گفتوگو با سپيده خداوردي بازيگر سريال از ياد رفته
گلرخ؛ آينهاي تمام نما از زن ايراني
سپيده خداوردي بازيگر نقش «گلرخ» در سريال از ياد رفته درس تئاتر خوانده اما 11 سال است كه به موسيقي روي آورده و ساز هم ميزند.كنتر باس، تار، تنبك و دف سازهاي تخصصي او هستند. اين بازيگر تاكنون در چند فيلم و سريال از جمله بچههاي بهشت، گيلعاد، يك گوشه پاك و پرنور، ايستگاه بهشت و....بازي كرده است.اما در از ياد رفته او نقش يك زن روستايي اهل شمال را در چند مقطع سني بازي كرده است. زن شمالي و سختيهايي كه او طي چندين سال تحمل ميكند، دلايل خوبي هستند تا با خداوردي به گفتوگو بنشينيم تا از ديدگاههاي خودش درباره گلرخ برايمان بگويد.
شما قبل از بازي در سريال «از ياد رفته» در چند فيلم و سريال ديگر هم بازي كردهايد اما نقش گلرخ باعث شد تا بازي شما بيشتر ديده شود. گلرخ زني است كه شوهرش در اوان جواني به او ستم و خيانت ميكند اما او وفادارانه به پاي زندگياش ميماند و بچههايش را بزرگ ميكند، آيا همين ويژگي باعث شد تا شما بازي در نقش گلرخ را قبول كنيد؟
از بابت ديده شدن بايد بگويم شايد نقش گلرخ بيشتر از ديگر نقشهايم مورد توجه قرار گرفت اما من تاكنون هر نقشي را كه بازي كردهام، نقش اول بوده و مورد توجه قرار گرفته است از سريال بچههاي خيابان به كارگرداني همايون اسعديان كه اولين كارم بود تا فيلمهايي مانند قهوه اسپرسو. از ياد رفته چون سريال است، هر شب پخش ميشود و بيشتر داستانش در روستا ميگذرد و بافت متفاوتتري نسبت به سريالهاي ديگر دارد، بيشتر مورد توجه قرار گرفت.
اما يكي از دلايلي كه من بازي در اين سريال را پذيرفتم نوع قلم و زاويه ديد آقاي حسنپور به مسائل است. وقتي فيلمنامه را خواندم، متوجه شدم كه داستان، ملودرامي تراژيك است كه شخصيتها خيلي خوب پرداخت شدهاند و كاملا ملموس هستند و نقش گلرخ بسيار عالي بود. گلرخ به نظر من يك اسطوره است چون همه ويژهگيهاي يك انسان كامل از گذشت و فداكاري، صبر و ايثار در مقابل همسر و زندگياش و حرفي كه زده و پاي حرفش مانده و... را دارد. گلرخ براي همه شرايط زندگياش هدف خاصي دارد. همه اينها باعث شد تا بازي در نقش گلرخ را قبول كنم و زماني همكه سركار رفتيم، اعتمادم به آقاي حسنپور بيشتر شد چون متوجه شدم ايشان دقيقا چه ميخواهند و با برنامهريزي كامل و دقيقي سكانسها را مقابل دوربين ميبردند. 2 هفته قبل از فيلمبرداري ما را به روستايي كه لوكيشن اصلي بود، بردند تا با فضا و آدمها، بيشتر آشنا شويم و به درك درستي از فضايي كه داستان در آن رخ ميداد، برسيم.
گلرخ جوان است كه همسرش او را ترك ميكند و ميرود. اما او ميماند و با همه سختيها، زندگي را سپري ميكند.اين در شرايطي است كه امكان ازدواج براي او فراهم است.گلرخ چرا بايد از همه خوبيهاي معمولي زندگي چشم بپوشد و تنهايي را انتخاب كند.به نظر من اين نوع نگاه به سنتهاي ديرينه در كشور ما برميگردد. شما به عنوان يك زن جوان آيا با زاويه ديد گلرخ به زندگي موافق هستيد؟
بايد ببينيم گلرخ مربوط به چه دورهاي است...
در سريال او متعلق به دهه 70 است، يعني زياد از دوره ما دور نيست.
دوره زندگي گلرخ از ما دور نيست اما بايد به اين نكته توجه كنيم كه او در چه منطقهاي زندگي ميكند. او در جايي زندگي ميكند كه شرايط و ديدگاههاي زندگي با ما كه در شهر زندگي ميكنيم و به ظاهر ديدگاههايمان نسبت به زندگي تغيير كرده، فرق دارد. ما مدام در ظاهر ميگوييم شرايط تغيير كرده است اما در باطن قضايا، سنتها مانند يك غبار روي همه افكار و زندگي ما نشسته است.مردم هنوز پيوند سرسختانهاي با سنتها دارند.
اما در نگاه واقعبينانه منهم مثل شما بر اين باور هستم كه همانگونه كه مردها با از دست دادن همسرشان، براي ادامه بهتر زندگي به همسر و مكمل ديگري نياز دارند، زنان هم در اين مسير همينگونه هستند و نبايد يك زن جوان كه همسرش را به هر دليلي از دست ميدهد، به تنهايي بار زندگي را به دوش بكشد.اما منظور من از اسطوره بودن گلرخ اين است كه او در 15 سالگي رودرروي پدرش ايستاد و يك قول به همسرش داد. او قول داد كه تا آخر پاي مرتضي خواهد ماند. او سختيهاي زيادي را تحمل كرد اما هيچوقت زير حرفش نزد و پاي زندگياش ايستاد. براي من اين خصوصيت گلرخ واقعا دوستداشتني است.
يعني گلرخ يكجورهايي با خودش لج كرد؟
نه! اسمش را لج نميتوان،گذاشت! او پاي حرفش ايستاده و به همين دليل همه سختيها را تحمل ميكند. او براي زندگياش خيلي تلاش كرده، خيلي زحمت كشيده و وقتي مرتضي تركش ميكند، تلاش ميكند به قولي كه به خودش داده، احترام بگذارد و پاي زندگياش بماند.
آيا گلرخ را ميتوانيم نماد زن ايراني به شمار آوريم؟
بله. گلرخ واقعا يك زن ايراني است. اما واقعيت اين است او هرچقدر هم كه وفادار ميماند و براي بهتر شدن زندگياش تلاش ميكند اما خيليجاها او ناديده گرفته ميشود و در حقش جفا ميشود.
شما موزيسين هستيد و براي اجراي كنسرت به كشورهاي مختلف سفر ميكنيد به همين دليل اين سوال را از شما ميپرسم كه آيا وفاداري زن ايراني به خانواده و همسرش در دنياي امروز ميتواند منحصربهفرد باشد؟
در نگاه كلي ميتوان اين خصوصيت را متعلق به زنان ايراني دانست. به نظر من دوره و زمانه خيلي خراب شده و هيچ چيز سرجاي خودش نيست.اما من بر اين باورم كه هنوز هم زنان و مردان خوب ايراني وجود دارند. بنابراين نبايد دستهبندي كنيم كه زنان همه خوبند و مردان بد هستند. من با دستهبندي مطلق خوب و بد موافق نيستم.
اما در دورهاي كه كشور ما بين سنت و مدرنيته راه جديدي را جستجو ميكند، انگار وفادراي زنان ايراني بيشتر از مردان است؟
به نظر من همه اينقضاوتها زماني شكل ميگيرد كه ما در سطح امور حركت ميكنيم و كمتر به اين نكته فكر ميكنيم كه اگر فلان كس كاري را انجام داد، چه دلايلي باعث شده تا او چنين اقدامي كند. نگاهمان را به زاويه ديد فرد نزديك نميكنيم، خودمان را جاي او نميگذاريم و فقط دست به قضاوت ميزنيم. من اين نوع نگاه را دوست ندارم و اصلا بر اين باور نيستم كه در دوره ما زنان بهتر از مردان هستند يا برعكس. همه چيز نسبي است و هر كس كه خوب زندگي ميكند به اين دليل است كه شعور و آگاهي لازم را دارد و در خانوادهاي بزرگ شده كه شعور بالايي داشتهاند و پدر و مادر او را خوب و صحيح بزرگ كردهاند.
اين سوالات را از اين بابت پرسيدم كه به نظر شما كه چند ماه درگير ساخت سريال از ياد رفته بوديد، پيام سريال از ياد رفته براي مردان و زنان جامعه ما چيست؟
پيامش اين است كه وقتي حرفي را ميزني، پاي حرفت بمان...
اما گلرخ در سن و سال بسيار پايين تصميم به ازدواج با مرتضي گرفت. تصميمي كه بيشتر از روي هيجان بود...
همين وجه شخصيت گلرخ براي من جالب بود. راستش من اصلا از شعار دادن خوشم نميآيد و تمايل ندارم مسائل را بيخودي بزرگ كنم. من گلرخ را خيلي دوست دارم چون ماهها با او زندگي كردم و او را كاملا ميشناسم. من 8 ماه در روستا سركار بودم. سر همين سريال بودم كه حصبه گرفتم و متوجه شدم زندگي در شرايطي كه گلرخ آن را از سر ميگذراند، چقدر دشوار است. آنقدر به گلرخ نزديك شدم كه توانستم او را از فضاي فانتزي و غيرقابل باور دور كنم. به همين دليل مخاطب هم او را پذيرفته و با او ارتباط برقرار كرده است.
در سريال از ياد رفته در مقابل گلرخ، شخصيت مينا(بهنوش طباطبايي) قرار دارد كه زني است با گرايشات مدرنيته. زني كه به خارج از كشور ميرود و در آنجا براي همسرش (مرتضي) مشكلاتي را بهوجود ميآورد و بعد هم او را ترك ميكند. آيا نميشد در سريالي كه قرار است طي 26 قسمت از تلويزيون به نمايش درآيد و پيامهاي مختلفي را هم به بيننده منتقل كند، شخصيتي حد وسط گلرخ و مينا هم در سريال وجود داشته باشد؛ شخصيتي معتدل كه توانسته باشد همه چيز را بخوبي در كنار هم داشته باشد؟ مثلا ميشد روي شخصيت دختر گلرخ كه بزرگ شده و در آستانه ازدواج است، بيشتر كار كرد و از او شخصيتي ساخت كه براي همه گروههاي مردم قابل باور باشد؟
اينهم يك نگاه است.من از ياد رفته را همينجور كه هست دوست دارم.اين بستگي به نوع نگاه آدمها دارد. برخي آدمها مثل شما بنا به حرفهاي كه داريد به موضوعات موشكافانهتر نگاه ميكنيد. در دورهاي كه فيلمنامههايي كه به دست ما بازيگران ميرسد،بسيار ضعيف است و شخصيتها در سطح حركت ميكنند، فيلمنامه از ياد رفته براي من فوقالعاده بود.يك فيلمنامه بسيار قوي كه نسبت به كارهاي ديگري كه ميخوانم، كاملتر بود و چفت و بست خيلي خوبي داشت.
از طرفي من گلرخ را از 14 سالگي تا ميانسالياش بازي كردم، براي اين كار چند گريم مختلف داشتم كه اين برايم خيلي جالب بود. من يك دوره طولاني از زندگي گلرخ را بازي كردم، بنابراين امكان خوبي به من داده شد تا تواناييها و خلاقيتهاي خود را به نمايش بگذارم. من شرايط مختلفي را براي بازي نقش گلرخ تجربه كردم كه برايم خيلي ارزشمند است.
شما براي گلرخ خيلي زحمت كشيديد و او را به جاي خوبي در داستان رسانديد اما ادامه نقش او را به بازيگر ديگري سپرديد، اين در حالي است كه بازهم ميشد با گريمهاي مختلفي خودتان گلرخ را به سرانجام برسانيد.
البته من اين جسارت را نكردم كه به آقاي حسنپور بگويم با گريم متفاوت بازهم ميتوانم نقش گلرخ در ميانسالي را خودم بازي كنم. اما واقعا دوست داشتم كه گلرخ را خودم به سرانجام برسانم. نه از روي خودخواهي بلكه به اين دليل كه واقعا به او وابسته شده بودم. هر چند 8 ماه كار در شمال كشور خيلي سخت بود.
اما احساس ميكنم كه رَدپاهايي در بازي نقش گلرخ داشتم كه هم بيننده و هم خودم دوست داشتيم اين ردپاها را سپيده خداوردي به نتيجه برساند. اما آقاي حسنپور معتقد بود كه چون بازيگرها در سريال تغيير ميكنند و مثلا بازيگر جوانيهاي مرتضي جاي خود را به آقاي محمدرضا فروتن ميدهد، تغيير بازيگر نقش گلرخ هم براي بيننده طبيعي خواهد بود و آسيبي به كار نخواهد زد. به هرحال كار متعلق به آقاي حسنپور است و ما بازيگران زياد نميتوانيم نگاه خودمان را به كار اعمال كنيم.
كارگردان در اين كار بازيگران را تغيير ميدهد، از طرفي از ياد رفته يك اثر كاملا داستان محور است كه قصه آن بيشتر مردم را جذب ميكند، در اين شرايط به نظر شما بازيگران چه سهمي در جذابيت سريال دارند؟
به نظر من اگر بازي بازيگران همسطح فيلمنامه باشد و به اصطلاح گلدرشت نباشد، طبيعي باشد و براي مردم قابل باور باشد، بيشترين كمك را به سريال ميكند.خود من بچه روستا نيستم و شرايطي را كه گلرخ گذرانده، تجربه نكردهام اما تلاش كردم كه به نقش گلرخ نزديك شوم و او را قابل لمس و باورپذير بازي كنم. سعي كردم با اضافه كردن گويشي كه در شمال كشور رايج است، شخصيت گلرخ را هر چه بيشتر به واقعيت نزديك كنم. به هرحال من همه تلاشم را كردم تا بتوانم با بازيام به سريال و باورپذيري آن كمك كنم.
شما 2 هفته قبل از شروع فيلمبرداري به شمال رفتيد تا به فضا و شخصيتها نزديك شويد، آيا در اين مدت توانستيد مابهازاي بيروني هم براي شخصيت گلرخ پيدا كنيد؟
نه! واقعيت اين است كه مابهازي بيروني براي شخصيت گلرخ وجود نداشت.
برخلاف انتظارم كه فكر ميكردم در منطقه شمال در بين همسن و سالان خودم شبيه گلرخ را زياد خواهم ديد اما واقعيت اينجور نبود. در بين مادران شمالي ميتوانستم گلرخ را پيدا كنم. اما در بين دختران جوان نه! چون آنها بشدت شهري شدهاند. گلرخ را ديگر نميتوان در بين جوانان روستايي پيدا كرد.دختران روستايي واقعا نسل تازهاي هستند كه با مادران و مادربزرگهاي خود تفاوتهاي اساسي دارند.
با توجه به آنچه گفته شد آيا سريال از ياد رفته براي اين قشر از مخاطبان هم حرفي براي گفتن دارد؟
بله! چون گلرخ برايشان خيلي مملوس است. آنها گلرخ را بخوبي ميشناسند و برايشان اين شخصيت ملموس است چون او را در اطراف خود ميبينند. اما خودشان نميخواهند تبديل به گلرخ شوند. دوست دارند بيشتر شبيه زنان جواني شوند كه در تهران زندگي ميكنند! نسل جوان با ديدن گلرخ مدام از خود ميپرسد كه چرا اينهمه صبر و تحمل؟
اين سوال در ذهنها مطرح ميشود اما باز هم بيشتر زنان ايراني زماني كه ميخواهند تصميم نهايي زندگي خود را بگيرند مانند گلرخ عمل ميكنند....
دقيقا! به نظر من اگر ما همه دنيا را بگرديم و زمانه هم مدام عوض شود، اما ما ايرانيان باز هم در زمان تصميمگيريهايمان سنتي عمل ميكنيم!
چون شما ساز هم ميزنيد اين سوال را ميپرسم، نواختن ساز چقدر در ايفاي نقش كمكتان ميكند؟
خيلي زياد. نواختن ساز در لحن صدا و ريتم بازي كمكم ميكند و تاثير بسزايي در شناخت شخصيت فيلمنامه دارد.
كارهاي زنانه ما را در تلويزيون و سينما، فيلمنامهنويسان مرد هم مينويسند و هم كارگرداني ميكنند، به نظر شما اگر سريالهايي مانند از ياد رفته را يك كارگردان زن مقابل دوربين ميبرد، بهتر نبود؟
خُب خيلي خوب ميشد اگر ما هم ميتوانستيم كارگرداني كنيم. اما مگر ما چند تا كارگردان خوب زن داريم كه بتوانند يك سريال را كارگرداني كنند. ما واقعا در اين زمينه با كمبود كارگردان مواجهايم. اما اين نكته را هم بگويم كه آقاي حسنپور خيلي خوب روحيات و خلق و خوي خانمها را ميشناختند. در صحبتهايي كه ميكردند و مثالهايي كه برايمان ميگفتند، متوجه شدم كه ايشان رابطه بسيار صميمي و خوبي با مادر خود داشتهاند وهمين رابطه نزديك با مادر باعث شده تا او آنقدر با دنياي زنان آشنا شود كه يك رمان بنويسد و بعد آن را تبديل به فيلمنامه و سريال كند.
طاهره آشياني / گروه راديو و تلويزيون
روزنامه جام جم دوشنبه 23 آبان 1390
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید