تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 4 اولاول 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 38

نام تاپيک: ادبیات پایداری

  1. #11
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    زنجیر عدل و سگ ها

    سگ را
    تنها برای گدایان و یاغی ها می بندند
    زیرا که بوی ارباب ها همیشه یکی است
    و آشنا
    از پلکان مداین فرود می ایم
    نانی نخواسته بودم
    تنها فروغ فسفری عدل
    فراز سردر ایوان
    چشمان زودباورم را
    فریفته بود
    و بر کنار دجله
    آرام و تلخکام قدم می زنم
    -تنها الاغ های فرتوت تن به سلسله ی عدل می سایند
    تا خارش جرب را لختی فرو نشانند
    و آنگاه
    کنج طویله ای و بافه قصیلی
    روح فقیر آنها را کافی است
    ((سگ را
    تنها برای گدایان و یاغی ها
    از بند می گشایند
    وقتی که سگ را البته بسته باشند
    زیرا که بوی ارباب ها و الاغ ها همیشه یکی است
    و آشنای مشام سگ))


    منوچهر آتشی
    Last edited by farryad; 23-06-2009 at 15:23.

  2. 3 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    پیش از شما

    بسان شما بی شمارها

    با تار عنکبوت نوشتند روی باد:

    «کین دولت خجسته ی جاوید زنده باد.»

    شفیعی کدکنی

  4. 4 کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    موجها خوابیده اند آرام و رام،
    طبل طوفان از نوا افتاده است
    چشمه های شعله ور خشکیده اند
    آبها از آسیا افتاده است
    در مزار آباد شهر بی تپش
    وای جغدی هم نمی آید به گوش
    دردمندان بی خروش و بی فغان
    خشمناکان بی فغان و بی خروش
    آهها در سینه ها گم کرده راه ،
    مرغکان سرشان به زیر بالها
    در سکوت جاودان مدفون شده ست
    هر چه غوغا بود و قیل وقال ها .
    آبها از آسیا افتاده است ،
    دارها برچیده ، خونها شسته اند .

    جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
    بشکبنهای پلیدی رسته اند .
    مشتهای آسمان کوب قوی
    واشده ست و گونه گون رسوا شده ست
    یا نهان سیلی زنان ، یا آشکار
    کاسه ی پست گدایی ها شده ست .
    خانه خالی بود و خوان بی آب و نان ،
    و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
    این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
    لیک پشت تپه هم روزی نبود .
    باز ما ماندیم و شهری بی تپش
    و آنچه کفتار و گرگ و روبه ست .
    گاه می گویم فغانی برکشم ،
    باز می بینم صدایم کوته ست.
    باز می بینم که پشت میله ها
    مادرم استاده با چشمان تر
    ناله اش گم گشته در فریادها ،
    گویدم گویی که : " من لالم تو کر "
    آخر انگشتی کند چون خامه ای ،
    دست دیگر را بسان نامه ای .

    گویدم "بنویس و راحت شو -"به رمز ،
    "-تو عجب دیوانه و خودکامه ای "
    من سری بالا زنم ، چو ماکیان
    از پس نوشیدن هر جرعه آب .
    مادرم جنباند از افسوس سر،
    هر چه از آن گوید ،این بیند جواب
    گوید " آخر ...پیرهاتان نیز ...هم..."
    گویمش "اما جوانان مانده اند "
    گویدم "اینها دروغند و فریب "
    گویم "آنها بس به گوشم خوانده اند ."
    گوید " اما خواهرت ، طفلت ، زنت ...؟"
    من نهم دندان غفلت بر جگر .
    چشم هم اینجا دم از کوری زند ،
    گوش کز حرف نخستین بود کر .
    گاه رفتن گویدم نومید وار
    و آخرین حرفش -که :"این جهل است و لج ،
    قلعه ها شد فتح ؛ سقف آمد فرود ..."
    و آخرین حرفم ستون است و فرج.
    می شود چشمش پر از اشک و به خویش
    می دهد امید دیدار مرا .
    من به اشکش خیره از این سوی و باز
    دزد مسکین برده سیگار مرا .
    آبها از آسیا افتاده ؛لیک
    باز ما ماندیم و خوان این و آن
    میهمان باده و افیون و منگ
    از عطای دشمنان و دوستان .
    آبها از آسیا افتاده ؛لیک
    باز ما ماندیم و عدل ایزدی ،
    و آنچه گویی گویدم هر شب زنم :
    " باز هم مست و تهی دست آمدی ؟"
    آن که در خونش طلا بود و شرف
    شانه ای بالا تکاند و جام زد.
    چتر پولادین ناپیدا به دست
    رو به ساحل های دیگر گام زد .
    در شگفت از این غبار بی سوار
    خشمگین ، ما شریفان مانده ایم.

    آبها از آسیا افتاده ؛ لیک
    باز ما با موج و طوفان مانده ایم .
    هر که آمد بار خود را بست و رفت.
    ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
    ز آن چه حاصل ، جز دروغ و جز فریب ؟
    زین چه حاصل ، جز فریب و جز دروغ ؟
    باز می گویند :فردای دگر
    صبر کن تا دیگری پیدا شود
    کاوه ای پیدا نخواهد شد امید !
    کاشکی اسکندری پیدا شود


    اخوان

  6. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    اگه نباشه جاش خالی می مونه omid_3dsmax9's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    168

    پيش فرض



    کاوه ای پیدا نخواهد شد امید !
    کاشکی اسکندری پیدا شود


    اخوان
    من این رو هم شنیده بودم:

    نادری پیدا نخواهد شد "امید"
    کاشکی اسکندری پیدا شود

  8. #15
    اگه نباشه جاش خالی می مونه omid_3dsmax9's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    168

    پيش فرض

    به نام گل سرخ

    بخوان به نام گل سرخ، در صحاري شب،
    كه باغ‌ها همه بيدار و بارور گردند.
    بخوان، دوباره بخوان، تا كبوتران سپيد
    به آشيانه خونين دوباره برگردند.
    بخوان به نام گل سرخ، در رواق سكوت،
    كه موج و اوج طنينش ز دشت‌ها گذرد؛
    پيام روشن باران،
    ز بام نيلي شب،
    كه رهگذار نسيمش به هر كرانه برد.
    ز خشكسال چه ترسي كه سد بسي بستند؛
    نه در برابر آب،
    كه در برابر نور
    و در برابر آواز و در برابر شور ...
    در اين زمانه عسرت، به شاعران زمان برگ رخصتي دادند
    كه از معاشقه سرو و قمري و لاله
    سرودها بسرايند ژرف‌تر از خواب
    زلال‌تر از آب.
    تو خامشي، كه بخواند؟
    تو مي‌روي، كه بماند؟
    كه بر نهالك بي‌برگ ما ترانه بخواند؟
    از اين گريوه به دور،
    در آن كرانه، ببين:
    بهار آمده،
    از سيم خاردار گذشته.
    حريق شعله گوگردي بنفشه چه زيباست!
    هزار آينه جاري است.
    هزار آينه
    اينك
    به همسرايي قلب تو مي‌تپد با شوق.
    زمين تهي است ز رندان؛
    همين تويي تنها
    كه عاشقانه‌ترين نغمه را دوباره بخواني.
    بخوان به نام گل و سرخ و عاشقانه بخوان:
    «حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني»

    محمدرضا شفيعي كدكني

  9. 4 کاربر از omid_3dsmax9 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #16
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    گفتن این که : « این جا آزادی فرمان می راند »
    چیزی شبیه دیوانگی ست
    دروغی بیش نیست.
    آزادی ؟

  11. این کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #17
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    شعر عاشقانه برای آزادی مجموعه شعری ست از اریش فرید شاعر اتریشی الاصل آلمانی که با ترجمه ی محمد خلیلی و ژیلا مشعشعی از سوی انتشارات مازیار در 2200 نسخه چاپ شده است . درون مایه ی اشعار فرید را عشق و انسانیت و آزادی و سیاست تشکیل می دهد ، سیاست اما در کار او هرگز وجه غالب نیست چنان که شعر او را به اثری سطحی و بی مایه و تاریخ مصرف دار تبدیل کند . فرید چنان که در پیش گفتار همین مجموعه معرفی می شود شاعری ست که تمام عمر خود را صرف مبارزه با فاشیسم و نازیسم کرد و در راه آزادی تلاش زیادی کرد . او در دوران جنگ ویتنام به همراه پتر وایس و گونترگراس با عضویت در گروه 47 مبارزات خود را علیه جنگ ادامه داد.
    اشعار این مجموعه ساده و روان ست و در ورای سادگی ژرفایی هست که نشان گر عمق بینش شاعر نسبت به جهان ست. زندگی و جلوه های رنگارنگ و بی شمار آن و طبیعت با تمام زیبایی هایش در اشعار فرید موج می زند و این همه در جهانی چنین سرشار از خشونت و جنگ و مرگ و ویرانی برجستگی خاصی دارد . برای نمونه او در شعری کوتاه و هایکو وار در نهایت سادگی و ایجاز مرگ را با تمام ابعاد پیچیده و فلسفی اش در چند جمله ی ساده و کوتاه چنین بیان می کند :

    کودکان برای سرگرمی
    به وزغ ها
    سنگ پرتاب می کنند
    اما وزغ ها
    واقعن می میرند.

    شعر با واژه ی کودکان که موجوداتی لطیف و معصوم هستند و خود بر فضای شاعرانه می افزاید آغاز می شود اما در سطر بعد ناگهان سر و کله ی وزغ ها با همه زشتی پیدا می شود و از درونه ی این تضاد تصویری مانند سنگ به بیرون پرتاب می شود که حس و حال مخاطب را دگرگون می کند و لطافت و خشونت به هم می آمیزد . در این دگرگونی و آمیزش اضداد این مرگ ست که تمام قد خود می نمایاند و جلوه گری می کند ، در همین بستر ست که مرگ ابعادی بی کرانه به خود می گیرد ، کودکان معصوم عامل خشونت و وزغ های موذی، مظلوم و بی دفاع جلوه می کنند و این چنین ماهیت پیچیده و توبرتو و متناقض نمای زندگی نشان داده می شود . جالب آن که در پس پشت مرگ این زندگی ست که بی وقفه می خروشد و جاری می شود و این نیست مگر به خاطر نگاه سرشار از زندگی و زیبایی شاعر.
    یکی از ویژگی های اشعار این مجموعه این ست که به تاریخ و فرهنگ و جغرافیایی خاص محدود نمی ماند ، شعرها همه کاملن بشری هستند و به همه ی انسان ها فارغ از نژاد و مذهب و ملیت و فرهنگ تعلق دارند ، حتا در اشعاری که با صراحت به آلمان یا نازی ها یا مسائل سیاسی روز می پردازد شعر مرزهای فرهنگی و جغرافیایی را در می نوردد و ابعادی جهانی به خود می گیرد . برخی شعرها گاه درون مایه ای کاملن فلسفی به خود می گیرند مانند این شعر :

    شک مکن به کسی که
    می گوید :
    « می هراسم »
    بیم از آن کس داشته باش
    که می گوید :
    -به هیچ چیز هیچ شکی نیست .

    فرید در اشعار دیگر به موضوعاتی مانند : فقر ، شعر ، دانش ، خرد ، آگاهی ، پیری و باز هم آزادی و انسانیت می پردازد و از هیچ فرصتی برای بیان عشق نمی گذرد و به هر بهانه ای معشوق را مخطاب قرار می دهد و ناب ترین سروده های عاشقانه را در هنگامه ی سیاست و خشونت و دغدغه های اجتماعی عرضه می کند .
    در پایان چند نکته ای هم درباره ی ترجمه ی این مجموعه بگویم و با شعری کوتاه سخن را به پایان برم . ترجمه ی این اشعار که با توجه به بافت زبان و ساختار جمله ها به نظر می رسد ترجمه ای آزاد باشد بی اغراق فوق العاده زیبا و روان و یکدست از آب در آمده . تمام شعر ها ساختی منسجم و در هم تنیده و محکم دارند و می توان بار موسیقایی و طنین آهنگین واژگان و جملات فارسی را به خوبی در آنها حس کرد طوری که اگر نام شاعر بر پیشانی این مجموعه نباشد کسی گمان نمی کند این شعرها ترجمه اند . زبانی که در ترجمه به کار رفته زبانی فاخر و تراش خورده است . تاثیر زبان شاملو در شعرهای خود و هم چنین ترجمه هایش را می توان به خوبی بر این مجموعه دید البته با در نظر گرفتن خلاقیت های ویژه ای که در این شعرها با توجه به ظرفیت های زبان اصلی وجود داشته و بی این که کار به تقلید صرف و خام دستانه بکشد.

    حکومت آزاد!

    گفتن این که : « این جا آزادی فرمان می راند »
    چیزی شبیه دیوانگی ست
    دروغی بیش نیست.
    آزادی ؟

  13. 3 کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #18
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    من این رو هم شنیده بودم:

    نادری پیدا نخواهد شد "امید"
    کاشکی اسکندری پیدا شود
    آره توی اول نادر بوده ولی بعد خود اخوان گفته چون نادر زیاد پادشاه خوبی نبوده از کاوه استفده کرده.

  15. این کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #19
    اگه نباشه جاش خالی می مونه omid_3dsmax9's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    168

    پيش فرض

    آره توی اول نادر بوده ولی بعد خود اخوان گفته چون نادر زیاد پادشاه خوبی نبوده از کاوه استفده کرده.

    به نظر حقیر که هر سه تاشون مردان بزرگ این سرزمین بودند: نادر، کاوه و اخوان عزیز که عمرش در آه و حسرت سرنوشت امروزه ی ایران گذشت ..
    روحشون شاد...


    آب و آتش

    آب و آتش نسبتي دارند جاويدان؛
    مثل شب با روز، اما از شگفتيها،
    ما مقدس آتشي بوديم و آب زندگي در ما،
    آتشي با شعله هاي آبي زيبا.

    آه،
    سوزدم تا زنده ام يادش، که ما بوديم
    آتشي سوزان و سوزاننده و زنده.
    چشمه بس پاکي روشن،
    هم فروغ و فر ديرين را فروزنده،
    هم چراغ شب زداي معبر فردا.

    آب و آتش نسبتي دارند ديرينه.
    آتشي که آب مي پاشند بر آن، مي کند فرياد.
    ما مقدس آتشي بوديم، بر ما آب پاشيدند.
    آبهاي شومي و تاريکي و بيداد.
    خاست فريادي، و دردآلود فريادي.
    من همان فريادم، آن فرياد غم بنياد.

    هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود،
    من نخواهم برد، از ياد :
    - کآتشي بوديم بر ما آب پاشيدند -
    گفتم و مي گويم و پيوسته خواهم گفت،
    ور رود بود و نبودم
    [ همچنان که رفته است و مي رود]
    بر باد ...

    مهدي اخوان ثالث / تهران، فروردين 1335
    Last edited by omid_3dsmax9; 25-06-2009 at 19:55.

  17. این کاربر از omid_3dsmax9 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #20
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    تو را چه سود
    فخر به فلک بر فروختن
    هنگامی که هر غبار راه لعنت شده
    نفرينت ميکند
    تو را چه سود
    از باغ و درخت
    که با ياس‌ها به داس سخن گفته‌ای
    آنجا که قدم بر نهاده باشی
    گياه

    از رستن تن می زند
    چرا که تو
    تقوای خاک وآب را

    هرگز
    باور نداشتی

    فغان! که سرگذشت ما
    سرود بی‌اعتقاد سربازان تو بود
    که از فتح قلعه‌ی روسپيان باز می‌گشتند
    باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد
    که مادران سياه‌پوش
    ـ داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد ـ
    هنوز از سجاده ها
    سر بر نياورده اند.


    شاملو

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •