تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 58

نام تاپيک: رهی معیری

  1. #11
    آخر فروم باز raptor22's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    Te
    پست ها
    1,721

    پيش فرض

    غنچه پژمرده

    عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است
    هر که از سر بگذرد از فکر بالین فارغ است
    چرخ غارت پیشه را با بینوایان کار نیست
    غنچه پژمرده از تاراج گلچین فارغ است
    شور عشق تازه ای دارد مگر دل ؟ کاین چنین
    خاطرم امروز از غمهای دیرین فارغ است
    خسروان حسن را پاس فقیران نیست نیست
    گر به تلخی جان دهد فرهاد شیرین فارغ است
    هر نفس در باغ طبعم لاله ای روید رهی
    نغمه سنجان را دل از گلهای رنگین فارغ است

  2. #12
    آخر فروم باز raptor22's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    Te
    پست ها
    1,721

    پيش فرض

    زبان اشک

    چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
    روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
    گوهر اگر ز قطره باران شود پدید
    با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
    با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را
    غم پرور است ناله و جان پرور است اشک
    بارد ازو لطافت و تابد ازو فروغ
    چون گوی سینه بت سیمین بر است اشک
    خاطر فریب و گرم و دلاویز و تابناک
    همرنگ چهره تو پری پیکر است اشک
    از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
    در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
    با دردمند عشق تو همخانه است آه
    با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
    لب بسته ای ز گفتن راز نهان رهی
    غافل که از زبان تو گویاتر است اشک

  3. #13
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سلام

    ضمن تشکر

    قرار نیست توی یک تاپیک فقط اشعار یک شاعر قرار بگیره

    پس از قرار دادن پست های حاوی شعر به تعداد زیاد در یک فاصله کوتاه خودداری کنید

  4. #14
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    غرق تمنای تو ام

    در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
    گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
    در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
    من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
    اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
    آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
    آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را
    تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
    از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
    تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
    روشنگری افلکیم چون آفتاب از پکیم
    خکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
    غرق تمنای توام موجی ز دریای تو ام
    من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
    دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
    چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

  5. #15
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    باران صبحگاهی

    اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی
    خرم کند چمن را باران صبحگاهی
    عمذی ز مهرت ایمه شب تا سحر نخفتم
    دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی
    چون زلف و عارض او چشمی ندیده هرگز
    صبحی بدین سپیدی شامی بدان سیاهی
    داغم چو لاله ای گل از درد من چه می پرسی ؟
    مردم ز محنت ای غم از جان من چه خواهی ؟

    ای گریه در هلکم هم عهد رنج و دردی
    وی ناله در عذابم همراز اشک و آهی
    چندین رهی نالی از داغ بی نصیبی ؟
    در پای لاله رویان این بس که خک راهی

  6. #16
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    زندگی نامه
    بیوک معیری فرزند محمدحسن خان موید خلوت و نوه « معیر الممالک (نظام الدوله)» در دهم اردبیهشت ما ۱۲۸۸ هجری خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن خان چندگاهی قبل از تولد رهی رخت به سرای دیگر کشیده بود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه به استخدام دولت درآمد و در مشاغلی چند انجام وظیفه کرد و از سال ۱۳۲۲ ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر منصوب گردید. رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی علاقه و دلبستگی فراوان داشت و در این هنر بهره ای به سزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:
    کاش امشبم آن شمع طرب می آمدوین روز مفارقت به شب می آمدآن لب که چو جان ماست دور از لب ماستای کاش که جانِ ما به لب می آمد
    در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست مرحوم وحید دستگردی تشکیل می شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شما می رفت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. اشعارش در بیشتر روزنامه ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه «[باباشمل» و مجله «تهران مصور» چاپ می شد.
    رهی در سال های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگرادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از جمله است: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵، عزیمیت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود. رهی معیری که در سال 1347 خورشیدی در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در سن شصت سالگی بدرود حیات گفت و جامعه ادب و هنر را سوگوار نمودو وی درمقبره طهیرالاسلام شمیران مدفون گردید است . رهی بدون تردید یکی از چند چهره ممتاز غزلسرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعودسعد و نظامی است. اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است. این عشق و شیفتگی به سعدی، سخنش را از رنگ و بوی سیوه استاد برخوردار کرده است به گونه ای که همان سادگی و روانی و طراوت غزلها سعدی را از بیشتر غزلهای او میتوان دریافت.
    گاه گاه، تخیلات دقیق و اندیشه های لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد ما می آورد و در هما لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن میگوید. رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شیته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است.


    شعر های معروف او

    خزان عشق،نوای نی،دارم شب و روز، شب جدائی، یار رمیده، یاد ایام، بهار ، کاروان، مرغ حق (خزان عشق به عبارتی همان تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" است که مرحوم بدیع زاده آنرا در دستگاه همایون اجرا کرده اند)


    شعر یاد ایامی

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم/ در میان لاله و گل آشیانی داشتم
    گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار/ پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
    آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود/ عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
    چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی/ چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
    در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود/ در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
    درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من/ داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
    بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش/ نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
    شعر بهار

    نو بهار آمد و گل سرزده ، چون عارض یار/ ای گل تازه ، مبارک به تو این تازه بهار
    با نگاری چو گل تازه ، روان شو به چمن/ که چمن شد ز گل تازه ، چو رخسار نگار
    لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر/ کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
    زلف سنبل ، شده از باد بهاری درهم/ چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
    چمن از لاله ی نو رسته بود، چون رخ دوست/ گلبن از غنچه ی سیراب بود ،‌چون لب یار
    روز عید آمد و هنگام بهار است امروز/ بوسه ده ای گل نورسته، که عید است و بهار
    گل و بلبل ، همه در بوس و کنارند ز عشق/ گل من ، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار
    گر دل خلق بود خوش ، که بهار آمد و گل/ نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار
    خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید/ جای عیدی، تو به من بوسه ده ای لاله عذار
    Last edited by god_girl; 07-02-2008 at 04:47.

  7. #17
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    رهي معيري، متخلص به «رهي» فرزند محمدحسن خان مويد خلوت در دهم اردبيهشت ما ۱۲۸۸ هجري شمسي در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن خان چندگاهي قبل از تولد رهي رخت به سراي ديگر کشيده بود.
    تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران به پايان برد، آنگاه به استخدام دولت درآمد و در مشاغلي چند انجام وظيفه کرد و از سال ۱۳۲۲ رياست کل انتشارات و تبليغات وزارت پيشه و هنر منصوب گرديد.
    رهي از اوان کودکي به شعر و موسيقي و نقاشي علاقه و دلبستگي فراوان داشت و در اين هنر بهره اي به سزا يافت. هفده سال بيش نداشت که اولين رباعي خود را سرود:
    کاش امشبم آن شمع طرب مي آمد
    وين روز مفارقت به شب مي آمد

    آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
    اي کاش که جانِ ما به لب مي آمد

    در آغاز شاعري، در انجمن ادبي حکيم نظامي که به رياست مرحوم وحيد دستگردي تشکيل مي شد شرکت جست و از اعضاي مؤثر و فعال آن بود و نيز در انجمن ادبي فرهنگستان از اعضاي مؤسس و برجسته آن به شما مي رفت. وي همچنين در انجمن موسيقي ايران عضويت داشت. اشعارش در بيشتر روزنامه ها و مجلات ادبي نشر يافت و آثار سياسي، فکاهي و انتقادي او با نام هاي مستعار «شاه پريون»، «زاغچه»، «حقگو»، «گوشه گير» در روزنامه «باباشمل» و مجله «تهران مصور» چاپ مي شد.
    رهي علاوه بر شاعري، در ساختن تصنيف نيز مهارت کامل داشت. ترانه هاي: خزان عشق، نواي ني، به کنارم بنشينَ، آتشين لاه، کاروان و ديگر ترانه هاي او مشهور و زبانزد خاص و عام گرديد و هنوز هم خاطره آن آهنگها و ترانه هاي شورانگيز و طرب افزا در يادها مانده است.
    رهي در سال هاي آخر عمر در برنامه گل هاي رنگارنگ راديو، در انتخاب شعر با داوود پيرنيا همکاري داشت و پس از او نيز تا پايان زندگي آن برنامه را سرپرستي ميکرد.
    رهي در طول حيات خود سفرهايي به خارج از ايران داشت که از جمله است: سفر به ترکيه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهير شوروي در سال ۱۳۳۷ براي شرکت در جشن انقلاب کبير، سفر به ايتاليا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، يک بار در سال ۱۳۴۱ براي شرکت در مراسم يادبود نهصدمين سال در گذشت خواجه عبدالله انصاري و ديگر در سال ۱۳۴۵، عزيميت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ براي عمل جراحي، آخرين سفر نعيري بود. رهي معيري که تا آخر عمر مجرد زيست، در چهارم آبان سال ۱۳۴۷ پس از رنجي طولاني و جانکاه از بيماري سرطان بدرود زندگاني گفت و در مقبره طهيرالاسلام شميران مدفون گرديد.
    رهي بدون ترديد يکي از چند چهره ممتاز غزلسراي معاصر است. سخن او تحت تاثير شاعراني چون سعدي، حافظ، مولوي، صائب و گاه مسعودسعد و نظامي است. اما دلبستگي و توجه بيشتر او به زبان سعدي است. اين عشق و شيفتگي به سعدي، سخنش را از رنگ و بوي سيوه استاد برخوردار کرده است به گونه اي که همان سادگي و رواني و طراوت غزلها سعدي را از بيشتر غزلهاي او ميتوان دريافت.
    اگر بخواهيم با موازين کهن - که چندان اعتباري هم ندارد- سبک شعر رهي را تعيين کنيم، بايد او را در مرزي ميان شيوه اصفهاني و عراقي قرار دهيم، زير بسياري از خصوصيات هريک از اين دو سبک را در شعر او ميبينيم، بي آنکه بتوانيم او را به طور مسلم منتسب به يکي از اين دو شيوه بشماريم.
    گاه گاه، تخيلات دقيق و انديشه هاي لطيف او شعر صائب و کليم و حزين و ديگر شاعران شيوه اصفهاني را به ياد ما مي آورد و در هما لحظه زبان شسته و يکدست او از شاعري به شيوه عراقي سخن ميگويد.
    رنگ عاشقانه غزل رهي، با اين زبان شيته و مضامين لطيف تقريبا عامل اصلي اهميت کار اوست، زيرا جمع ميان سه عنصر اصلي شعر - آن هم غزل- از کارهاي دشوار است.

  8. #18
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    عمر نرگس

    آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
    برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
    مشت خاشکی کجا بندد ره سیلاب را ؟
    پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
    آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم
    پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
    قصه امواج دریا را ز دریا دیده پرس
    هر دلی آگه ز طوفان دل من نیست نیست
    همچو نرگس تا گشودم چشم پیوستم به خک
    گل دوروزی بیشتر مهمان گلشن نیست نیست
    ناگزیر از ناله ام در ماتم دل چون کنم ؟
    مرهم داغ عزیزان غیر شیون نیست نیست
    در پناه می ز عقل مصلحت بین فارغیم
    در کنار دوست بیم از طعن دشمن نیست نیست
    بر دل پکان نیفتد سایه آلودگی
    داغ ظلمت بر جبینم صبح روشن نیست نیست
    نیست در خاطر مرا اندیشه از گردون رهی
    رهرو آزاده را پروای رهزن نیست نیست



  9. #19
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    سنگریزه

    روزی به جای لعل و گوهر سنگریزه ای
    بردم به زرگری که بر انگشتری نهد
    بنشاندش به حلقه زرین عقیق وار
    آنسان که داغ بر دل هر مشتری نهد
    زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست
    وانگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست ؟
    حیف ایدم ز حلقه زرین که این نگین
    نا چیز و خوار مایه و بی فدر و بی بهاست
    شایان دست مردم گوهرشناس نیست
    درزیر پا فکن که بر انگشتری خطاست
    هر سنگ بد گوهر نه سزاوار زینت است
    با زر سرخ سنگ سیه را چه نسبت است ؟
    گفتم به خشم زرگر ظاهر پرست را
    کای خواجه لعل ز آغوش سنگ خاست
    ز آنرو گرانبهاست که همتای آن کم است
    آری هر آنچه نیست فراوان گرانبهاست
    وین سنگریزه ای که فراچنگ من بود
    خوارش مبین که لعل گرنسنگ من بود
    روزی به کوهپایه من و سرو ناز من
    بودیم ره سپر به خم کوچه باغ ها
    این سو روان به شادی و آن سو دوان به شوق
    لبریزه کرد از می عشرت ایاغها
    ناگاه چون پری زدگان آن پری فتاد
    وز درد پا ز پویه و بازیگری فتاد
    آسیمه سر دویدم و در بر گرفتمش
    کز دست رفت طاقتم از درد پای او
    بر پای نازنین چو نکو بنگریستم
    آگه شدم ز حادثه جانگزای او
    دریافتم که پنجه آن ماه رنجه است
    وز سنگریزه ای بت من در شکنجه است
    من خم شدم به چاره گری در برابر خویش
    و آن مه نهاد بر کف من پای نرم خویش
    شستم به اشک پای وی و چاره ساختم
    آن داغ رابهبوسه لبهای گرم خویش
    وین گوهری که در نظر سنگ سادهاست
    برپای ‌آن پری چو رهی بوسه داده است



  10. #20
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    مرسي god_girl

    ولي زندگينامه رو تو پست دوم و از همونجايي كه شما نوشتي نوشته بودم.

    درضمن بهترين كار همونيه كه شما تو پست بعديش كردين

    يعني تو اينگونه سايتها كه پر از لينكه ، يكبار كل متن ( يا متن مورد نظر ) رو انتخاب كرده و با ctr+c كپي و سپس در Notepad با ctrl+v اون رو paste ميكنيم.
    سپس يكبار ديگه كل متن رو با ctrl+a انتخاب كرده و بار ديگه copy كرده و در editor پستي كه ميخواهيم ارسال كنيم paste ميكنيم.
    اينطوري ديگه لينكها با متن همراه نيستند و متن چون امكان لينك در سايت فعلا غيرفعاله به هم نميريزه.


    البته بهتر بود كه همون پست رو ويرايش ميكردين و اونجا قرار ميدادين.


    الاناس كه فرانك خانم بياد حساب ما دو تا رو هم مثل قبلي برسه




    فرانك خانم ايجاد اين تاپيكها درست نبود ؟ يعني بهتر اينه كه تو يه تاپيك جمع بشن يا به گونه اي ديگه باشه ؟
    ممنون
    Last edited by Ahmad; 06-02-2008 at 18:10.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •