تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 42

نام تاپيک: معرفی شخصیت های هنر نبرد

  1. #21
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض سیاه‌دست

    سیاه‌دست نابودگر یا Blackhand the Destroyer در زمان جنگ اول بین انسان‌ها و ارک‌ها جنگ سالار هورد بود.

    سیاه‌دست سواری از سیتگور آرم و یکی از مبارزان مورد احترام هورد بود،که او را تبدیل به رئیس‌قبیله مشهور و قدرتمند سیاه‌صخره در درانور کرد. همه او را همچون یک نابغه جنگی و دیکتاتوری ظالم می‌شناسند که به مبارز بودنش برمی‌گشت، حرض و آزش برای قدرت باعث شده بود او براحتی اغفال شود. حقیقتی که گولدان بسرعت از آن پی‌برد. از طریق رابطه سیاسی و با سوزاندن خاکستر ضمیر سیاه‌دست، گولدان قادر بود تا رئیس قیبله، سیاه‌دست را متقاعد کند که به برنامه‌های تاریک ورلاکی احترام بگذارد. هم رهبر اصلی هورد و هم یکی از اعضای انجمن سایه بود.در حقیقت او فقط وسیله‌ای برای وارلاک‌های شرور بود.

  2. #22
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض بانو واش


    بانو واش یا Lady Vashj (تلفظ آن چیزی بین واش و وُِِش می‌باشد). بیش از ۱۰٫۰۰۰ سال قبل در شهر زین آشاری، پایتخت الف‌های شب بدنیا آمد، اکنون او رئیس پایانی غار معبد مار در آب انبار نیش مارپیچ می‌ باشد.

    واش بیشتر بر توانایی‌های رزمی خود متکی است تا جادویش، با این حال او هنوز ساحر چیره دستی است. او با کمان جادوییش بی همتاست (تنها تیر اندازی سیلواناس بادپا از وی بهتر است). کمان دستی اش، قولاج یخی توسط پاسدار ماه به صنع در آمده و بوسیله شهبانو آزشارا افسون شده‌است. بانو واش به قدرت عناصر باد و آب توجه دارد، و هنگام حملات تهاجمی از آن‌ها در حالی استفاده می‌کند که همراهان ناگا میرمیدون نگهبان او همیشه وی را همراهی می‌کنند.

    جنگ باستانیان
    ....................................
    واش از پاکزادان (کوئلدوری) بود، که در میان مقام‌ها ارتقا پیدا کرد تا اینکه رئیس خدمتکاران شهبانو آزشارا شد. او (کاملا زیبا، با چشمان مرموز گربه‌ای) توصیف شده‌است. هرچند که او هنوز با این توصیفات به زیبایی خود آزشارا نبوده‌است. وی به طرز دیوانه واری به آزشارا وفادار بود و زمانی که شهبانو پیشنهاد داده بود تیرانده بادنجوا را پیشکار خود کند به شدت خشمگین شده بود. واش تا به حال چندین بار سعی کرده تیرانده را بکشد، ولی هر بار با دخالت الوون ناموفق مانده‌است.

    یادداشت: واش هیچگاه در جنگ سوم با تیرانده رویاروئی نداشته‌است. بانو سرپنترا و سرنا پولک زخمی طی نبردهای متمادی در جزایر منفصل و واش نیز در دالاران توسط نیرویی که توسط مالفیوریون طوفان‌خشم رهبری می‌شد شکست خوردند.

    وارکرافت ۳: سریر یخی
    ...................................
    واش در جزر ومد وحشت در نقش یک تبه کار ظاهر شده‌است، در نفرین الف‌های خون بعنوان یک شخصیت بازیکن، و در میراث لعنت شده بعنوان یک حریف آمده‌است.

    زمانی که شهبانو آزشارا سرانجام تصمیم گرفت که وجود ناگا آشکار شود، بانو واش را فرستاد تا با ساکنین دنیای سطح ارتباط برقرار کند، بانو واش با ایلیدان که نفرین اهریمن را بر دوش داشت ملاقات کرد، آنها با اولین ملاقات با یکدیگر پیمان بستنند تا در برابر دشممنان مشترکشان الف شب، یکدیگر را یاری رسانند. واش و مردمش بسرعت به وی ملحق شدند، و اولین اقدام وفادارانه شان در تسهیل فرار ایلیدان از کالیمدور و رساندن او به جزایر منفصل و مقبره سارگراس بود.

    اما ناگا می‌دانست مایو پاسدار برای تعقیب چابک خواهد بود، پس بنابراین واش نیروهایش را صف آرایی کرد و به محض اینکه نیروهای الف شب راه خود را به داخل مقبره گشودند، ایلیدان و واش از دهلیزهای باستانی مقبره گریختند، و نیروهای ناگا تحت رهبری واش راه را بر الف‌های شب بستند و با آنها به نبرد پرداختند. زمانی که مایو با واش روبه رو شد ساحره دریایی به مایو گفت که عدالتش هیچ جایگاهی در این مکان ندارد و زمانی که نگهبان پرسید که او چه چیزی درباره الف‌های شب می‌داند، واش پاسخ داد که ناگا زمانی الف‌های شب بودند. سپس لغزید و ناپدید شد تا به ایلیدان در حجره چشم بپیوندد. ایلیدان از چشم سارگراس استفاده کرد تا مقبره را متلاشی کند و سپس گریخت. واش بیشتر ناگا را به لرداران برد تا مقدمات مرحله بعدی نقشه شان را فراهم سازد، در همان زمان ایلیدان و تعدادی از خدمتگذاران باقی ماندند تا با مایو به مقابله بپردازند.

    بعد از مشاهده دقیق، واش آگاه شد که، کیل‌تاس، شاهزاده ویرانه کوئل تالاس یک تازه سرباز تمام عیار برای نظام جدیدی که ایلیدان در حال تشکیل آن بود است. و با نیروهای پهناوری که مایو به اوتلند آورده بود، واش می‌دانست که آنها به نیروی کمکی نیاز دارند. کیل در زیر تازیانه غم انگیز یک ارتشبد نژاد پرست انسان به نام گاریتوس بود، او کسی بود که کیل و مردمش را به ماموریت‌هایی فرستاده بود که هر بی تخصصی می‌توانست انجام دهد، و سعی می‌کرد که الف‌ها را از خط مقدم دور نگه دارد. در همان حین کیل با واش روبه رو شد، و آن زمانی بود که دریافته بود کارخانه کشتی سازی اش ویران شده‌است، و این بدان معنی بود که او نمی‌توانست به مقصودش در آنسوی رودخانه برسد. واش به او پیشنهاد همکاری داد. کیل دودل بود، او شانه به شانه مایو آوای سایه در دالاران با ناگا جنگیده بود، ولی واش اصرار کرد، و کیل سرانجام پذیرفت. واش خشم گاریتوس از کیل بخاطر ارتباطش با او را نظاره گر بود. اما گاریتوس سرانجام کیل و الف‌هایش را فرستاد تا با نیروی تهاجمی نامردگان به مقابله پردازد. کیل مشتاق بود که خود را در نبرد به اثبات برساند، ولی گاریتوس نیروهای پشتیبانی، محاصره و سواره نظام کیل را به جبهه‌ها فراخواند، و او را با یک نیروی بسیار ناچیز تنها گذاشت.

    واش احساس کرد که وقت مداخله فرا رسیده‌است، بنابراین به نیروهایش دستور داد تا خود را تقویت کنند. کیل دوباره مردد بود، ولی واش اصرار کرد که زنده ماندن بهتر از فرمانبرداری از یک حاکم مستبد و عجول است. با یکدیگر قوای نامردگان را شکست دادند و پایگاهایشان را بازپس گرفتند. زمانی که گاریتوس بازگشت، کیل به واش پیشنهاد کرد که بگریزد زیرا که نمی‌تواند امنیت او را تضمین کند. او همین کار را کرد، اما کیل و مردمش را در زنجیر دید که توسط گاریتوس به اسارت برده می‌شدند، زیرا او گمان کرده بود که کیل بخاطر همسو شدن با ناگا به اتحاد خیانت کرده‌است. واش بوسیله سلسله رشته‌های سیستم فاضلاب به سیاهچال‌های دالاران نفوذ کرد و کیل را یافت، سپس محافظینش را کشت و او را آزاد کرد. واش به کیل متذکر شد که آنها می‌توانند از بقایای دروازه‌ای که کل توزاد برافراشت تا آرکیماند را احظار کند استفاده کنند. او به کیل کمک کرد تا از زندان فرار کند و نیروهای کازان را شکست دهد، ربودن اقلام باارزش از انبارهای سحر آمیز، هنگام فرار، و آزاد سازی الف‌ها از سلول هایشان از دیگر اقدامات آنها بود. بمحض رسیدنشان به خیابانها، گاریتوس بوسیله نیروهایش اقدام حمله به دروازه را کرد. واش، کیل و تعدادی از الف‌های خون مهندس بسرعت اقدام به ساخت بناهای دفاعی کردند تا از رسیدن نیروهای گاریتوس به دروازه جلوگیری کنند. بعد از یک نبرد مخاطره آمیز، آنها پیروز شدند و توسط دروازه ذکر شده به اوتلند گریختند.

    وقتی از میان دروازه به سرزمین شکسته اوتلند آمدند، واش به کیل توضیح داد که آنجا زمانی موطن ارک‌ها بوده‌است، اما تحولات ناگهانی و عمده آن را به بیابان بی حاصل، چیزی که اکنون بود تبدیل کرده‌است. او همچنین اضافه کرد که ایلیدان درجایی منتظر آنهاست. واش و کیل روزها به جستجوی بی حاصل برای یافتن او پرداختند، تا آنکه واش رایحه‌ی آشنا بر باد را بویید. ایلیدان توسط مایو در داخل یک زندان سحر آمیز متحرک به اسارت گرفته شده بود و به طرف پایگاه نگهبان حمل و نقل می‌شد. واش و کیل برای تصاحب واگن حامل ایلیدان با مایو به نبرد پرداختند و سرانجام او را به پایگاشان بازگرداندند و آزاد کردند. ایلیدان از واش بخاطر وفاداریش تشکر کرد ولی واش اعتبار کار را به کیل واگذار کرد. سپس ایلیدان نقشه اش را برای فرمانروایی بر اوتلند پس از سرنگون کردن مگ‌ثریدن با آنها در میان گذاشت.

    واش و کیل هنگامی که ایلیدان دروازهایی که مگ‌ثریدن را با نیروهای کمکی تامین می‌کردند را می‌بست از او محافظت می‌کردند. پس از آنکه همه آنها با موفقیت بسته شدند، سپاهیان ایلیدان تا معبد سیاه پیشروی کردند. واش و ناگا تحت فرمانش به مجرای آب نفوذ کردند و به معبد سیاه از طرف داخل حمله کردند، همچنین آکاما و شکستگان که تحت رهبری او بودند، استحکامات خودکار را نابود کردند، واش بانوی عذاب را تنها با کمک تعدادی از میرمیدون‌هایش و پشتیبانی اژدهایان نیش دار از پا در آورد. سرانجام با نبرد راهشان را به سوی مگ‌ثریدن گشودند و پس از یک نبرد عظیم او را شکست دادند.

    اما کیل جیدن پدیدار شد و بی پروایی آنها، برای کوشش در جهت خیانت به او را استهزا کرد، سپس به آنها فرمان داد تا سریر یخزده را پیدا کرده و آن را نابود کنند.

    واش، کیل و ایلیدان به آزروت بازگشتند و بسوی نرثرند رهسپار شدند، تا در هر نوبت با آرتاس و آنوب آراک، ارتشبدهای زبده نرزول ملاقات کنند. سرانجام آنها به سریر یخی رسیدند و نیروهایشان در چهارگوشه بر علیه یکدیگر می‌جنگیدند، ولی در پایان آرتاس درب منتهی به حجره سریر باز کرد، ایلیدان نیز آنجا بود تا به او درود بگوید، سپس هر دو در مقابل تاج یخی به نبرد پرداختند و پس از یک پیکار کوتاه آرتاس ایلیدان را شکست داد.

    تا به امروز، بانو واش هنوز به ارباب خویش ایلیدان طوفان‌خشم در بیابان‌های اوتلند خدمت می‌کند. هرچند که قلب و وفاداریش با ملکه و مردمش باقی مانده‌است، ولی واش از کار کردن با ایلیدان و پراکندن اختلاف و وحشت در هرجا که بتواند لذت می‌برد. امروز واش رئیس پایانی غار معبد مار در آب انبار نیش مارپیچ می‌ باشد.

  3. #23
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض ملفیوریون


    ملفیوریون طوفان‌خشم یا Malfurion Stormrage بزرگترین درویدی است که تاکنون در جهان ازروت زیسته است و تقریبا از قدرتمندترین افراد حاضر در جهان ازروت است. در بازی جهان هنر نبرد او را یکبار در مون گلید و در کنار ساحل دریاچه الوونارا خواهید دید.
    در میان دروید‌ها، ملفیوریون بزرگترین و یکی از قدرتمندترین افراد جهان ازروت است. او برادر دوقلوی ایلیدن طوفان‌خشم و عاشق تیرانده باد نجوا است. ملفیوریون تمرین درویدیزم را در میان الف‌های شب تحت قیمومیت سناریوس نیمه خدا آغاز کرد. پس از پایان نبرد پیشینیان، او دروید اعظم الف‌های شب شد. او اولین بار در هنر نبرد ۳ سرزمین آشوب (پایان ابدیت) ظاهر شد و همچنین در سریر یخی و سه‌گانه نبرد پیشینیان حضور داشت. اغلب او را شاندو می‌خوانند که به معنای «استاد معظم» است. هرچند دوستان نزدیک او گهگاه او را «فیوریون» یا «مل» صدا می‌کنند، کوتاه شده «ملفیوریون»

    خصوصیات
    ............................
    «بی باک»، «دانا» و «پرهیزگار» بهترین کلمات در وصف شاندو طوفان‌خشم است. او راه محافظت از جنگل‌های محبوب‌اش و حرمت نهادن حیات در ازروت را برگزید. اومی‌باید هم محافظ جنگل‌های کلیمدور و هم رویای زمردین باشد،‌ که تقریبا غیر ممکن است. مالفیوریون بعضی وقت‌ها باید در دیگر قلمرو بماند تا شاید به آن قلمرو کمک کند. سناریوس استاد او بود و دیگر دروید‌ها و باستانیان بیشتر خواهان کمک کردن به شاندو خویش هستند. تنها چیزی که ملفیوریون ورای طبیعت و زندگی دوست دارد تیرانده است و اعتقاد دارد حیات بدون او ابدا حیات نیست.

    نبرد پیشینیان
    ...........................
    ملفیوریون شاگرد مخصوص سناریوس بود. در جهان باستان قبل از متلاشی شدن بزرگ، ملفیوریون شاگرد ممتاز و صادق شهبانو آشارا بود. او از جمله اولین افرادی بود که از آشارا و پیروانش فاصله گرفت، او نسبت به استفاده از قدرت‌های چشمه جاودانگی بدگمان شده بود و اعتقاد داشت که به آن پاکی که آنها تصور می‌کنند نیست. گرچه او نمی‌توانست وقایعی که بزودی رخ خواهند داد را درک کند، ملفیوریون می‌دانست که کالدوری برای همیشه تغییر خواهد کرد.

    آشارا و پاکزادانش مجذوب چشمه شده بودند و آشارا به آنها دستور داده بود که تا جایی که امکان پذیر است در مورد چشمه تخقیق کنند. همچنان که زمان می‌گذشت، پاکزادان یاگرفتند که چگونه قدرت را از چشمه دریافت و انرژی آن را اداره کنند. سرانجام، آشارای بی‌پروا از جادو استفاده کرد و به سارگراس، دشمن تمام حیات و ارباب لژیون سوزان برخورد. با بازکردن دروازه‌ای در مکان آشارا، پاکزادان جادوگر آشارا که توسط لرد اعظم ژاویوس رهبری می‌شدند گروه بیشماری از اهریمنان و فرماندهان لژیون از جمله، آرکیماند، منراث و هاکار تازی وارد کلیمدور شدند و بر سرزمین‌ها حکمفرما شدند و تمام کسانی که دربرابرشان می‌ایستادند را نابود می‌کردند. الف‌های شب با نومیدی با آنها مبارزه کردند، اما بسیاری در کمک به آنها مردند. لژیون سوزان برنده بود. پاکزادان شروع به ایجاد دروازه‌ای بزرگتر بروی چشمه جاودانگی کردند تا سارگراس را احضار کنند.

    اما از طبقه مفلس کالدوری ملفیوریون برخواست. برادرش ایلیدن را متقاعد ساخت تا استفاده از جادو را فراموش کند ملفیوریون و معشوق‌اش، تیرانده بادنجوا، کاهنه‌ی اعظم الوون، سریعا به دنبال نیمه خدای باستانی سناریوس رفتند، در آرزوی اینکه او محاصره مردمانشان را به تاخیر بیاندازد.

    حتی با کمک سناریوس و الکستراسزا شهبانو اژدهایان، ملفیوریون دانست که مردمانش نمی‌توانند در مقابل قدرت پایدار متهاجمان اهریمنی بایستند. با اعتقاد به اینکه چشمه جاودانگی دروازه‌ی آنهاست، ملفیوریون مصمم به نابود کردن آن شد. با آگاهی از این موضوع که ویرانی می‌تواند موجودات فانی را پراکنده کند و بدون هیچ جادویی، الف‌های شب با بی میلی با یورش به استجکامات آشارا موافقت کردند تا بر تهاجم خاتمه دهند.

    بهرحال، ایلیدن با اعتیادش به جادو و عشق بیهودش نسبت به تیرانده، از وداع گفتن با قدرت سرباز زد و ایستادگی خویش را از دست داد تا به پاکزادان هشدار دهد. ایلیدن می‌خواست که سریعا به آنها دست یابد، و از قصد ملفیوریون در حمله سریع و غافل گیر کردن آنها، پاکزادان را مطلع سازد.

    آشارا و پاکزادانش آماده‌ی حمله آنها بودند، و جادوهای بی‌نظم او نیروهای فوریون را خرد کرد. اما این تیرانده بود که به دستان خادمان آشارا افتاده بود، اکنون تبدیل به ساتیر شده بود که به ملفیوریون برای حمله نهایی قدرت می‌بخشید.

    آشارا با ملفیوریون در پرتال بدور از قوانین جادویی‌اش نبرد کرد و گردابی ناپایدار بوجود آمد. ملفیوریون طلسمی بکار برد تا طوفانی عظیم بسازد که تمام اهریمنان را از زمین برداشته و به سمت چشمه و سپس به مارپیچ زیرین روانه سازد. چشمه جاودانگی شروع به فروپاشی از درون شد، زمین خمیده شد، مکان آشارا و خرابه‌های شهر زین‌آشاری را بلعید. با اینکه سارگراس می‌دانست که پورتال بسته شده تلاش کرد تا اقدامی غیرقابل تامل کند قدم به پورتال گذاشت تا مجدد آن را بسازد و وارد ازروت شود. پورتال سرانجام منفجر شد و سارگراس در داخل آن بدام افتاد. چشمه جاودانگی به طرزی فاجعه بار منفجر شد که جهان را برای همیشه چند تکه کرد.
    گرچه ملفیوریون زنده ماند. جهان چند تکه شد، ملفیوریون، تیرانده و سناریوس موافقت کردند تا الف‌های شب را به سمت خانه‌ی جدیدشان هدایت کنند.

    وحشتشان از دریاچه بالای کوه هایجال بود که توسط انرژی‌های جادویی چشمه جاودانگی تبدیل به چشمه‌ای جدید شده بود، چیزی که آرزوی از بین رفتنش را برای همیشه داشتند. ایلیدن کسی که خواستار نگهداری جادوهای سری بود معتاد شده بود، هفت بطری از آب چشمه جاودانگی برداشته بود و سه‌تای آن را در دریاچه ریخته بود و چشمه‌ای جدید ساخته بود. با آگاهی از اعتیاد ایلیدن به جادو و خطر همیشه‌گی جهان، ملفیوریون برادرش را در غارهای زیر کوه هایجال زندانی کرد؛ هنوز متلاشی شدن در ذهنش بود، ملفیوریون و الف‌های شب جرات نابود کردن چشمه جدید را نداشتند.

    ملفیوریون بدنبال ناظران رفت، خواستار ملاقات با الکستراسزا، ایسرا و نزدرمو و بازگشتشان از مکان‌های پنهان شد آنها از شنیدن ساخته شدن چشمه جدید شگفت زده شدند. تمام آنها یقین داشتند که لژیون سوزان انرژی‌های آن را بار دیگر استشمام خواهد کرد و بار دیگر ازروت را خواهد یافت.

    ملفیوریون پذیرفت و آنها مصمم به حفاظت از چشمه شدند. در پایان ، آنها درخت جهان، نوردراسیل را ساختند که متعهد به محافظت از چشمه جاودانگی و الف‌های شب شد. الکستراسزا هستی‌بخش، سه درخت کاشت و آنها را با میوه گانیر افسون کرد. نزدرموی جاویدان، افسونی بر درخت خواند که تازمانی که پابرجاست، الف‌های شب هرگز از سالخوردگی و مرض نمیرند. ایسرا رویا بین، نوردراسیل را به رویای زمردین متصل ساخت. از طریق درخت او به آرامی می‌توانست جهان را بازسازی کند. گرچه، نگهداری رویای زمریدن نیاز به حس آگاهی و سیر کردن از گذرگاه‌های ابدی است. برای ثابت ماندن آن، تمام درویدها حاضر به خوابیدن برای قرن‌ها شدند. با وجود اینکه آنها سال‌ها را از دست می‌دهند و پیوند یافته دائمی با رویای زمردین می‌شوند.

    ملفیوریون و تیرانده به مردمانشان کمک کردند تا جامعه خویش را در میان جنگل‌های آشن‌ویل اطراف هایجال بازسازی کنند. سناریوس راه‌های جنگل را به آنها آموخت و ملفیوریون بطور قابل ملاحظه‌ای در قدرتی که به نام هنر درویدی است رشد کرد. و تبدیل به دروید اعظم شد ،او اولین دروید در میان مردمش بود.

    گرچه او آرزو داشت که با تیرانده بماند، ملفیوریون و درویدهای مهربانش با آرامش برای سال‌ها خوابیدند تا زمانی که با حمله دث‌رامار و بازماندگان پاکزادان بیدار شدند. او به سرعت آنها را شکست داد اما دروید‌ها از نابود کردن آنها با از دست رفتن جان‌ها سر باز زدند، چنین بود که ملفیوریون از اینکه پاکزادان تبعید شده‌ بودند آگاه شد. دث‌رامار و پیروانش بعدها الف عالی شدند. گرچه بطرز غیر قابل باوری قلب‌هایشان زجرکشیده بود، ملفیوریون تیرانده را ترک کرد تا مجدد به رویای زمردین وارد شود، و در غار کوه فوریون در جزیره مون‌گلید بخواب رفت.

    گاه گاهی، اشاره شده است که ملفیوریون و دیگر درویدان که برای ده هزار سال بین نبرد پیشینیان و جنگ سوم در خواب بودند، تنها در زمان‌های بسیار حساس بیدار می‌شدند. گرچه بسیاری از منابع موافق‌اند که این یکچرخه بود و آن درویدها هر از چند قرنی برای دیدن همسرانشان، خواهران و دخترانشان بیدار می‌شدند. این چرخه می‌باید به آسانی در صورت نیاز مقطوع شد، اما درویدها می‌بایست به رویا در نزدیک ترین زمان بازگردند.

    پایان ابدیت 10000 سال بعد
    ................................................
    بعد از اینکه تیرانده با سه محافظ بیشه : محافظ روشنایی، محافظ آتش و محافظ یخ نبرد کرد به شاخ سناریوس دست یافت. ملفیوریون با صدای شاخ سناریوس بیدار شد. او می‌توانست تباهی و ضعف سرزمین‌اش را حتی در رویای زمردین حس کند و زمانی که او بیدار شد او ترنت‌ها را از بیشه به مبارزه با متهاجمان نامرده که نزدیک غار کوه فیوریون بودند فراخواند.

    تیرانده مسئول بیدار شدن او بود، به او گفت که آرکیماند به کلیمدور بازگشته است و لژیون را با خود آورده است. ملفیوریون به‌سرعت وارلاک‌ها را به یاد آورد؛ او به کوه هایجال هجوم می‌برد و شروع به کشیدن انرژی‌های عرفانی نوردراسیل می‌کرد. هدف او مشخص بود. آنها می‌بایست دروید‌ها را بیدار و آرکیماند را متوقف می‌کردند.

    وقتی‌ ملفیوریون نبرد نژادهای بیگانه با نامرده‌گان دید، درباره اینکه شاید آنها بتوانند متحد خوبی در نبرد پیش رو باشند فکر کرد. اما تیرانده به سرعت این ایده را رد کرد و گفت که آنها سناریوس را کشتند و سزاوار هر سرنوشت شومی در مقابل نامرده‌گان هستند.

    این طبیعت وحشی سعی کرد تا درویدان چنگال را که در غار کوه چنگال دروید در زمستان‌بهاری به خواب رفته بودند را بیدار کنند، تیرانده گروهی از فربلاگ‌ها را یافت، تیرانده به آنها در آشن‌ویل کمک کرده بود و و آنها اکنون در سایه تاریکی فاسد شده بودند. نیروهای تیرانده همه را کشتند. آن‌ها راه خویش را از میان نامردگان با ارک‌ها و انسان‌ها که در همه نقاط می‌جنگیدند باز کردند، تازمانی که به غار کوه رسیدند، همان جایی‌‌که ملفیوریون در شاخ سناریوس دمید. درویدهای چنگال بیدار شدند و ملزم به کمک رساندن به ملفیوریون در بیدار ساختن درویدهای چنگال در اعماق کوه هایجال شدند.

    به‌محض ورود به کوهستان‌های غاردار، ملفیوریون و تیرانده انکبوتی غول پیکر بهمراه دیگر مخلوقات عجیب را یافتند حتی درون کوه مقدس هایجال آن‌ها به‌طور وسیعی توسط شیاطین فاسد شده بودند. بسیار زود، آن‌ها به درگاهی رسیدند که به تالاری که منتهی می‌شد که برادر خائن ملفیوریون، ایلیدن در آنجا بود. با وجود اعتراض فیوریون، تیرانده وارد زندان شد و ایلیدن را آزاد ساخت. ملفیریون به جستجو ادامه داد و دروید‌های چنگال فراموش شده را یافت و شکل خرس‌های شکاری آن‌ها را در مقابل اشکال الف‌های شب پذیرفت. افکار دروید‌ها همانند همان خرس‌ها بود، و به همین سبب ذی شعور بودند. اما با شاخ سناریوس، ملفیوریون آن‌ها را‌ آزاد ساخت. آن‌ها از بازگشت ذهن‌هایشان تشکر کردند، درویدهای چنگال پذیرفتند تا در نبرد بر علیه لژیون سهیم شوند.

    تیرانده ایلیدن رادر آرزوی این‌که او می‌تواند نقشی موثر در جنگ داشته باشد آزاد ساخت. هنوز، بعد این همه سال، ملفیوریون از اطمینان کردن به ایلیدن بخاطر خیانتش پرهیز می‌کرد. ایلیدن به ملفیوریون کنایه می‌زد که زمانی آن‌ها باهم در برابر شیاطین می‌جنگیدند، اما ملفیوریون قاطع بود؛ و تمایل به انجام این کار نداشت.

    ایلیدن نیروهایی از الف‌های شب را به سرزمین‌های فاسد شده فل‌وود برد و نبردی را با تایکاندریوس آغاز کرد. تیرانده و ملفیوریون به سرعت به استحکامات ایلیدن یورش بردند، اما وقتی‌که آن‌ها رسیدند ایلیدن پیروز شده بود و در ظاهر غولی اهریمن‌گون بود. ایلیدن قدرت جمجمه گولدان را برای خودش بدست آورده بود و از آن برای نابود کردن تایکاندریوس استفاده کرده بود. ملفیوریون و تیرانده هردویشان این انتخاب شوم ایلیدن را باور نمی‌کردند و اورا برای همیشه از بیشه‌زار بیرون راندند. ایلیدن چندان مایل به مشاجره کردن با برادرش نبود و با کمال میل آن‌را پذیرفت.

    آن شب، ملفیوریون رویایی دید. یک کلاغ بزرگ پیش‌اش آمد و به اوگفت که تیرانده را به مقر کوه هایجال بیاورد. او همچون آموزگاری بود. و در نهایت آن‌ها جینا و ترال رهبران نیروهای بیگانه کلیمدور را ملاقات کردند.

    تیرانده آن‌ها را بخاطر نبردشان ملامت کرد. کلاغ سیاه ظاهر شد و خودش را مدیو، آخرین محافظ تریستیفال معرفی کرد. مدیو الف‌ها را متقاعد ساخت تا با نیروهای بیگانه در آخرین شانس برای متوقف ساختن آرکیماند در حمله به درخت جهان متحد شوند. تیرانده با بی‌میلی پذیرفت

    از «قربانی دادن» در قله هایجال، جایی که درخت جهان و چشمه جاودانگی در آن قرار داشت، ملفیوریون نقشه حمله را کشید. مدافعان به‌سرعت تمام مسیر را تا بالای کوه سنگر بندی کردند و آماده مقابله با صعود آرکیماند شدند. ملفیوریون می‌دانست که برای شسکت آرکیماند چه کاری باید انجام دهد، او می‌بایست قدرت‌های درخت زندگی را بر سر ارباب اهریمن رها می‌ساخت.

    آرکیماند توسط سه ستوان قدرتمند باقی‌مانده خویش (لیچ ریج وینترچیل، ازگالور جانشین منراث و انثرون جانشین تایکاندروس) نبرد هایجال را هدایت می‌کردند، راه خویش را با گذشتن از پایگاه جینا و ترال باز کردند. سرانجام به آخرین استحکامات تیرانده رسید و چرخید و همه چیز را خرد کرد و با نفس‌اش دروازه‌ها را افسون کرد و راه خویش را به سمت درخت جهان باز کرد. تیرانده و ملفیوریون نزدیک شدن‌اش را نظاره می‌کردند، محافظین باستانی بی‌پروا در حین نبرد در پایگاه درخت جهان جمع‌اوری شده بودند. پیروزی آرکیماند با از جان گذشتگی محافظین برعکس شد و او از بدام افتادن در تله‌ای که آن‌ها برای او گسترده بودند بی‌خبر بود.

    وقتی‌که آرکیماند به درخت رسید، ملفیوریون در شاخ سناریوس دمید. هزاران محافظ باستانی از خواب طبیعی‌شان بیدار شدند، به جنبجو افتادند و به آرکیماند حمله کردند، آرکیماند آتش گرفت و منفجر شد و آرکیماند و بیشه‌زار بالای کوه هیاجال را سوزاند. درخت جهان خرد شد و جاودانگی الف‌های شب پایان یافت .

    وحشت از اتفاقات
    ...........................................
    یک روز که ملفیوریون و تیرانده در حال برسی نوردراسیل بودند سفیر مایو زندان‌بان به ملاقاتشان آمد و از آن‌ها در خواست کرد که به برعلیه ایلیدن اقدامی بکنند. شکارچی دیو سابق تغییر رویه داده بود و نژادی از مردمان مار ماهی شکل به نام ناگا را برای کمک در اجرای نقشه‌اش به استخدام خویش در آورده بود که برای کشتن سایه آواز و نیروهایش تلاش می‌کردند. ملفیوریون به‌سرعت برای کمک کردن به آنها همراه تیرانده عازم شد.

    ملفیوریون غول‌های کوهستان را با خودش آورد تا کمکی برای نبرد باشند و از میان قبایل ناگا نبرد را ادامه داد تا به مایو رسید. مایو از زمانی که تیرانده محافظین مایو را برای آزاد سازی ایلیدن کشته بود از او ناراحت بود. ملفیوریون به بحث بین دو زن قبل از این کار به جاهای باریک بکشد خاتمه داد و هر دو را به کنار گذاشتن خصومت شخصی تا زمانی که ایلیدن را دستگیر می‌کنند پند داد. آن‌ها خشمگینانه با ناگا نبرد کردند تا اینکه سرانجام با ایلیدن که تیرانده را اسیر کرده بود مواجه شدند. اما ایلیدن او را با این اخطار که تعقیب‌اش نکند رها کرد و قبل از اینکه دستگیر شود فرار کرد. آن‌ها او را در دریا دنبال کردند و بر سواحل لردران فرود آمدند.

    ملفیوریون از آلودگی بیشه‌ها آشفته شد، و به جنگل رفت تا با ارواح بیشه ارتباط برقرار کند، اما به مایو و تیرانده دستور داد اختلافات گذشته را در غیاب او و در زمان جستجوی ایلیدن کنار بگذارند.

    همان‌طور که به جنگل رفت، ملفیوریون زجر کشیدن زمین را حس کرد و با ارواح نیک‌خواه بیشه ملاقات کرد و آن‌ها به او تصویری از نرثرند را نشان دادند، که در حال تکه تکه شدن به دست جادوی بی‌ملاحظه ایلیدن با چشم سارگراس بود. ملفیوریون بخاطر جهان وحشت کرد و مصمم به متوقف ساختن برادرش شد.

    اما وقتی که مایو را پیدا کرد، تیرانده را ندید. مایو با ناراحتی از کشته شدن تیرانده در نبرد خبر داد. ملفیوریون بشدن خشمگین شد و نیروهایش را به سمت ناگا‌های ایلیدن فرستاد و با کمک مایو و متحد جدیدش کیل‌تاس آن‌ها نیروهای ایلیدن را شکست دادند و او را اسیر کردند. ملفیوریون ایلیدن را به کشتن تیرانده متهم ساخت، اما کیل زبان گشود و گفت که او نمرده بلکه فقط به درون رودخانه سقوط کرده است. ملفیوریون به واقعیت پی‌برد مایو را اسیر کرد و با داوطلب شدن ایلیدن و ناگاهایش برای نجات تیرانده براه افتاد.

    وقتی آن‌ها تیرانده را یافتند او و تعداد اندکی از محافظان با نومیدی در حال نبرد با نامردگان بودند. ایلیدن برای رسیدن به او از میان رودخانه با ناگا‌هایش حرکت کرد در این حین ملفیوریون با متهاجمان نامرده می‌جنگید. سرانجام، آن‌ها از میان نیروهای نامرده راه خویش را باز کردند و ایلیدن تیرانده را نجات داد.

    وقتی‌که ایلیدن تیرانده را به ملفیوریون بازگرداند،او بسیار تشکر کرد.او ایلیدن را آزاد ساخت اما ملفیوریون به برادرش هشدار داد که اگر او بار دیگر برای الف‌های شب مشکل ایجاد کند. دیگر فراموش نخواهد کرد. ایلیدن با این شرط‌ها موافقت کرد و دروازه‌ای سری باز کرد.

    همچنانکه او می‌رفت، مایو بسیار متعجب شد و با خشم ملفیوریون و تیرانده را بخاطر رها ساختن ایلیدن سرزنش کرد. در این جنون او و قراولانش بدنبال ایلیدن وارد دروازه شدند. تیرانده تلاش کرد تا مانع او شود. اما ملفیوریون به او اجازه رفتن داد، می‌دانست که هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی او را بگیرد.

    با افسوسی بسیار ملفیوریون و تیرانده آ‌ن‌جا را ترک کردند و به قلمروی خویش بازگشتند.

    فعالیت‌های اخیر
    ..................................................
    ملفیوریون طوفان‌خشم جایگاهی همچون پیامبر و نجات‌دهنده در میان مردمش دارد. بعضی وقت‌ها بعد از بازگشت به کلیمدور در کنار تیرانده، او به تعدادی از الف‌های شب که نقشه ساختن درخت جهان جدیدی را در آرزوی بازگردانی ابدیت از دست رفته‌شان داشتند آموزش داد. ملفیوریون آنها را پند داد و گفت که طبیعت با چنین حرکت خودپسندانه‌ای هرگز تقدیس نخواهد شد.

    بتازگی، چیزی رویای ملفیوریون را دچار آشفتگی کرده است. اکنون او درجایی میان رویا گیر افتاده است، آنسوی جایی که حتی دور از دست‌رس اژدهایان سبز که کنترل آن را در دست دارند است. در بازی کوئست‌ها و اتفاقات نشان می‌دهد که او درکنار روح سناریوس با کابوس می‌جنگد. بهرحال او به انتخاب خودش باز نمی‌گردد یا بخاطر اینکه توسط کابوس آشفته و بیدار نمی‌شود. چیزی که معلوم است این است که با از دست رفتن ملفیوریون، الف‌های شب کورکورانه به سمت تاریکی می‌لغزند.

    پس از صحبت کردن با دروید‌های مون‌گلید، بران ریش برنزی توضیحی از وقایع اسرار آمیز پشت پرده کمای مالفیوریون می‌دهد، که یک نفر در حقیقت به ملفیوریون حمله کرده است. «یک متاهجم ناشناس اخیرا کاری با رهبر محبوب دروید‌ها ملفیوریون طوفان‌خشم انجام داده و او از آن وقت تاکنون در مرحله‌ی کاتاتونيايى است. با آگاهی از اینکه محفل سناریون دشمن قدرمتندی دارد تا رهبرشان را عزل کند، درویدها به‌شدت ناراحت هستند، بعد از صحبت کردن با بعضی از درویدهای اینجا، چیزی غیر عادی و عملی ناراحت کننده را دریافتم» بران معتقد است که هرچیزی که این کار را انجام داده باید یکی از قدرتمندترین افراد موجود در جهان باشد. «مهمترین آن‌ها رمولوس و فاندرال استگهلم هستند، در حال حاضر آن‌ها تنها درویدان قدرتمند هستند که پتانسیل کافی برای خراب کردن کار ملفیوریون در رویای زمردین را دار می‌باشند»

    با گم شدن ملفیوریون، دروید اعظم فاندرال استگ‌هلم رهبری دروید‌ها را به‌دست گرفته است، و در محفل باستانی دارک‌شور دروید‌ها را متقاعد ساخته که زمان بازسازی الف‌ها فرا رسیده است و زمان آن است که آن‌ها جاودانگی خویش را دوباره بدست آورند. با موافقت محفل، استگ‌هلم و بیشتر دروید‌های قدرتمند تلدراسیل درخت جهان جدید را کاشتند.

    وضعیت ملفیوریون در پرده‌ای از ابهام است. تنها مقامات عالی رتبه محفل سناریون و خواهران الوون از آن با اطلاع هستند.

  4. #24
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض اوتر روشنایی‌آور


    لرد اوتر روشنایی‌آور یا Lord Uther the Lightbringer اولین پالادین شه‌سواران دست نقره‌ای، کسی بود که محفلش را در جنگ دوم علیه هورد رهبری کرد. در زمان جنگ سوم، اوتر زمانی که از کوزهٔ حاوی خاکستر پدر آرتاس، شاه ترنس دفاع می‌کرد، به دست شاگرد مورد علاقه‌ش شاهزاده آرتاس مورد خیانت واقع شده و به قتل رسید. براین باور است که او به طور رسمی توسط کلیسای نور، مقدس اعلام شده‌است. صدای او در هنر نبرد ۳ متعلق به مایکل مک‌کنویی است.

    رسیدن به مقام پالادینی
    ...............................................
    اوتر شوالیه و شاگرد کشیشی نزد آلونسوس فاول در جنگ اول، از جوانی پرستنده‌ی نور مقدس بود. اولین بار فاول را زمانی ملاقات کرد که فقط اسقف بود. او راهنمای معنوی و مربی اوتر شد. سقوط استرم‌ویند به فاول ثابت کرد که گاهی ایمان برای جنگ با نیروهای شریر جهان کافی نیست. او تصمیم به ساختن فرقه‌ای جدید که می‌توانست با دشمنان هم با موهبت نور و هم قدرت نظامی مبارزه کند گرفت و جایی میان آن‌ها را به اوتر پیشنهاد کرد. بنابراین شه‌سواران دست نقره‌ای - پالادینها - بوجود آمدند. در کلیسای آلونسوس در استراث‌هلم، اوتر اولین نفر و فرمانده‌ی این محفل جدید شد. این لحظه‌ای باشکوه، برای اتحاد و مومنین به نور مقدس بود.

    رویدادهای جنگ دوم و بعد از آن
    ...............................................
    اوتر در بعضی از نبردهای خونین جنگ دوم شرکت کرد. همانند حمله ارگریم پتک تباهی به لردران، که او در پیروزی بر هورد که به خاطر خیانت گولدان ضعیف شده بودند و در نقل و انتقال بعدی نیروها، کمک کرد. پس از مارپیچ قله‌ی سیاه‌سنگ او به وسیله‌ی تیرالیون، برادر پالادینش و ستوان آندولین لوتار"روشنایی‌آورنده" نامیده شد.

    اوتر در راه خود به دریای دارومیر بود که به وسیله‌ی دزدان دریایی آلترک مورد حمله قرار گرفت، و توطئه‌ای را کشف کرد که نشان می‌داد آلترک به اتحاد خیانت کرد. از زمره دیگر کارهای برجسته، این اوتر بود که حمله‌ی پایانی به قبیله تیغه‌ی سوزان در دروازه سیاه را به همراه تیرالیون، رهبری کرد.

    در سال‌های پس از جنگ دوم، اوتر به عنوان شوالیه‌ای نیرومد و محافظ مردم خدمت می‌کرد، اختلافات میان مردم و مسائل سخت را با حیوانات تهدیدآمیز را حل و فصل می‌کرد. همچنان که او از زبده‌ترین پالادین‌های باقیمانده می‌شد، شروع به ترتیب در راه نور پسر با استعداد شاه ترنس، شاهزاده آرتاس (که بعدا تبدیل به لیچ‌کینگ شد) کرد. آنها دوستان خوبی شدند و یکدیگر را همچون خویشاوند می‌دانستند.


    آمدن غضب
    .................................................
    وقتی که دردسرهای جنگ سوم شروع شد، اوتر مفتخر شد که آرتاس برای دفاع از شهر استرن‌برد که در زیر حمله‌ی قبیله سیاه‌سنگ تحت فرماندگی جوبی‌تو استاد شمشیرزنی قاتل از اسارت رهایی جسته بود، به او ملحق شد. وقتی که اوتر از شهر دفاع می‌کرد، آرتاس به اردوی ارک‌ها حمله کرد. با کمک اوتر، آرتاس موفق به نابودی اردو شده و موقتاً جوبی‌تو را شکست داد.

    اوتر دوباره در جنگ داخل نشد تا اینکه روزی جینا را ملاقات کرد. جینا به سرعت از هرتگلن آمده بود و خبر داد که شهر زیر حمله‌ی شدید غضب قرار دارد. اوتر با دست‌نقره‌ای‌ها در کنارش برای دفاع از شهر یورش بود، ولی شهر بشدت صدمه دیده بود و آرتاس به سختی آن را حفظ کرده بود.

    آرتاس که از شکست تقریبی خود ترسیده و تحقیر شده و آشفته بود، به سرعت به سمت استراث‌هلم حرکت کرد، جایی که امیدوار به درگیری با مل‌گناس بود. اوتر او را دنبال کرد و استراث‌هلم را در حالی یافتند که با طاعون آلوده شده بود. آرتاس که می‌دانست این به چه معناست، به اوتر فرمان پاک‌سازی شهر را داد. اوتر، وحشت‌زده، از این اقدام سر باز زد، که به این خاطر آرتاس او را بعنوان خیانت متهم کرده و محفل دست‌نقره‌ای ها را منحل کرد و او را از خود راند.

    بعد از آنکه آرتاس به سمت نرثرند حرکت کرد، اوتر به ترنس اعتماد کرده و با هم، به این نتیجه رسیدند که آرتاس به خطر افتاده بوده و احتمالا به خاطر فشاری که در هرتگلن به او وارد شد این عمل را انجام داده، آن‌ها فرستاده‌ای را برای پیدا کردنش فرستادند و به او دستور بازگشت دادند.

    آرتاس بالاخره چند هفته بعد بازگشت، ولی به نوعی متفاوت بود، با این حال، پایتخت لردران در جوش جشنواره‌ای برای تجلیل از قهرمان بازگشته‌ی خود بود. وقتی که آرتاس وارد اتاق تخت پادشاهی شد و پدرش را روی شمشیر طلسم‌شده، فراستمورن به میل کشید، جشنواره به وحشت تبدیل شد.

    مرگ اوتر
    .............................................
    ترنس با تشریفات سوزانده شده و خاکسترش داخل کوزه‌ای جادویی جا داده شد. اوتر، که به خاطر از دست دادن دو دوست خود به تاریکی، بی‌میل شده بود، داوطلب شد که شخصا از آن در اندورهال حفاظت کند. شهر بوسیله‌ی آرتاس و لشکر نامرده‌ش، که کوزه‌ی جادویی را برای اهداف نکرومنسی می‌خواست، مورد حمله قرار گرفت. اوتر در مقابلشان ایستاد، ولی بعد از جنگی حماسی شکست خورد - و به دست شاگرد سابقش، که بسیار دوست میداشت، به قتل رسید.

    جسدش بعد از جنگ با آرتاس، بوسیله‌ی پیروان اتحاد پیدا شد و در مقبره‌ای بزرگ در آسایش قرار گرفت. مقبره تنها نور در سرزمین تاریکی، در زمین طاعون غربی، در شرق اردوگاه سردباد قرار گرفته است. بر روی سنگ درون مقبره چنین نوشته شده است:

    این‌جا اوتر روشنایی‌آور آرمیده است
    اولین پالادین - موسس محفل دست‌نقره‌ای
    اوتر در راه حفاظت از پادشاهی لردران زندگی کرده و در این راه مرد. با اینکه او بدست شاگرد محبوبش مورد خیانت قرار گرفت، بر این باوریم که روحش به زندگی ادامه می‌دهد. و حتی وقتی که سایه‌ها بدور سرزمین ویران ما حلقه میزنند مراقبمان خواهد بود. نورش، نور همه‌ی بشریت است - تا زمانی که ما او را سرمشق خود قرار دهیم، هرگز محو نخواهد شد.

    میراث
    ...................................
    با اینکه جسمش کشته شد، این برای نابودی قهرمان کبیر نور کافی نبود. افرادی که به دیدار مقبره‌ش در زمین طاعون غربی میرود، احتمالا قادر خواهند بود که معنی کلمات حک شده بر روی سنگ مقبره‌ش را ببینند، که روحش به زندگی ادامه می‌دهد و در مقابل ماجراجویان، اعم از هورد و اتحاد، ظاهر می‌شود. روحش حکمت را نشان می‌دهد؛ کلماتی برای سپاسگزاری از افرادی که برای احترام به خاطره‌اش آمده اند، و کلمات بخشودگی برای کسانی که حتی در مرگ هم قصدشان ضرر برای او است.

    اوتر عموما به عنوان یک قهرمان و شهیدی که تا لحظه‌ی مرگ به ملت‌ش، محفلش و پادشاهش وفادار بود، دیده می‌شود. موسس شه‌سواران دست‌نقره‌ای، یکی از فرماندهان در جنگ دوم و وسیله‌ای برای هدایت اتحاد سست‌شده به سمت پیروزی بعد از مرگ آندولین لوتار، او را در چشم بسیاری، به عنوان یکی از بزرگترین شه‌سواران و مردان مقدسی که تا الان زندگی کرده، جاویدان کرده است.

    با این حال، پالادین‌هایی هستند که در هرچیزی که او برایش ستایش می‌شود، خطاهایی می‌یابند. به گفته‌ی آن‌ها، اوتر به قدری به تخت پادشاهی وفادار بود که جرات توقف آرتاس از کشتن شهروندان استراث‌هلم را نداشت. با این دوگانگی، اوتر منبعی از امید و الهام برای خیلی‌ها، و نماینده‌ی طرفداری کورکورانه و کوتاهی برای دیگران است.

    پتک روشنایی‌آور
    ..........................................
    دسته‌ی پتک دودست از چوب ماهون بود، و سرش غیر قابل شکستن. نشانه‌ی دستی‌نقره‌ای در زیر طبقه‌ی طراحی طلایی آن در دو طرف حک شده بود. وقتی که اسقف اعظم آلونسوس فاول شه‌سوران دست‌نقره‌ای را بوجود آورد، این اسلحه‌ی قدرتمند ساخته شد. و اسقف اعظم آن را به اولین رئیس اعظم محفل - اوتر روشنایی‌آور، تخصیص داد. گروهی از پالادین‌ها، پس از مرگ اوتر آن را یافتند، ولی هیچ‌کدام خود را لایق حمل سلاح افسانه‌ای نمی‌دانستند.

    دست‌کش‌های دست‌نقره‌ای
    ..........................................
    گفته می‌شود که اوتر اولین نفر بود که این دست‌کش ها را برای کمک به جنگ علیه غضب، افسون کرد. آن‌ها دست‌کش‌هایی بزرگ از چرم و فلز کاملا سفید شده، بودند و علامت‌های مقدس دست‌نقره‌ای که روی در کف دستشان حک شده بود. با اینکه آن‌ها وسایلی از جنس فلز بودند، بطور قابل ملاحظه‌ای سبک به نظر می‌رسیدند.

    کفن‌های دست نقره‌ای
    .........................................
    با اینکه در کشمک‌های مداوم غضب و اتحاد، کفن اصلی که اوتر روشنایی‌آور، پالادین کشته‌شده‌ی شه‌سواران دست‌نقره‌ای سال‌ها پیش گم شده، ولی شایعات آن همچنان باقیست. بعضی از روحانیان باقی‌مانده‌ی نور مقدس، کتان را به افتخار قهرمان کشته‌شده‌ی خود، با قدرتی برانگیختند. این کفن‌ها از کتان سفید و نرم، 6 در 3 فوت درست شده است. و جادوی الهی که برای درست کردنشان استفاده شده، تصویری خاکستری از پالادین مرده ایجاد می‌کند، عموما به ظاهر سازنده کفن.


    جهان هنر نبرد
    .......................................
    در ابتدا، معبد اوتر در زمین‌های طاعون غربی فقط نقطه‌ای رو نقشه بود. با اضافه شدن کاراکترهای غیرقابل بازی از الف‌های خونو درن‌آی در سراسر ازروت، اوتر نیز در قالب روح - به جهان هنر نبرد آمد. برای اتحاد، درن‌آی تریون زاهد با پیدا کردن یادگار مقدسی که اوتر در هنگام مرگش بهمراه داشت و بردن آن به مقبره‌ش، قصد احترام گذاشتن به او را دارد. برای هورد، الف خون مهلر تیغ‌فجر قصد بی‌حرمت کردن یادگرار ذکر شده و سپس خود مقبره، به عنوان انتقام از اوتر برای آموزش شاهزاده آرتاس - نابودکننده‌ی کوئل‌تالاس - را دارد. هر دوی آن‌ها سفر به برج محافظ در بیرون هرتگلن و کسب نشان روشنایی‌آور را شامل می‌شود

  5. #25
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض آشارا


    آشارا ده‌ها هزار سال قبل از جنگ اول شهبانوی کولدوری بود. او بطور فریبنده‌ای زیبا بود و مردمش به او عشق می‌ورزیدند. هبوط آشارا بعد از اغفال او توسط تیتان سیاه سارگراس (ارباب لژیون سوزان) شروع شد.بعد از شکست او از ملفاریون طوفان‌خشم و انبساط چشمه‌جاودانگی که او و بیشتر پاکزادانش را به اعماق دریا فرستاد، آشارا به امپراتریس ناژاتار (جد اولیه ناگاهای مار مانند) تغییر شکل پیدا کرد.

    آشارا از نظر افراد زیادی زبیاترین الف شب بود و به سرعت به دوست داشتنی‌ترین ملکه‌ی تاریخ الف‌های شبانگاه تبدیل شد. او آنقدر نزد مردمش دوست داشتنی بود که پایتخت را به افتخار او "درخشش آشاراً (زین آزشاری)نامیدند. همه‌ی الف‌های شب به او عشق می‌ورزیدند ولی آشارا عشق خود را تنها به پاکزادان محدود کرده بود.

    چشمه جاودانگی همواره به عنوان مرکزیت فرهنگ، تمدن و زندگی الف‌های شب شناخته می‌شد و نیروهای جادوئی آن بر زندگی تمام مردم تاثیر گزار بود. ولی عقده‌ی خود بزرگ بینی پاکزادان باعث شد آنها بیشتر و بیشتر در جادوی چشمه رسوخ کرده و سعی در بدست گیری آن بگیرند.

    تا اینکه روزی مشاور اعظم ملکه ، لرد ژاویوس، به او گفت که با خدایی به بام سارگراس تماس برفرار کرده‌است. ژاویوس به ملکه کمک کرد تا با سارگراس ارتباط برقرار کند، در این ارتباط آشارا آرزوی خود را که پاکسازی جهان از نژادهای پست تر بود را بیان کرد. سارگراس ملکه را متقاعد کرد که دروازه‌ای را باز کند تا او و لژیون سوزانش به جهان آزروث وارد شوند، این اولین حمله‌ی لژیون به آزروث بود و به عنوان نبرد باستانیان شناخته می‌شود.

    هزاران الف شبانگاه درحالیکه پاکزادان و آشارا به مرگ هم نوعان خود می‌خندیدند، سلاخی می‌شدند. خوشبختانه مقاومتی شکل گرفت که آشارا به آن توجهی نشان نداد. سارگراس سه اهریمن را برای اجرای اهدافش به ازروت فرستاد : آرکیماند آلوده کننده، منراث منهدم کننده و هاکار سلاخگر روح.هر سه انها لژیون را رهبری و آن را زیر نظر داشتند و سعی در جلوگیری مقاومت سه الف شبانگاه جوان مالفاریون استورم ریج کاهن، ایلیدان استورم ریج ساحر (برادر دو قلوی مالفاریون)و تیراند نجوای‌باد روحانی (عشق هر دو برادر)، داشتند. وقتی دروازه‌ی جهان دیگر تقریبا باز شده بود، نیروهای الف‌های شبانگاه و متحدین آنها از آینده (به نبرد باستانیان مراجعه کنید) برای نابودی آن اقدام کردند. مانوروث بخاطر عصبانیت از شکست به آشارا حمله کرد ولی متوجه شد که آشارا نیرویی در درون خود دارد که تنها سارگراس و آرکیماند قدرت برابری با آن را دارند با این حال آشارا وی را برای اشتباهش بخشید.

    وقتی آب سیاه چشمه جاودانگی به داخل قصر سرازیر شد، آشارا سپر جادوئی ایجاد کرد که او را از غرق شدن نجات داد. در این زمان بود که نجوایی در سرش شنید : هنوز راه فراری هست ... تو می‌توانی بیشتر از آنچه همیشه بوده‌ای باشی ... بیشتر از همیشه ... ما می‌توانیم کمک کنیم ... ما می‌توانیم کمک کنیم ... تو می‌توانی بیشتر از آنچه همیشه بوده‌ای باشی ... و وقتی زمانش فرا برسد، برای چیزی که ما به تو بخشیده‌ایم ... تو به ما خدمت خواهی کرد ... " طلسم او درهم شکست ولی درحالی که شش‌هایش از آب چشمه پر می‌شد، غرق نشد، در عوض پر از خشم و نفرت شد و به هیولایی مملو از شرارت و بد ذاتی که همواره در اعماق وجودش قرار داشت تبدیل شد.

  6. #26
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض کوریالستراسز (کراسوس)


    کوریالستراسز یا Korialstrasz جفت اصلی ملکهٔ اژدها الکستراسزا است و به عنوان کراسوس جادوگری از نژاد الف‌های والامقام یکی از اعضای بالارتبهٔ کیرین‌تور انجمن حکمرانی بر دالاران بود. کوریالستراسز جنگی را برای نجات ملکهٔ اژدها از دست ارکهای قبیله فک‌اژدهاکه خویشاوندانش خیلی قبل پیش رها کرده بودند را ادامه داد. هزاران سال قبل دوستش تیرانستراسز از او برای همسری الکستراسزا حمایت کرد.


    نبرد پیشینیان
    ................................
    درست کمی مانده به نبرد پیشینیان کوریالستراسز بطور غیرقابل باوری ضعیف شد. الکستراسزا، تیرانستراسز و ایسرا دلیل آن را، وجود نسخهٔ آیندهٔ کوریالستراسز با هم در یک دورهٔ زمانی که خیلی از او دور بود، تشخیص دادند. کوریالستراسز و کراسوس با کمک هم به گروه مقاومت الف‌های شب در مقابل تهاجم لژیون سوزان کمک کردند. بارها وقتی که کراسوس جادوگران الف شب را هدایت می‌کرد، کوریالستراسز از بالا کمک کرده یا مقداری چند متحد برای غافل‌گیری جم‌آوری می‌کرد (هیچ‌کدام در آن زمان قادر به تغییر شکل نبودند). کراسوس و کوریالستراسز دلاورانه در مقابل افرادی مثل هاکار ارباب‌تازی، نلثاریون زمین‌بان، منراث ویرانگر و آرکیماند آلوده کننده جنگیدند. کراسوس و همراهانش سرانجام به زمان خود بازگشتند.


    جنگ دوم
    ................................
    حدودا در جنگ‌های اول و دوم، کوریالستراسز خصوصیات یک الف والامقام به نام کراسوس را قرض گرفت و یکی از اعضای کیرین‌تور، انجمن حکمرانی قلمرو جادویی دالاران شد. او به همراه آنتونایداس، شاهزاده کیل‌تاس و کل‌توزاد، یکی از رهبران ارشد کیرین‌تور بود. او، به همراه همقطارانش خدگر جادوگر جوان را، در رخدادهایی که سال‌ها پیش در کاراژان - بعلاوهٔ مرگ مدیو، حضور ظاهری سارگراس و توضیحات خدگر در مورد درانور- مورد بازجویی قرار داد. ((باید ذکر شود که در نسخه‌های پیشین اینطور نشان داده شده بود که کراسوس در نتیجهٔ دستگیری الکستراسزا به کیرین‌تور ملحق شد؛ جزرومد تاریکی بطور واضح مشخص می‌کند که کراسوسقبل از زندانی شدن ملکهٔ اژدها، حداقل در زمان کافی برای شناختنش توسط قبل رفتن او به کاراژان، یکی از اعضای کیرین‌تور بوده.)

    وقتی که الکستراسزا به وسیلهٔ هورد اسیر و زندانی شد تا فرزندانش به ارک‌ها در جنگ کمک کنند، کراسوس بطور مداوم از شغلش برای تلاش برای نجات ملکه‌اش استفاده می‌کرد. همهٔ این‌ها اثری نداشت، تا وقتی که بعد از جنگ، کیرین‌تور، رونین را برای یک ماموریت دیدزنی به خازمودان فرستاد، ولی کوریالستراسز به رونین دستورات دیگری داد: نجات الکستراسزا. با اطلاع به اینکه مرگ‌بال حتما برای کشتن ملکهٔ اژدها میرسد، کوریالستراسز سعی در پیدا کردن سه ناظر دیگر، ملیگوس، نزدرمو،ایسرا، کرد چون فقط با کمک آنها اژدهای سیاه ممکن است شکست بخورد. هرچند، پاسخ آنها برای ملکه‌اش امید کمی داشت. وقتی که تلاش می‌کرد تا در پناهگاه لرد پستور رسوخ کند، تله‌ای جادویی به نام گرسنگی بی‌پایان را فعال کرد و دو انگشت باقیمانده در درست چپش را از دست داد. وقتی جنگ آخر گریم‌باتول شروع شد، کوریالستراسز دوباره تبدیل به اژدها شد و با سرعت وارد جنگ گردید و تلاش کرد که روان اهریمن را از نکروس جمجمه‌شکاننده پس بگیرد. نکروس سعی کرد که از قدرت روان اهریمن بر روی او استفاده کند ولی علی‌رغم قدرت زیاد آن، کوریالستراسز از دستش فرار کرد. ضعیف‌شده به زمین افتاد و رونین را فراخواند و از او خواست که این کار را انجام دهد. در همین زمان، سه اژدهای ناظر دیگر نیز رسیدند و بعد از معالجهٔ کوریالستراسز به جنگ با مرگ‌بال پرداختند. با اینکه جنگ به بدترین حالت تبدیل شده بود، رونین روان اهریمن را نابود کرد و ناظران توانستند با تمام قدرت خود حمله کنند. مرگ‌بال همتای همهٔ آن‌ها نبود و فرار کرد.
    کوریالستراسز دوباره به ملکهٔ خود پیوست و بعد از جمع کردن بچه‌های بدنیا نیامدهٔ او در شب ناپدید شدند. او بعدا به وسیلهٔ نوزدرمو فراخوانده شد تا شکافی در زمان را معالجه کند. (قسمت بالایی در مورد نبرد پیشینیان را ببینید). بعد از درست کردن خط زمانی، کوریالستراسز آخرین بار در حال پرواز، به وسیلهٔ ترال بعد از آوردن تبر و داستان براکسیگار به ارباب جنگ، دیده شد.

    چشمه‌ی خورشید
    ........................................
    کوریالستراسز شخصا تراکم مجدد انرژی چشمه خورشید را مشاهده کرد، ولی نمی‌خواست، شاهزاده آرتاسشوالیه‌ی مرگ جدید لیچ‌کینگ آنرا بیابد. کوریالستراسز انرژی را به قالبی شبیه به انسان تبدیل کرد - در قالب دختری روستایی به نام انوینا تیگ. کوریالستراسز با مخفی کردن حقیقت از او تا زمانی دیگر، به انوینا خیال داشتن یک زندگی عادی را داد. البته بدون عمد، او زنده شد و در سراسر خیال استادانه‌ی او، احساسات و عواطفی برای خودش کسب کرد.

    مشخصاتش به اسم بورل فاش شد، کسی که شخصیت‌های کتاب برای باز کردن زنجیر از انوینا و کلک بدنبالش می‌گشتند. زمانی که دارخن مداخله کرده و شروع به کشیدن انرژی از او کرد، کراسوس حقیقت را به انوینا گفت - که او نماد چشمه‌ی خورشید است.
    تا زمانی که دارخن با استفاه از قدرتی که از انوینا کشیده بود کنترل اژدهای قرمز را در دست گرفت، کوریالستراسز/بورل هرگز قصد دخالت در اتفاقاتی که رخ میداد را نداشت. ناتوان از شکستن کنترل ذهنی، کوریالستراسز مجبور به جنگیدن با اژدهای آبی تیریگوسا شد. مدتی بعد طلسم به وسیله‌ی اژدهای کوچکی به نام راک شکسته شد.
    وقتی که جنگ علیه دارخن ادامه یافت، کوریالستراسز بار دیگر کنار رفت تا شاهد هرچه که رخ می‌دهد باشد. در آخر، اعلام کرد که همچنان از طریق چشمان راک مراقب انوینا و کلک خواهد بود و آنها در مراقب نایب‌السلطنه‌ی کوئل‌تالاس لورتمار ترون خواهند بود.

    در جهان هنر نبرد
    .........................................
    کراسوس در جهان هنر نبرد ظاهر نشده ولی در چند مناسب نام او به کار رفته است.

    در رخداد آن‌کیراج ، یکی از پاداش‌های کامل کردن عصای ماسه‌های روان خنجری حماسی است. کسی فکر نمی‌کند که کراسوس خوشحال باشد که دندانش گرفته شده است.
    در دهکده کیرین‌وار در نتراستورم اوتلند، باید مهر کراسوس و سه قسمت مجموعه‌ی کراسوس - سازه‌هایی قدرتمند که به جادوگران وابسته به دالاران که خدگر را به درانور همراهی کردند داده شده است - را جمع‌آوری کنند.
    در وسط زمین‌های بد، یکی از الف‌های والامقام به نام گرک کوئست‌هایی میدهد که بازیکنان را به جنگ علیه‌ی اژدهایان سیاه می‌فرستد و می‌گوید که از طرف اربابش کراسوس از کیرین‌تور، فرستاده شده است. این نشان می‌دهد که پوشش کراسوس همچنان وجود دارد و همچنان او در کیرین‌تور فعال است.

  7. #27
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض جینا پرادمور


    در جهان وارکرفت، جادوگر بزرگ جینا پرادمور یا Jaina Proudmoore رهبر جزیره بندری درامور است، دختر دریاسالار بزرگ دائلین پرادمور، خواهر تاندرد پرادمور و خواهر ناتنی فینال شمشیر طلایی است. همچنین او یکی از قدرتمندترین طلسمگر هایی است که جهان ازروت به خود دیده است.

    جینا یکی از با استعدادترین و مورد اعتماد ترین ساحره ها در کیرین‌تور بود. او توسط فرمانده‌اش آنتونیداس به سمت سرزمین های شمالی لردران اعزام شد تا اتفاقت آن ناحیه را برسی کند. او توسط آرتاس که به او علاقه مند بود اسکورت می شد تا اگر طاعون منشاءای جادویی داشت آن را کشف کند.

    گزیده ای از کتاب راهنما بازی جهان وارکرفت:

    جینا پرادمور از قدرتمندترین ساحره‌های انسان که هنوز زنده است می‌باشد. یک زمانی با پرنس آرتاس هم‌پیمان بود. جینا از کسانی بود که سقوط لردران را به چشم دید. به کالیمدور سفر کرد و سوگند خورد که به هر نحو ممکن لژیون سوزان و دشمنان شیطانی اش را شکست دهد. با پیوستن به نیروهای الف‌های شب و حتی ارک‌های هورد جینا به نابودی آرکیماند اهریمن کمک کرد و لژیون را برای همیشه از ازروت دور کرد. بعد از این او انسان‌های بازمانده در کالیمدور را جمع آوری کرد و شهر بندری درامور را یافت. در آنجا او بازماندگان اتحاد را رهبری کرد و آرزویش به هم پیوستن دوباره پادشاهی دور درست انسان‌ها بود.

  8. #28
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض ارگریم پتک تباهی

    ارگریم پتک تباهی یا Orgrim Doomhammer شخصیتی ساختگی در جهان هنر نبرد است.
    ارگریم پتک تباهی جنگ‌سالار قبلی هورد بعد از شکست خوردن سیاه‌دست بود. او تنها مسئول به تصرف در آوردن قدرت سیاه‌دست و کشتار انجمن سایه بود. این اتفاق بعد از اینکه گولدان از کشته شدن مدیو به کما رفت افتاد، بنابرین گولدان ناتوان شد اما مسئول مشاوره دادن به سیاه‌دست شد. پتک تباهی جنگ‌سالار شد و گارونا را شکنجه داد تا مکان انجمن سایه را پیدا کند. پتک تباهی، گولدان را مجبور به خدمت کردن به او در ازای جانش کرد. گولدان به پتک تباهی استفاده از شوالیه‌های قوی نامردگان را پیشنهاد کرد کسانی که بعدها به نام شوالیه مرگ شناخته شدند. آنها می‌بایست منحصرا به او خدمت می‌کردند. گولدان تقاضا کرد که در ازای این لطفش به پتک تباهی، کنترل قبیله اش را به او باز گردانند. پتک تباهی با بی‌میلی موافقت کرد. همچنین پتک تباهی دوست دورتان پدر ترال بود. در زمان جنگ دوم، پتک تباهی تلاش کرد تا نبرد بی‌پایان را متوقف کند و برای پایان جنگ با لرد آندولین لوتار مذاکره کرد. هرچند حزبش متحد شدن گروهی از ارکهای وفادار سیاه‌دست شگفت زده شده بود و به اجبار برای کشتار لرد آندولین لوتار و تشکلش او را سر در گم کرده بود. در زندگیش، بعد از مبارزه با ترال در هیات ناشناس از وی شکست خورد و ترال را به عنوان معاون خود منصوب کرد، همچنین به شمن جوان، ترال، بعنوان مشاور در آزاد کردن ارک های اسیر شده کمک کرد. او در نبرد علیه انسان‌ها هنگامی که به اردوگاه‌های نگاهداری ارک‌ها حمله کردند از پا افتاد، ترال از اینکه او را از دست داده بود بشدت اندوهگین بود و بعد از او جانشینش شد.

    شهر پایتخت ارک به افتخار نام او ارگریمار نامیده شد .

    به بازیکنان در بازی مرحله‌ای هنر نبرد : ارک‌ها و انسان‌ها اجازه بازی کردن با او داده می‌شود.

    او در داستان هنر نبرد : سلطان قبایل معرفی شد.

  9. #29
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض واریان ورین


    واریان ورین یا Varian Wrynn پسر شاه ال‌لین مرحوم و شاه حقیقی استورم‌ویند است. در غیاب او زمانی که برای کنفرانسی دیپلماتیک رفته بود، فرزند ده ساله‌اش در غیاب او شاه نامیده شد. هرچند وقایع طوری بود که دوباره به سرزمین مادری و تاج و تخت خویش بازگشت.

    یک انسان فراموش کار که در سواحل دورتار گم شده بود در جهان هنر نبرد : کمیک محرز شد که این شخص واریان ورین بوده است.

    واریان ورین نقشی اصلی در جهان وارکرفت دارد، یک انسان قدرتمند که جای قهرمانان پیر، مرده و یا بسیار شریر را می‌گیرد. همچنین اشاره شده او «ضد ترال» است.

    واریان ورین در سرزمین صلح‌جو استورم‌ویند بدنیا آمد و زندگی شاد و مرفهی بعنوان شاهراده استورم‌ویند داشت. اما همه چیز با آمدن اورک‌ها از آنسوی دروازه سیاه تغییر کرد و آن‌ها بدنبال نابود کردن سرزمین مادری او بودند. جنگ اول بین سرزمین استورم‌ویند محبوبش و اورک‌های پست در گرفت.

    آندوین لوتار،‌قهرمان استورم‌ویند، مردان سرزمین‌اش و نیروهای جنگی را رهبری کرد و بسختی و با از خودگذشتگی تلاش کرد تا هورد را مهار کند و آن‌ها از شاه ال‌لین، واریان و استورم‌ویند دور نگه دارد. زمانی‌که لوتار موفق شد پیروزی کوچکی در به عقب راندن هورد بدست آورد، تلاش‌هایش توسط گارونا نیمه‌ارک که تبدیل به یک متحد استورم‌ویند شده بود نقش بر آب شد، به دستور انجمن سایه به شاه ال‌لین خیانت کرد و قلب شاه را در آورد و به گولدان تقدیم کرد. واریان فقط می‌توانست کشته شدن پدرش و نابود شدند قلمرو اش به دست هورد را تماشا کند. هورد خانه‌ها و تمام کسانی‌که در برابرش استقامت می‌کردند را از بین می‌برد.


  10. #30
    داره خودمونی میشه MINIATURE's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    سرزمین کورش کبیر
    پست ها
    150

    پيش فرض سناریوس


    در فانتزی جهان هنر نبرد، سناریوس نیمه خدایی است که به الف‌های شب در کلیمدور کمک می‌کند.

    تولد و فرزندان
    ..................
    افسانه تائورن گوزن سفید و ماه می‌گوید سناریوس از پیوند ماه، موشا و گوزن سفید مالورنه بدنیا آمد. ایسرا فکر می‌کند که سناریوس راز رویای زمردین و عوامل طبیعی جهان است.

    الوون سناریوس را بدنیا آورد، اما او را برای بزرگ شدن به مالورنه سپرد چون سناریوس بیشتر مخلوقی از جهان فانی بود و نمی‌توانست با او بماند. مالورنه که هم با الوون و هم با ایسرا ارتباط داشت، این را می‌دانست که نمی‌تواند به‌خوبی از فرزندش نگهداری کند، اما عشق ایسرا نسبت به مالورنه بسیار زیاد بود. او سناریوس را همانند فرزند خودش پذیرفت. بنابراین مادر او شد. (یا مادر خوانده)
    براساس نوشته ریچارد ای. ناک بر اساس سوالی که مدیر سایت بلیز پلنت پرسید.

    تاریخچه
    ................
    سناریوس نیمه خدای گوشه گیر در جهان سال‌های زیادی قبل از اینکه حضورش اثبات شود وجود داشته بود. محل اقامت او در سایه ماه مقدس کوه هایجال بود. سناریوس بهمراه ملفوریون طوفان‌خشم در نبرد پیشینیان شرکت کرد. ملفوریون از او درخواست کرد تا به الف‌های شب در عقب راندن تهاجم لژیون سوزان کمک کند. او موافقت کرد و بدنبال اژدهایان باستانی رفت و آنها را برای کمک فراخواند داد. اژدهایان توسط الکستراسزا قرمز عظیم الجسه رهبری می‌شد. او موافقت کرد تا فرزندان قدرتمندش را به جنگ دیوها و سرور اهریمنیشان بفرستد. سناریوس ارواح شادبیشه را فرا خواند. نیروهایی که شامل فرزندان خودش، عروس‌های جنگل و محافظین بیشه و مردان درختی باستانی می‌شدند. او آنها را برعلیه لژیون در یک حمله جدی زمینی رهبری کرد. در کنار الف‌های شب، سناریوس و نیروهایش به مقبره آشارا برای خاموش کردن چشمه جاودانگی یورش بردند. گرداب ناپایدار در اعماق چشمه سرانجام منفجر شد و سلسله حوادث فاجعه باری رخ داد که به متلاشی شدن بزرگ معروف شد. به طرز اعجاب آوری سناریوس موفق شد تا مدت زیادی با ملفوریون زنده بماند و با هم آنها بازماندگان را برای ساختن خانه‌ای جدید در کوه هیجال رهبری کردند. جایی که سناریوس سال‌ها در آن زندگی کرده بود. او حکمتش را به جادوگران الف‌شب ارزانی داشت و به سرزمین‌های جنگلی متمایل بود. پیش از زمان تعیین شده جهان شروع به بهبود یافتن از زخم‌های شوم که لژیون به ازروت وارد آورده بود کرد. وقتی که درویدها وارد رویای زمریدن شدند. سناریوس در کنارشان باقی ماند. فرزندانش از سرزمین‌های الف‌های شب مراقبت کردند. و مرتبا به محافظین حافظ صلح در سرزمین کمک می‌کردند.

    گرچه هنگامی که دومین تهاجم لژیون سوزان آمد. سناریوس بار دیگر در نبرد علیه شیاطین شرکت کرد. هرچند زمانی که او به قبیله آواز جنگ حمله کرد. ارک‌ها مجددا مجبور به استفاده و نوشیدن از چشمه‌ای که شامل خون منراث بود شدند. این چشمه به آنها قدرتی فراوان می‌داد اما آنها را تبدیل به ارکهای آشفته پوست قرمز می‌کرد. با خون شیطانی که به قبیله آواز جنگ پیشکش شده بود. ماناروث که در نبرد قبلی توسط سناریوس شکست خورده بود این بار پیروز شد. خون به گرام فریاد جهنمی قدرت کافی را برای کشتن سناریوس داد. فقط جسم سناریوس بود که کشته شد. گرچه روح او هنوز در رویاهای زمردین زنده‌است. جایی که او با مالفوریون برعلیه فساد و تباهی جنگید.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •