فَلسَفه مطالعهٔ مسائلی کلی و اساسی، پیرامون موضوعاتی همچون هستی، واقعیت، آگاهی، ارزش، خرد، ذهن و زبان است. تفاوت فلسفه با دیگر راههای پرداختن به چنین مسائلی، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمان یافتهٔ فلسفه و تکیه آن بر استدلالهای عقلانی و منطقی است.
در تعابیر غیرتخصصی به طور گستردهتر فلسفه به بنیادی ترین عقاید، مفاهیم و رویکردهای یک فرد یا گروه اشاره دارد.
خلاصه تعریف فلسفه رو میشه اینطور توضیح داد : فلسفه یک رویکرد سازمان یافته بر اساس عقل و منطق است و این رویکرد سازمان یافته به بنیادی ترین عقاید مفاهیم و رویکردهای یک فرد یا گروه اشاره داره
اما با این توضیح به نظر این رویکرد عقلانی و منطقی کاملا بیهوده ای هست که فقط فکر مارو به خودش مشغول میکنه و جلوی پیشرفت مارو میگیره (بماند که منظور از پیشرفت چه چیزیست که بدون مشغول شدن فکر حاصل میشه) سوالاتی که مطرح میشه و یه مقدار (حداقل برای من) به خاطر تناقضات ، عجیب و گیج کننده به نظر میاد :
فرض کنید در یک مفهوم فلسفی یک ابهام وجود داشته باشه که نتیجه اون تاثیر عمیقی هم بر زندگی فرد و اجتماع داشته باشه واین رفع ابهام هم مستلزم تفکر و تعقل باشه چطور با این استدلال "این سوالات فلسفی که از خودمون میپرسیم فقط فکر مارو مشغول میکنه و جلوی پیشرفتمون رو میگیره" این ابهام که تاثیر عمیق هم بر زندگی فرد داره میتونه حل و فصل بشه ؟ پس هر فرد در رفع ابهامات اساسی و بزرگ زندگی خودش چه سهمی میتونه داشته باشه ؟
نتیجه گیری که من درباره تعقل میتونم داشته باشم این موارد هست :
تعقل امری بیهوده است که فقط آرامش و پیشرفت رو از ما سلب میکند.
میتوان از تعقل به صورت گزینشی استفاده شود جایی که زیاد به صرفه نیست و مانع پیشرفت است فکر کردن حذف شود.
تعقل هزینه بالایی برای ما دارد بهتر هست در هزینه ها صرفه جویی شود و یا تنها مختص اهل یا گروهی باشد و ما فقط از محصول تفکر دیگران بهره مند بشیم.
خب با این حساب به چه دلیل من نوعی خودم رو ملزم به شرکت در در یک بحث فلسفی (که نیاز به مشغولیت های فکری بالایی داره که جلوی پیشرفت رو میگیره) باید بدونم ؟ می تونم برای رفع ابهامات هم از محصول تفکر دیگران استفاده کنم
به چه ضمانتی (با حذف فکر کردن و تعقل) من نوعی درباره یک مسئله با درجه اطمینان اظهار نظر می کنم؟ شنونده بر چه اساس با چه تضمین و با چه دلیلی، باید نظر من رو بپذیره ؟