چهره های ادبیات مقاومت (شیر کو بیکه س)
«شیر کوبیکه س» مطرح ترین شاعر نوپرداز کرد، در سال 1940 در شهر سلیمانیه ی عرق به دنیا آمد. پدرش «فایق بیکه س» از شاعران انقلابی و آزادیخواه کردستان بود که غزل های ملی اش جرقه آزادیخواهی و مقاومت را در ذهن شیرکو جوان شعله ور ساخت. هرچه زمان می گذشت شیرکوبه پیشگویی های زنی مسیحی که در سلیمانیه همسایه ی آنها بود نزدیکتر می شد.
زن پیشگو در کودکی مار سیاهی را دید که بر گردن شیرکوبه حلقه کرده است و به مادرش گفت: «این پسر در آینده زبانی آتشین پیدا خواهد کرد.»
۱۷ ساله بود که اولین شعرش در یکی از هفته نامه ی ادبی سلیمانیه به نام «ژین» چاپ شد و با همین شعر توانست توجه ادب دوستان و منتقدین ادبیات کردی را به خود جلبکند اما این شعر و دیگر شعرهای شیرکوی جوان برخلاف شعرهای کلاسیک پدرش، بدون وزن و قافیه ی معمولی بودند و شیرکو خود را با اشعار نو و زبانی، کاملاً تازه به همگان معرفی کرد.
در سن ۲۴ سالگی به گروه چریکی کردستان پیوست و تفنگ قلم دومش گردید.
در سال ۱۹۸۶ اولین کتاب شعرش به نام «تریفه ی هه لبه ست» (مهتاب شعر) به بازار آشفته ی آن زمان آمد و این همزمان بود با شورش معروف ملت کرد به نام «شورش ایلول» که شعرهای شیرکو در رادیو به گوش رزمندگان کرد می رسید و تهییج کننده ی آنها در مقابله با حزب بعث بود.
بعد از «شورش ایلول» به سلیمانیه برگشت اما او هم مثل هزاران کرد بی خانمان دیگر از سوی دستگاه خفقان حزب بعث رمادی در نزدیکی بغداد تبعید شد.
این تعید هرچند روزهای تاریک و سختی را برای شاعر به همراه داشت اما آتش زبان شیرکو را شعله ور کرد و از این حیث خدمتی تاریخی به ادبیات و زبان کردی نمود.
شیرکو در تبعیدگاه گریه های زنان آواره و پوکه هایی که اسباب بازی کودکان یتیم شده بودند را وارد شعرش کرد اما هیچ گاه از زبان و ساختار شاعرانه اش دور نشد و شعرهای این دوره اش زمان و مکان را در هم نوردید و هنوز هم قدرت ادبی این کارها به خوبی نمایان است.
اما خروج شیرکو از کردستان و راهی شدن او به اروپا اوج فعالیت ادبی و هنری اش به حساب می آید.
شیرکو در خیابان های مه آلود لندن و شب های یخ زده ی استکهلم دربه در به دنبال کوه های سربه فلک کشیده ی کردستان و شانه ی چوبی یارش می گردد؛ مدام از این کافه به آن کافه می رود تا در خلوتی شبانه شاهکارهایی مثل «دره ی پروانه ها» و «صلیب و مار و تقویم شاعر» را بنویسد. شیرکو در این دو کتاب تمام مسائل تاریخی و دردهای ملت زمان خودش را با زبان گویا و توانایی همراه با رمز و رازهایی شاعرانه بازگو می کند.
صفحات زیادی از این دو کتاب و سایر مجموعه های دیگرش یادآور شهدای مظلوم حلبچه است. به اروپا رو می کند و پیش قهرمانان تاریخی و نامی این کشورها گله می کند که فرزندان و گل ها و پرنده های حلبچه با بمب های شیمیایی نوادگان شما که به صدام تقدیم کرده بودند جانشان را از دست دادند.
خطوط زیادی از قصیده ها و رمان- قصیده هایش که نوع ادبی خاص و ابتکار خود شیرکو است به دختران سیه چشم، گل ها و بوته ها و حتی حیوانات سرزمینش اشاره دارد و غم غربت با تمام وجود در این خطوط موج می زنند.
او با اکثر شاعران مقاومت جهان از نزدیک دوستی صمیمانه ای داشت و به همین خاطر اشعار او به اکثر زبان های زنده ی دنیا چاپ شده است.
انجمن قلم سوئد در سال ۱۹۹۱ به دلیل توانایی و قدرت قلم این شاعر غریب جایزه ی معروف توخولسکی که هر سال به شاعری غریب داده می شود را به او می دهند.
در سال ۱۹۹۲ وزیر روشنفکری حکومت محلی کردستان می شود اما خیلی زود از دنیای سیاست و پست و مقام کناره گیری می کند و در سلیمانیه مؤسسه ی فرهنگی- هنری (عصر) را تأسیس می کند که بی نظیرترین کتاب ها و دیوان های شعر شاعران کرد را گردآوری و چاپ می کنند. همچنین سرپرستی و سردبیری دو مجله ی نقد ادبی و فکری فلسفی به نام های (آینده) و (عصر) را در همین مؤسسه به عهده می گیرد.
در شعرهایش به ظلم و جوری که بر تمام ملت های مظلوم و ستمدیده ی جهان رفته اشاره می کند و تنها به ملت خودش نمی پردازد ، شهردار رم، به عنوان شهروند افتخاری رم را به او اعطا کرد.
در ایران چندین کتاب از شیرکو به زبان فارسی ترجمه و در اختیار علاقه مندان به ادبیات مقاومت جهان قرار گرفته است. آخرین مجموعه او را «سید علی صالحی» به نام «سلیمانیه؛ سپیده دم جهان»، همزمان با برگزاری دادگاه صدام حسین بازسرایی کرده است. صالحی در گفتگو با مهر در مورد مضمون اشعار این شاعر کرد گفته: «بیشترین مضمونی که در اشعار وی مشاهده می شود تراژدی های اجتماعی، کشتار مردم حلبچه، انفال و دیگر مسائل مربوط به کردستان است.»
شیرکو تاکنون حدود ۲۰ جلد کتاب از اشعار خودش را روانه ی بازار کتاب کرده که برخی از آنها به زبان های عربی، انگلیسی، روسی، فرانسوی، سوئدی، اسپانیایی و پرتغالی ترجمه شده است.
همچنین وی اشعار زیادی از شاعران انقلابی جهان را به کردی ترجمه و چاپ کرده است.
همچنین او رمان «پیرمرد و دریا» از ارسنت همینگوی را نیز به کردی ترجمه نموده است و اینک قسمت هایی از اشعار او:
تناسخ
اگر در روزی توفانی بمیری
بسا که روحت در تن ببری حلول کند
اگر در روزی بارانی بمیری
بسا که روحت در برکه ای حلول کند
اگر در روزی آفتابی بمیری
بسا که روحت در انعکاس پرتویی حلول کند
اگر در روزی برفی بمیری
بسا که روحت در تن کبکی حلول کند
اگر در روزی مه آلود بمیری
بسا که روحت در دره ای حلول کند
اما بدین گونه که می بینید:
من زنده ام و
شعر برایتان می خوانم
با این همه دیرزمانی است
روحم در تن کردستان حلول کرده است.
پس از کشتار حلبچه سراسیمه می گوید:
گریزت نبود
می بایست با زبانه ی آتش می نوشتی
و دوزخی کع برای ترس و خاموشی است برمی افروختی
پیوسته تیر است که در باد می بارد
پیوسته سیل و شمشیر است و یورش باران
این گیسوی جامانده ی شعر است
یا کاکل خاکی دهی؟
این آینه شکسته از آن آفتاب است یا دختری؟
پس این رودخانه کشته دلداده دشت بود یا پسری؟
پس این جیغ های ریخته از آن من است یا درختی؟
پس این یکی گل پستانی است یا دانه ی گیلاس
این گربه سوخته است یا طفل من؟
پس این سر پدر من است یا گلوره تنور؟
اینها پرهای ریخته پریانند یا کبوتران
پس این گردی چشمان من اند یا دانه های زیتون و انگور؟
نمی دانم من چگونه بازشان شناسم
نمی دانم من چگونه از همشان
نمی دانم من چگونه
نمی دانم من
نمی دانم
نه...!!