بررسی استدلالی ضرب المثل ها
ما ضرب المثل های زیادی در زبان فارسی داریم و کلا در فارسی زیاد از ضرب المثل ها استفاده می کنیم و معمولا طوری باهاشون برخورد می کنیم مثل اینکه بی حرف و حدیث صحیح هستند و جای هیچ انتقاد/بحثی درباره اونها نیست، معمولا در بحث های ما استفاده از ضرب المثل که موضع ما رو تایید کنه معمولا با این انتظار همراه هست که موضع ما صحیح است و بحث خاتمه یافته، و این کار سوال برانگیز است.
ولی چقدر از این ضرب المثل ها واقعا بار استدلالی قوی دارند یا با واقعیات جهان در سازگاری دارند؟
در این تاپیک ضرب المثل های رایج در زبان رو معرفی می کنیم و یک بررسی استدلالی روی اونها خواهیم داشت. فعالیت تاپیک به شکل معرفی و درخواست خواهد بود (هم کاربران می توانند ضرب المثل هایی که به نظرشون بار استدلالی ضعیف دارند رو معرفی کنند و هم می تونند درخواست کنند تا سایرین یک ضرب المثل خاص رو بررسی استدلالی کنند).
:n16:
میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد
با سلام؛
ضرب المثل ها میتونن بیانگر فرهنگ عمومی یک ملت باشن. سریع ترین راهِ مناسب برای شناخت یک ملت، بررسی ضرب المثل هاست.
تا اینجا پست ها رو خوندم. نکته ای که بعضی کاربران به نوعی بهش اشاره داشتن اینه که هر حرفی رو میشه در جای نامناسب به کار برد.
اینکه عبارتی در جای نامربوطی مطرح بشه دلیلی برای ضعف یا نادرستی خود عبارت نیست.
صرف نظر از درستی یا نادرسی، ضعف یا قوت عبارت، بهتره با طرز شکل گیری یک ضرب المثل آشنا بشیم تا از آن در جایگاه مناسب خودش استفاده کنیم.
بعد از کمی جست و جو یه سایت پیدا کردم؛ دو لینک اول صفحه زیر به ریشه یابی 250 + 18 ضرب المثل اختصاص یافته:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
درسته که بعضی وقت ها خودمون یک ضرب المثل رو اشتباهی در جایی به کار میبریم که در اون مورد صدق نمیکنه
ولی بعضی ضرب المثل ها هم کلا با معنی اشتباهی توی جامعه جا افتاده اند
مثلا ضرب المثل: میون (بین) پیغمبرها جرجیس پیدا کرده
این ضرب المثل نشان از هوش و زیرکی طرف هست
ولی توی جامعه همیشه برای کسی که بین کلی چیز خوب یک چیز بد رو انتخاب میکنه استفاده میشه
مدرسه که میرفتیم یه مجله به ما میدادن که برای معرفی این ضرب المثل یه داستان توش نوشته شده بود.
به خاطر اون قصه، من هم اول همین فکر رو میکردم که این عبارت برای زمانیست که میخوایم به زیرکی فردی در یک ماجرا اشاره کنیم.
ولی بعد دیدم که نه؛ دو ماجرا برای این ضرب المثل هست. از همون سایت داستانش رو میذارم:
مورد استفاده و استناد عبارت مثلی بالا هنگامی است که مخاطب در انتخاب مطلوبش
بی سلیقگی نشان دهد و آنچه را که کم فایده و بی مایه تر باشد بر سر اشیا مرجح شمارد. اما ریشۀ این عبارت:
جرجیس نام پیغمبری است از اهل فلسطین که پس از حضرت عیسی بن مریم به پیغمبری مبعوث گردیده است. بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده است.
جرجیس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف می کرد. در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذیانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را می کشتند اما به فرمان الهی زنده می شد تا آنکه عذابی در رسید و همۀ کافران را از میان برداشت.
عطار می نویسد:"او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند."
اما جرجیس را چرا ضرب المثل قرار داده اند از آن جهت است که در میان چند هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که برای هدایت و ارشاد افراد بشر مبعوث گردیده اند گویا تنها جرجیس پیغمبر صورتی مجدر و نازیبا داشت. جرجیس آبله رو بود و یک سالک بزرگ بر پیشانی- و به قولی بر روی بینی- داشت که به نازیبایی سیمایش می افزود.
با توجه به این علائم و امارات، اگر کسی در میان خواسته های گوناگون خود به انتخاب نامطلوبی مادون سایر خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومنی است که در میان یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به انتخاب جرجیس اقدام کند و او را به رسالت و رهبری برگزیند.
راجع به این ضرب المثل روایت دیگری هم در بعض کتب ادبی ایران وجود دارد که فی الجمله نقل می شود.
گویند روباهی خروسی را از دیهی بربود و شتابان به سوی لانۀ خود می رفت. خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت:"صد اشرفی می دهم که مرا خلاص کنی." روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت:"حال که از خوردن من چشم نمی پوشی ملتمسی دارم که متوقع هستم آن را برآورده کنی." روباه گفت:"ملتمس تو چیست و چه آرزویی داری؟" خروس گرفتار که در زیر دندانهای تیز و برندۀ روباه به دشواری نفس
می کشید جواب داد:"اکنون که آخرین دقایق عمرم سپری می شود آرزو دارم اقلاً نام یکی از انبیای عظام را بر زبان بیاوری تا مگر به حرمتش سختی جان کندن بر من آسان گردد."
البته مقصود خروس این بود که روباه به محض آنکه دهان گشاید تا کلمه ای بگوید او از دهانش بیرو افتد و بگریزد و خود را به شاخۀ درختی دور از دسترس روباه قرار دهد. روباه که خود سرخیل مکاران بود به قصد و نیت خروس پی برده گفت: جرجیس، جرجیس و با گفتن این کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندانهایش بیشتر فشرده شد و استخوانهای خروس به کلی خرد گردید. خروس نیمه جان در حال نزع گفت:"لعنت بر تو، که در میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی."