چه گزینه هایی کمتر داره؟
اگر دقت کنین نگفتم مطلقا دنبال چرایی ها یا مطلقا دنبال چگونگی ها، موضوع اینست که بیشتر کدوم.
بالاخره یکی از این دو به هر دلیلی برای فرد جذابیت بیشتری دارن حتی اگر این جذابیت فانتزی و کذایی باشه.
چه گزینه هایی کمتر داره؟
اگر دقت کنین نگفتم مطلقا دنبال چرایی ها یا مطلقا دنبال چگونگی ها، موضوع اینست که بیشتر کدوم.
بالاخره یکی از این دو به هر دلیلی برای فرد جذابیت بیشتری دارن حتی اگر این جذابیت فانتزی و کذایی باشه.
هرچی جای خودشو داره. همونطور که قرآن هم به چرایی پرداخت: ما خلقنا الجنّ و الانس الا لیعبدون : جن و انس را فقط برای عبادت خلق کردم. این چرایی
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُ ........
آیا این چرایی که شما بهش پاسخ دادین شامل همه انسان ها میشود یا فقط شامل انسان های به بلوغ رسیده؟
مثلا بچه هایی که در یکی دو سالگی میمیرن، یا کودکانی که زیر آوار زلزله نابود میشن و فرصت نمیکنن جلوی خداوند متعال سجده کنن، اینا نتونستن به این هدف والای پرستش در حیات برسن؟
یا این کودکان دور مانده از این هدف و چرایی، صرفا عروسک های خیمه شب بازی هستن برای درس عبرت گرفتن آدم های بالغ که به پرستش با قدرت بیشتری ادامه بدن؟
این چرایی که بهش اشاره کردین رو شفاف تر در قالب این مثال من توضیح بدین ممنون میشم.![]()
اگر چگونگی ها را بفهمیم چرایی ها خود آشکار میشوند. ( بر عکسشم تا حدودی صدق میکنه)
سلام
من در مواجه با پدیده ها ابتدا "چرا " رو مطرح میکنم.
من "چرا " رو یه مرحله بالاتر از " چگونه" میدونم. چون ما با پاسخ به "چرا" ابتدا میزان صحت و ثبات اون پدیده رو مشخص میکنیم.
البته این تعیین صحت میتونه یک نتیجه گیری شخصی باشه و یا از طریق مطالعه و تحقیق حاصل بشه که در اینجا مورد بحث ما نیست.
بنابراین به نظر من این دو مکمل هم هستن که اول به پاسخِ "چرا " میپردازیم و بعد به "چگونگی".
معتقدم اگر "چرا " رو کلا حذف کنیم این امکان وجود داره که به "چگونگیِ" مساله ای بپردازیم که خودش بیهوده و عبثه و میتونه ما رو کلا در یک مسیر غلط قرار بده.
مثال :
" چرا " به بهشت بروم؟
پاسخ به سوال بالا برای معتقدان به وجود بهشت و جهنم(پس از مرگ) با ارزش و برای منکران بی اهمیته.
حالا اگر "چرایی" حذف بشه و مستقیما بگیم : "چگونه" به بهشت بروم؟
حل مساله "چگونگی" برای منکران بهشت و جهنم بیهوده ست. پس بهتره از ابتدا با "چرا" بین مسائل تمایز قائل بشیم و بعد به "چگونگی" بپردازیم.
حالا این "چرا" (عمدتاً) میتونه شکل فازی داشته باشه. یعنی صرفا یه پاسخ "مثبت" و یا "منفی" نداشته باشه.اما به نظر بنده به طرح بهترِ مسالهی "چگونگی" و تلاش برای حل آن کمک میکنه.
از نظر من چرایی مسائل یک امر کاملا غلط و مسموم هست که میخوایم بدون پی بردن به واقعیت فقط واقعیت سازی کنیم
بزرگترین نماد چرایی خرافات و جهلی هست که در خیلی از مکاتب دیده میشه که با بیان چرایی یک مسئله و بدون پرداختن به چگونگیش رای صادر میکنن
مثلا بدون بدون پرداختن به چگئنگی اسمان ها با رفتن سراغ چرایی و ساختن پاسخ براش در یک جهل مرکب گرفتار میشن که یا اسمان رو 7طبقه میدونن یا ستارگان رو میخهایی برای نیافتن اسمان میدونن یا زمین رو مرکز عالم و ...
و همه اینها فقط برای این هست این افراد فقط دنبال سوال چرا هستن و زحمتی برای کشف چگونگی نمیکشن
چرا فقط دنبال پیدا کردن دلیل چیزیه و بس. ممکنه بیشتر پیش بده و چراهای بیشتری رو در ادامه ی جواب اولیش بیاره، اما همچنان دنبال دلیل و حتی مدرکه که در خیلی از موارد موجود نیست و یا اگه هست، به احتمال زیاد قابل اعتماد نیست. مخصوصا برای کسایی که تا چیزی رو نبینن باور نمیکنن!
اما چگونه، دنبال ریشه ی قضیه س و میخواد داستان ماجرا رو از اول بشنوه و آنالیز کنه، و بستگی به اون فرد و چقدر شخصیت عمیق و آنالیزگری داره، میتونه عمیقتر پیش بره و آنالیز کنه تا به جوابی برسه که به نظرش با عقل جور در میاد. که بستگی به درجه ی رشد فردی و فکری اون داره.
در کل "چگونه" به نتیجه ی عمیقتر و حاصل آنالیزگری های بیشتری میرسه، اما بعضی اوقات چرا هم لازم میشه تا به نتیجه ی بهتری رسید.
مثلا در مورد جنگ جهانی دوم، وقتی بپرسی چگونه، فقط داستان قضیه رو میشنوی که چطور انجام شد. اما وقتی بپرسی چرا، میتونی به ریشه های بیشتری (مخصوصا فکری و برنامه ای) برسی. میشه با چگونه هم به عمق قضیه رفت اما در این مورد با یه چرا گفتن سریعتر میشه. (این مثال نظر دوست فنلاندیم بود که این بحث رو براش مطرح کردم)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)