تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 26 از 31 اولاول ... 16222324252627282930 ... آخرآخر
نمايش نتايج 251 به 260 از 303

نام تاپيک: تاپیک جامع پرسش و پاسخ در رابطه با مسایل، مشکلات و اختلالات روحی و روانی !

  1. #251
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    بیشتر افرادی که گوشه گیر هستن به توجه سایرین نیاز دارن ، گوشه گیری خوب نیست و پیری زودرس میاره.
    برادر من اینقدر آدم شاد و اجتماعیه که الان در سن 28 سالگی هرکی ببینتش خیال میکنه 18 سال سن داره.



    شــاید شمــــا طرف بدش برات اتفاق افتاده باشه ، ولی من نظرم کاملن برعکس شماست و خیلی از
    جمع های اجتماعی لذت میبرم تا بوده که خوب بوده ، شاید جاهایی ناراحت شدم ولی زدم به بیخیالی
    اصــولن انسانها باید بتونن یه سری وقتها خیلی راحت از چیزها بگذرن و اصطلاحن Shift + delte انجـام
    بدن. یک داستانی میخوندم به نام "
    لیوان را زمین بگذار". کافیه گوگل کنید جالبه.
    دقیقا من هم موافق نظر شمام و توی همون پست قبلی هم گفتم
    در کل باید دیده ادم نسبت به زندگی و ادمها عوض بشه تا بتونه با دیگران رابطه برقرار کنه و توی فعالیتهای اجتماعی شرکت کنه.
    کاملا قبول دارم حرف شمارو که باید خیلی چیزها رو نبینه و خیلی چیزها رو هم قبول کنه و در کل شرایط پیرامون رو بپزیره و طبق اجتماع اطرافش عمل کنه.
    ولی خب برای بعضی ها این خیلی سخته و شخصیت و روحیات شون نمیتونه خیلی چیزها رو قبول کنه و برخورد با یه سری مسادل میتونه بشدت براشون ازار دهنده باشه و صدمه بهشون بزنه در حالی که ادمهای دیگه به قول شما Shift + delte انجام بدن و همین باعث میشه حتی گوشه گیری و تنهایی به نفعشون هم باشه چون با مسائلی که میتونه خیلی حالشون رو بدتر کنه و صدمه بهشون بزنه کمتر برخورد میکنن........ البته نه گوشه گیری و تنهایی بیمارگونه بلکه یه چیز معقول و اصولی در دوری از اجتماعات اسیب زا.

    ولی خب این مورد ربطی به انزوا به خاطر مسائلی مثل افسردگی یا بیمارهای روحی نداره و مواردی مثل افسردگی یا اجتماع گریزی و فوبیا و مواردی مثل اینها باید درمان بشه.

  2. 3 کاربر از havzhini بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #252
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    دلایل دیگه ای نیست؟چطوری دیدم رو به زندگی تغییر بدم؟
    خب برای ادمها خیلی تفاوت میکنه نسبت به شرایط. مثلا سن شما خیلی مهمه، دیدی در حال حاظر دارید خیلی مهمه، کسایی که اطرافتون هستن و میتونن بهتون کمک کنن خیلی مهمه، و خیلی چیزهای دیگه.

    هرچند من خودم شاید خیلی مشکلات دارم و در جایی نباشم بتونم راهنمایی درستی بهتون بکنم ولی اولین پیشنهادی که میکنم مراجعه به روانپزشک خوب هست....بازم تاکید میکنم روانپزشک خوب و نه دکتری که فقط دارو تجویز کنه.

    مورد بعدی میتونم بهتون بگم ورزش هست بخصوص فعالیت های جمعی ورزش ......مثلا کوه رفتن یا پیاده روی در طبیعت خیلی میتونه خوب باشه برای روحیه.
    توی فعالیتهای جمعی شرکت کنین.......متاسفانه بدبختی مملکت ما در همینه که جاهایی که فعالیت جمعی انجام بشه و جمع سالمی هم باشه خیلی کم هست......تنها چیزایی که شاید زیاد باشه روضه گذاشتن یا حسینیه زدنه.............ولی حتما توی یه کلاس هنری شرکت کنین حالا هر هنری که علاقه دارین از موسیقی گرفته تا هنر تجسمی مثل خوشنوسی و خراطی و مجسمه سازی فرقی نمیکنه فقط این مهمه که دنبال علاقه خودتون برین و مهمتر اینکه با کسایی که در علایق با شما همفکر هستن برخورد کنین.

    برای بهتر کردن دیدتون به زندگی و پیدا کردن راه زندگیتون فقط میتونم مطالعه رو پیشنهاد کنم..........از خوندن رمان گرفته تا کتابهای فلسفی یا اگه سوالهای مذهبی توی ذهنتون دارین حتما برین دنبالش و بپرسین سوالهاتون رو و کلا اطلاعاتون رو بالا ببرین تا جهان اطرافتون و همینطور خودتون رو بهتر بشناسین که باعث بشه هم زندگی رو دوست داشته باشین و هم خودتون رو بیشتر قبول کنین.

    ولی اگه حالات افسردگی رو دارید و گوشه گیری زیادی دارین حتما بهتون میگم یه روانپزشک خوب بگردین و پیدا کنین و برین پیشش، چون من خودم خیلی از این جنبه ضربه خوردم در حالی که خیلی راه ها رفتم و خیلی تلاش کردم برای عوض کردن بعضی مسائل و مشکلات روحی ولی تازه به فکر این افتادم که دارو فقط میتونه به من کمک کنه.

  4. 2 کاربر از havzhini بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #253
    كاربر فعال اتومبیل، متفرقه، سبک زندگی MOHAMMAD_ASEMOONI's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زمین پهناور خدا (أرضُ اللّٰه الواسعة)
    پست ها
    9,826

    پيش فرض گوشه گیر بودن چیز بدی نیست اما باید دید علتش چی هست و چه نتیجه ای داره

    سلام دوستان کسی میدونه بهترین راه واسه رهایی از گوشه گیری و منزوی شدن ، تنهایی چیه؟ ممنون میشم کمکم کنین
    سلام . بسیار از مخترعان و مبتکران و اندیشمندان و دانشمندان گوشه گیر بودند . شما باید ببینید چرا گوشه گیری رو دوست دارید و در اون چکار میکنید و دنبال چی میگردین . در ضمن گوشه گیری هم مثل هر چیز دیگه ای حد و اندازه ای باید داشته باشه . پس شد دو چیز : چرا گوشه گیر شدین و هدفتون چیه ؟ چه مدت در روز یا در هفته در انزوا هستین و آیا تاثیر منفی داشته بر شما یا تاثیر مثبت ؟ مثال : جوانی که در یک جامعه فاسد و خراب زندگی میکنه اما فاسد و خراب نیست و تمایلی هم به فساد نداره ,از جامعه اش منزوی میشه اما این انزوا به نفعش هست و از خراب شدنش جلوگیری میکنه تا اینکه راهی پیدا بشه و از اون جامعه ی فاسد بیرون بره

  6. 3 کاربر از MOHAMMAD_ASEMOONI بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #254
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض

    دلایل دیگه ای نیست؟چطوری دیدم رو به زندگی تغییر بدم؟
    آدم طوري اطرافش رو ميبنه كه در مورد اونها اونطور فكر ميكنه . تغيير فكر توي حالت كلي وقتي ميتونه تغيير كنه كه از زندگي يه چيز ديگه بخواي ،‌يعني هدفت از زندگي كردن تغيير كنه ،‌ كسي كه زندگي ميكنه براي خدمت به مردم يه ديدي داره ،‌ يكي كه داره براي لذت بردن زندگي ميكنه يه ديد ديگه ،‌ كسي هم كه فقط بندگي ميكنه يه ديد ديگه و....
    سلام دوستان کسی میدونه بهترین راه واسه رهایی از گوشه گیری و منزوی شدن ، تنهایی چیه؟ ممنون میشم کمکم کنین
    وقتي سعي كني كمي مثل بقيه فقط كني و زياد افكارت خاص نباشه ،‌ از گوشه گيري و منزوي شدن درمياي ،‌ وقتي دو نفر يه جور فكر كنند يا حداقل درباره ي يه موضوع مشترك فكر كنند ،‌اونوقت حرف براي گفتن دارند ،‌احساسات مشترك پيدا ميكنند ،‌ داشتن نقاط مشترك با ديگران باعث ميشه آدم از تنهايي دربياد .

  8. 3 کاربر از کاربر شماره ی یک بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #255
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Nov 2011
    پست ها
    885

    پيش فرض

    دوستان بذارین من مشکلمو براتون بگم شاید تونستین یه راه حل بهم بدین
    تا سال دوم دبیرستان درسم خوب بود فکر میکنم دلیلش این بود که فعالیت های ذهنیم زیاد بود مثلا زیاد معما حل میکردم درس زیاد میخوندم وبازی های فکری مثل شطرنج زیاد انجام میدادم
    بخاطر همین توی مدرسه هر درسی که میدادن میفهمیدم توی خونه حتی اگه لای کتاب رو باز نمیکردم میتونستم نمره ی خوب بگیرم
    اما همه چی از اون تابستون لعنتی شروع شد که کارم شده بود بخور و بخواب هیچ فعالیتی نداشتم
    مدرسه که دوباره شروع شد مقدار شدیدی افت کردم
    هرکاری میکردم نه میفهمیدم معلم چی میگه نه تو خونه میفهمیدم و به عبارتی صفر درصد از مغزم کار نمیکشدم و درگیر یه سری مسائل شده بودم که به سنم مربوط میشد مطمئنا میدونید منظورم چیه؟
    اما حالا که کنکور دارم چندین بار تصمیم گرفتم درس بخونم اما واقعا هیچی حالیم نشد و نمیشه انگار خنگ شدم ضریب هوشیم صفره الان
    همین موضوع همه ی اعتماد به نفسمو گرفته
    بچه که بودم همیشه دوست داشتم مهندسی چیزی بشم البته بچگی منظورم این نیست که 4.5 سالم بوده باشه تا همین دوسال پیش همین حسو داشتم
    اما الان که واقعا هیچی از درسا نمیفهمم دارم دیوونه میشم و هی به خودم میگم من که هیچی حالیم نمیشه چجوری میخوام درس بخونم و کاره ای بشم؟؟ پس باید بیخیالش بشم
    چند بار به از این راه به خودم امید دادم که اگه دوباره از مخم کار بکشم فعال میشه و بازم اونجوری میشم و این چیزا اما فقط برای چند روز خوبم حتی واقعا اینجوری شدم که فعالیت های ذهنی انجام میدادم و یواش یواش دوباره ذهنم داشت فعال میشد اما هی به خودم میگفتم نه من چیزی نمیفهمم
    الان دو چیز با ارزش از دست دادم یکی اعتماد به نفس یکی هم ضریب هوشی
    بنظرتون اگه واقعا دست از این بخور بخواب بکشم
    بازم میتونم از مغزم استفاده کنم؟؟ یا چیزی که رفته دیگه برنمیگرده؟؟
    سر همین موضوعه که دستم به هیچ کاری نمیره
    کاش اون تابستون لعنتی به خودم استراحت نداده بودم و خودمو با اون مسئله هایی که همه هم سنام درگیرشن درگیر نمیکردم
    بارها به خودم گفتم امسال نشد سال دیگه که هست من چیزی که دارم فرصته اونم زیاد اما خدا نصیب نکنه دیگه این افکار مضخرف رو
    بنظرتون چیکار کنم؟؟
    Last edited by Hatek; 02-01-2013 at 14:18.

  10. #256
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    دوستان بذارین من مشکلمو براتون بگم شاید تونستین یه راه حل بهم بدین
    تا سال دوم دبیرستان درسم خوب بود فکر میکنم دلیلش این بود که فعالیت های ذهنیم زیاد بود مثلا زیاد معما حل میکردم درس زیاد میخوندم وبازی های فکری مثل شطرنج زیاد انجام میدادم
    بخاطر همین توی مدرسه هر درسی که میدادن میفهمیدم توی خونه حتی اگه لای کتاب رو باز نمیکردم میتونستم نمره ی خوب بگیرم
    اما همه چی از اون تابستون لعنتی شروع شد که کارم شده بود بخور و بخواب هیچ فعالیتی نداشتم
    مدرسه که دوباره شروع شد مقدار شدیدی افت کردم
    هرکاری میکردم نه میفهمیدم معلم چی میگه نه تو خونه میفهمیدم و به عبارتی صفر درصد از مغزم کار نمیکشدم و درگیر یه سری مسائل شده بودم که به سنم مربوط میشد مطمئنا میدونید منظورم چیه؟
    اما حالا که کنکور دارم چندین بار تصمیم گرفتم درس بخونم اما واقعا هیچی حالیم نشد و نمیشه انگار خنگ شدم ضریب هوشیم صفره الان
    همین موضوع همه ی اعتماد به نفسمو گرفته
    بچه که بودم همیشه دوست داشتم مهندسی چیزی بشم البته بچگی منظورم این نیست که 4.5 سالم بوده باشه تا همین دوسال پیش همین حسو داشتم
    اما الان که واقعا هیچی از درسا نمیفهمم دارم دیوونه میشم و هی به خودم میگم من که هیچی حالیم نمیشه چجوری میخوام درس بخونم و کاره ای بشم؟؟ پس باید بیخیالش بشم
    چند بار به از این راه به خودم امید دادم که اگه دوباره از مخم کار بکشم فعال میشه و بازم اونجوری میشم و این چیزا اما فقط برای چند روز خوبم حتی واقعا اینجوری شدم که فعالیت های ذهنی انجام میدادم و یواش یواش دوباره ذهنم داشت فعال میشد اما هی به خودم میگفتم نه من چیزی نمیفهمم
    الان دو چیز با ارزش از دست دادم یکی اعتماد به نفس یکی هم ضریب هوشی
    بنظرتون اگه واقعا دست از این بخور بخواب بکشم
    بازم میتونم از مغزم استفاده کنم؟؟ یا چیزی که رفته دیگه برنمیگرده؟؟
    سر همین موضوعه که دستم به هیچ کاری نمیره
    کاش اون تابستون لعنتی به خودم استراحت نداده بودم و خودمو با اون مسئله هایی که همه هم سنام درگیرشن درگیر نمیکردم
    بارها به خودم گفتم امسال نشد سال دیگه که هست من چیزی که دارم فرصته اونم زیاد اما خدا نصیب نکنه دیگه این افکار مضخرف رو
    بنظرتون چیکار کنم؟؟
    اولا ضریب هوشی و هوش هیچوقت از بین نمیره و فقط این عدم تمرکزه که نمیزاره از اون هوش برای هدفی که میخوایم استفاده کرد.

    از حرفایی که خودت گفتی به نظرم شما توی سنی هستی که از نظر ج*ن*س*ی فکرت مشغول شده و احتیاج پیدا کردی و همین باعث شده نتونی تمرکز لازم روی درس و کارت داشته باشی و باید از این جنبه تامین بشی و فکرت خالی بشه تا بتونی دوباره به اون تمرکزی که قبلا داشتی برسی.

  11. این کاربر از havzhini بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #257
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Nov 2011
    پست ها
    885

    پيش فرض

    اولا ضریب هوشی و هوش هیچوقت از بین نمیره و فقط این عدم تمرکزه که نمیزاره از اون هوش برای هدفی که میخوایم استفاده کرد.

    از حرفایی که خودت گفتی به نظرم شما توی سنی هستی که از نظر ج*ن*س*ی فکرت مشغول شده و احتیاج پیدا کردی و همین باعث شده نتونی تمرکز لازم روی درس و کارت داشته باشی و باید از این جنبه تامین بشی و فکرت خالی بشه تا بتونی دوباره به اون تمرکزی که قبلا داشتی برسی.
    خب اره توی سنی هستم که بیشتر شده و تمرکزم از بین رفته اما خب برادر من این نیازو به هیچ وجه نمیشه تامین کرد
    من هنوز 18 سالمه ازدواج که هیچی نامشروعم که غلط بکنم
    وقتی هیچ راهی نیس من چیکار کنم؟؟؟

  13. #258
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    خب اره توی سنی هستم که بیشتر شده و تمرکزم از بین رفته اما خب برادر من این نیازو به هیچ وجه نمیشه تامین کرد
    من هنوز 18 سالمه ازدواج که هیچی نامشروعم که غلط بکنم
    وقتی هیچ راهی نیس من چیکار کنم؟؟؟
    من بهت گفتم چیزی که وجود داره حالا کاری به ازدواج و مشروع و غیرمشروعش ندارم اون بحثش جداست..........مغز و بدن ادم از ادم اجازه نمیگره چی مشروع هست چی غیرمشروع طبق اون عمل کنه.

    این چیزی هست که مشخصه و راهی براش نیست جز اینکه از این جنبه تامین بشی تا هم روح و جسمت بارور بشه هم فکرت برای مسائل دیگه ازاد بشه که بتونی تمرکز لازم رو داشته باشی.

  14. #259
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Nov 2011
    پست ها
    885

    پيش فرض

    من بهت گفتم چیزی که وجود داره حالا کاری به ازدواج و مشروع و غیرمشروعش ندارم اون بحثش جداست..........مغز و بدن ادم از ادم اجازه نمیگره چی مشروع هست چی غیرمشروع طبق اون عمل کنه.

    این چیزی هست که مشخصه و راهی براش نیست جز اینکه از این جنبه تامین بشی تا هم روح و جسمت بارور بشه هم فکرت برای مسائل دیگه ازاد بشه که بتونی تمرکز لازم رو داشته باشی.
    اخه من میدونم پشیمون میشم و در اونصورت هی فکرم میره پیش اینکه چرا این کارو کردم و فلان و فلان چر ااینکارو بکنم؟؟
    و وضعم بدتر میشه

  15. #260
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    اخه من میدونم پشیمون میشم و در اونصورت هی فکرم میره پیش اینکه چرا این کارو کردم و فلان و فلان چر ااینکارو بکنم؟؟
    و وضعم بدتر میشه
    منظورتون از راه نامشروع اگه انجام بدی پشیمون میشید؟؟؟
    من در اینباره واقعا نمیدونم واقعا چطور راهنماییت کنم ولی اینو بهت میگم حتما قرار بر انجام کار وحشتناکی نیست که بخوای پشیمون بشی.
    با یه رابطه سالم و معقول که بتونه از لحاظ عاطفی تامینت کنه و بهت ارامش بده برات کافیه که از زندگییت لذت ببری.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •