تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 3 اولاول 123
نمايش نتايج 21 به 26 از 26

نام تاپيک: کنترل احساسات

  1. #21
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Alyssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    /usr/portage
    پست ها
    248

    پيش فرض

    صحبت کردن با اعضای خانواده مخصوصا پدر و مادرتون سهمی بسیاری در تغییر روند خواهد داشت ... صحبت با کسایی که حاضرند جونشون را برای بچه هاشون بدند ... صحبت کردن خیلی از چیز ها رو برای خودتون روشن می کنه ... درسته شاید اولش سخت باشه ولی مطمین باشید کسی به جز خداوند و بعد پدر و مادر بهترین رفقی های دوران زندگی تون خواهند بود .... فرصت رو از دست ندید...
    امتحانش مجانیه ... چون اون ها تجربه دارن که شاید به دردتون بخوره ...

  2. این کاربر از Alyssa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #22
    آخر فروم باز قله بلند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,471

    پيش فرض

    این درسته که "هیچ وقت خودتو با هیچکس مقایسه نکن هر کدوم از ما بدلایل ژنتیکی و شرایط محیطی که توش رشد پیدا کردیم با هم متفاوتیم"
    مثلاً من نمی تونم جملاتی رو که دخترخالم در شرایط مشابه با من می گه رو توی ذهنم بسازم و بگم چون دقیقاً از نظر ژنتیکی و شرایط محیطی که در اون رشد کردیم با هم متفاوتیم ولی می شه اونها رو یاد گرفت و کسب کرد و این میسر نیست جز با زندگی اجتماعی.

    یکی از دوستان به صحبت کردن با پدر و مادر و... اشاره کرد. بار اولی که احساس افسردگی کردم(رفتار یکی از استاتیدم در اون موثر بود) و حدوداً یک هفته ای طول کشید، من رو وادار کرد تا از دوستانم بخوام تا به من کمک کنن و با من حرف بزنن. بندگان خدا خیلی هم تلاش کردند و خیلی هم متعجب شده بودن که چرا آدم پرکار و شنگولی مثل من افسرده شده و از این جور درخواست ها می کنه. هر وقت باهام حرف می زدن، حالم خوب می شد ولی چند دقیقه بعد از اینکه تلفن رو قطع می کردم دوباره همونجوری می شدم. تا اینکه خودم یا علی گفتم و باز شروع به کار کردم. می دونید چرا؟ چون به یک هدف می اندیشیدم که باید بهش می رسیدم. جالبه بدونید که این هدف، بعد از دو ماه از اون افسردگی به یک هدف متعالی تر تبدیل شد که از حد نمره فراتر رفت و شد رضایت خواننده و نه نمره.
    اتفاقاً بعضی وقت ها دوستان بهتر از پدر و مادر عمل می کنن چون شما رو می فهمن ولی پدر و مادر شما رو نمی فهمن. مثل همین قضیه که براتون گفتم.

    افسردگی دوم به خاطر کار زیاد و مدام و عدم تشویق از سوی اساتید بود. واقعاً باید تشویق وجود داشته باشه وگرنه آدم می بُره. اگه دائم مثل یه تراکتور کار کنی و احساس کنی که تشویق نمی شی و انگار ازت می خوان که بیشتر کار کنی، افسرده می شی. من این رو در مورد خودم دیدم و چشیدم. واقعاً بده.

    نمی دونم آخرین جشنوارده تولیدات رادیو و تلویزیونی رو دیدید یا نه؟ از ثریا قاسمی و آقایی که اسمش از ذهنم پرید به عنوان بازیگران ملی تقدیر شد. این بازیگر آقا پشت تریبون رفت و گفت: خیلی خسته بودم. با این تقدیر جانی دوباره به من دادید.
    می بینید که تشویق چقدر مهمه و می تونه چه کارهایی بکنه.
    امیدوارم مفید بوده باشه و از بحث خارج نشده باشم.[COLOR="Silver"]

    ---------- Post added at 03:24 AM ---------- Previous post was at 03:21 AM ----------

  4. 2 کاربر از قله بلند بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    آخر فروم باز ms368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,977

    پيش فرض

    و بدان که روش های افزایش اعتماد بنفس در هر کسی متفاوته موفق باشی
    اینو قبول دارم
    تست کردم .

    درسته تو يه خيابون وقتي يه ماشين با شدت بوق ميزنه افراد زيادي هستن كه اهميت نميدن و افرادي هم كه اعصابشون ضعيفه پرخاشگري ميكنن
    اره درسته
    یادم رفت بگم
    بعضی مواقع توی دلم بدجوری فحش میدم به امثال این ادمها.

    صحبت کردن با اعضای خانواده مخصوصا پدر و مادرتون
    البته که گفتگو میکنم
    ولی بعضی از حرفارو نمیشه به پدر و مادر زد و اون راحتی رو در مقایسه با دوستای نزدیکت نداره

    افسردگی دوم به خاطر کار زیاد و مدام و عدم تشویق از سوی اساتید بود. واقعاً باید تشویق وجود داشته باشه وگرنه آدم می بُره. اگه دائم مثل یه تراکتور کار کنی و احساس کنی که تشویق نمی شی و انگار ازت می خوان که بیشتر کار کنی، افسرده می شی. من این رو در مورد خودم دیدم و چشیدم. واقعاً بده.
    درسته
    مثلا وقتی میدونی میتونی با 12 نمره قبولی رو بگیری دیگه نیازی به درس خوندن زیاد برای نمره بیشتر نمیبینی .
    منظورم مجبور کردن نیست
    ممنون از توجهتون ، اطلاعات خیلی خوبی بدست آوردم

    و فکر میکنم یکمم از بحث کنترل احساسات دور شدیم
    Last edited by ms368; 05-07-2010 at 15:31. دليل: Oops!

  6. #24
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Alyssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    /usr/portage
    پست ها
    248

    پيش فرض

    این اشتباه رو نکنید ...
    البته که گفتگو میکنم
    ولی بعضی از حرفارو نمیشه به پدر و مادر زد و اون راحتی رو در مقایسه با دوستای نزدیکت نداره
    پدر و مادر تون بهترین کسی هستند که غم شما رو می خوردند .... هر حرفی بسته به نوعش با پدر و مادر می تونه خیلی کار ساز باشه ... این رو روش فکر کنید ...
    دوستی ها گذرایه ولی پدر مادر ها نه ... اون همیشه غم فرزندانشون رو می خورند ... یکم بیشتر دقت کنید منظورم رو متوجه میشید ...
    دوستی ها همانند یه اتصاله وقتی قطع بشه دیگه خبری نداری چه اتفاقی ممکنه بعدش بیفته .... بهترین رفیق های زندگی تنها پدر و مادر تون هستند ...
    چون از وجود اون ها هستید ... پس نگفتن معنا نداره .... شما باید تصمیم رو بگیرید ولی خوب روش فکر کنید ...

  7. 2 کاربر از Alyssa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #25
    آخر فروم باز قله بلند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,471

    پيش فرض

    سلام
    توی یکی از پست هات نوشته بودی که از شما دوستان تشکر می کنم که راهنمایی می کنید ولی احساس می کنم که بحث داره از محیط اصلی خارج می شه. ولی یه سوال اینجا مطرح می شه و اون اینه که آیا تعادل نداشتن در احساسات یک بحث مستقله یا می تونه به جنبه های دیگه ای از بحث های مربوط به روانشناسی مربوط باشه؟ این مطلب رو من نمی دونم و باید از کارشناسان این زمینه پرسید. من فقط احساس کردم که باید این سوال رو بپرسم.
    منظورم این بود که اگر راجع به افسردگی یا هراس از جمع صحبت می کنیم، می تونیم از اختلالات مربوط به عدم تعادل در احساس هم صحبت کنیم یا خیر؟ مثلاً می گوییم، فلان بیماری باعث بروز یا تشدید فلان بیماری است.

  9. #26
    آخر فروم باز ms368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,977

    پيش فرض

    ولی یه سوال اینجا مطرح می شه و اون اینه که آیا تعادل نداشتن در احساسات یک بحث مستقله یا می تونه به جنبه های دیگه ای از بحث های مربوط به روانشناسی مربوط باشه؟
    منظورم این بود که اگر راجع به افسردگی یا هراس از جمع صحبت می کنیم، می تونیم از اختلالات مربوط به عدم تعادل در احساس هم صحبت کنیم یا خیر؟
    یه جورایی گیج کنندس
    ممکنه این بحث ها به هم مربوط باشن
    ولی به نظرتون عدم کنترل احساسات میتونه قرار نگرفتن در شرایطی که در پست1 اشاره کردم باشه ؟
    اگه افسردگی درمان شه چه تضمینی وجود داره که فرد بتونه بعد از درمان احساساتشو کنترل کنه ؟

    این مطلب رو من نمی دونم و باید از کارشناسان این زمینه پرسید

صفحه 3 از 3 اولاول 123

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •