تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 12 اولاول 1234567 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 116

نام تاپيک: مطالب روانشناسی

  1. #21
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض تست روانشناسی پاها



    تحقیقات نشان می‌دهد انسان‌ها در زمان دروغ گفتن پاهای خود را به طور غیرعادی بی‌حرکت نگاه می‌دارند تا حد ممکن دیگران را متوجه دروغ گفتن خود نکنند.زنان نیز معمولا مردان را از روی شکل کفش‌هایشان و این که به چه میزان تمیز است و با دیگر لباس‌هایشان همخوانی دارد ارزیابی می‌کنند.مردان در زمان عصبی بودن معمولا حرکت پاهایشان افزایش پیدا می‌کند ، اما زنان دقیقا بر خلاف مردان در هنگام عصبانیت پاهای خود را بی‌حرکت نگاه می‌دارند.افراد خجالتی هم معمولا پاهای خود را تکان می‌دهند که این نشان از راحت نبودن آن‌ها در یک جمع خاص دارد.افراد مغرور و متکبر از سوی دیگر حرکت پای کم‌تری دارند.


    گردآوری: مجله اینترنتی هفته پارسی

  2. 5 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض شما جذاب تر میشوید اگر...

    بعضی وقت ها آدم ها در یک نگاه عاشق می شوند، شاید به این خاطر که شما با تصویری که از زن یا مرد رویایی در ذهنشان دارند مطابقت دارید، یا شاید به خاطر خصوصیات ظاهری تان، یا به خاطر اینکه در شرایط خاصی شما را دیده اند، یا هر چیز دیگری. بعضی وقت ها هم یک روند نسبتا طولانی می گذرد تا کسی به شما علاقه مند شود. طرف مقابل شما هر طوری که عاشق شما شده باشد، شما می توانید عشق او نسبت به خودتان را از این هم سوزان تر کنید و برایش جذاب تر شوید.
    جذابیت دو لایه دارد: لایه اول سطحی تر است و به خصوصیات ظاهری شما برمی گردد، و لایه دوم عمیق تر است و به رفتارها، طرز تفکر و درونیات شما مربوط می شود. شما برای اینکه جذاب تر شوید باید روی هر دو لایه کار کنید. لایه اول جذابیت تاثیر آنی تر و وسیع تری دارد، در حالی که لایه دوم تاثیر ماندگارتر و عمیق تری می گذارد.

    شما می توانید جذاب تر شوید اگر :

    1 - با اعتماد به نفس باشید
    این مهمترین راز جذابیت در تمام دنیاست. برای اینکه با اعتماد به نفس باشید باید خودتان را قبول داشته باشید و برای اینکه خودتان را قبول داشته باشید باید آدم قابل قبولی باشید. اگر احساس می کنید زیاد خودتان را قبول ندارید نگاهی بیندازید و ببینید چرا این حس را دارید. اخلاق خوبی ندارید؟ تغییر خصوصیات اخلاقی کمی سخت است و وقت می برد اما ارزشش را دارد. اخلاق های بدتان را با کمک دیگران پیدا کنید و آنها را تغییر بدهید، یک تغییر کوچک مساوی است با یک تحول بزرگ در رابطه تان. هیکل خوی ندارید؟ اگر از تناسب اندامتان راضی نیستید، نزدیکترین باشگاه ورزشی محلتان چشم انتظار شماست.
    یا حتی در خانه هم می توانید همت کنید و با تمرینات ورزشی مرتب به اندام ایده آل متناسب با وضعیت بدنی خودتان برسید. خود ورزش به تنهایی می تواند با تغییر هورمون ها و مواد شیمیایی بدنتان به شما اعتماد به نفس بدهد، حتی اگر به اندام ایده آلتان نرسید. یا شاید اصلا هیچ مشکلی ندارید فقط از نقاط قوت خودتان آگاه نیستید یا خودتان را نامنصفانه با دیگران مقایسه می کنید.
    پس شاید لازم باشد دوستانتان را تغییر دهید و با آدم هایی بگردید که به شما اعتماد به نفس می دهند و دیگر این که دنبال ارزش هایی عمیق تر در وجود آدم ها هستند. همچنین می توانید تمام دستاوردهای زندگی و نقاط قوت شخصیتی تان را بنویسید و به دیوار اتاقتان بچسبانید. هر وقت هم چیز جدیدی یادتان آمد به آن اضافه کنید. از جمله های تاکیدی هم استفاده ببرید. با این کار در واقع دارید با ناخودآگاهتان حرف می زنید و مسیرهای عصبی تازه ای در مغزتان شکل می گیرد که به تدریج ذهنیت و رفتارتان را تغییر می دهد. خلاصه هر تغییری را لازم می دانید در خودتان ایجاد کنید تا خود را بیشتر قابل قبول بدانید.

    2 - سخاوت احساسی داشته باشید
    هیچ کس از آدم هایی که برای ابراز احساسشان جانشان بالا می آید خوشش نمی آید و مطمئن باشید نامزد شما از اینکه مدام مجبور باشد شما را روانکاوی کندکه ببیند چی در دلتان هست که نمی گذارید بفهمد (یا اینکه مجبور باشد برای فهمیدن احساستان پیش فالگیرها برود!) کم کم فرسوده می شود. شاید آدم هایی که دور خودشان یک قلعه با دیوار بلند کشیده اند بعضی وقت ها جذاب و دست نیافتنی به نظر بیایند اما مطمئنا در یک رابطه صمیمانه دراز مدت واقعا خسته کننده می شوند. گاهی خوب است که برای غریبه ها اینطور باشید اما نه برای «او». نامزد شما دوست دارد از احساستان باخبر باشد. او اوست دارد بداند چقدر دوستش دارید. خسیس نباشید. احساسات از جمله چیزهایی است که هر چه بیشتر به دیگران بدهید نه تنها کم نمی شود بلکه بیشتر و بیشتر هم می شود. از ابراز احساستان به او نترسید. چه احساسات خوب و چه احساسات بد. صمیمیت با به اشتراک گذاشتن احساسات ایجاد می شود. اگر می خواهید احساستان را توی دلتان و برای خودتان نگه دارید اصلا چرا ازدواج می کنید؟ شما که نمی خواهید شبیه یک دیوار به نظر بیایید؛ پس بهتر است بگذارید شریک زندگیتان بداند توی دل شما چه می گذرد. آدم های عاشق پیشه جذابیت خودشان را دارند. البته اینها به این معنی نیست که با احساساتتان خفه اش کنید. اگر بیشتر اطرافیانتان به شما می گویند آدمی زیادی احساساتی هستید همه این جمله ها را برعکس بخوانید. همیشه یادتان باشد: اندازه نگه دار که اندازه نکوست.





    3 - راحت باشید
    شما قرار است یک عمر با هم زندگی کنید. پس با او راحت باشید. سخت گیری ها، رسمی بازی ها، تعارفات و پنهان کاری ها را به تدریج با پیش رفتن رابطه کمتر کنید. البته جوان های امروزی با خواندن این حرف خنده شان می گیرد. اما اگر به روش سنتی ازدواج کرده باشید شاید مدت زیادی از آشنایی تان نگذشته بوده و زود نامزد شده اید، در این صورت بگذارید زمان کار خودش را بکند ولی شما هم بیکار ننشینید. کم کم به جای «شما شما» کردن می توانید او را با ضمیر مفرد خطاب کنید.
    اولش کار سختی است اما تاثیر خیلی خوبی دارد: او عاشقتان می شود! بگذارید با شما راحت باشد و رودربایستی ها کم کم کنار برود. نه اینکه همان روز اول با پیژامه ای که تا گردنتان بالا کشیده اید جلوی تلویزیون دراز بکشید و تخمه بشکنید! اما از آن آدم ها هم نباشید که ۲۴ ساعته با شلوار جین و موهای شینیون شده به سر می برد و طرف مقابل هم مجبور می شود همین کار را بکند. با هم مشکلاتتان را در میان بگذارید، حرف دلتان را بزنید، او را وارد زندگی خصوصی تان بکنید و بگذارید راحتی و آسایش یک دوستی صمیمانه بین شما شکل بگیرد اما رعایت ادب و احترام متقابل را همیشه – تا آخر عمرتان – بالاترین اولویت در نظر بگیرید.

    4 - خیال پرداز باشید
    هیچ چیز به اندازه همراهی با یک آدم خیال پرداز و امیدوار به آینده به آدم روحیه نمی دهد. زیادی عاق و واقع گرا بودن اصلا جذاب نیست؛ چنین فردی اینطور به نظر می رسد که زندگی خشک و بی هیجانی داشته باشد و آنقدر در واقعیت ها غرق شود که سهم رویاپردازی و انگیزه برای رسیدن به آینده بهتر را در زندگی اش نادیده بگیرد. خیلی خوب است که منطقی باشید و واقعیت ها را نادیده نگیرید اما کمی خیال پردازی و دیدن یک آینده روشن هم نمک زندگی ست.
    اینطوری هم جذابتر می شوید و هم زندگی خیلی بهتری خواهید داشت. مثلا در مورد اینکه چندتا بچه می خواهید داشته باشید، اسم بچه هایتان را چی بگذارید، چطوری تربیتشان کنید، چه لباس هایی برایشان بخرید، با هم کجاها بروید، یا اینکه در دوران سالمندی تان دوست دارید یک کلبه زیبا در ساحل دریا یا یک جزیره داشته باشید که شب ها با صدای امواج آب به خواب بروید و صبح ها با صدای مرغان دریایی از خواب بیدار شوید ... می بینید؟ حتی همین قدرش هم کلی حالتان را خوب کرد! خیال پردازی های شیرین باعث می شود میزان آندروفین تان بالا برود و بودنتان در کنار هم شیرین تر شود. نتیجه اینکه او عاشقتان می شود. شاید خیلی از ما هیچ وقت به آرزوهای بزرگمان نرسیم اما داشتن این خیال ها هم حالمان را بهتر می کند و هم به ما انگیزه می دهد که در زندگیمان تلاش کنیم و به جاهای بالاتر برسیم. رویاهای شما و نامزدتان چیست؟

    5 - خوش تیپ باشید
    شما از دیدن آدم خوش تیپ و موقر بیشتر خوشتان می آید یا آدم بدتیپ و آویزان؟ خب نامزدتان هم همینطور است. پس شیک باشید. لباس و آراستگی ظاهر شما ویترینی است که خودتان را در آن می گذارید تا به دیگران نشان دهید. پس بهترین و برازنده ترین ویترین را برای خودتان انتخاب کنید. دنبال مد نباشید. در این مورد سلیقه ها مختلف است؛ تیپی را انتخاب کنید که برازنده خودتان و طبق سلیقه خودتان است (مگر اینکه آدم کج سلیقه ای باشید!).
    اگر هیچ سررشته ای در این زمینه ها ندارید از دوستان و آشنایان استفاده کنید. یا مدلی برای خودتان انتخاب کنید که از او الگو بگیرید. می توانید از اطرافیانتان آدم های خوش تیپ را پیدا کنید و ببینید چه کار می کنند که این قدر برازنده اند. شیک بودن به هیچ وجه به معنای زیاد خرج کردن نیست. اتفاقا خیلی از ما که خیلی هم به ظاهرمان اهمیت می دهیم و خیلی هم خرج می کنیم آخر کار زشت ترین تیپ را پیدا می کنیم، چون اصلا نمی دانیم چی به چی می آید و از آن مهمتر اینکه چی به ما می آید.
    برای این کار فقط نیاز به کمی هوش و سلیقه دارید. گاهی یک شال گردن سیاه و ارزان می تواند ظاهر شما را دگرگون کند. البته شیک بودن فقط لباس نیست، مدل مویتان هم مهم است، همچنین کفش و کیفتان، زیبایی اندامتان، رفتار و طرز برخوردتان، چهره تان و از همه مهمتر، لبخندتان! خوش تیپ باشید، و در کنارش خوشرو هم باشید. یک خانم یا آقای به تمام معنا باشید.

    6 - از او تعریف کنید
    چقدر باید به شما گفت که از نامزدتان تعریف کنید؟ زیاد شنیده اید، اما خیلی وقت ها گوش نداده اید. به خاطر همین باز هم می گویم، تعریف کردن از او معجزه می کند! می توانید جلوی خودش از او تعریف کنید: «چقدر این لباس به تو میاد، چقدر کار خوبی کردی که زنگ زدی، چقدر غذات خوشمزه شده» و یا حتی «چقدر با اینکه جوک بی مزه ای بود باحال تعریفش کردی!» اگر از آن افکار عصر حجری دارید و فکر می کنید نامزدتان با تعریف شما لوس می شود، اولا که خب لوس بشود چه اشکالی دارد، و ثانیا، حداقل پشت سرش تعریف کنید که لوس هم نشود! اگر از کسی بشنوید که نامزدتان از شما پیشش تعریف کرده، حتی یک مورد جزیی، چه حالی می شوید؟ مسابقه بگذارید و دنبال بهانه ای باشید که از نامزدتان تعریف کنید. ببینید چه می شود. زندگیتان از این رو به آن رو می شود.

    7 - آینه او باشید
    این یک تکنیک فوق العاده است. به خاطر همین آن را آخر از همه گفتم تا بیشتر یادتان بماند: آینه نامزدتان باشید تا توی ناخودآگاهش نفوذ کنید. ما آدم ها یک رازی داریم که شاید خیلی ها ندانند: ما از افرادی که مثل خودمان هستند خیلی خوشمان می آید. مثلا موقعی که پرانرژی و پر سروصدا هستیم دوست داریم همه همینطور باشند و از مصاحبت با کسی که توی خودش است زیاد لذت نمی بریم. و برعکس.
    این دست خودمان نیست، دست ناخودآگاهمان است. خب، کاری که باید بکنید این است که بعضی حرکاتش را تقلید کنید، مثلا وقتی با هم چای می خورید استکانتان را همزمان با او بردارید، یا وقتی با هم حرف می زنید و او می خندد شما هم بخندید و ... مرتب ادایش را درنیاورید، چون این کار نتیجه عکس می دهد، و تازه ممکن است او فکر کند تازگی ها کمی شیرین می زنید! در این مورد باید خیلی دقیق و ظریف باشید. می دانم کمی عجیب به نظر می رسد اما واقعیت دارد و در تحقیقات ثابت شده است.


    گردآوری:گروه سیمرغ
    Last edited by Atghia; 20-02-2013 at 17:47.

  4. 4 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    چرا برخی خانمها تمایلی به ازدواج ندارند

    در یک آمارگیری جدید که در آن از ۱۰۵ زن شرکت‌کننده درمورد تمایل به ازدواج سوال شده بود، نتیجه از این قرار بود:

    ۴۵ درصد دوست داشتند ازدواج کنند
    ۴۵ درصد دوست نداشتند ازدواج کنند
    ۱۰ درصد تصمیمی در این رابطه نداشتند

    ۴۵ درصدی که تمایلی به ازدواج نداشتند، دلایل خود را اینطور عنوان کرده بودند:

    استقلال

    این یکی از شایع‌ترین دلایل بود. به نظر می‌رسد این روزها خانم‌ها بیشتر از آزادی خود لذت می‌برند.
    یکی از شرکت‌کنندگان عنوان کرده بود که، «از وقتی که ۱۲ سال پیش بیوه شدم، یاد گرفتم که برای اولین بار در زندگی‌ام مستقل باشم و واقعاً عاشق این استقلال هستم. واقعاً افتخار می‌کنم که می‌توانم از خودم مراقبت کنم. در ازدواجم فردی به شدت وابسته بودم.»

    یکی دیگر از آنها می‌گوید، «این روزها خانم‌ها هم کارهای زیادی دارند و نیاز به داشتن یک همراه مرد کمتر حس می‌شود.»

    شرکت‌کننده دیگری می‌گوید، «من نیازی ندارم که کسی از من مراقبت کند. من شغل و کار بسیار موفقی دارم، از خودم خانه، ماشین و خانواده دارم. از حریم شخصی، آزادی و استقلال فردی و مالی خودم لذت می‌برم.»

    اوقات تنهایی

    بعضی از زنان هم وقت گذراندن برای خودشان را یکی از دلایل عدم تمایل به ازدواج ذکر کردند.

    یکی از آنها می‌گوید، «من به هیچ عنوان دوست ندارم که عمرم را کنار فردی دیگر بگذرانم. از تنها بودن واقعاً لذت می‌برم. حتی وقتی دوست‌پسرم بیشتر از چند ساعت کنارم می‌ماند اذیت می‌شوم و دوست دارم تنها باشم.»

    خانم دیگری می‌گوید، «من ۲۳ سال پیش ازدواج کردم و اصلاً دوست ندارم به وضعیت سابقم برگردم. ازدواج خیلی آدم را محدود می‌کند. من از استقلال، فضای شخصی و آزادی خودم لذت می‌برم.»

    یکی دیگر از شرکت‌کننده‌ها می‌گوید، «من ۱۱ سال است که مجرد هستم و بالاخره توانستم شخصیت خودم را پیدا کنم. واقعاً کاش شوهرم خیلی زودتر از آن من را ترک می‌کرد. من کارهای زیادی برای انجام دادن دارم و همیشه هم وقت کم می آورم. اینکه مجبور نیستم زن یا مادر کسی باشم و شخصیت مستقلی دارم خیلی خوب است.»

    فردی دیگر می‌گوید، «من بعنوان زنی که قبلاً ازدواج کرده باید بگویم که از تنهایی خودم لذت می‌برم و اصلاً علاقه‌ای به بر هم زدن آن ندارم. کاملاً احساس شادی و خوشبختی می‌کنم.»

    ازدواج‌های قبلی

    تجربیات بد از ازدواج‌های قبلی یکی دیگر از دلایلی بود که خانم‌ها را از ازدواج دور می‌کرد.

    شرکت‌کننده‌ای می‌گوید، «دو ازدواج ناموفقی که قبلاً داشتم باعث شده است تصور کنم که ازدواج هیچ وجه مثبتی ندارد.»

    یکی دیگر از خانم‌ها عقیده دارد، «آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود. از این گذشته اصلاً هم علاقه‌ای به مراقبت از بچه و شوهر ندارم.»

    زنان متاهلی که نظرات منفی درمورد ازدواج دارند هم بر دوستان مجردشان تاثیر می‌گذارند.
    یکی از شرکت‌کننده‌ها می‌گوید، «بیشتر دوستانم می‌گویند با ازدواج نکردن هیچ چیز را از دست نداده‌ام. آنها قبلاً این را امتحان کرده‌اند و اصلاً راضی نبوده‌اند.»

    پول

    مسائل مالی هم یکی دیگر از دلایلی بوده که باعث شده بعضی زن‌ها دست به ازدواج نزنند.

    یکی از شرکت‌کننده‌ها عنوان کرده بود که، «من هر ماه یک چک از بیمه شوهرم که فوت شده است دریافت می‌کنم و چه لزومی دارد که بخواهم دوباره ازدواج کنم؟»

    شرکت‌کننده دیگری گفته است، «اصلاً دوست ندارم مجبور به مراقبت از بچه و شوهر شوم و خودم می‌توانم از نظر مالی روی پای خودم بایستم.»

    خانم دیگری عقیده دارد، «چون بسیاری از زنان هم سن و سال من می‌توانند به اندازه کافی پول دربیاورند که هزینه‌های خود را تامین کنند، دیگر برای سر و کله زدن با مردها زیر یک سقف ریسک نمی‌کنند.»


    سایت مردمان

  6. 5 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض ۱۲ انتخاب آینده ساز برای همه

    در این نوشته ۱۲ انتخابی را که در آینده بخاطر انتخاب آنها از خودتان ممنون خواهید بود را به شما پیشنهاد می کنیم. اینجا واقعا انتخاب با شماست!!!!
    امروز، شروع کن!
    ۱) انتخاب خود!
    ماسک بر چهره زدن عذاب آور است و تقلب خسته کننده. فرساینده ترین کار این است که تظاهر کنی کسی هستی که خودت می دانی نیستی! مهم نیست چه فکر می کنند و چه می‌گویند، آن ها تعیین نمی‌کنند چه کسی باشی! خودِ خودت را برگزین، حتی اگر مورد انتخاب هیچ کس نیستی.

    ۲) به آن چه داری مباهات کن!
    گاهی استفاده‌ی حداکثری از حداقل هایی که در اختیار داری تو را به چیزهایی می‌رساند که تصورش را هم نمی کنی. یک روز خوب با یک ذهنیت خوب آغاز می‌شود. صبح وقتی چشمانت را باز می کنی چند ثانیه درنگ کن و به این فکر کن که زنده و سالم هستی. طوری زندگی کن که انگار زندگی موهبتی بزرگ است و آنگاه درخواهی یافت که واقعاً این گونه است! زمان می گذرد، فرصت زندگی یعنی لحظاتی در خور قدردانی.

    ۳) به خودت و رؤیاهایت ایمان بیاور!
    سخت ترین لحظات زندگی وقتی است که خودت را نشناخته‌ای، نه زمانی که دیگران درکت نمی کنند. به خودت ایمان داشته باش. به ندای درونت گوش بده! به فطرتت معتقد باش. شکرگزار تواناییهایت باش! تخیل کن و شجاعانه برایش بجنگ! کارهایی را انجام بده که از آنها می ترسی، اما توانایی انجامش را داری. دنباله رو نگرش هایت باش. هر چیزی شدنی است. تو می توانی!

    ۴) مثبت اندیشی!
    با رویکرد منفی نمی‌توان مثبت زیست. عرش یا فرش! انتخابی است برای ساختن نه مکانی برای یافتن! بگذار هر روزت رؤیایی باشد ملموس، عاشقانه‌ای باشد محسوس و دلیلی برای ادامه‌ی زندگی! زندگی کوتاه تر از آن است که در آنی از آن مثبت نیاندیشی.

    ۵) حرکت کن!
    شادترین و موفق ترین مردم کسانی هستند که زنجیرهای تعلل و تنبلی را گسسته‌اند، انجام به موقع امور موجب رضایت، ایجاد اشتیاق و هیجان و افزایش بهره وری است. موفقیت در زندگی یعنی حرکت و فعالیت.

    ۶)ببخش و رها کن!
    آن چیزی که دائم به آن فکر می کنی بخشی از زندگیت خواهد شد.مراقب افکارت باش! بزرگترین گام در تغییر جهان پیرامون، دگرش دنیای درون است. بر گذشته مویه نکن. گذشته، گذشته است! استرس فردا را دور بریز هنوز نیامده است! در حال زندگی کن و بر اموری تمرکز کن که تحت کنترلت هستند و با قدم های کوچک آرام آرام به پیش برو.

    ۷) بلند شو، قامتت را صاف کن و ادامه بده.
    محل حال حاضرت در زندگی موقتی است و جایی که به آن ختم می شود جاودانی! و مسیر بین این دو به تو بستگی دارد. پس دست از تلاش بر ندار. گاهی اوقات همه چیز خراب می شود مطمئن باش اگر درست می شد در واقع اوضاع بدتر از این می شد!

    ۸) افراد منفی باف را شدیداً دفع کن.
    تو فرش دم راه نیستی! گاهی مردم فکر می کنند می توانند رویت قدم بردارند و به هر کجا بروند. این تویی که باید خودت را جمع کنی و اجازه ندهی! هفت میلیارد نفر روی زمین زندگی می کنند، به هیچ احدی اجازه نده ذره ای از شادی ات را مکدر کند. تو به اندازه ی کافی خوب، باهوش، زیبا و قوی هستی. مطمئن باش کسی، جایی بی صبرانه منتظر آن چیزی است که تو ارائه می کنی.

    ۹) با خانواده و دوستان در تماس باش!
    خانه یعنی جایی برای رفتن و خانواده یعنی دوستدارانی که دوستشان می داریم و داشتن “خانه” و “خانواده” موهبتی الهی است. گاهی در زندگی باید آن ها را برای مدتی وداع کنی و قدمی نو در مسیری دیگر برداری. مهم آن است که این افراد به خصوص دوستان نزدیک و خانواده ات را هیچ وقت فراموش نکنی.

    ۱۰) زمانی را به تفریح اختصاص بده!
    تفریح را دست کم نگیر! در فوران مسئولیت های ریز و درشت زندگی ناپرهیزی هم لازم است. تفریح لازمه ی زندگیست که باید فراهم شود. باید یاد بگیریم چگونه تفریح کنیم. افرادی که زندگی های مفرح دارند بیست برابر بیش از دیگران احساس شادکامی و سعادت می کنند.

    ۱۱) گرده افشانی عشق و مهربانی!
    شگفت ترین حقیقت در مورد زندگی آن است که تو خودت انتخاب می کنی چه کسی در دایره‌ی ارتباطاتت باشد و چه کسی بیرون از آن. آن چه بر زندگیت اثر می گذارد و بر آن چه در جهان پیرامونت سایه می افکنی تحت کنترل خودت است. شادکامی و سعادتت در گرو تصمیماتی است که هر روز اتخاذ می کنی. پس سعی کن در روز حداقل به یک نفر عشق و مهربانی هدیه کنی و تصور کن در این صورت در طول زندگیت به چند نفر امید و سعادتمندی را ارزانی داشته ای.

    ۱۲)تغییری که می‌خواهی در جهان ایجاد شود را ابتدا در خودت پیاده کن!
    به دیگران نگو چطور زندگی کنند. آن چه می پسندی را در زندگی خودت اجرا کن و بگذار بقیه ببینند. آن چه داعیه دارش هستی و نیز آن چه در دل داری را تجربه کن! به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. کم کم می بینی همه‌ی کسانی که در تیررس دیدشان بوده ای از تو تقلید خواهند کرد و مانند تو خواهند شد. پس کسی باش که می خواهی آن ها باشند.



    ترجمه اختصاصی دگرش

    منبع : marcandangel

  8. 6 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    واقعیاتی تلخ درباره سبک زندگی ایرانی



    "محمود سریع‌القلم" استاد دانشگاه شهید بهشتی در گفتگوی مشروح با گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر به بررسی سبک زندگی معطوف به توسعه یافتگی پرداخت و سبک کنونی زندگی ایرانی را نقادی و راهکارهای پیشنهادی خود برای اصلاح آن را مطرح ساخت.

    دغدغه پیشرفت و توسعه یافتگی در آثار و آرای دکتر محمود سریع القلم برجسته است. اگر مخاطب آشنایی با سیر فکری این استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی تهران داشته باشد درمی‌یابد که دغدغه سریع القلم توسعه یافتگی و طرح اصول ثابت آن با مطالعات مقایسه‌ای است. کتابهای "عقلانیت و توسعه یافتگی ایران"، "فرهنگ سیاسی ایران" و "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" از جمله آثار وی در واقع این سیر را مورد بررسی قرار می‌دهند. در حال حاضر، کتاب "عقلانیت و توسعه یافتگی ایران" به چاپ نهم و کتاب "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" به چاپ پنجم رسیده است.

    سریع القلم معتقد است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو... ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است.

    در بررسی این اصول، فرهنگ و سبک زندگی ایرانی مورد توجه این محقق بوده است. نقدهای وارده بر سبک زندگی و مطالعه و بررسی مقایسه‌ای این سبک با روش زندگی کشورهای توسعه یافته از جمله مطالعات دامنه‌دار این استاد دانشگاه بوده است. بر این اساس و نظر به اهمیت موضوع سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی گفتگویی با دکتر محمود سریع القلم انجام داده‌ایم که از نظر می‌گذرد.


    در نظر داشته باشید که ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمی توانیم ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما می توانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم. در اینجا قصد دارم آسیب شناسی سبک زندگی ایرانی را بر اساس خود فرهنگ ایرانی و فرهنگ دینی مورد خطاب قرار دهم.

    مادیات و خودخواهی کانونهای سبک زندگی ما شده است

    بر اساس تجربه‌ای که در مشاهدات بین‌المللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشته‌ام اولین وجه مقایسه‌ای که می‌توان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار می‌کند. از این دنیا هم، پول، لوازم زندگی، نمایش خانه، ویلا و اتومبیل به دیگران سهم مهمی از دنیادوستی ایرانی دارد. در مقایسه، یک دانمارکی برای نقاشی، موزه، هنر، کتاب، آخرین رمانها، کنسرت، تئاتر، دوستان فرهنگی، کشف کشورها و فرهنگهای دیگر، جا باز می‌کند. در سبد کالاهای میانگین ایرانی، این موارد تقریباً تعطیل است. کافی است صورت آرام و خوش‌رنگ یک شهروند معمولی ترکیه را با یک ایرانی مضطرب و همیشه در حال پول جمع کردن مقایسه کنید.

    ظاهر و باطن میانگین ایرانی بالای 50 درصد شکاف دارد

    این یک پارادوکس است چرا که در جامعه‌ای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانه‌ها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان می‌شود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد. نکته دوم این است که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزه‌های اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار می‌دهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژه‌ها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند.

    نکته‌ای که حالت معماگونه دارد این است که دایره ذهنی اخلاقی و دایره بیان اخلاقی چه ارتباطی با عمل اجتماعی ما دارد؟
    من در منطقه نیاوران تهران به راننده اتومبیلی که سوبله (و نه دوبله) ایستاده بود با زبان خیلی ملایمی گفتم لطف می‌کنید قدری جلوتر پارک کنید چون ترافیک سنگینی در نتیجه توقف شما ایجاد شده است. پاسخ ایشان این بود که من هر کاری دوست داشته باشم می کنم. در اعتراض شهروند دیگری، وی گفت زیاد حرف بزنید شما را مچاله می‌کنم بعد می‌اندازم در جوب. در مورد جملات این راننده متخلف، می توان تحقیقات گسترده‌ای درباره فرهنگ خودخواهانه ایرانی انجام داد.

    انعکاس اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است

    در اینجا قصد این است که رابطه بین ذهن و عمل را در خصوص سبک زندگی مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانی‌ها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمی‌کنند، اما انعکاس این در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. این اولین نقدی است که به زندگی ایرانی وارد است که چرا اینقدر ظاهر اخلاقی و معنوی دارد، ولی باطن مادی. بعضی رسانه‌ها که به اروپایی‌ها حمله می‌کنند و می‌گویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما مصرف‌گراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب وابسته‌تر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است.

    خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم

    کم می‌شناسم افرادی را که حتی اگر به پول و امکانات هم می‌رسند از آن برای بهره‌برداری بهینه از زندگی استفاده بکنند. به جای ارتقاء کیفیت زندگی، مصرف‌گراتر می شوند. به نظر می‌رسد بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایده‌آلهای زندگی. بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم. خلق کنیم؛ تولید کنیم؛ کار به جا ماندنی انجام دهیم؛ چنین افرادی در اقلیت محض هستند.

    یک دلیل مهم علاقه ما به دارایی و مادیات برای نمایش به دیگران و فخرفروشی است. از یک نفر که مدتی قبل در منطقه فرشته تهران قتلی را مرتکب شده بود پرسیدند که چرا این کار را انجام دادید گفته بود که مقتول پولش را خیلی به رخ من می‌کشید. شاید فرهنگی که 45 سال پیش در مناطق فرودست تهران حاکم بود الان در منطقه فرشته تهران می‌بینید. یعنی قتل، درگیری‌ها و نزاعهای خیابانی در تهران به خاطر فخرفروشی و مسائل غریزی و مادیات است.

    از اینرو، این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیله‌ای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش می‌کند و اضطراب‌آور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آورده‌اند حالا چگونه باید حفظ کنند.

    این نکات را نمی شد بیان کرد اگر وجه مقایسه‌ای وجود نداشت. یعنی اگر یک نفر صرفاً از دریچه فرهنگ داخلی ایران به این مسائل نگاه کند ممکن است آنها را روندهای طبیعی و عادی در جامعه ایرانی تلقی کند. اما در کشوری مثل ترکیه و مالزی دیده می شود که بخش مهمی از رسیدن به ثروت برای این است که افراد هدفی در زندگی دارند و می‌خواهند کالایی را خلق و خط تولیدی را راه‌اندازی کنند و می خواهند چه به صورت محلی و چه بین المللی رقابت کنند و به طور خلاصه می خواهند کار مفیدی انجام دهند. یعنی فضای جامعه برای تولید ثروت و پول و برای یک نوع خلاقیت و نوآوری و افزایش ثروت ملی است. در این بحث مثال آلمان را نمی‌زنم بلکه مثال ترکیه و مالزی را می‌زنم. الان خانواده‌هایی که در ترکیه صاحب ثروت شده‌اند بعضاً نزدیک یک قرن کار و تلاش و فعالیت کرده‌اند و با فکر و زحمت به این جایگاه رسیده‌اند و در سطح ملی و بین‌المللی رقابت کرده‌اند تا توانسته‌اند به این سطح از ثروت برسند.

    میانگین ایرانی فردی کوتاه مدت است

    سبک زندگی ایرانی تا زمانی که تلقی منطقی از پول و امکانات پیدا نکند اصلاح نمی‌شود. بخشی از این مسأله به این برمی‌گردد که ما می‌ترسیم و زندگی را کوتاه مدت می بینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بی ثباتی زندگی کرده‌ایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت بهره‌برداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست آوردن پول دارند فروبنشانند. البته این مسایل ریشه‌های طبقاتی هم دارد. فردی را می‌شناسم که سال 1370 راننده تاکسی بوده و هم اکنون با رانت، زد و بند و اجحاف به حقوق دیگران به ثروت دهها میلیاردی رسیده است. او را تشویق کردم به حج برود و آسیا، آفریقا و اروپا را کشف کند. جواب داد که دو کارخانه باید راه‌اندازی کند شاید در هفتاد سالگی فرصت این کارها فراهم شود. کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر می‌کنید کارگر معدن است. این صورت را مقایسه کنید با مردم و کارآفرینان عادی جامعه ما که با زندگی معمولی، امیدوار و شاداب و سلامتی روانی دارند. بسیار جالب خواهد بود ما حتی در میان مجریان مملکت، 5 نفر پیدا کنیم که خوش رنگ و خوش پوست باشند. صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعه‌ای است که می خواهد الهام‌بخش دیگر مسلمانان باشد!

    سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی در مقایسه با اروپایی‌ها بالاست


    نقد سوم بر سبک زندگی ایرانی این است که در مقایسه با ملتهای دیگر سهم تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست. همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی است بر آنچه ما در باطن انجام می دهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی با روحیه اکثریت آن ملت رقم می خورد.

    صحبت من این نیست که همه ایرانیان این ویژگی‌ها را دارند ولی اکثریت آنها چه در داخل و چه در خارج این خصایص را دارند. برای همین تاریخ، فرهنگ و زندگی ما به شدت سینوسی و نوسانی است. یکبار یک فرد ثروتمند هلندی را ملاقات کردم که عمده درآمد خود را صرف امور خیریه می‌کرد. وی در یک آپارتمان نسبتاً متوسطی زندگی می کرد و معتقد بود از این فرصتی که در اختیار دارد و از این امکاناتی که به دست آورده باید کار مفید اجتماعی انجام بدهد.

    سبک زندگی ما به شدت خودمحور است

    نقد چهارم اینکه سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمی‌دهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینه‌های آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمی‌کنم. در یک مجتمع آپارتمانی، یکی از دوستان می‌گفت همسایه‌ای معتقد بود حتی ساعت دو نصف شب صدای بلند موسیقی پخش کند به کسی مربوط نیست. هر کاری که دوست داشته باشد و خانواده‌اش علاقمند باشند با هر سر و صدا و مزاحمتی حریم آپارتمان ایشان است. این درصد قابل توجهی از توحش است که با زندگی انسانی و مدنی ناسازگار است. من حتی متغیرهای اخلاقی و دینی را در این قضاوت دخالت نمی‌دهم چون فرد اخلاقی و دینی بالاتر از فرد مدنی است. خاطرم هست در دهه 1350 در دوره نوجوانی، همسایه نمازخوانی داشتیم که با نوک پا در کوچه راه می‌رفت و معتقد بود ممکن است صدای کفش باعث ناراحتی همسایه‌ها شود.

    به گونه‌ای تربیت می شویم که نگاهمان اجتماعی نیست

    به طور کلی ما به گونه‌ای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا می‌کنند. عجیب بسیاری از افراد، خارج از خود و منافع خود به حقوق انسانهای دیگر بی‌تفاوت شده‌اند.

    ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیه‌ای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمع‌آوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم.

    هنوز کشور و جامعه به معنای علمی کلمه نداریم

    بر این اساس است که معتقدم در این جغرافیایی که ما زندگی می کنیم هنوز دو مفهوم در میان ما شکل نگرفته است. یکی اینکه ما هنوز کشور نداریم و دیگر اینکه ما هنوز جامعه نداریم. ما عده‌ای هستیم که با سنن و خلقیات مشترک در جغرافیایی زندگی می‌کنیم. در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف می شود که عده‌ای در آن دارای اهداف مشترک و جهت‌گیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشده‌ایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت می کنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینی‌ها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنی‌ها هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیت‌المال اختلاس نمی‌کرد و راضی نمی‌شد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت می کشید. آیا یک آلمانی این کار را می کند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام کشور و هموطنانش این کار را نمی‌کند. دوستان بسیاری در بخش خصوصی دارم که حاضر نشده‌اند پروژه‌های بزرگی را قبول کنند چون نخواسته‌اند رشوه و کمیسیون پرداخت کنند. اینگونه افراد برای خود احترام قایل‌اند و مانند عالی نسب‌ها، خسروشاهی‌ها، خیامی‌ها و ایروانی‌ها، برای کشور، جامعه و شخص خودشان احترام قایل‌اند. البته این گونه افراد از اصالت خانوادگی برخوردارند و تازه به دوران رسیده نیستند. وقتی کسی در فقر مطلق بزرگ شده و هم اکنون صاحب منصب شده، عموماً این گونه افراد دیگر کسی را بنده نیستند و از فرصت به دست آمده نهایت استفاده نامشروع را می‌کنند. کشور، جامعه، دین و اخلاق برای آنها در عمل تعطیل است و صرفاً تزئینات سخنرانی است.

    بنابراین وقتی ما می خواهیم سبک زندگی را نقد کنیم در مقایسه با یک سری الگوها و ملاکها باید این کار را انجام دهیم. پرسش این است که آیا مجموعه فعالیتهایی که ما ایرانی‌ها انجام می دهیم تبدیل به سرمایه اجتماعی، ثروت ملی و پرستیژ جهانی می شود یا نه؟ آن موقع می توانیم بگوییم سبک زندگی کارآمدی داریم و نتیجه داده است و توانسته این متغیرها را به صورت کمی و کیفی افزایش بدهد. هر کدام از ما می تواند بر اساس وجدان خود به اینها پاسخ بدهد.

    اگر به طور خلاصه بخواهیم بگوییم سبک زندگی ما دارای این ضعف جدی است که خیلی خودمحور بار می آئیم که برای تبیین این نکته مثالهای فراوانی نیز وجود دارد. یکی از دوستان من که مطالعات اجتماعی انجام می دهد به من گفت که آموزش مدنی در مرکز و جنوب شهر تهران به مراتب موفق‌تر از شمال شهر تهران است. این فرد مطرح می کرد که اگر در یکی از مراکز جنوب و مرکز شهر تهران جلسه‌ای برای بهبود فرهنگ آپارتمان نشینی در محله‌ای برگزار شود جمعیت زیادی برای شنیدن این بحث حضور خواهند داشت. در حالی که در شمال شهر تهران به خاطر اینکه افراد پول دارند احساس بی نیازی به فرهنگ مدنی می‌کنند. یعنی برای نمونه کسی که ماشین 200 میلیون تومانی سوار می شود احساس می کند به آموزش نیازی ندارد چون پول دارد. البته اگر کسی با زحمت و تلاش خود، اتومبیل پانصد میلیون تومانی هم سوار شود هیچ اشکالی ندارد. چنین فردی، حتماً تربیت و مدنیت هم دارد.

    رانت باعث به هم ریختگی طبقاتی و اجتماعی در جامعه شده است

    بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیج‌فارس که بسیار مدنی شده‌اند، ما در جامعه‌ای زندگی می کنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شده‌اند از مدنیت بسیار پایین‌تری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد "تازه به دوران رسیده‌ها" گفته می شود. این پدیده نشان از "به هم‌ریختگی طبقاتی" در جامعه ماست. در سالهای گذشته شاهد هستیم که یک دفعه در جامعه ما طبقه‌ای به وجود آمد که عمدتاً از طریق رانت صاحب ثروت شدند. البته این یک پشتوانه علمی هم دارد. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که قرار دارد اگر یک دفعه حالت جهشی پیدا کند حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار می‌شود. برای نمونه آیا می توانیم تصور کنیم که یک طلبه 15 ساله مرجع تقلید بشود! چرا در دانشگاه عنوان می شود که حداقل باید 20 سال بگذرد تا فردی استاد تمام بشود می شد به همه در همان سال اول استاد تمامی اعطا کرد! اخذ این عناوین و درجات مرحله به مرحله است. آیا می شود پزشکی را که یک سال طبابت کرده با پزشکی که 20 سال طبابت کرده یکی دانست؟! آیا می توانیم تصور کنیم که فردی که در سه سال گذشته با حقوق ماهیانه معادل یک میلیون تومان زندگی می کرده حالا گردش مالی او در یک سال برای نمونه 600 میلیارد تومان است. از این تعداد در جامعه بسیار داریم. برای رسیدن به این درجات و مقامات باید زحمت کشید. البته من از معتقدان جدی به تولید ثروت فردی و ملی هستم اما با فکر، زحمت و رقابت. ما در گذشته از اینگونه افراد داشته‌ایم و هنوز هم اقلیتی با کار و زحمت، فعالیت خصوصی می‌کنند اما افراد فراوانی هم در دستگاههای اجرایی داریم که با ارتباطات، بیت‌المال را بلعیده‌اند و به واسطه رسانه‌های فلج و عملکرد ناچیز نهادهای نظارتی، موفق هم بوده‌اند. نقدینگی کشور در سال 1384، 69000 میلیارد تومان بود که هم اکنون به 410000 میلیارد تومان رسیده و در همین مدت، درآمد نفت کشور، 65 درصد درآمد کل نفت از زمان مظفرالدین شاه (108 سال پیش) تاکنون بوده است. آیا این امکانات کم نظیر به ارتقاء استاندارد زندگی میانگین ایرانی، عزت ملی، ساختار عمرانی و جایگاه ویژه در منطقه تبدیل شده است؟ به همین دلیل باید این اصل مقدس سیاسی و اقتصادی را که تجربه چند صد ساله بشری هست از طلا گرفت که حکمرانان یک کشور باید از طبقه متوسط باشند.


    بر این اساس یک به هم ریختگی اجتماعی و طبقاتی در جامعه به وجود آمده که پیامدهای آن به ویژه در کلان شهرها قابل مشاهده است. از بسیاری از افراد فرهنگی در دنیا شنیده‌ام که ایرانی‌ها از جهت ادب در میان ملتهای جهان زبانزد بوده‌اند. تهران متأسفانه در حال حاضر به یکی از شهرهایی تبدیل شده که ادب و تربیت در آن در حداقل ممکن خود قرار دارد. این موضوع به دلیل به هم ریختگی طبقات اجتماعی و فقدان آموزش مدنی در این شهر است. ممکن است بعضی مجریان به این نقد من، خرده بگیرند. به نظرم دلیلش این است که رابطه آنها با جامعه، حالت رسمی و مملو از تعارفات رایج ایرانی است. برای من که در شهر تهران رفت و آمد دارم و با جامعه سروکار دارم، بی‌ادبی به یک اصل در شهر تهران تبدیل شده است.
    .


    مهر

  10. 5 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    ببرهای واقعی هدفمندند.

    ببرهای واقعی همگی افرادی هدفمند هستند. آن‌ها در تمام ابعاد زندگی، اهدافی را برای خود تعیین می‌کنند. این افراد اهداف شخصی و کاریشان را یادداشت کرده و به انواع کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت طبقه بندی می‌کنند.
    گویی بعضی از افراد در تجارت چوب جادویی دارند، نه فقط به این خاطر که به پول و ثروت زیادی دست می‌یابند ( هرچند که این تنها دلیل خوبی است) بلکه به این دلیل که در هر کاری تاثیر مثبتی به جا می‌گذارند. برای ایشان تجارت نوعی لذت است. آن‌ها سخاوتمندانه این حس خوبشان را به ما منتقل می‌کنند. این افراد مانند ببر هستند. گرچه تعدادشان زیاد نیست اما به راحتی می‌توان آن‌ها را از میان انبوه جمعیت تشخیص داد. آن‌ها رهبران کارآمد و قدرتمند جنگل هستند. زیرا در دنیای تجارت امروز کمتر می‌توان چنین افرادی را پیدا کرد. دنیای تجارت پر از شرکت‌های ورشکسته و مدیران نالایقی است که فقط شرایط را بدتر می‌کنند.

    انسان‌های موفق، افرادی هدفمند هستند

    ببرهای واقعی همگی افرادی هدفمند هستند. آن‌ها در تمام ابعاد زندگی، اهدافی را برای خود تعیین می‌کنند. این افراد اهداف شخصی و کاریشان را یادداشت کرده و به انواع کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت طبقه بندی می‌کنند. داشتن هدف به ما کمک می‌کند رویاهای‌مان را به حقیقت برسانیم، از وقت و انرژی خود درست استفاده کرده و با برنامه‌ریزی صحیح به نتایج مطلوبی دست یابیم.

    رویا پردازان

    رویاهای بزرگ داشته باشید. بیشتر افراد برای انجام کارها، ماه‌ها و سال‌ها از تعداد محدودی از توانایی‌هایشان استفاده می‌کنند. این‌ها نمی‌توانند افراد تاثیر گذار باشند. افراد موفق با کارشان زندگی می‌کنند و نفس می‌کشند، می‌خوابند و رویاپردازی می‌کنند. این عشق و علاقه ساختگی نیست. اگر نسبت به کارتان این عشق و علاقه را ندارید و یا نمی‌توانید سختی‌ها و مشکلات آن را تحمل کنید، بهتر است کار یا اهدافتان را تغییر دهید.

    قدرت افراد

    همه‌ی ببرها گروهی از افراد علاقه‌مند و ماهر را در کنارشان داشتند. به طور کلی اطرافیان تاجران موفق کسانی هستند که به اندازه‌ی خود او موفق‌اند. افراد موثر و کار‌امد با شرایط و سنین مختلف سر راه‌تان قرار می‌گیرند. آن‌ها لزوماً جوان، خوش قیافه و تحصیل کرده‌ی دانشگاه نیستند. موتسارت اولین آهنگش را در 7 سالگی ساخت. بیل گیتس، ثروتمند‌ترین فرد دنیا، 20 ساله بود که مایکروسافت را تاسیس کرد. اماری‌کراک، بنیانگذار مک‌دونالد، این شرکت را در سن 52 سالگی افتتاح کرد. افراد مناسب را در کنار خود نگه دارید، افرادی که به‌دردتان نمی‌خورند، از خود دور کنید و فقط آن زمان می‌توانید به جلو حرکت کنید. انتخاب افراد مناسب، حفظ آن‌ها و انگیزه دادن به آ‌ن‌ها برای رسیدن به اهداف فروش و راهنمایی و تشویق آن‌ها عواملی است که با موفقیت سازمان‌ها ارتباطی تنگاتنگ دارد.

    عملکردی متعادل

    این‌که همیشه کار کنید و از زندگیتان لذت نبرید، نه تنها از شما انسان افسرده‌ای می‌سازد، بلکه شانس ببر بودن را هم از شما می‌گیرد. تعادل داشتن در زندگی و کار از اهمیت بالایی برخوردار است. اغلب افراد به اشتباه فکر می‌کنند فقط باید بر کارشان تمرکز کنند تا موفق شوند. برقراری تعادل میان زندگی و کار، چیزی بیشتر از یک اصطلاح است. در واقع این تعادل، کلید داشتن یک زندگی خوب است و به همین خاطر از نظر ببرها اهمیت بسیاری دارد. تحقیقات نشان می‌دهد تعادل لازم میان زندگی و کار در بسیاری از خانواده‌ها وجود ندارد. مدیران موفق باید از نظر احساسی، آماده‌ی رویارویی با مشکلات و سختی‌های کار روزانه باشند. این نیاز فقط از طریق داشتن یک زندگی خانوادگی آرام تامین می‌شود.
    حفظ ارزش‌های خانوادگی و پایبندی به اصول اخلاقی به اندازه‌ی موفقیت در یک پروژه کاری اهمیت دارد. به این ترتیب داشتن زندگی خانوادگی موفق به معنای بی توجهی به موفقیت‌های شغلی نیست. یکی از ببرها در این باره می‌گفت: حاکم بودن فضایی سرشار از عشق در محیط خانه، پایه و اساس زندگی است.

    محتوا مهم‌تر از ظاهر است

    تا چند وقت پیش، وب سایت‌ها پر از طرح‌های گرافیکی و انیمیشن‌های چشم‌گیر بودند. البته طراحی زیبا هنوز نیز ارزش و اهمیت زیادی دارد اما آنچه امروزه اهمیت دارد این است که سایت‌تان آسان و تاثیر‌گذار باشد، ابزارهای موثر برای رشد کاریتان به شمار آید، خدمت رسانی را تقویت کند و هزینه‌ها را کاهش دهد. تبلیغات پر زرق و برق گرچه زیبا هستند اما رسیدن به این اهداف را دشوار می‌کنند. طراحان وب‌سایت‌ها جزوه یکی از این سه گروه هستند: گروه اول می‌توانند سایتی مفید و موثر را طراحی کند. گروه دوم تجربه بازاریابی دارد و می‌تواند وب‌سایت را به مکانیسم بازاریابی برای جذب مشتریان جدید تبدیل کند. گروه سوم می‌داند که چطور می‌تواند بازدید کنندگان را جذب سایت کند. به ندرت فردی می‌تواند جزوه هر سه گروه باشد و همه‌ی این کار‌های مهم را انجام دهد. از این گذشته اگر بهترین وب‌سایت جهان را داشته باشید اما کسی از آن بازدید نکند، پولتان را هدر داده‌اید. علاوه بر آن فراموش نکنید که باید شرایط و امکانات لازم برای برقراری ارتباط مشتریان با خودتان را فراهم کنید. قانون این است که مشتری با 2 بار کلیک بتواند به هر اطلاعاتی که لازم دارد دست یابد.

    جملاتی از چند ببر بزرگ

    در زندگی و تجارت، خطر 2 گناه بزرگ وجود دارد. اول این‌که بدون فکر کاری بکنید و دوم این‌که اصلا کاری نکنید.

    بزرگترین افتخار ما این نیست که هرگز شکست نمی‌خوریم، بلکه این است که بعد از هر شکست برمی‌خیزیم.

    برای رسیدن به موفقیت، ابتدا باید باور داشته باشیم که می‌توانیم.

    همه‌ی رویاهای ما می‌تواند به حقیقت بپیوندند اگر و فقط اگر جرات دنبال کردن آن‌ها را داشته باشیم

    .
    منبع:مدیرسبز

  12. 4 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #27
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض ۱۲ نشانه اصلی برای پایان یک رابطه




    ۱)وقتی به جای زندگی در زمان حال در گذشته سیر می کنی! آیا در حال تکرار لحظات قدیمی خوش رابطه ات هستی تا حس خوبی نسبت به آن پیدا کنی! آیا به خاطر همین خاطرات است که این رابطه را تا این جا ادامه داده ای!؟ اگر پاسخ مثبت است یعنی این رابطه دیگر آن چیزی نیست که می خواهی. هرچه بیشتر در گذشته یا در یک آینده ی دست سازت زندگی کنی بیشتر در واقعیتی غیر واقعی غرق می شوی و این بسیار خطرناک است چون این موارد انعکاس وضعیت فعلی رابطه ات نیستند. باید با کسی که الان در زندگی ات است باشی نه کسی که در گذشته ات حضور داشته! خاطرات گذشته فقط خاطره اند نباید دلیلی شود برای ادامه ی رابطه ات. تصمیمت برای ادامه یا قطع رابطه باید بر اساس احساسات امروزت نسبت به او باشد یعنی وضعیت فعلی ارتباط و چشم انداز آینده ای که با او در پیش رو خواهی داشت.

    ۲)وقتی رابطه بیشتر برایت رنج آور است تا لذت بخش! گاهی لحظات خوش گذشته چشمانمان را کور می کند تا جایی که عذاب های امروزش را نمی بینیم. اگر عصبانی و ناخشنود و افسرده ای اگر اشکت همیشه جاری است مطمئن باش این شخص برای تو مناسب نیست. رابطه باید موجب شادی و شور اکنونت شود. اگر در رابطه ای هستی که شادیهایش را در گذشته می جویی بدان که وقت پایان دادن به آن است.


    ۳)وقتی از تو خواسته می شود خودت را تغییر دهی! برای عشق ورزیدن نباید شرط و شروط قائل شویم. تغییر فقط در صورتیکه به نفع خود شخص باشد( مثلاً ترک سیگار یا رژیم گرفتن) درست است. دوستانی داشتم که مدام از آن ها خواسته می شد لباس های بهتری بپوشند یا در حالیکه در وزن سلامتی بودند رژیم بگیرند تا زیبا تر به نظر برسند. مسئله تو و تغییر تو نیست! مسئله توقع ایجاد تغییرات است! شاید در ابتدا طبیعی به نظر برسد اما کم کم همیشگی می شود! و هر چه پیش می روی این درخواست ها بیشتر می شود و این اولین قدم های وی است برای تغییر شخصیت و قالب تو به شکلی که خودش می خواهد و نه شکلی که خودت برای رشد و تعالیت در نظر گرفته بودی.
    شاید بگویی نه ه ه ه ه رابطه را می توان یک طرفه هم برقرار داشت! اتفاقی هم نمی افتد! بله می شود! ما هم انکار نمی کنیم اما آیا ارزش تو همین است!؟ آیا رابطه ی ایده آلت همین بوده ؟!




    4)وقتی از طرف مقابلت می خواهی برای خوشایند تو تغییر کند! گاهی به جای اینکه او را همان طور که هست بپذیریم به دلایل واهی سعی در تغییر و تحول او داریم. حتی وقتی شخص می پذیرد و خودش را تغییر می دهد به دنبال موردی دیگر می رویم هیچ وقت ارضا نمی شویم! بدتر از همه این است که شخص مقابل، ناآگاهانه به همه ی خواسته هایت تن دهد و سایه ی تو شود. ناگهان می بینی که هر دو یکی شده اید و این به نفع هیچ یک از شما نیست. تنها راهی که باقی می ماند این است که جدا شوید و هریک جداگانه در مسیر رشد طبیعیتان قرار گیرید.


    ۵)هنگامی که کارهایش را توجیه می کنی! وقتی در مورد چیزی احساس آرامش و راحتی نمی کنیم دچار نوعی ناسازگاری شناختی می شویم(cognitive dissonance). این مسئله مربوط به درگیری امور روزمره با اعتقاداتمان است که وقتی با آن ها مواجه می شویم شروع به توضیح و توجیه می کنیم تا بتوانیم با آن کنار بیاییم. پس وقتی حرکتی را توجیه می کنیم یعنی با آن راحت نیستیم و در پی توجیه خودمان هستیم. مسئله این است که این توجیهات همگی ساخته و پرداخته ی ذهنمان هستند و ممکن است درست نباشند. لذا این توجیهات مکرر نشان می دهد که این رابطه بر پایه ی ذهنیات و بافته های عقل بنا شده و نه واقعیات درست و مطمئن! برای دیدن واقعیات آن ها را همان طور که هستند ببین و بگذار خودشان روایتگر حوادث باشند. همیشه صدای حوادث بلندتر از کلمات است.


    ۶)وقتی به تو صدمه های روحی، جسمی یا بیانی می زند! هرکدام از این صدمات دلیلی بر وجود اشکال و اشتباهی در کار است. مهم نیست که بعد از آن عذر خواهی می کند یا نه! همین که ناگهان تعادلش را از دست می دهد مسئله ای قابل تأمل است.صدمات روحی سخت تر هستند. گاهی از آن جا که این نوع ضربه ها عیان نیستند وجودشان را انکار می کنیم و نادیده شان می انگاریم. در حالیکه مانند بقیه و حتی بدتر از آن هستند. این زخم ها بر خلاف زخم های جسمی غیر قابل درمانند و تا مدت ها حتی بعد از قطع ارتباط شخص را درگیر می کند. مسئله ی مورد نظر ما فقط شکنجه و اذیت نیست! بلکه احترام متقابل افراد، مهم است و اینکه آن قدر علاقه و اشتیاق در میان باشد که راضی به رنجش و آزار شما نشود. باید در این مورد صحبت کنید انکار و پنهان کردن این توهین ها یعنی تشویق به ادامه ی آن از جانب شما. پس رابطه ی خود را ارزشیابی کنید و اگر دیدید آرامش و راحتیتان برایش مهم نیست عطای این ارتباط را به لقایش ببخشید.


    ۷)وقتی موردی ناپسند بارها اتفاق می افتد! دفعه ی اول حادثه تلقی می شود. دفعه ی دوم شانسی دوباره می دهیم. ولی بار سوم نشانگر وجود ایرادی در روند این ارتباط است. گاهی هر چه تلاش می کنیم سر جای اول هستیم. همان سناریو همان نتایج، تکرار مکررات! این جاست که به پایان راه می رسیم! برای هر دوی شما آینده ای وجود دارد اما نه با هم!
    چیزهایی وجود دارند که به هیچ عنوان نمی خواهیم از دست بدهیم، افرادی که ترک کردنشان برایمان کابوس است! ولی بدان! ترک همه آن ها پایان دنیا نیست بلکه آغاز زندگی ای نو است!



    8)وقتی می بینی طرف مقابلت هیچ تلاشی برای ادامه ی ارتباط نمی کند! هر ارتباط نیازمند تلاشی دو جانبه است. اگر تو و یا طرف مقابلت به تنهایی جور رابطه را بکشید خیلی زود خسته می شوید و رابطه کم کم به غرقاب فرو می رود و دیگر امیدی به نجات رابطه و نیز ناجی نیست و هرچه این عدم تعادل بیشتر شود خطر غرق شدن بیشتر می شود و ناگهان زمانی می رسد که می بینی هویت خودت را فدای نگه داری از هیچ کرده ای. هرجا چنین رابطه ای دیدی بدان که دیر یا زود در سراشیبی سقوط قرار می گیرد. برای یک طرف، رابطه بخش اعظم زندگی محسوب می شود و برای طرف دیگر تنها باریکه ای فرعی و نه ارزشمند. بنابراین همه ی تلاش شما فقط صرف وقفه انداختن در گسستن ارتباط و نه نجات آن می شود.شاید بگویی نه ه ه ه ه رابطه را می توان یک طرفه هم برقرار داشت! اتفاقی هم نمی افتد! بله می شود! ما هم انکار نمی کنیم اما آیا ارزش تو همین است!؟ آیا رابطه ی ایده آلت همین بوده ؟! آیا می خواهی تا پایان عمر همین طور زندگی کنی!؟ با کسی که حاضر نیست برای ادامه ی رابطه اش با تو هیچ گونه تلاشی بکند! ؟ همه ی ما لایق ارتباطی دو طرفه ایم! باید همان قدر که عشق می دهیم پس بگیریم! پیش بردن روابط یک طرفه مانند راندن اتومبیلی است که تایرش خراب است! بله به زور آن را می کشیم اما در آخر از تپه ای پرت خواهد شد!


    ۹)وقتی ارزش ها و عقاید اصلیتان متفاوت است! در هر رابطه ی مانا و خوبی اصول و قواعد مشترکی بین دو طرف وجود دارد. این اصول در حکم سنگ بنای اولیه رابطه هستند که علی رغم وجود تفاوت ها آن را سرپا نگه خواهد داشت و از سهمگین ترین طوفان ها گذر خواهد داد. برعکس تفاوت در اصول، رابطه را در سراشیبی سقوط به پیش خواهد راند. مانند آن است که سعی کنی دانه های خاک را در بارانی شدید در کنار هم حفظ کنی! بدون ریشه های قطور یک درخت در خاک همه ی تلاش ها با شکست مواجه خواهد شد! مهمترین مسئله در زندگی این است که با خودمان روراست باشیم. در حالیکه هماهنگی و سازش امتیازاتی به همراه دارد اما نباید به قیمت رکود رشد شخصی و ارزش های شخصیتیمان تمام شود. سرسپردگی و مصالحه برای حفظ یک رابطه دوستی در نهایت انسان را تهیدست و مغبون خواهد کرد. چرا؟! چون خودت را از همه چیز محروم می کنی و هویتت را به دور رابطه ات می پیچی! قبل از این که هر رابطه ای شکل بگیرد باید با خود خودت کنار بیایی! گاهی دو طرف با توافق و هماهنگی کامل شروع می کنند اما در طول زمان هر یک از آن ها یا هردو تغییر می کنند و در شرایط فعلی و با اصول و عقاید جدید هماهنگی قبلی از بین می رود و زمان تجدید نظر در این ارتباط فرا می رسد.


    ۱۰)وقتی رابطه هر دو طرف را عقب نگه می دارد تا با تأخیر رشد و تعالی آن ها خودش پا بر جا بماند! هر رابطه موجودیت سومی است که از اتحاد دو فرد شکل می گیرد و در مسیرتغییر و تحول آن ها می بالد و رشد می کند. گاهی هر دو طرف با یک سرعت و به یک میزان رشد می کنند. گاهی نیز برعکس ارتباط دچار رکود و سکون می شود و این یعنی هر دو طرف در حال درجا زدن هستند. ولی مواردی پیش می آید که یک طرف به سرعت رشد می کند و گوی سبقت را از یارش می رباید. در این حالت دو انتخاب داری! یا باید از پویایی رابطه بکاهی تا با شرایط جدید وفق پیدا کنی و یا باید بر پویایی خودت بیافزایی تا از تغییرات ایجاد شده عقب نمانی! همان طور که گفتیم شرط اول قدم آن است که با خودمان صادق باشیم. مشخص کن چه کسی هستی و می خواهی چه کسی باشی! سپس صادقانه قضاوت کن که آیا این ارتباط تو را به آن جا خواهد رساند یا نه؟! رابطه ای که در راه پیشرفتت ایجاد مانع می کند باید هر چه زودتر ترک شود! اگر شرایط پیشرفت در یک رابطه برای یکی از دو نفر فراهم باشد گاهی شخص قادر می شود شریکش را نیز یاری کند تا در مسیر تعالی قرار گیرد و با یکدیگر راه باقیمانده را بپویند.


    ۱۱)وقتی که به امید بهبود شرایط، رابطه را ادامه می دهیم! این مورد همانند مورد شماره ی یک است با این تفاوت که شخص به آینده امیدوار است. همان طور که سیر کردن در گذشته اشتباه است زندگی به امید آینده نیز سودی نخواهد داشت. حقیقت آن است که در زمان حال زندگی می کنیم نه آینده! و هیچ چیز درباره ی آینده مسلم نخواهد بود. بنابراین پی ریزی ارتباط بر پایه ی احتمالات و شاید ها امری شایسته نخواهد بود. این پایه های لرزان و بی ثبات چشم اندازی نازیبا از آینده نشان می دهند.


    ۱۲)وقتی هیچ کدام از طرفین احساس قبلی را نسبت به هم ندارند! شرایط تغییر می کند و مردم عوض می شوند. اگر رابطه دیگر آن رابطه ی قدیمی نیست بدان که وقت ایجاد دگرگونی است. برخی افراد همچنان رابطه را حفظ می کنند در حالیکه احساسات دیر زمانیست که رخت بربسته است. شاید عادت کرده اند و نمی دانند چطور باید از این پیله بیرون آمد. گاهی نیز ادامه می دهیم تا از اندک مواهب باقیمانده نظیر همراهی هایش بهره مند شویم. رابطه بدون احساس کالبدی است بدون قلب! جان ندارد روحی در کار نیست! اگر احساسی به او نداری بدان که ادامه دادن ماجرا ظلمیست مسلم به او و البته به خودت! همچنین چسبیدن به کسی که دیگر دوستت ندارد تنها موجب تحقیر و فلاکت است. بدان و بخاطر بسپار:عشق پایان خوشی ندارد!! زیرا عشق راستین پایانی ندارد!! بخشش و آزاد کردن همراهت فریاد رسای دوستت دارم است. اما صرف دوست داشتن یک نفر دلیلی بر با او بودن نیست. یک عشق راستین در چارچوب مادی یک ارتباط خشک نمی گنجد. با هم بودن تنها یکی از تظاهرات مختلف عشق است اما به هیچ وجه یگانه توصیف آن محسوب نمی شود. چیزهایی وجود دارند که به هیچ عنوان نمی خواهیم از دست بدهیم، افرادی که ترک کردنشان برایمان کابوس است! ولی بدان! ترک همه آن ها پایان دنیا نیست بلکه آغاز زندگی ای نو است!


    ترجمه اختصاصی دگرش

  14. 3 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض ۳ حس معماگونه در مرد‌ها !؟

    ۳ حس معماگونه در مرد‌ها وجود دارد که همین ۳ احساس باعث می‌شود خانم‌ها گمان کنند مرد‌ها از احساساتی بودن آن‌ها ناراحت می‌شوند؟

    احساس اول: مرد‌ها با این احساس بزرگ می‌شوند که مسئولیت درست کردن همه موارد با آنهاست. مثلا مرد‌ها از‌‌ همان کودکی این جمله را زیاد می‌شنوند که «پسرم وقتی بزرگ شدی، قراره رئیس یه خانواده باشی». پسربچه‌های کوچکی که این جملات به آنان گفته می‌شود، با این باور ناخودآگاه بزرگ می‌شوند که چنانچه می‌خواهند یک مرد واقعی باشند باید لایق و توانا باشند و مسئولیت مواظبت از زن زندگیشان با آنهاست. به همین دلیل است که وقتی با شوهرتان درددل می‌کنید او به جای اینکه با شما هم‌دردی کند و دلداریتان دهد، برایتان استدلال‌ می‌کند.





    احساس دوم: مردان خود را مسئول درد و رنجتان می‌دانند و چنانچه نتوانند ناراحتیتان را برطرف کنند، احساس گناه خواهند کرد. هنگامی که مردی درد و رنج همسرش را می‌بیند، خود را سرزنش کرده و مسئول می‌داند و به این دلیل که شما باعث شدید، احساس بدی نسبت به خودش پیدا کند، از دستتان عصبانی می‌شود.

    احساس سوم: آیا تا به حال برایتان پیش آمده که بخواهید احساسات خود را با همسرتان در میان بگذارید و او سعی کند که یا با عجله شما را از آن احساس بیرون کشیده یا اینکه کاری کند تا دست از آن بردارید؟ شما فقط می‌خواهید کمی گریه کنید ولی او طوری برخورد می‌کند، انگار شما دچار یک بیماری عصبی یا روانی شده‌اید. مرد‌ها غالبا احساساتی برخورد کردن زن‌ها را با حالت هیستریک اشتباه می‌گیرند و فرض را بر این می‌گذارند که وضعیت روحیتان خراب‌تر از آن است که تصورش را می‌کنید.



    منبع: shafaf.ir

  16. 2 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض بهترین راه برای ابراز احساسات به آن که در قلب شماست

    قبل از اینكه به كسی بگویید « دوستت‌ دارم » یا « عاشقت هستم »، اول به معنای اصلی این كلمات فكر كنید. به اینكه این جملات چه معنی‌ای برای شما دارند و در زندگی شخصی خود، جایگاه عشق و دوست داشتن، كجاست. به این ترتیب، وقتی این جملات را به زبان می‌آورید كه دقیقا ارزش و معنای آن‌ را می‌دانید و نه خودتان را به دردسر می‌اندازید و نه قلب كسی را می‌شكنید.


    _ وقتی هزار بار به یك‌ نفر بگویید كه دوستش دارید، بعد از مدتی، تاثیر خودش را از دست می‌دهد
    پس آدمی باشید كه حواسش به قلبش هست و بی‌جهت به كسی نمی‌گوید :
    «دوستت دارم». زمانش كه برسد، آنقدر خاطره خوب و ویژگی‌های دوست‌داشتنی در آدم مقابل پیدا می‌كنید كه موقع گفتن این جمله دوست‌داشتنی و خوشایند، حرف‌های جذاب و دوست‌داشتنی‌ای در كنار این «دوستت دارم»، از شما می‌شنود.


    _ وقتی عاشق كسی می‌شوید و می‌خواهید این عشق را با او به اشتراك بگذارید، به چشم‌هایش نگاه كنید
    جمله « دوستت دارم » را اگر زمانی كه با او چشم در چشم هستید، به زبانتان بیاید، عمق نگاه، به اندازه همان كلمات، كار خودش را می‌كند.


    _ موقعیت مناسبی را برای حرف زدن از احساستان پیدا كنید
    بهترین موقعیت، فضایی دونفره است كه شما و همسرتان، راحت‌تر حرف‌های خود را به اشتراك می‌گذارید اما اگر ناگهان وسط یك مهمانی یا جمعی دیگر، تصمیم به گفتن این جمله گرفتید، یك نفس راحت بكشید و كمی به اطراف نگاه كنید و جمله را آن‌طوری بگویید كه او دوست دارد در جمع و از زبان شما بشنود.



    _ وقتی به كسی می‌گویید « دوستت دارم »، بدترین اتفاق ممكن این است كه از او هم انتظار داشته باشید این جمله را به شما بگوید یا آن ‌را امتیاز ویژه‌ای برای شما حساب كند
    بی‌انتظار و بدون توقع، عاشق شوید و كسی را دوست داشته باشید. این‌طور وقتی این جمله «دوستت دارم» را به زبان می‌آورید، واقعی‌ترین احساس شما به او منتقل می‌شود. خلاق باشید. حالا درست است كه «دوستت دارم» به اندازه كافی، جمله زیبا و دوست‌داشتنی‌ای است، اما ابراز آن با راه‌های مختلف، هیجان و جذابیتش را بیشتر می‌كند و لحظه خاصی را می‌سازد. نوشتن یك شعر، قاب كردن یك عكس دونفره و نوشتن جمله «دوستت دارم» پشت آن، گفتن «دوستت دارم» به زبان‌های مختلف و خلاقیت?های دیگر، از راه‌حل‌های مبتکرانه است.


    _ اگر از آن گروه از آدم‌ها هستید كه ابراز احساسات برای شما سخت است و واژه‌ها را باید با انبر از زبان شما بیرون كشید، كارهایی را انجام دهید كه هیچ‌كس دیگری برای همسرتان انجام نمی‌دهد و حواستان به خواسته‌های درونی او باشد
    شما می‌توانید ساعت‌ها پای درددل او درباره دوستانش، همكارانش، خاطرات سخت گذشته و خیلی چیزهای دیگر بنشینید و اگر كمكی از دستتان برمی‌آید برای حل آنها انجام دهید. اگر می‌دانید همسرتان عاشق صبحانه است، یك روز صبح بی‌مقدمه او را از خواب بیدار كنید و برای صبحانه به یك رستوران خوب بروید. كارهای ناگهانی، پیشنهادهای جذاب ناگهانی، برنامه‌هایی كه فقط او دوست‌ دارد وخیلی از غیرمنتظره?ها دیگر، راه‌های خوبی برای انتقال احساس درونی شماست.


    جمله‌هایی كه جایگزین دوستت دارم می‌شوند
    شنیدن برخی جمله‌ها به جای « دوستت دارم »، جذاب و خوشحال‌ كننده است و همان تاثیر را دارد. در ادامه می‌توانید این جمله‌ها را پیدا كنید، فقط حواستان باشد موقع به زبان آوردن آنها، واقعا به آن باور داشته باشید و لحن شوخی و طنز در صدایتان نباشد.


    _ عزیزم، تو تنها آدم من هستی


    _ تو نفس من را بند می‌آوری


    _ چقد دوست داشتنی هستی


    _ با تو، تا ابد همه‌چیز زود می‌گذرد


    _ بهترین همسرجهانی


    _ وقتی تو را دیدم، از خدا به خاطر خلقتت تشكر كردم


    _ تو تنها عشق زندگی من هستی


    _ برای من زندگی كردن با عشق تو جذاب است


    _ من تمام حواسم به تو است


    _ من تو را تحسین می‌كنم


    _ زندگی با تو ساده و راحت است


    منبع:salamat.ir

  18. 3 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    لزوم بخشیدن کسانی که از آنها متنفر هستید

    متنفر شدن از آدمها مطمئناً خیلی آسان‌تر از بخشیدن کسانی است که به شما بدی کرده‌اند. نمی‌خواهیم بگوییم که بخشش چیزی است که باید راحت آن را خرج کنید. بخشش همه اراده شما را می‌گیرد و در روند آن مجبور خواهید شد بخشی از آنکه هستید را هم بدهید.

    بسیاری از متخصصین ادعا می‌کنند که برای گذشتن از آسیبی که کسی به شما می‌زند، باید تمایل به بخشیدن آن فرد داشته باشید. بااینکه گفتن این سخت نیست اما در واقعیت آنقدرها هم که تصور می‌کنید آسان نیست. برای خیلی‌ها ممکن است سال‌ها طول بکشد تا بتوانند کسی را ببخشند، مخصوصاً در مواردی که فرد متوجه آسیب جدی شده باشد. و البته کسانی هم هستند که هیچوقت کسانی که به آنها صدمه می‌رسانند را نمی‌بخشند.

    پس چرا بخشیدن کسانی که به شما بدی کرده‌اند تا این اندازه مهم است؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد. مهمترین این دلایل این است که وقتی احساس نفرت را درون خود نگه می‌دارید، رنج خودتان را بیشتر می‌کنید. همچنین حق گذشتن از اتفاقات و شاد بودن دوباره را از خود می‌گیرید. وقتی کیسه نامرئی تنفر را با خود حمل می‌کنیم، به آرامی بخشی از آنچه که هستید را ویران می‌کنید و به کسی که از او متنفر هستید اجازه می‌دهید روی شما کنترل پیدا کند. درآخر این احساس تنفر شما را سوزانده و تخریب فاجعه‌باری در زندگی و روابطتان ایجاد می‌کند. اگر می‌خواهید تاثیری که بر زندگی شما داشته‌اند را از میان بردارید، باید راهی برای بخشیدن آن فرد پیدا کنید.

    نکته آن این است که چطور باید این کار را بکنید؟ آیا باید ملاقاتی رودررو برای صحبت کردن درمورد آنچه برایتان اتفاق افتاده با آن فرد داشته باشید و به او بگویید که او را بخشیده‌اید؟ به این بستگی دارد که خودتان فکر می‌کنید چه روشی برایتان بهتر است. یک پاسخ قطعی برای همه اتفاقات وجود ندارد و نمی‌توان استانداردی خاص تعیین کرد. بخشش می‌تواند آسیب‌هایی به دنبال داشته باشد. اگر درمورد شما هم همینطور است، پس هنوز برای آن آمادگی ندارید. البته بخشش راه‌های دیگری هم دارد.

    یکی از روش‌هایی که آسیب کمتری به دنبال خواهد داشت این است که نامه‌ای برای آن فرد بنویسید و کارهایی که آن فرد در حق شما کرده را با مقدار جزئیاتی که می‌خواهید شرح دهید. حتماً نامه را بازخوانی کنید تا مطمئن شوید که چیزی که می‌خواستید بیان کنید کاملاً در آن وجود داشته باشد. هر جزئیات دیگری که می‌خواهید را به آن اضافه کنید و البته این را هم قید بکنید که آن فرد را بخاطر کارهای بدی که در حقتان کرده است، بخشیده‌اید. مرحله بعدی خیلی مهم است. اینکه آن نامه را برای آن فرد بفرستید یا خیلی راحت آن را بعنوان نشانه‌ای از بخشیدن آن فرد، از بین ببرید. برای خیلی‌ها بهتر است که آن نامه را جایی چال کنند یا حتی آن را بسوزانند.

    بخشیدن آدمها یکی از سخت‌ترین کارهایی است که از عهده انسانها برمی‌آید. به هیچ وجه نباید برای آن عجله کرد یا آن را آسان گرفت؛ بخشیدن آدم‌ها یک کاتالیزور خوب برای جلو رفتن در زندگی است.

  20. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •