دوستان بذارین من مشکلمو براتون بگم شاید تونستین یه راه حل بهم بدین
تا سال دوم دبیرستان درسم خوب بود فکر میکنم دلیلش این بود که فعالیت های ذهنیم زیاد بود مثلا زیاد معما حل میکردم درس زیاد میخوندم وبازی های فکری مثل شطرنج زیاد انجام میدادم
بخاطر همین توی مدرسه هر درسی که میدادن میفهمیدم توی خونه حتی اگه لای کتاب رو باز نمیکردم میتونستم نمره ی خوب بگیرم
اما همه چی از اون تابستون لعنتی شروع شد که کارم شده بود بخور و بخواب هیچ فعالیتی نداشتم
مدرسه که دوباره شروع شد مقدار شدیدی افت کردم
هرکاری میکردم نه میفهمیدم معلم چی میگه نه تو خونه میفهمیدم و به عبارتی صفر درصد از مغزم کار نمیکشدم و درگیر یه سری مسائل شده بودم که به سنم مربوط میشد مطمئنا میدونید منظورم چیه؟
اما حالا که کنکور دارم چندین بار تصمیم گرفتم درس بخونم اما واقعا هیچی حالیم نشد و نمیشه انگار خنگ شدم ضریب هوشیم صفره الان
همین موضوع همه ی اعتماد به نفسمو گرفته
بچه که بودم همیشه دوست داشتم مهندسی چیزی بشم البته بچگی منظورم این نیست که 4.5 سالم بوده باشه تا همین دوسال پیش همین حسو داشتم
اما الان که واقعا هیچی از درسا نمیفهمم دارم دیوونه میشم و هی به خودم میگم من که هیچی حالیم نمیشه چجوری میخوام درس بخونم و کاره ای بشم؟؟ پس باید بیخیالش بشم
چند بار به از این راه به خودم امید دادم که اگه دوباره از مخم کار بکشم فعال میشه و بازم اونجوری میشم و این چیزا اما فقط برای چند روز خوبم حتی واقعا اینجوری شدم که فعالیت های ذهنی انجام میدادم و یواش یواش دوباره ذهنم داشت فعال میشد اما هی به خودم میگفتم نه من چیزی نمیفهمم
الان دو چیز با ارزش از دست دادم یکی اعتماد به نفس یکی هم ضریب هوشی
بنظرتون اگه واقعا دست از این بخور بخواب بکشم
بازم میتونم از مغزم استفاده کنم؟؟ یا چیزی که رفته دیگه برنمیگرده؟؟
سر همین موضوعه که دستم به هیچ کاری نمیره
کاش اون تابستون لعنتی به خودم استراحت نداده بودم و خودمو با اون مسئله هایی که همه هم سنام درگیرشن درگیر نمیکردم
بارها به خودم گفتم امسال نشد سال دیگه که هست من چیزی که دارم فرصته اونم زیاد اما خدا نصیب نکنه دیگه این افکار مضخرف رو
بنظرتون چیکار کنم؟؟