من به این اشکال دارم: به نظر من ما چون در نقطه ی فعلی هستیم (همون دیدگاه نقطهی تعادل) این مسئله رو به شکل illusion نظم و بینظمی میبینیم. اصولا شاید صحبت از نظم وارد نباشد ما فقط بودن در یک تعادل رو نظم میبینیم حالا هر پدیدهی آشوبناک یا غیرآشوبناکی که این تعادل رو بهم بزنه ما به نقطهی تعادل جدیدی میرسیم و اگر در این نقطهی تعادل جدید وجود داشته باشیم باز هم همه چیز رو منظم و نشانی از وجودی فراتر میتونیم تفسیر کنیم در حالی که این یک مسئلهی ماهیتی و به نظر من illusion نظم هست. (البته همونطور که گفتم پویا بودن نقطه ی تعادل در کلیت این امر خللی وارد نمیکنه)
بازم میگم نظر شخصیم هست وقتی از مفاهیمی دقیقی مثل آنتروپی بیرون میام و به سراغ مفاهیم غیردقیقی مثل نظم در معنای عامش میرسیم این بحثها تمومی نخواهد داشت. در ضمن برهان نظم همون طوری که هم شما و هم سعید و همینطور من اشاره کردم ۴۰۰ سالی هست که خاک میخوره و بهتره بحث به اونجاها دیگه نره...