تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 19 از 19

نام تاپيک: اسماعيل خويی

  1. #11
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    شب خیس


    وقتی بغض دل شب می ترکه،
    ابرای غمزده گریه می‌کنن،.
    اشکاشون زنبور می‌شن، پوست منو نیش می‌زنن،
    منو آتیش می زنن.


    راه می رم، شونه به شونه‌ی خدا،
    زیر چتر بارونا.
    می‌ذارم داغ دلم رو بشوره
    دوش سرد ناودونا.


    پسرم،پاره ی گمگشته‌ی جان و تن من،
    هومن من،
    کم کم، از اون دور دورا، پیداش می شه.


    پیش می آد، نزدیک و نزدیک تر می شه:
    نیمخندی تو چشاش،
    گونه‌هاش تر، پیشونی‌ش شسته، موهاش خیس و بلند،
    شونه ها پهن، سرافراشته، اندام رسا،
    انگاری، نو جوونی‌های باباش.
    می‌رسه به من،
    نگاهم می‌کنه با گریه خند.
    از کنارم رد می شه،
    با قدمای بی صداش،
    فرشی از مخمل و ابریشمه انگار زیر پاش.


    یه چیزی می گه:
    به من؟ یا به خودش؟ یا به خداش؟
    چی می گه؟
    من نمی دونم:
    دیگه دوره، دیگه دیره،
    دیگه تاریکه صداش.


    می خوام از خدا بپرسم که:
    -"چرا؟ آخه، چرا؟ چرا؟ چرا؟"
    می بینم، اما، خدا هم دیگه نیس؛
    و منم تنها و شب:
    شب خلوت، شب خالی، شب خیس.

  2. #12
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    سپارش


    به آتوسا،

    سپس به سبا


    و آن‌گاه به سرایه

    یک لکه ابر:
    و آسمان زلالی‌ی شاداب خویش را
    می بازد.

    خرگوش شادمانی‌ی ناآگاه،
    آه،
    وقتی
    کز نا به گاه
    شاهین ابر گونه‌ی اندوهی سیاه
    بر او
    فرو
    می تازد.

    یک آه نا به گاه
    از بادی ناگاه
    بر غفلت پگاهی‌ی گنجشگک:
    هم دردمی که دارد
    بر بالاترین شاخه های بهار
    آشیانه می سازد.

    می دانم:
    این ها، تمام این ها، را
    گفته بودم از این پیشتر.

    وین‌جا و اکنون نیز
    چیزی ندارم
    برای با تو گفتن
    از این بیشتر.

    تنها
    بدان و
    آگاه باش و
    هشدار،
    دخترکم! هشدار:
    توفان گریه های فراوان و بی امان در پیش است:
    لبخندهای کوچک نوزادت- نواده ی زیبایم - را
    سپاسمندانه،
    عزیز دار و
    غنیمت شمار.


    ۵ژانویه ۲۰۰۷- بیدرکجای لندن

  3. #13
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    دیدارگاه جان وخطرکردن




    تنهایی کویری ما آسان نیست .
    دستت درآستانه پیوستن می لرزد ،
    زنهار !
    تنهایی کویری ما آسان نیست .

    تنهایی کویری ما
    - این راستای نور وغرور ،این گشادگی عریان –
    آسان نیست .
    اینجا
    برشانه های تشنگیت
    هرگز
    چتر نخواهد گشود
    گیسوئی از نوازش باران ،
    اینجا
    برگیسوان خستگیت
    هرگز
    مرواریدنخواهدفشاند
    ایثارآبشاران ،
    وگامهای آمدنت را
    هرگز
    تفسیر نخواهد کرد
    دیدار چشمه ساران ،
    وشاخ بارور شدنت
    هرگز
    آرام نخواهد یافت
    درچتر بال گستردن
    - چونان درختی سرشار –
    برجوجگان برگ وجوانه
    درلانه های رویشزاران .


    اینجا
    بیدارباش خش خش
    درخاربن
    آذین هوش تو،
    ومرگ
    مرگ گزنده ، مرگ گریزنده ،
    همسایه هماره تنهایی تو خواهد بود
    درخشمزهرشرزه ماران
    تنهایی کویری ما آسان نیست .
    هشدار !
    اینجا
    خورشید بوته واری از تفنن است ،
    و نور تازیانه بیداری است ،
    وهرم خون مردان است
    دریاوشی که در رگ توفیدن
    ازکرانه خشم و شن
    جاری ست .



    اینجا
    شب ، مثل شب ،
    صدآسمان ستاره بیدار باید باشی ،
    ورنه
    غول هزارچشم هراسیدن
    زودا که برتو راه ببندد ،
    و روز ، مثل روز ،
    روشنتر ازنگاهی هشیار باید باشی ،
    ورنه
    آئینه های هیچ نمای سراب
    زودا که برتو بازنمایند
    نقش تورا ،
    به گونه نقشی برآب .


    دستت در آستانه پیوستن می لرزد .
    تنهایی کویری ما آسان نیست .
    زنهار !
    اینجا
    مردان ره به کنگره آسمانشکاف نترسیدن برمی شوند
    با رسیمانی از مار .

  4. #14
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    شگفتا!
    و نه « آبى » نه ،« آسمان » نه ،« ام » نه ،« تكّه » از آنِ من است، نه « يك » نه واژه ى
    :« بفرست »
    تا جاودان ازآنِ من خواهد بود! « يك تكّه ام آسمانِ آبى بفرست » ، امّا
    شگفتا!
    و خوشا!
    به اين است تنها به همين كه من مى گويم:
    !« داشتن »
    چهاردهم اكتبر ٩٤ بيدركجا:
    يعنى جهان!

  5. #15
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    نيست؟ ساختارى تازه و يگانه بخشيدن « بازآفريدن » چيست، اگر « آفريدن » و
    به آنچه پيش از تو بوده بوده است و پس از تو نيز، همچنان، تا خواهد بود، خواهد
    بود!
    شگفتا!
    و خوشا!
    آفرينش چيست، اگر شعر نيست؟
    خدا كيست، اگر شاعرنيست؟!

    هفتم سپتامبر ٩٤ بيدركجا

  6. #16
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    اى از كژى ات ...
    اى از كژى ات روحِ حقيقت دلخون!
    وزدم، همه سنجه هاى كارت وارون!
    گر دانم شعرى از مرا خوش دارى،
    اندازَمَش از دفترِ شعرم بيرون!
    بيست و هشتم اسفند ٧١ بيدركجا

    قهر
    اى آن كه سرشتند به شر گوهرِ تو!
    وى جان و دلم به قهر و كين از شرِ تو!
    گر بينمت اى دد! به مزارم، پسِ مرگ،
    سنگِ لحدِ خويش زنم بر سر تو!
    بيست و هشتم اسفند ٧١ بيدركجا

    مُدّعى
    اى پُر لجنِ داعيه ات جوى دهن!
    وز بوى لجن بتر تو را بوى دهن!
    گويى نَبُود شعر مرا فردايى:
    فردا، خودِ فردا زَنَدَت توى دهن!
    بيست و هشتم اسفند ٧١ بيدركجا

    در دهنِ سنگ
    باغى ست كه جولانگهِ توفان شده است؛
    بام و درش آشيانِ بوفان شده است.
    بااين همه، در خنده ى اين لاله نگر
    كه در دهنِ سنگ شكوفان شده است.
    دوم فروردين ٧٢ لندن
    يك تكه ام آسمانِ آبى بفرست ١٣٧

    عيد در تبعيد
    از مرغِ چمن ترانه اى گوش كنيم؛
    وز بادِ پگاهى نفسى نوش كنيم؛
    وانگه من و تو دست در آغوش كنيم:
    شايد كه غمِ خويش فراموش كنيم.
    يكم فروردين ٧٢ بيدركجا

    لاله
    در گوشه ى باغ، لاله اى مى بينم؛
    بر داغش اشك ژاله اى مى بينم؛
    تا داغِ دلِ خويش فراموش كنم،
    تركيبش را پياله اى مى بينم.
    ششم فروردين ٧٢ بيدركجا


    منعِ خنده
    با رقصِ گياه، زيرِ باران، چه كنى؟
    با كف زدنِ برگِ چناران چه كنى؟
    اى كرده حرام شادى و خنده به ما!
    با قهقهه ى گُل به بهاران چه كنى؟
    دهم فروردين ٦٩ بيدركجا

    گر مى شد ...
    گر مى شد، ازاين بيش ستم مى كردى:
    افلاك سياهپوشِ غم مى كردى:
    مى گفتى روسرى ببندد خورشيد؛
    چادُر به سرِ بهار هم مى كردى!
    دهم فروردين ٦٩ بيدركجا

    از غُربت
    اينجاست كه چشم چشمه، حسرتِ توست؛
    تنهايى ى تو آينه ى حيرت توست؛
    جنبيدن سايه مايه ى وحشتِ توست:
    وين شمه ى نارسايى از غربتِ توست.
    چهارم آوريل ٩٢ بيدركجا

    فردا نيز

    بادى كه وَزَد خاك به سر خواهد بود؛
    وين دشت همان تشنه جگر خواهد بود.
    اين گونه كه ديروز به امروز رسيد،
    فردا نيز امروزِ دگر خواهد بود.

    هجدهم آوريل ٩١ بيدركجا

  7. #17
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    جنگ و صلح
    گاهيم به جنگ و گاه در صلح آيد؛
    گاهم بنكوهد و گهى بستايد:
    ذَمّش كم از آنم كه خرى مى گوزد،
    مدحش كم از آنم كه سگى مى لايد.

    پنجم ژوئيه ٩٣ بيدركجا

    دشمن
    از زندگى ام دمى برون پا مگذار.
    بى خويش مرا به هيچ جا جا مگذار.
    اى دوست! به چنگ دشمنم وا مگذار:
    يعنى كه مرا با من تنها مگذار.
    بيستم ژوئيه ٩٣ لندن
    رباعى هاى اسماعيل خويى ١۴۶

    از حشمتِ پيل
    هر چند خورم زخمِ زبان از تو بسى،
    حاشا كه بگيرم چو تويى را به كسى:
    از حشمتِ پيل زايد اين رنج كه، گاه،
    ره يابد در حُفره ى گوشش مگسى!
    ٤ اوت ٩٣ بيدركجا

  8. #18
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    رنگ هايى از صدا

    مى نشيند، مردُ م آسا، تنگ در آغوشِ چشم:
    منّتى دارد خيالت، خواب وَش، بر دوشِ چشم.
    باد روشن چشمِ آغوشم، كه اندامِ تو را
    مردمِ مردم فشارد تنگ در آغوشِ چشم!
    رنگ هايى از صدا برخيزدم در چشمِ گوش،
    تا صدايت رنگ ها انگيزدم در گوشِ چشم.
    آن گريبان را كمينگاهِ بلا دانم؛ ولى،
    حاليا، خوش مى چرد در بيشه اش خرگوشِ چشم.
    نوشِ جان مى نوشد از لعلِ تو، با جامِ نگاه:
    نوشِ چشمم، نوشِ چشمم، نوشِ چشمم، نوش چشم!
    چشم پوش از هر كه گويد چشم پوش از روى دوست:
    ور نه، بينى دستِ حرمان جاودان روپوشِ چشم.
    جوشد از اشكم خروشان رودسارى دم به دم:
    شورِ درياى تو دارد چشمه ى پرجوشِ چشم.
    ماه و خورشيد و من اش ز آيينه دارانيم نيز:
    تا نگويى آينه تنها شدت مدهوشِ چشم.
    آن طُرفه سخن بنده ى آن بود كه آن داشت:
    اى نازِ سراپات! كه، پا تا به سر، آنى.
    شيرين دهنى را نشناسم هنرآموز:
    الا تو دلارا، كه هم اين ىّ و هم آنى.
    تكواژه ى مى، سطرِ شب و نقطه ى ناهيد:
    آى آينه رخسار! تو زين جمله چه خوانى؟!
    هر دل، به جهان، آينه ى دوست نمايى ست:
    تا نشكنى اى دوست! دلى، تا بتوانى.
    *
    سر منزلِ عشق است: فرود آى و برآساى،
    هان، اى دلِ سرگشته كه ولگردِ جهانى!

    دوّم اوت ٩٢ لندن

  9. این کاربر از ghazal_ak بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #19
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1

    وبسایت اسماعیل خوئی:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    Last edited by vahide; 08-01-2009 at 02:11.

صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •