دوست عزیز ابتدا تشکر میکنم از نظر منطقی شما
.gif)
اما نظر من
من اصلا قصد این رو ندارم که تمام آثار زیر نقد غول بی شاخ و دم ! بودن ببرم
اما نباید از واقعیت بگذریم که بعضی از همین آثار این لغب رو به عنوان افتخار به دوش میکشن!
اولین یک تعریف از موسیقی میکنیم
موسیقی یعنی بیان احسسات از طریق صدا
حالا میتونه این احساس هر حسی باشه، از عاشقانه ترین حس ها تا معترضانه ترینشون.
این نکنه همیشه قابل تامل بوده
حسی که در هنگام گوش دادن یک اثر موسیقیایی به شنونده دست میده دقیقا همون حسی هستش که به نوازنده یا سازنده اثر در لحظه اجرا یا نوشتن موسیقی دست داده.
و این یکی از بزرگترین حسن های هنر موسیقیه. شاید یک اثر نقاشی رو با ساعت ها فکر بشه درک کرد و به منظور نقاش پی برد اما گوش موسیقی شناس منظور ملودی رو در لحظه درک میکنه.
در هنر نقاشی وقتی بخوان یک صحنه از ترس و وحشت رو به تصویر بکشن از رنگهای سیاه ، قرمز تند به طرز نامنظم و نا همگوم استفاده میکنند ، یعنی نقاش باید اون حس ترس رو در خودش احساس کنه تا بتونه به بوم منتقلش کنه.
یک نوازنده هم دقیقا همینطوره...
یعنی وقتی یک قطعه موسیقی به دست نوازنده ی پر توان سپرده بشه ، نوازنده این قابلیت رو داره که اون قطعه رو به هر شکلی اجرا کنه
اگر قرار باشه این حس از طریق آهنگ ساز منتقل بشه در شروع صفحه حالات درونی آهنگ که نوازنده باید با وجودش اون درک کنه نوشته میشه
مثلا مینویسند Amoroso ، یعنی اینکه این قطعه عاشقونه نواخته و اجرا بشه
یا اگر بخوان حس خشم رو منتقل کنند از کلمه furioso استفاده میکنند و ...
این واژه ها ایتالیایی هستند و تنها کارشون اینه که به نوازنده حالت اجرای این قطعه رو گوش زد کنند
پس به این نتیجه رسیدیم که هر نوعی از موسیقی قابلیت اجرا با انواع احساس ها رو داراست و حس اعتراض مختص موسیقی متال نیست.
اما در مورد برقراری ارتباط با موسیقی
اینکه انسان برای درک موسیقی باید از ارتباط های روحی و معنوی استفاده کنه کاملا صحیحه و انسان این 2 قابلیت رو برای ارتباط داراست. اما باید ببینیم که آیا اون موسیقی معنا و معنویت خاصی رو دنبال میکنه یانه؟!
من به عنوان یک ایرانی فارسی زبان بی اختیار با دستگاه شور و نوای دشتی ارتباط برقرار میکنم. چون این لالایی که مادر مادر من در نوزادی برام میخونده با فواصل دستگاه شور بوده. یعنی این دستگاه شور مثل خون تو رگ های من و شماست اما ازش بی خبریم. وقتی ای ایران پخش میشه بی اختیار زمزمه میکنیم چون اون هم تو وجود ما وجود داره . این مثال های خیلی زیاد هستند اما نتیجه ای که میشه گرفت اینه که موسیقی هر ملت خاص مردم خود اون منطقه و کشوره.
وقتی من از موسیقی های غربی اعتراض گونه صحبت میکنم و اون رو مطابق با خودمون نمیدونم دلیل منطقی دارم.
اونجا کودک در بدترین و پست ترین شرایط در رحم مادرش به وجود میاد.
وقتی به دنیا میاد در غیر انسانی ترین شرایط بزرگ میشه و هیچ وقت معنی محبت پدر و مادر رو درک نمیکنه
با همه ی این احوالات بزرگ میشه و تبدیل میشه به انسانی که فقط میخواد از گذشته ی خودش فرار کنه و زبان اعتراض رو پیش میگیره
حرف های اون برای من و شمای ایرانی که از اون لحظه ی تولد محبت میبینیم و نزدیک ترین فرد به ما پدر و مادرانمون هستند نمیتونه مفید باشه. فقط میتونیم ابراز هم دردی کنیم.
پس باید نوعی از موسیقی رو پیش بگیریم که به خود ما مربوط باشه. اگر یک موسیقی قدرتمند رو اننخاب کنیم شاید جوابگوی تمام نیاز های ما باشه اما باید به اصل و ریشه خودمون هم توجه کنیم.
نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه اما امیدوارم از حرفام ناراحت نشده باشید