تلاش به تنهایی کافی نیست . نظم و برنامه ریزی مدیریت زمان اینها در اولویت هستند . نظر شما چیه؟
تلاش به تنهایی کافی نیست . نظم و برنامه ریزی مدیریت زمان اینها در اولویت هستند . نظر شما چیه؟
۱۰۰٪ همینطور هست. به فرض شما هر چقدر زود بزنی بخوای یک کوه رو تکون بدی نمیشه حالا اگر حتی ۱۰۰سال هم زود بزنی و نا امید نشی باز هم نمیشه. پس اول باید برای چیزی تلاش کرد که قابل دسترسی باشه که این هم خودش بحثش جداست که محدوده فکر هر شخصی با توجه به انگیزه ای که داره سطح موفقیت های قابل دسترسی و غیر قابل دسترس رو مشخص می کنه از نظر من.
ولی برنامه ریزی باز هم ۱۰۰٪ مهم هست چون بدون برنامه ریزی آدم وسط راهش ممکنه گم بشه و ندونه مرحله بعدش باید چکار کنه.
البته در علم موفقیت در زمینه تعیین اهداف به این مورد اشاره شده ....
1-هدف باید مشخص باشه
2-هدف باید معقول و قابل دستیابی باشه
در زمینه ضریب هوشی .. چند تا نکته هست که باید مشخص بشه
پرسش دوم:
ایا ضریب هوشی افراد قابل افزایش هست؟؟؟؟ نقش استعداد و مهارت در موفقیت چقدره ؟؟؟ ایا میزان استعداد بالقوه در انسان ها فرق میکنه ؟؟؟؟
Last edited by badboys_87; 24-07-2014 at 01:04.
البته باید اشاره کنم فرق اصلی افراد مثل استیو جابز و بیل گیتس با انسان های عادی قدرت خلاقیت و نوآوری آنهاست ..البته استعداد ذاتی هم خیلی در موفقیت اونها نقش داره
باسلام
ضریب هوشی یا همون IQ طبق تحقیق پزشکان واساتید تقریبا در تمام عمر یکسان باقی میمونه ولی هوش هیجانی یا EQ قابل یادگیری وتوسعه هست.
ضریب هوشی افراد با آزمایش هایی قابل اندازه گیریه ولی هوش هیجانی افراد فقط در روابط اجتماعی اون ها در اجتماع واینکه چقدر در برقراری روابط اجتماعی موفق هستند قابل اندازه گیریه.
تحقیقات نشون داده که بسیاری از افراد باضریب هوشی پایین ولی هوش هیجانی بالا بسیار موفق بودن.درحالی که بسیاری از افراد دارای ضریب هوشی فوق العاده به علت نداشتن هوش هیجانی بالا وعدم برقراری ارتباط از دنیا فاصله گرفته اند وضمینه رشد استعدادهاشون فراهم نشده.
البته استعداد ومهارت هم خیلی مهم وحیاتیه مخصوصا درمواردی که دونفر تقریبا از همه لحاظ باهم برابرند اینجاست که مهارت ها واستعدادهای یکی از اون هاست که باعث پیشرفت وترقی فرد میشه!
وجواب آخرین سوالتون اینکه همه انسان ها تقریبا یکسان خلق میشن وشرایط محیطی وروندی که در زندگی طی میکنن خیلی تعیین کنندس در نوع پرورش مغز ودرنتیجه پرورش استعدادهاشون.
قدرت خلاقیت ونوآوری رو هم انسان میتونه پیشرفت بده ویاد بگیره.
تجربیات مشاهدات وحتی محل زنگی وخیلی عوامل دیگه میتونن باعث افزایش خلاقیت بشن.
طبق این گفته که احتیاج مادر اختراع است.شرایط در به وجود آمدن خلاقیت ها نقش دارن.
بخاطر این جواب دوسوال رو مجزا مطرح کردم چون موضوعات متفاوتی مطرح شده که جای دادنشون داخل یک پست باعث تداخل وگنگی مطالب میشه.در حالی که موضوع هوش ونوآوری کاملا معقوله های جدا ازهم هستند.
امیدوارم این کار اسپم تلقی نشه.
Last edited by JJSIMON; 24-07-2014 at 05:53.
خیلی ممنون از شرکت شما در بحث .....
شما فرمودید که انسان ها در امر خلقت مساوی هستند .پس چطور یک انسان از بدو تولد استعداد و مهارت بیشتری داره نسبت به بقیه
پرسش سوم:
آیا همه میتونند یک موسیقیدان و یا نقاش حرفه ای شوند؟؟؟؟ ایا همه میتوانندبه میزان مساوی استعداد هنری یا ورزشی رو در خودشون تقویت کنند؟؟ استعداد و مهارت ها ذاتی هستند یا اکتسابی؟؟
Last edited by badboys_87; 24-07-2014 at 07:57.
در پست های قبلی دوستان در زمینه هوش هیجانی اشاراتی کردند .میخواستم کمی موضوع هوش هیجانی رو باز تر کنم و به اهمیت این مقوله بپردازیم...
.................................
هوش هیجانی (EmotionalIntelligence) که به اختصار EI گفته میشود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا EQمینامند، به توانایی، ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روانشناسان مورد اختلاف است.
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال 1985 توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال 1995 محبوبیت یافت. بیشترین پژوهشها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه 90 صورت گرفته است. آنها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل میدهند. مدل سالووی- مایر، هوش هیجانی را به صورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی و استدلال در هنگام وجود هیجان تعریف میکند. آنها توانائیهای هوش هیجانی را به چهار زمینه زیر تقسیم میکنند:
- توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات خود و دیگران
- توانایی استفاده از هیجانات برای تسهیل تفکر
- توانایی درک معانی هیجانات
- توانایی مدیریت و اداره کردن هیجانات
کاربردهای هوش هیجانی در زندگی
هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، جایگاهی ویژه برخوردار است. بخصوص در مورد کودکان، بسیار مفید می باشد. هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا در موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک، واکنش مناسب تری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی می توانند به ریشههای غم و شادی در خود پی ببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک میکند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری را در خود تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به خصوص به کودکان ما کمک میکند تا یادگیری بهتری داشته باشند و خوشحال تر و سالم تر و موفق تر از دیگران باشند.
همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترل شان دارند. یافتههای جدید نشان میدهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیف تری دارند.
در اینباره یه مثل معروف هست که میگه اگر هر دوانسانی درشرایط برابر قرار بگیرن میتونن کار ها واقدامات برابری انجام بدن.
به نظر من روند رشد انسان در زندگی خیلی توی آینده وزندگیش تاثیر داره.
واینم درسته که بعضی از افراد از ابتدای تولد مهارت واستعداد بیشتره ولی کدوم یک از اون افراد در بزرگ سالی به مقام یا مرتبه علمی رسیدن؟
بیشتر توانایی های انسان اکتسابیه شایدم اتفاقی!
مثلا کسی که هیچ وقت به سمت موسیقی نرفته هیچ وقت هم معلوم نمیشه که توی این ضمینه استعداد داره یا نه.
توی خیلی مواقع هم بطور اتفاقی با حادثه ای یا امتحانی کسی به سمت یک شاخه خاص کشیده میشه وازقضا بهترین میشه در اون ضمینه!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)