم متنفر بودم و در مقابل ادبيات، تاريخ... رو خيلي زياد دوست داشتم

    اومدم رشته ي انساني و واقعاً از 3 سال دبيرستانم لذت بردم! ( اينو جدي ميگم اگه

    حفظياتتون خوبه و يه كمي علاقه هم به ادبيات داريد حتماً انساني بخونيد هم

    درساش كلي شيرينه و ياد گرفتنشم زياد وقت نمي بره و تازه مهمتر از همه اينكه

    قبوليش تو كنكور به نسبت رشته هاي ديگه راحت تره _ بازم تاكيد مي كنم فقط اگه

    حفظياتتون خوب باشه ها و گرنه اينم زجر خودشو داره!) خلاصه من كه كلي كيف

    كردم هم درسمو خوندم هم تفريحمو داشتم هم به نسبت دوستاي ديگم كه

    رياضي و تجربي مي خوندن واسه قبول شدن تو كنكور خيلي كمتر سختي

    كشيدم... تا اينجا كه تعريف كردم همه چيز فوق العاده بود... و اما بشنويد از الان...

    ... الان دارم حقوق مي خونم ، سال سومم . حقوق رشته اي نبود كه دوست

    داشته باشم. در واقع انتخاب خودم نبود... بگذريم از اينكه چي شد اومدم اين

    رشته...

    الان رشتمو كه اصلا دوست ندارم (خيلي خشكه ، كلي فقه و اين حرفا داره، ...)

    دانشگاهمون رو هم دوست ندارم

    از جو كلاسا و محيط دانشكده مون هم كه اصلا متنفرم


    اما خوب... با وجود همه ي اين حرفا اونقدرا هم ناراحت نيستم به خصوص وقتي

    ميبينم كه زندگي ديگرانم اونقدرا ايده ئال نيست...در عوض همه ي چيزايي كه

    دوست ندارم اينجا 3 تا دوست خيلي خيلي خوب دارم و ايجوري خيلي چيزا قابل

    تحمل ميشه بعدشم اينكه حتي با چيزاي كوچيك هم ميشه شاديهاي بزرگ ساخت

    و مهم اينه كه آدم خودش بخواد خوشحال باشه...

    ممنون مهسا جان
    جالب بود
    به نظره من معمولا همینطوره
    ولی خودمونیم ها داغه دلمو تازه کردی... اونم بد!

    موضوع از این قراره که همون ساله اولی که با دوستان قرار گزاشتیم درس نخونیم یکی از دوستان انسانی بود
    خلاصه هممون نخوندیم و همگی به جز این آقا!!! قبول نشدیم
    ولی ایشون دانشگاهه نایین کارشناسی روانشناسی قبول شد و همینوطری کشکی 2 سال افتاد جلو
    از طرفی سربازی هم معاف شد و 2 سال هم اینور افتاد جلو

    اینطوری شد که من هنوز اندرخمه یه کوچه هستم و ایشون دارن برایه کنکوره فوق میخونن!!!

    خاوهش می کنم در اول

    شرایط هم راحت تر نشده من خوش شانس بودم

    گرایش استخراج

    بله می گن چهارمه تو رشته های سخت
    فکر کنم بعد از مکانیک و عمران و برق باشه

    در این مورد شبانه خوب نیست آخه پول می گیرین تازه خوابگاه و این چیزا هم نمی دن

    نتیجه گیری ها هم جالب بود
    موفق باشید
    من از رویه رتبه ها و ... گفتم حدودی

    استخراج به نظره من خیلی قابله تحمل تره چون مطالب و درس هاش خیلی کاربردی تر و مفید تر از اکتشاف که بیشتر مربوط به زمین شناسی و حفظ کردن و شناختنه تعداد زیادی سنگ و کانی با اسمهایه عجیب و ... هست

    در مورده عمران شک دارم، چون به نظرم خیلی کاربردی تر و ساده تره

    در هر صورت فک کنم به مراتب از آزاد کمتره

    فکر می کنی من نظری خوندم ولی نشد سر از حسابدای دراوردم البته الان راضیم ... جایی که می خوایی بزنی طرفیت بالاش رو اول بزن بعد ببین کدوم دانشگاه بهتر پذیرش داره اینجوری راحتر قبول میشی ... در ضمن هر کدوم میباد شرکت کن الان پیام نور و علمی کاربردی خوب پذیرش داده
    درسته
    منم تو فکرشم بشه پیام نور مترجمی زبان انگلیسی هم در کناره این رشتم بخونم
    ببینیم قسمت میشه یا نه!

    راستي يادم رفت بگم با اينكه رشته ام رو دوست ندارم اما درسم نسبتا خوبه.. مي

    خوام حتماً موفق بشم و ازاين حرفا ! يعني حالا كه تا اينجاش اومدم حيفه كه


    بعداً تو كارم موفق نباشم واسه همين كم و بيش مي خونم.


    من و دوستام تو دانشكده مون غوغايي به پا كرديم آخه تو اون جو خشك و رسمي

    فقط ماييم كه هميشه در حال مسخره بازي در آوردن و خنديدن و شلوغ كردنيم!

    همين چيزا هم هست كه باز بهم
    انرژی
    ميدهكهبي خيال همه چيزايي كه دوست

    ندارم بشم و از همينايي كه دارم لذت ببرم.
    دقیقا، کلا دورانه دانشجویی همیناش هست که خاطره و ... داره
    وگرنه دانشگاه و درس خوندن و کلاس و حراست و ... که چیزه خاصی نداره
    موفق باشی

    من اگه چیزی رو میخواستم مخفی کنم نمیامدم توی این تاپیک پست بدم.اگرم پست بدم مطمئن باش دروغ نمیگم.

    امیدوارم یکم بزرگ بشی و اخلاقت رو عوض کنی.
    مجید جان غرضی در کار نبود و اصلا شما منظور نبودید که مثله اسفنج به خودتون میگیرید
    اینجا هم پیشه هم جمع شدیم هم از سخنانه هم استفاده ببریم و هم با هم یه خورده بخندیم
    همین

    اخلاقم هم عوض میکنم...
    اصلا من کوچیک شما گــــــــــنده! خوبه؟

    راضی باش فردا دارم میرم دانشگاه تو این برف و سرما سالم برم برگردم بعد با هم حسابی و البته با خنده کتک کاری میکنیم

  3. #33
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,568

    پيش فرض

    اره جون .... با من نبودی

    برو و بیا من با تو کار دارم از این به بعد

  4. #34
    کاربر فعال طراحی وب DaRiOuShJh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تـهران - امانیه
    پست ها
    10,541

    پيش فرض

    اره جون .... با من نبودی

    برو و بیا من با تو کار دارم از این به بعد
    هه هه هه
    حالا شاید مقادیری ایهام داشته ولی اونی که من منظورم بود رو شما نمیشناسید
    خودش میدونه و این تاپیک رو هم دیده

    ok

    بابابزرگ زود سعی میکنم برگردم

  5. #35
    کاربر فعال طراحی وب DaRiOuShJh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تـهران - امانیه
    پست ها
    10,541

    پيش فرض

    تادا!
    من اومدم!

    کجا رفتید پس؟

  6. #36
    آخر فروم باز Lord007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,010

    پيش فرض

    مرسي!
    خب من دوم دبيرستان از اونجايي كه رياضيم اونقدرا تعريفي نداشت ! و از زيست و

    شيمي هم متنفر بودم و در مقابل ادبيات، تاريخ... رو خيلي زياد دوست داشتم

    اومدم رشته ي انساني و واقعاً از 3 سال دبيرستانم لذت بردم! ( اينو جدي ميگم اگه

    حفظياتتون خوبه و يه كمي علاقه هم به ادبيات داريد حتماً انساني بخونيد هم

    درساش كلي شيرينه و ياد گرفتنشم زياد وقت نمي بره و تازه مهمتر از همه اينكه

    قبوليش تو كنكور به نسبت رشته هاي ديگه راحت تره _ بازم تاكيد مي كنم فقط اگه

    حفظياتتون خوب باشه ها و گرنه اينم زجر خودشو داره!) خلاصه من كه كلي كيف

    كردم هم درسمو خوندم هم تفريحمو داشتم هم به نسبت دوستاي ديگم كه

    رياضي و تجربي مي خوندن واسه قبول شدن تو كنكور خيلي كمتر سختي

    كشيدم... تا اينجا كه تعريف كردم همه چيز فوق العاده بود... و اما بشنويد از الان...

    ... الان دارم حقوق مي خونم ، سال سومم . حقوق رشته اي نبود كه دوست

    داشته باشم. در واقع انتخاب خودم نبود... بگذريم از اينكه چي شد اومدم اين

    رشته...

    الان رشتمو كه اصلا دوست ندارم (خيلي خشكه ، كلي فقه و اين حرفا داره، ...)

    دانشگاهمون رو هم دوست ندارم

    از جو كلاسا و محيط دانشكده مون هم كه اصلا متنفرم


    اما خوب... با وجود همه ي اين حرفا اونقدرا هم ناراحت نيستم به خصوص وقتي

    ميبينم كه زندگي ديگرانم اونقدرا ايده ئال نيست...در عوض همه ي چيزايي كه

    دوست ندارم اينجا 3 تا دوست خيلي خيلي خوب دارم و ايجوري خيلي چيزا قابل

    تحمل ميشه بعدشم اينكه حتي با چيزاي كوچيك هم ميشه شاديهاي بزرگ ساخت

    و مهم اينه كه آدم خودش بخواد خوشحال باشه...

    چه نگاه جالبی به زندگی داری!
    معلومه که درک بالایی داری مخت خوب کار می کنه

  7. #37
    آخر فروم باز آرش-19's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    کرمانشاه
    پست ها
    1,093

    پيش فرض

    این تایپیک رو زدی نمک به ضخمم بپاشین.
    می خوام داستان 6 سال اخیر زندگیمو براتون تعریف کنم . بخونید عبرت بگیرید.
    سوم راهنمایی رو با معدل 19.25 به پایان بردم. تو مدرسه غیرانتفاعی بودم. فکر نکنید چون غیرانتفاعی بوده کمکم کردن و از این تیپ حرفا ... امتحان نهایی بود. خلاصه بچه درسخون فامیل شده بودم و کلی حال میکردم . وقت ثبت نام دبیرستان شد که فکر میکنم اون زمان بود که بزرگترین حماقت زندگیمو کردم . رفتم دبیرستان دولتی ..... منی که تو راهنمایی اصلا نمی دونستم میشه از مدرسه جیم زد و تا اون زمان حتی سابقه نداشت که یه زنگ معلم نیاد پام به جوی از هفت دولت آزاد باز شد (مثلا خیر سرشون بهترین دبیرستان شهر هم بود) ماه اول گذشت . همه چیز عادی بود
    بعد از یه ماه و نیم 4 تا رفیق فابریک پیدا کردم . چشمتون روز بد نبینه اولین تجربه جیم زدن هیچ وقت یادم نمیره
    زنگ دوم تموم شد ساعت بعدش زیست داشتیم یکی از رفیقام گفت حسش نیست بچه ها بیان بریم من گفتم اوسکل کجا بریم هنوز یه زنگ مونده طرف برگشت گفت برو بابا من که حوصله ندارم میرم خونه اون یکی دوتا هم راه افتادن دنبالش که برن من کیفمو با خودم نبردم نمی خواستم جیم بزنم گفتم برم ببینم کجا و چطور میرن دیدم رفتن تو دستشویی قایم شدن تا بعد از اینکه زنگ تفریح خورد ملت رفتن سر کلاس و در مدرسه رو باز کردن بزنن به چاک.
    در آخرین لحظات زنگ تفریح بود که یکیشون یه پیشنهاد داد که واقعا نمیشد ردش کرد . گفت بیا یه فلافل مهمون من.
    با سرعت صوت (نمیگم سرعت نور چون جایز نبود) رفتم کیفمو برداشتم چپیدم تو دستشویی. خلاصه سرتون و به درد نیارم اون روز بعد فلافل خودن زود رفتم خونه یه خالی برای خونه بستم و نشستم پای تلفن . از استرس داشتم میمردم .پیش خودم می گفتم آلآنه که زنگ بزنن. ساعت 3 ظهر شد دیدم خبری نیست. خیالم راحت شد . صبح روز بعد هم با همون استرس رفتم مدرسه دیدم خبری نیست خلاصه کشف کردم که عجب هتلی تشریف آوردم . از اون به بعد بود درصد جیم زدنام سیر صعودی پیدا کرد . ولی خداییش چه حالی می کردیم یعنی زندگی می کردیم.
    سال اول تموم شد معدل کشید رو 16 وای عجب فیلمی با خانه داشتم . یادمه تو تابستون 9 جلسه ماهی 3 جلسه
    به پیشنهاد عمم به مشاوره تحصیلی برده شدم. طرف چرت و پرت میگفت ولی من به اهل بیت میگفتم خیلی روم تاثیر داشت. آقا سال دوم رفتم رشته ریاضی فقط به این دلیل که بالاترین نمره سال اولم ریاضی بود 18 گرفته بودم
    حداقل برای این نمرم عشق میکردم. آقا سال دوم بدتر از سال اول تازه داشت چشم و گوشمون هم بازی میشد و یواش یواش متوجه دخترای دور و ورمون هم شدیم که کاش نمیشدیم ........ که کاش نمشدیم . از ابتدای سال دوم
    با سه مورد آشنا شدم که مسیر زندگیمو تغییر دادن که عبارتند از :
    1- فوتبال (البته تماشای فوتبال)............ 2- بازی های رایانه ای ................ 3- هالیوود
    اوضاع خیلی بد شده بود از اون بچه درسخون به یه بچه شب امتحانی تبدیل شدم . البته ناگفته نماند الان خاطرات اون دوران رو حاضر نیستم با هیچی عوض کنم. ولی به هر حال ................. می تونست زندگی الان من بهتر از اون چیزی باشه که هست.
    جونم براتون بگه سال دوم رو با معدل 14 پشت سرگذاشتم. سال سوم کمی به خودشناسی رسیدم . قید دختر رو
    به طور کل زدم طوری که هنوز هم کسی که شایسته من باشه رو پیدا نکردم. (یکی نیست بگه آقا پیاده شو با هم بریم ) ولی نتونستم از اون سه مورد دل بکنم . جیم زدنامو قطع نکردم ولی کمش کردم . کمی بیشتر درس خوندم.
    سال سوم هم با معدل 13 و خورده ای تمام کردم.
    رفتم پیش دانشگاهی . البته تابستون مثل خیلی از هم قطاریام تقریبا تمام دروس کنکور رو به جز بینش کلاس رفتم.
    بدجور تو مود درس خوندن واسه دانشگاه رفته بودم تو تابستون روزی 10 ساعت درس خوندم اینطوری بود که تصمیم
    گرفتم پیش دانشگاهی غیر حضوری بگیرم که فکر کنم دومین حماقت بزرگ زندگیم بود. از آبان به اینور بود که نمیدونم
    چی شد درس خوندن رو بوسیدم گذاشتم کنار رفتم پی اون سه مورد ..... بیشتر از این ناراحتم که اکثر وقتم رو تو خونه بودم و درس و ول کردم. اون سال ملی که رتبه شرم آوری داشتم آزاد هم کاردانی برق قبول شدم. گفتم بابا این سال میخونم رشته بهتر قبول میشم. سال دوم هم اولش رو سفت و سخت گرفتم وسطش ولش کردم . بعد از عید
    سال دوم تازه با مبحث مهمی به اسم خدمت سربازی آشنا شدم. رفتم نظام وظیفه گفتن دوسال میتونی پیش بخونی اگه نرفتی دانشگاه بیا برات یک سال دیگه تمدیدش میکنیم . منم خوشحال و با فراقت بال اون سال کنکور رو دادم نتایج درست مثل سال قبل شدو به همه گفتم من طرح سه ساله برای کنکور داشتم دیگه سال سوم می خوام کاری کنم که همه کم کاریام و جبران کنم و از این تیپ حرفا . با توجه به تجربه دو ساله خودم تابستون زیاد به خودم فشار نیاوردم چون رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود رو عملا درک کرده بودم. شهریور رفتم نظام وظیفه برای تمدید تاریخ اعضام. چشمتون روز بد نبینه گفتن قانون تمدید منحل شده آذر باید بری آش خوری. تازه اون زمان بود که فهمیدم عجب انسانی بودم من . تا اواخر مهر فقط از خدا میخواستم یه فرصت دیگه بهم بده . تاره فهمیدم زندگی یعنی چه . این اتفاق زندگی منو از این رو به اون رو کرد نه تنها در مورد درس بلکه تو تمام ابعاد زندگی دیدم عوض شده بود . آرش سابق نبودم . بلاخره مثل اینکه خدا دلش به رحم اومد و یه بنده خدایی که مدیر یه پیش دانشگاهی غیرانتفاعی بود به پستم خورد و با یکسری راه و روش خاص کاری کرد که من یکسال دیگه بتونم درس بخونم
    (هرکی خواست تا روش رو براش بگم) خلاصه اون سال که سال گذشته بود رو درس خوندم البته نه در حد سراسری
    فقط می خواستم رشته مورد نظرم یعنی برق الکترونیک رو تو شهر خودم قبول بشم که کار آسونی نبود چون ترازش 6300 بود. درس خوندم و کنکور دادم و از اونجا که آدم بدشانسی هم هستم تراز دانشگاه آزادم 50 تا بیشتر از تراز آخرین فرد قبول همون رشته بود یا به عبارتی 4 نفر رتبه من با رتبه آخرین فرد قبول فاصله داشت. خیلی ناراحت شدم
    ولی این آرش آرش دوسال قبل نبود که به خاطر این شکست خودشو ببازه. انتخاب دوم که مهندسی مکانیک ماشین آلات کشاورزی بود رو قبول شدم . الان ترم اولم و اصلا نمی خوام اشتباهات گذشتم و تکرار کنم و روزی حسرت زمان از دست دادم رو بخورم. از رشته ای که قبول شدم راضی هستم البته نمیشه نظر قطعی داد باید دو سه ترم بگذره بعد ببینم دوسش دارم یا نه. البته یه نمیچه امیدی هم به تکمیل ظرفیت احتمالی دانشگاه آزاد دارم که شاید بتونم الکترونیک قبول بشم ولی باز خدا رو شاکرم به خاطر چیزی که الان هستم چون می تونست وضعم بدتر از این هم باشه.
    این بود داستان زندگی من
    با تشکر
    آرش

  8. #38
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    474

    پيش فرض

    منم بگم؟ چون خیلی اصرار می کنین میگم

    سال اول دبیرستان معدلم یه چیزایی تو مایه های 57/19 شد!
    رشته ی ریاضی فیزیک و انتخاب کردم
    اندکی دوچار خود شیفتگی شده بودمso سال دوم اولش زیاد خوب نبود اما بهدش به خودم اومدم و ترم دوم معدلم شد 19

    خلاصه سال سوم واقعا عالی بود! یادمه امتحان نهایی درسای اختصاصیم خیلی خوب شدن، مثلا حسابان شدم 19 و...

    پیش دانشگاهیم دیگه اوج کارم بود، البته منظورم توی درسای مدرسه بود نه کنکور، ترم اول حساب دیفرانسیل شدم 75/19 و گسسته فک کنم 18 شدم شایدم 17 (آلزایمر گرفتم) البته فک نکنین معلممون از اینا بود که نمره میده ها! 0.25 به کسی نمی داد امتحاناشام در تدابیر امنیتی شدید و سوالام که خدا نصیب نکنه

    واسه کنکور کم می خوندم والی خوب دو ماه آخرو خیلی خوندم، دیگه جونم داشت در میومد

    ترم دوم حساب دیفرانسیل و هندسه تحلیلی 20 شدم خودمم شاخ در آورده بودم از درس معلم به این سختگیری همچین نمره ای بگیرم!

    قبل کنکور خیلی نا امید بودم، خیلی از بچه ها کل سالو و حتی سالای پیش داشتن می خوندن ولی من به طور جدی فقط دو ماه!!!

    IT رو خیلی دوس داشتم و الانم دوس دارم

    خلاصه رفتیم کنکور... می گن در ناامیدی بسی امید است، قبل شروع امتحان یکی رفت قرآن بخونه، چندتا آیه از یه سوره خوند که نمی دونم اسم سوره چیه (شاید فتح!) اما خیلی بهم آرامش داد...

    کنکورم بیشتر سوالا رو بلد بودم... داشتم سوالای تخصصی رو جواب میدادم که یه هوو...
    بماند خیلی مسخرس روم نمیشه بگم ولی خب همون باعث شد تمرکزم از بین بره و خیلی از سوالا که بلد بود و نتونم درست و حسابی جواب بدم

    ولی با این وضعیت رتبم شد 1455 و انتخاب رشتم خدا نصیب گرگ بیابون نکنه الان که کارنامه ها اومده می بینم می تونستم راحت IT تبریز در بیام اما خب توی انتخاب رشته IT صنعتی ارومیه بالاتر بود (انتخاب ششم) اونو قبول شدم، اما خب خدا رو شکر بازم راضیم
    نیمسال دوم هستیم و باید تا بهمن صب کنیم 6 بهمن گفتن کلاسا شروع میشه

    من که حوصلم بدجوری داره سر رفته

  9. #39
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    474

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط majid-ar
    برو و بیا من با تو کار دارم از این به بعد
    یهنی می خوای چی کا کنی آقا مجید؟

  10. #40
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    کلا درس خوندن کار مزخرفیه
    وقت آدم رو تلف می کنه
    از اینکه عمرم رو براش دادم و می دم کاملا ناراضیم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •