چگونگي صدادهي ويلن و نقش و اهميت خرك در آن
چگونگی صدا دهی ویولن
صدا هنگامی ایجاد می شود که یک سطح مرتعش و هوای اطراف آن بر یکدیگر تاثیر می گذارند. همچنان که این سطح به جلو و عقب حرکت می کند، ارتعاش آن کاهش و فشار موضعی هوا افزایش می یابد . این تنوعات فشار به صورت امواج صوتی به سرعت از مرکز به اطراف حرکت می کنند، گسترش می یابند و فضای اطراف شنونده را فرا می گیرند. اولین منبع ارتعاش در ویولن، سیمی است که آرشه را روی آن می کشند و یا با انگشت به آن زخمه می زنند؛ اما عملاً این کار به خودی خود صدایی ایجاد نمی کند، زیرا بخش سطحی سیم کوچک تر از آن است که بتواند هوا را به حرکت درآورد . بدنه ی ویولن طوری طراحی شده است تا به عنوان واسطه ای میان سیم و هوا عمل کند. سیم مرتعش نیرویی را که از لحاظ زمانی متغیر است بر روی خرک تولید می کند که سبب ارتعاش تمام بدنه ی ساز به همراه سیم می شود. صدایی که ما می شنویم ناشی از ارتعاشات کوچکی است که در قسمت چوبی ساز ایجاد می شود. صدا از طریق بازآوایی و تشدیدی که در بدنه ای ویولن صورت می پذیرد، تقویت می شود و صفحات بزرگ و سبک (صفحات جلویی و پشتی)، ساز را قادر می سازند تا امواج صوتی با برد قابل توجهی ایجاد کند که از این لحاظ بی شباهت به بخش مخروطی شکل بلندگوها نیستند.
این نیروی جنبشی را که در سیم ایجاد می شود می توان با استفاده از مبدل نوسان ساز الکتریکی (transducer) بر روی خرک اندازه گرفت. نیروی مورد اندازه گیری ما آن نیرویی نیست که از سیم های غیر مرتعش به سمت پایین اعمال می شود (که شاخص میزان آن در حدود ده کیلو گرم است)، بلکه ارتعاشات ریز و سریعی که سیم مرتعش در هنگام نوسان به جلو و عقب ایجاد می کند، عامل نیروی اصلی مورد محاسبه است. نمودار نیروی ثبت شده به روش تحریک سیم بستگی دارد. سیمی که آرشه روی آن کشیده شده است، همواره موجی "دندانه اره ای" ایجاد می کند. ناشی از حرکت چرخه ای درگیر شونده ـ رها شونده ای است که توسط نیروی اصطکاکی موجود در میان آرشه و سیم ایجاد می شود. این حرکت شامل زمانهایی است که در آن، آرشه و سیم همراه یکدیگر به آهستگی حرکت می کنند (درگیر شدن) و نیز زمان هایی که در آن، سیم به سرعت در خلاف جهت آرشه می گریزد. کلوفان اصطکاک لازم را برای این کار فراهم می کند و باید بر روی سیم و موی آرشه ـ هر دو ـ برای کارآیی کامل وجود داشته باشد.
ارتعاشات بدنه ای ویولن
برای یک سیم ـ صرف نظر از سازی که سیم ها روی آن قرار گرفته اند ـ نوازنده، شرایط نواختن و شکل نیروی وارد بر خرک عملاً تفاوتی ایجاد نمی کند، اما اصواتی که توسط سازهای مختلف با این سیم ها ایجاد می شوند یکسان نخواهند بود. اگرچه بدنه ای ویولن به تمام حرکات هارمونیک سیم مرتعش پاسخ می دهد، این پاسخ یکسان نیست و در صدای انعکاس یافته، بدنه ای ساز نسبت هارمونیک ها را به یکدیگر تغییر می دهد. به این ترتیب ، بدنه ی ویولن صدا را رنگ آمیزی می کند. پاسخ متفاوت، ناشی از انواع تشدید مکانیکی بدنه است. به عبارت دیگر بدنه نیز همچون سیم دارای شکل های مختلفی از نوسان است؛ با این تفاوت که در این جا ارتعاشات در تمام بدنه منتشر می شوند و به علت پیچیدگی شکل و ساختمان آن، فرکانس های این نوسات، ارتباط های هارمونیک ندارند.
شکل گسترده ی یک ویولن
خرک و پل
خرک و پل ، نقشی بسیار مهم در نوازندگی در محدوده ای صدای بم تر ویولن ایفا می کنند. به دلایل عملی واضح، نوازنده باید برای نواختن ویولن در محدوده ای که از یک کناره تا کناره ی دیگر آن امتداد دارد آرشه کشی کند. متاسفانه بدنه ی ویولن به نیروهایی که در این جهات اعمال می شوند پاسخی ضعیف تر می دهد و نسبت به نیروهایی که عمود بر صفحه اند تحریک پذیرتر است. آنچه پل انجام می دهد ـ حداقل در فرکانس های پایین ـ ایجاد یک گره در مجاورت پایه ی خرک و نقطه ی اتکایی در آن جاست. مشاهده است. خرگ که در این فرکانس ها تقریباً سخت و ثابت است، بعد از این مانند یک اهرم عمل می کند و در طول این تکیه گاه نوسان می کند و حرکت جانبی سیمی را که آرشه بر آن کشیده شده است بر روی پایه ی دیگر خود به حرکت عمودی تبدیل می نماید. در فرکانسهای بالاتر از 2 کیلو هرتز، خرک باز ایجاد تشدیدهایی قوی به تقویت صدایی که به وسیله ی ساز تولید میشود کمک می کند. همچنان که در بحث مربوط به بدنه ی ساز گفته شد، فشردگی و سختی چوب و مسیر خاصی در امتداد آن برش خورده و شکل گرفته است فرکانس های تشدیدی را تعیین می کند.
در فرکانس های پایین ، خرک ویولن نقش یک اهرم، و پل نقش یک تکیه گاه را دارد و حرکت جانبی سیم را به حرکت بالا و پایین رونده در صفحه تبدیل می کنند. به مزیت مکانیکی متفاوت هر سیم توجه کنید. در فرکانس های بالاتر دیگر خرک یک جسم غیر قابل انعطاف تلقی نمی شود و خود تشدیدهایی ایجاد می کند.
از آن جا که به سهولت می توان پل و خرک را درستکاری کرد، برای تنظیم دقیق صدا یا کیفیات خاص نوازندگی در یک ساز تکمیل و تمام شده، به این کار می پردازند. با توجه به مطالب گذشته واضح است که تغییر در موقعیت داخلی پل بر عملکرد مکانیکی ویولن به عنوان یک مجموعه تاثیر می گذارد. تشدیدهای خرک نیز قابل تنظیم است و به طور خاص نسبت به تراشیده شدن چوب از میان دو گوشک یا پایه ها حساس تر است. تاثیر قابل ملاحظه ی صدا خفه کن نیز به این ترتیب توجیه پذیر است که نخست به حجم توده ی ساز در نقطه ی تحریک می افزاید و حرکت و جنبش آن را دشوارتر می کند و میزان خروجی صدا را می کاهد و دوم این که به مقدار قابل توجهی فرکانس های تشدیدی خرک را کم می کند و قابلیت تصفیه ی صوتی بدنه ـ خرک ساز را تغییر میدهد.
به این ترتیب بدنه ی ساز به تاکید باید به عنوان خدمتگذار سیم توصیف شود. این موضوع جز در مورد تشدیدهای بزرگ بدنه، در موارد دیگر صدق می کند. در این حالت، حرکت ایجاد شده بر روی خرک بسیار شدید است و سیم، دیگر در این نقطه گرهی ندارد؛ بنابراین نوسانات معمولی دچار آشفتگی و منتج به نت هایی نامطلوب می شوند. در نهایت، این موضوع سبب ایجاد حالتی لکنت مانند به طور پی در پی به نام «نت گرگ» (wolf-note) می شود. این کیفیت در ویولنسل متداول و معمول است، ولی گاه در ویولن ها هم با آن مواجه می شویم. نت های گرگ می توانند تحت کنترل در آیند؛ این کار با استفاده از سیم هایی با میزان کشش کم تر یا بهره گیری از روشی جهت حذف آنها با تنظیم و انطباق بخشی از ساختمان ساز با همان فرکانس نت گرگ صورت می پذیرد. در حالت اخیر، نیروی مزبور جذب و سبب می شود تا سیمی که آرشه بر آن کشیده شده است تحت کنترل در آید.
ساختمان ساز و صدادهی
ویولن بهترین مهندسی طراحی دقیق، زیبایی بصری و کیفیت صوتی را در خود جمع کرده است. صفحات قوس دار بیشترین استحکام را در بدنه ایجاد می کنند تا نیروی قابل ملاحظه ی رو به پایین سیم ها تحمل شود و در عین حال انعطاف مطلوبی به وجود می آید که به ساز اجازه می دهد تا در پاسخ به سیمی که آرشه بر آن کشیده شده است به نوسان درآید. ساز، شکلی کاربردی دارد، اما مقتضیات کاربردی هیچ گاه اجازه نیافته است تا در شکل کامل کلاسیک آن تغییری ایجاد نماید. طرح ساز، غیر قابل انعطاف و تغییر ناپذیرنیست و رویکردهای فردی سازنده ی آن را پذیراست؛ بنابراین ویولن، تکاملی ظریف و پیوسته را در پاسخ به نیازهای خاص زمان متحمل شده است.
شاید به نظر عجیب بیاید که حتا امروز نیز با این میزان پیشرفت تکنولوژیکی، صدای سازهای سازندگان استاد گذشته را نتوانیم تقلید کنیم. از دیدگاه آکوستیکی، کپی کردن متضمن دوباره سازی شکل های ارتعاشی یک ساز است. کپی کردن صرف براساس انتقال ابعاد، پاسخ گو نیست؛ زیرا فرکانس ها، شکل های نوسانی بدنه و تضعیف تدریجی آنها تنها توسط ابعاد و ساختمان ساز تعیین نمی شوند، بلکه خواص مکانیکی چوب نیز موثر است. خواص مکانیکی به مقدار قابل ملاحظه ای از یک نمونه به نمونه ی دیگر متفاوت دارد و این به علت اختلاف در نحوه ی رشد درخت و یا به واسطه ی مسیر برش قطعه چوب است. بهترین چوب هنگامی از درخت به دست می آید که اطمینان یابیم الیاف آن به موازات سطح قرار گرفته و چوب در امتداد محور طولی آن بریده شده است، یعنی رگه ها عمود بر صفحه هستند. توجه به این دو نکته به ما اطمینان می دهد که بیشترین استحکام، چه در طول و چه در عرض رگه ها وجود خواهد داشت. حتا انحرافی کوچک از برش در امتداد محور طولی، از استحکام رگه ای چوب به مقدار قابل ملاحظه ای می تواند بکاهد و در نتیجه برای جبران آن یا باید ضخامت صفحه افزایش یابد یا آن که قوسی با کاهش چشمگیر قدرت صوتی به دست خواهد آمد. اثر تغییرات دراز مدت خواص مکانیکی چوب، عاملی افزون بر این موارد و نامشخص است. در تلاش برای رسیدن به ثبات یا دست یابی به کیفیت صدایی از پیش تعیین شده، سازنده باید ابعاد و طراحی یک ساز را تغییر دهد تا بتواند اختلافات موجود در کیفیت چوب را جبران کند. عموم سازندگان ـ البته بجز بهترین آنهاـ این کار را تا حد زیادی به صورت اتفاقی و غیر قابل پیش بینی انجام می دهند.
کنترل کیفیت توسط سازنده از نخستین مراحل ساخت آغاز می شود. انتخاب چوب به دقت براساس قواعدی سنتی و تجربی انجام می پذیرد. صفحه ی جلویی از چوب صنوبر یا کاج ساخته می شود. این نوع چوب، استحکام و سختی زیاد و فشردگی و تراکمی اندک دارد که این عوامل از جهت ساختمانی و آکوستیکی حایز اهمیت هستند. مقاومت داخلی جزئی چوب، ما را مطمئن می کند که از دست رفتن انرژی در طول صفحه ی جلویی به میزان حداقل خواهد بود. صفحه ی پشتی و نوارهای قوسی از چوب افرا ساخته می شوند که انتخابی نامشخص تر و مبهم تر از گزینش قبلی است (و بی تردید این انتخاب، بیشتر براساس ظاهر چوب و نه به دلایل آکوستیکی است). مرحله ی بعدی کار سازنده، تراشیدن صفحات است که مبهم ترین بخش نوسانی ساز هستند. سازندگان خوب می توانند بگویند که چه هنگام صفحات به ابعاد صحیح رسده اند. آنها کم تر کار خود را وابسته به اعمال تغییرات در مراحل نهایی ساخت می کنند و با لمس صفحات قادر به دادن پاسخی صحیح هستند و به تجربه آنها را تنظیم می کنند.
روش متدوال برای آزمایش صفحات، به طنین درآوردن شان با زدن یک ضربه به آنها است. صفحات به تدریج و تا حدی نازک می شوند که اگر آنها را نگاه دارند و به جاهای مشخصی از آنها ضربه بزنند، صداهای خاصی ایجاد کنند. در واقع سازنده در این شرایط، شکل های ارتعاشی صفحات آزاد و مجزا را بررسی می کند. در شکل مطلوب، صفحه در محل یک گره نگاه داشته می شود و در نقطه ی حداکثر ارتعاش به آن ضربه ای زده می شود و به این ترتیب یک شکل ارتعاشی منفرد تفکیک می شود. ارتفاع صوتی مطلوبی که از صفحه به دست می آید از این پس وابسته به فرکانس تشدیدی آن است. طول مدت صدا معرف عامل تصعیف صوت است. با تمرین و تجربه، با این روش می توان پنج یا شش شکل ارتعاشی را تفکیک کرد.
این که سازنده یافته های مربوط به شکل های نوسانی صفحه ی تنها را چگونه به کار می بندد دقیقاً مشخص نیست. هر سازنده ای به تجربه، مجموعه ای از قوانین تنظیم صوتی صفحات مجزا را برای خود تدوین و تکمیل می کند و این خود یکی از دلایلی است که چرا انتقال این هنر تا این حد دشوار است. اما از آنجا که بهترین سازندگان، مستمراً سازهایی خوب تولید می کنند، منطقی به نظر می رسد که نتیجه بگیریم ویژگی هایی قابل اندازه گیری در یک صفحه ی آزاد وجود دارد که نشانه و معرف کیفیت یک ساز تمام شده است.
نخستین فعالیت علمی جدی برای تدوین قوانین تنظیم صوتی صفحات ویولن در قرن نوزدهم به وسیله ی فلیکس ساوار( Félix Savart، 1791-1841) صورت گرفت. او این موقعیت ممتاز را داشت که بتواند بسیاری از صفحاتی را که از سازهای خوب جدا شده بودند، مورد آزمایش قرار دهد (از جمله ویولن های استرادیواری و گوارنری). این صفحه ها را لوت ساز معروف فرانسوی جی.بی.ویوم به امانت در اختیار او قرار داده بود. او از آزمایش هایش نتیجه گرفت که در سازهای خوب، آشکارترین طنین ضربه ای در صفحه ی پشتی آزاد (که امروزه به عنوان شکل ارتعاشی پنجم شناخته می شود) از جهت ارتفاع صوتی، همواره تا یک پرده بالاتر از صفحه ی آزاد جلویی ست. اخیراً کارلین هاچینس (Carleen Hutchins) قوانینی برای تنظیم صوتی صفحات ویولن تدوین کرده است که کمک می کند در کیفیت ویولن ها در شکل نهایی و خاتمه یافته ی آنها به ثبات دست یابیم. او علاوه بر تنظیم فرکانس های برخی از شکل های نوسانی، تغییراتی در صفحات ایجاد میکند تا به آرایش های گرهی خاصی دست یابد. موقعیت گره ها با توجه به الگوهای کلادنی (Chladni) مشخص می شود. صفحه در یکی از فرکانس های تشدیدی خود به روش الکترونیکی تحریک میشود. به عنوان مثال آن را بالای دهانه ی یک بلندگو می آویزند، سپس شن یا ذرات رنگی آلومینیوم به سطح آن می پاشند و این ذرات از بخش های نوسان کننده ی صفحه ، دور و پراکنده و در خطوط گرهی جمع می شوند. الگوهای کلادنی یکی از واضح ترین نمایش های ارتعاش های صفحات ویولن است. این الگوهای کلادنی یکی از واضح ترین نمایش های ارتعاش های صفحات ویولن است. این الگوها می توانند عدم تقارن هایی را در ارتعاشات نشان دهند که به علت ناهمگونی در ضخامت، قوس و یا خواص مواد به کار رفته ایجاد می شوند. تغییر دادن فرکانس ها و تغییر صورت چند شکل نوسانی، کاری فوق العاده دشوار است. این کار به قدری ظریف است که صفحات پس از روغن جلا خوردن، تنظیم صوتی می شوند تا تغییرات جزئی و در عین حال با اهمیتی که لایه های پوشش سطحی بر سختی و توزیع تراکمی صفحه می گذارند، محاسبه شوند. از توصیف روش ها چنین مشخص می شود که این راهکار، گامی در جهت تسهیل فعالیت سازنده ی ساز نیست و صرفاً اهدافی را که در نهایت کار، مورد نظر است آشکارتر می کند.
برای ساخت یک ویولن با کیفیتی مطلوب، تنظیم صوتی صفحه ی آزاد به تنهایی کافی نیست. مسئله این است که شکل های نوسانی صفحات آزاد ارتباط اندکی با شکل های نوسانی ویولن در خاتمه ی کار دارند. ساختمان نوارهای قوسی، دسته و حفره ی هوایی داخل بدنه نیز در تعیین فواصل دینامیکی بدنه ی کامل شده، اهمیت دارند. با تغییر و تبدیل در اجزای به ظاهر بی اهمیتی همچون بلوک های بالایی، پایینی یا کناری و یا لایه های پوششی بدنه، می توان انتظار داشت که تغییرات قابل ملاحظه ای در کیفیت صوتی یک ساز ایجاد شود. قوانین تنظیم صوتی صفحه، صرفاً برای سازندگانی که به تنهایی کار می کنند کارآیی دارد، زیرا این افراد همواره تمایل دارند که ادامه ی کار ساختمان ساز را پس از این مرحله، به روالی ثابت و یکنواخت انجام دهند. فعالیت های اخیر در الگو سازی کامپیوتری ارتعاشات ویولن به روشن شدن موضوعی کمک کرده است که در صورت عدم وجود این الگوها، معضلی حاد و دشوار می بود.
مقایسه دوره ی باروک و معاصر
یکی از دلایل تجدید حیات ساخت ویولن در عصر حاضر تمایل به استفاده از سازهای اصیل در اجرای موسیقی دوره ی باروک است. از آنجا که ویولن های قدیمی کمی محفوظ مانده اند، ضرورت ساختن مجدد سازهایی مشابه آنها و انجام تحقیقات دقیق بر روی روش های قدیمی ساخت و نواختن ساز احساس شده است. این روش ها در طول چهارصد سال تاریخ ویولن تغییرات چشم گیری کرده اند. بارزترین تغییر در صدا دهی ناشی از سیم های متفاوت سازهای کنونی است، اما اختلاف آشکار ویولن باروک و امروزی در دسته ی ساز است. ویولن ها در حالت اصلی خود دارای دسته ای بودند که زاویه ای مختصر به سمت پایین داشت و این در حالی بود که تخته ی انگشت گذاری گوه ای شکل بود تا از وضعیت بلند شدن سیم ها به سمت خرک تبعیت کند. تخته ی انگشت گذاری از چوبی نرم ساخته می شد که با پوششی از آبنوس روکش می شد تا از وزن آن کاسته شود و در سمت شیطانک عریض تر و طول کلی آن کم تر از نمونه ی امروزی بود. دسته عموماً ضخیم تر و حدوداً 5 تا 10 میلی متر کوتاه تر بود، اما تنوع قابل ملاحظه ای در بین کارهای سازندگان وجود داشت و شواهد و مدارک مختلف و متفاوتی در باره ای ابعاد آن جمع آوری شده است.
خرک ویولن باروک کاملاً شبیه معادل شبیه معادل امروزی آن است، ولی قوسی صاف تر دارد . سیم گیر سبک تر و معمولاً از جنس افراست که گاهی اوقات با آبنوس روکش می شده و نسبت به سیم گیر امروزی مسطح تر و باریک تر است. به نظر می رسد که بسیاری از نقاشی های قرن هفدهم خرک را خیلی عقب تر نشان می دهند، اما هیچ یک از ویولن های موجود از آن دوران شاهدی بر این موضوع نیستند.
در شکل اصلی ساز یک میخ و یا بیشتر در بلوک بالایی زده می شد که از دسته ی ساز حمایت میکرد. از مهم ترین عواملی که بر کیفیت صوتی تاثیر بسزایی دارد، اندازه ی پل باش است. پل های باس استرادیواری 20 تا 35 میلی متر کوتاهتر و در حدود 6 میلی متر پایین تر از مشابه های امروزی آن قرار می گرفته اند. پل نیز ابعاد کوچک تری داشته است. سازهای باروک از نظر وزن، سبک ترند و تحت فشار کم تری قرار دارند. صدای آن ها کوتاه تر و در عین حال بازتر است که این خود به خاطر فشاار کم تری است که توسط آرشه های کوچک آن دوران وارد می شد.
خرک های ویولن: امروزی (چپ) و باروک
زیر چانه ی (chin rest) ابداعی منسوب به لوییس اشپور(Louis Spohr، 1784- 1859) قطعه ای چوب (معمولاً آبنوس یا چوب جعبه) تراش خورده است که به نوار قوسی پایینی متصل میشود. این وسیله با ظاهر هلالی شکل کوچک در صورت اصلی خود، مستقیماً بالای سیم قرار میگیرد و به شکل های پیچیده تری نیز در می آید (در سمت چپ سیم گیر نصب می شود). زیر چانه را از ویولن دور نگه می دارد. امروزه معمولاً از بالشتک (shoulder rest) نیز استفاده میشود. این وسیله به شکل یک پل وارونه، به حاشیه های پایینی صفحه ی پشتی متصل و مانع تماس ساز با شانه می شود.
صدا خفه کن (mute) که از قرن هفدهم مورد استفاده قرار گرفته، در واقع وزنه ای است که میتواند به خرک متصل شود تا از ارتعاش آن جلوگیری کند و صدایی خفه را برای تاثیرات خاص موسیقایی ایجاد نماید (یا اگر بسیار سنگین باشد برای تمرین کردن آهسته به کار رود). امروزه ویولن ها عموماً مجهز به ریزکوک (fine-tuner) هستند که پیچ تنظیم کننده ی کوچکی است که روی سیم گیر نصب می شود تا سیم «می» فلزی را کوک کند. سیم های فلزی، حساس تر از آن هستند که تنها با گوشی ها به طور رضایت بخشی کوک شوند.
زوج هنری بارنبویم – دوپره : ژاکلین دوپره (i)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در شش سالگی وارد مدرسه ویولن سل لندن شد و در سن دوازده سالگی در کنسرتی که در لندن برای شبکه بی بی سی برگزار شد، به نوازندگی پرداخت. ژاکلین سنین 10 تا 16 سالگی اش، طی سالهای 1955 تا 1961 را نزد William Pleeth به فراگیری ویولن سل ادامه داد. در سال 1960 در کلاس های استادی Pablo Casals در سوئیس شرکت جست، در سال 1962 به پاریس نزد Paul Tortelier و در پی آن در 1966 برای شرکت در کلاس های Rostropovich نوازنده و رهبر ارکستر برجسته، به روسیه رفت.
اولین اجرای رسمی دوپره در مارس 1961 در Wigmore Hall لندن بود، متعاقب آن در سال 1962 در Royal Festival Hall کنسرتوی ویولن سل "ادوارد الگار" را تحت رهبری Rudolf Schwarz با ارکستر سمفونی بی بی سی اجرا نمود. در 1963 اجرای دیگری از این کنسرتو به همراه Sir Malcolm Sargent برگزار کرد. اجرای کنسرتوی الگار به اندازه ای مورد توجه واقع شد که دوپره سه سال متوالی با موفقیت آن را اجرا نمود. از آن پس این نوازنده محبوب ، تا سال 1969 هر سال در British festival حضوری موفق داشت.
در 1965 زمانی که دوپره بیست سال بیشتر نداشت، کنسرتوی الگار را تحت رهبری John Barbirolli همراه با ارکستر سمفونی لندن برای کمپانی EMI ضبط نمود. انتشار این اجرا برای او شهرت بین المللی به ارمغان آورد و از آن زمان اجرای دوپره به عنوان محک و مرجع استانداردی برای اجرای این کنسرتو محسوب می شود.
قسمتی از کنسرتو ویلنسل الگار با ویولنسل دوپره و رهبری باربیرولی
هم اکنون نیز پس از گذشت بیش از چهل سال، آلبوم ضبط شده کماکان در سراسر جهان به فروش می رسد. در ماه مه سال 1965 نیز دوپره اولین حضورش در کشور آمریکا را با اجرای همین کنسرتو به همراه ارکستر سمفونی بی بی سی تحت رهبری Antal Dorati در Carnegie Hall اجرا نمود.
ژاکلین دوپره طی فعالیت های حرفه ای خود با بزرگترین رهبران و ارکسترها همکاری داشته که از آن میان می توان به ارکستر فیلارمونیک برلین، ارکستر سمفونی لندن، ارکستر فیلارمونیک لندن، ارکستر سمفونی بی بی سی، ارکستر فیلارمونیک نیویورک و ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس و رهبران برجسته ای چون John Barbirolli Sir ، Sir Adrian Boult، Malcolm Sargent Sir ، Daniel Barenboim، Zubin Mehta و Leonard Bernstein اشاره نمود.
ژاکلین دوپره با دو ویولن سل Stradivarius که مادربزرگش Ismena Holland به او هدیه کرده بود، کار نوازندگی را آغاز نمود. تا سال 1964 با ویولن سل Stradivarius متعلق به سال 1672 می نواخت و پس از آن با یک Davydov Stradivarius متعلق به سال 1712 کار خود را تا سال 1969 ادامه داد. بسیاری از اجراهای معروف دوپره از جمله کنسرتوی الگار با همین ساز انجام شده است. طی سالهای 1969 تا 1970 او با ویولن سل Francesco Goffriller به نوازندگی می پرداخت، در نوامبر 1970 او ساز جدیدی ساخته شده توسط Sergio Peresson اهل فیلادلفیا خریداری نمود و تا سال 1973 با آن نواخت.
نتیجه آشنایی او با نوازندگانی چون Yehudi Menuhin,Itzhak Perlman، Zubin Mehta و Pinchas Zukerman و ازدواجش با دانیل بارنبویم به اجرای آثار مجلسی بسیاری منجر شد، در سال 1969 نیز در Queen Elizabeth Hall لندن کوئینتت پیانوی شوبرت "Trout" را با همکاری یکدیگر اجرا نمودند که از این اجرا در فیلمی ساخته Christopher Nupen نیز استفاده شده است. Nupen فیلم مستند دیگری نیز در سال 1967 با عنوان ژاکلین " Jacqueline " با حضور دوپره از اجراهای زنده کنسرتوهای الگار و اجراهایش با همکاری بارنبویم و Pinchas Zukerman تهیه کرده است.
عضویت ژاکلین دوپره در آکادمی های متعدد موسیقی و جوایز افتخاری که از دانشگاهها دریافت نموده تاییدی است بر مهارت و استعداد این نوازنده. او اولین و جوانترین نوازنده ای بود که در سن ده سالگی توانست جایزه معتبر Guilhermina Suggia را به خود اختصاص دهد. در سال 1960 او مدال طلای مدرسه موسیقی Guildhall لندن و جایزه افتخاری ملکه انگلستان مختص موسیقی دانان را دریافت نمود.
ژاکلین در کریسمس سال 1966 با دانیل بارنبویم نوازنده و رهبر ارکستر صاحب نام آشنا شد، ازدواج این دو نوازنده در ماه ژوئن سال 1967 منجر به رابطه ای بسیار ثمربخش در دنیای موسیقی شد، به طوری که بعد ها بسیاری از مفسرین این زوج هنری را با کلارا و رابرت شومان قیاس نموده اند. بارنبویم در چه در مقام رهبر ارکستر و چه در مقام نوازنده پیانو اجراهای موفق و درخشانی را در کنار همسرش دوپره ارائه نموده است.
زوج هنری بارنبویم – دوپره : ژاکلین دوپره (ii)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سال 1971 دوپره به هنگام نوازندگی متوجه ضعف در انگشتانش شد و در پی آن انگشتان و سایر اعضای بدن این نوازنده به تدریج حس خود را از دست دادند. در سال 1973 پس از دو سال غیبت و با وجود شدت یافتن علائم بیماری، او اجرای کنسرت هایش را از سر گرفت. در این سال او توری را در سراسر آمریکای شمالی و کانادا برگزار نمود.
دوپره در آخرین کنسرتی که در ماه فوریه 1973 در لندن برگزار کرد در کنار Zubin Mehta همراه با ارکستر New Philharmonia کنسرتوی الگار را بار دیگر اجرا کرد. آخرین کنسرت او نیز در همان سال در شهر نیویورک برگزار شد در حالیکه قرار بود دوپره چهار اجرا داشته باشد.
در این زمان انگشتان دوپره به طور کامل حس خود را از دست داده بودند و حتی نگهداشتن ساز نیز برایش دشوار بود، به هر ترتیب و با تمام مشکلات او توانست سه اجرا را با موفقیت به انجام برساند و اجرای چهارم لغو شد. از سال 1973 به بعد بیماری او که ضعف دستگاه عصبی یا MS تشخیص داده شده بود، روز به روز سلامتی اش را بیش از پیش، به مخاطره انداخت.
پس از آن دوپره شدیدا به ادامه کار موسیقی اصرار داشت، اما تدریس تنها کاری بود که توانایی اش را داشت. در این زمان او در صندلی چرخ دار می نشست و در کلاس های مقطع استادی مدرسه موسیقی Guildhall تدریس می کرد. سرانجام در 19 اکتبر سال 1987 ژاکلین دوپره، از بزرگترین نوازندگان ویولن سل در سن 42 سالگی در شهر لندن چشم از جهان فرو بست. با مرگ او قلب بسیاری از دوستداران موسیقی غرق در اندوه شد، زیرا دوپره از جمله نوازندگان نادری بود که به قلوب شنوندگان راه داشت.
دوپره پیش از مرگش ویولن سل Davydov Stradivarius خود را به Yo-Yo Ma و 1673 Stradivarius را به Lynn Harrell بخشید. پس از مرگ این نوازنده نیز نوعی گل رز انگلیسی به یاد او ژاکلین نام گرفت.
کتابی با عنوان نابغه ای در خانواده " A Genius in the Family " که در آمریکا با عنوان " Hilary and Jackie " منتشر شده، توسط خواهر او هیلاری Hilary و برادرش پیرس ، در مورد زندگی ژاکلین نوشته شده ، که Anand Tucker در سال 1998 بر مبنای آن فیلمی با عنوان " Hilary and Jackie " ساخت که در آن امیلی واتسون Emily Watson در نقش ژاکلین دوپره هنرنمایی نموده است.
با انتشار این فیلم موج جدیدی از علاقمندان به این نابغه دنیای موسیقی پدیدار گشتند و یاد و خاطره این نوازنده مجددا در اذهان زنده شد. در مقدمه این کتاب آمده است : " این کتاب بیوگرافی ژاکلین دوپره نیست، بلکه داستان واقعی زندگی او و اتفاقاتی است که در خانواده ما روی داده است. "
دوپره بدون شک بزرگترین نوازنده ویولن سل نسل خود بوده و بسیاری از منتقدین او را بهترین مفسر و ماهرترین اجرا کننده کنسرتوی ویولن سل الگار دانسته اند.
در سال 1995 نیز به مناسبت پنجاهمین سالگرد تولد ژاکلین دوپره، Christopher Nupen فیلم دیگری در مورد این نوازنده با عنوان "Remembering Jacqueline du Pré " ساخته است.
Nupen از جمله کارگردانانی است که تجربیات بسیاری در زمینه ساخت فیلم های داستانی و مستند مربوط به موسیقی دارد و از ستایشگران ژاکلین دوپره است، او درباره دوپره می گوید :" به نظر من یک حس روحانی خاص در موسیقی وجو دارد که شنونده را به دنیایی لایزال پیوند می دهد. به همین دلیل همواره سعی می کنم در فیلم هایم این حس نوازنده را به بییندگان منتقل نمایم.
اولین باری که فیلمی از ژاکلین گرفتم، به او گفتم : ویدیوهایی که از اجراهایت ضبط کرده ام به هیچ وجه نمی تواند احساس عمیق نهفته در اجراهای زنده ات را القا کند و دوپره در جواب گفت : به نظر من اصلا این طور نیست، من با دیدن این فیلم ها و مرور مجدد اجراهایم می توانم به اشکالات کارم پی ببرم."
اجرای کنسرتو ویلنسل الگار را با رهبری بارنبویم و سولوی دوپره را ببینید.
در سال 1998 نیز کتابی با عنوان "Jacqueline du Pré " به قلم الیزابت ویلسون، Elizabeth Wilson به چاپ رسیده، او در نگارش این کتاب از همکاری دانیل بارنبویم، همسر دوپره بهره برده است. ویلسون که خود نوازنده ویولن سل است در این کتاب به نقد و بررسی اجراهای دوپره نیز پرداخته است.
به جرات می توان گفت ژاکلین دوپره از معدود نوازندگان ویولن سل است که در کلیه اجراهایش نبوغ، قدرت ، مهارت و عشق به موسیقی مشهود است.
آپوکالیپتیکا و بدعت گذاری در نوازندگی ویولن سل
مقدمه : آپوکالیپتیکا Apocalyptica یک گروه موسیقی فنلاندی متشکل از سه نوازنده کلاسیک ویولن سل است که از سال 2003 یک درامر نیز به جمع آنان پیوسته است. هر چند تخصص اصلی آپوکالیپتیکا اجرای موسیقی متال با ویولن سل است، اما قطعات کلاسیک نیز می نوازند. افراد گروه همگی از دانشجویان آکادمی Sibelius بزرگترین مرکز آموزش موسیقی در فنلاند و یکی از برجسته ترین هنرستان های موسیقی اروپا، واقع در شهر Helsinki پایتخت فنلاند هستند.
اولین آلبوم گروه آپوکالیپتیکا " Plays Metallica by Four Cellos " نام داشت، که منحصرا به اجرای آثار Metallica با ویولن سل پرداخته بود. آلبوم دومشان با عنوان " Inquisition Symphony" شامل قطعاتی از Faith No More، Sepultura و Pantera به همراه سه آهنگ ساخت خود گروه بود. در آلبوم چهارم آپوکالیپتیکا بیش از پیش به سبک راک پرداخت و برخلاف دو آلبوم Inquisition Symphony و Cult از درام و موسیقی الکترونیک نیز استفاده نمود. از آپوکالیپتیکا تا کنون تعداد دو میلیون آلبوم در سراسر جهان به فروش رسیده است و در بسیاری از کشور جهان به اجرای کنسرت پرداخته است.
اعضای فعلی گروه عبارتند از : Eicca Toppinen، Paavo Lötjönen و Perttu Kivilaakso نوازندگان ویولن سل و Mikko Sirén نوازنده درام. دو عضو سابق گروه که Antero Manninen و Max Lilja نام داشتند، هر دو نوازنده ویولن سل بودند، Manninen اکنون نیز در برخی از کنسرت ها با گروه همکاری می کند و Lilja در حال حاضر در یک گروه فنلاندی به نام Hevein مشغول فعالیت است.
آپوکالیپتیکا و تلفیق موسیقی کلاسیک و متال
آپوکالیپتیکا نمادی از موسیقی خارق العاده و منحصر بفرد است که کار خود را با اجرای آثار دیگران آغاز نموده و به تدریج به یکی از خلاق ترین گروه های موسیقی متال جهان تبدیل شده است. گروهی که با پیمودن مسیر بین Shostakovich تا Metallica و غلبه بر تفاوت های مابین این دو سبک موفق به ادغام اجراهای کلاسیک و راک در سالن های بزرگ موسیقی شد. بدون شک می توان آپوکالیپتیکا را یکی از برجسته ترین گروه های موسیقی در حال حاضر برشمرد. " Amplified - A Decade of Reinventing the Cello" در حقیقت نتیجه صعود ده ساله این گروه است که برای همگان حتی خود اعضای گروه غیر قابل باور محسوب می شود.
Eicca Toppinen که نوازنده و آهنگساز اصلی گروه است در مصاحبه ای اظهار داشته :"به نظرم روزنامه نگاران رابطه خوبی با کارهایی که ما اجرا می کنیم ندارند و اصولا آلبوم های ما را چندان جدی نمی گیرند. از آنجائیکه موسیقی ما بسیار پیچیده تر از تفکر عوام است، جای گله و شکایتی در این زمینه باقی نمی ماند. همانطور که می دانید بدعت همواره نوعی آشفتگی و اغتشاش به دنبال دارد، موسیقی ما نیز به عنوان یک کار نو در عرصه بین المللی مطرح شده و به همان نسبت که عده ای هواخواه و مشتاق آن هستند، در مقابل افرادی وجود دارند که از آن متنفرند. طبیعتا کارهای آپوکالیپتیکا ممکن است برای دسته ای از شنوندگان گیج کننده به نظر برسد و انتقادات بسیاری را به دنبال داشته باشد، این کاملا منطقی است، اما در عین حال به هیچ وجه مایل نیستم نقدهای بی پایه و اساس و غیر قابل توجیه برخی از دست اندرکاران عرصه موسیقی افراد گروه را تحت تاثیر خود قرار دهد و ذهن آنان را درگیر نماید. ما همگی از افراد بسیار معمولی جامعه هستیم و قصد داریم همیشه اینگونه باقی بمانیم. هدف ما به نوعی تغییر دادن آگاهی و بینش عمومی نسبت به موسیقی است.
همه می دانیم که نواختن ویولن سل برای یک نوجوان مطلقا کار آسانی نیست، درحالیکه دیگر هم سن و سالانت مشغول بازی فوتبال و تفریحات دیگر هستند، تو ناگزیر زندگی ات را به شرکت در تمارین مداوم اختصاص می دهی. ورود به عرصه موسیقی کلاسیک نیازمند تمرین و مطالعه روزانه است و زمانی که در نوجوانی تصمیم می گیرید به طور جدی نوازندگی را دنبال کنید، مشکلات بسیاری را پیش رو خواهید داشت. برای یک دانش آموز آکادمی Sibelius نواختن کارهای جیمی هنریکس یک امر عادی است. در حقیقت ما از ابتدا تصمیم نداشتیم این سبک از موسیقی را دنبال کنیم و کاملا اتفاقی وارد آن شدیم."
آغاز کار آپوکالیپتیکا در سال 1996 با اجرای Apocalyptica Plays Metallica by Four Cellos"" – آپوکالیپتیکا با چهار ویولن سل متالیکا می نوازد – داستانی کاملا غیر متعارف بود. چهار تن از دانش آموزان ناشناس آکادمی Sibelius در یک کلوپ Heavy Metal به نام Teatro در شهر Helsinki به اجرای کارهای متالیکا پرداختند، برای این چهار نفر به پایان رساندن تحصیلاتشان مهم تر از ورود به عرصه موسیقی حرفه ای و شهرت بود و مانند میلیون ها جوان دیگر تنها در اوقات فراغتشان موسیقی متال گوش می دادند.
به منظور ادامه فعالیتشان و به دلیل مشکلات مالی در اجاره استودیو، نوازندگان آپوکالیپتیکا مجبور بودند صبح های خیلی زود یا ساعات پایانی شب به تمرین در استودیوبپردازند. تلاش های این گروه با انتشار اولین آلبومشان به ثمر نشست و میلیون ها نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رسید. چنین موقعیتی برای یک گروه تازه کار که اصرار چندانی به حرفه ای شدن و کسب محبوبیت نداشتند، شرایطی استثنایی تلقی می شود.
در سال 1998 آلبوم " Inquisition Symphony " از این گروه منتشر شد که شامل اجرای آثاری از Sepultura،Faith No More, و Pantera به علاوه سه آهنگ ساخت خود آپوکالیپتیکا بود. در حقیقت از آن زمان بود که آپوکالیپتیکا به عنوان یک گروه متال- کلاسیک خود را به ثبت رسانده و شناخته شد.
سومین آلبوم آنها آغاز کار نوارنده جدید گروه Perttu Kivilaakso بود که جایگرین Antero Manninen شد، این نوازنده ماهر جوان جزو طرفداران موسیقی متال بود که با ورودش ویژگی های جدیدی را به آپوکالیپتیکا افزود. او خود در این باره اظهار داشته :"من یک نوارنده ویولن سل ارکستر فیلارمونیک Helsinki هستم که علاقه بسیاری به تجربیات جدید در سبک های مختلف موسیقی دارم. بزرگترین تجربه حرفه ای من هم نوازی با پاواروتی در کنسرتی که در Helsinki برگزار نمود، بوده است. "
آپوکالیپتیکا با برگزاری بیش از 500 کنسرت در 60 کشور جهان از جمله : مکزیک، روسیه، ژاپن و آمریکا پلکان ترقی را به سرعت پیمود و به یکی از مشهورترین گروههای موسیقی کشورش فنلاند بدل شد. در آلبوم سال 2005 با عنوان " Apocalyptica " موسیقی این گروه از هر لحاظ توسعه یافت و یک درامر به نوازنده های گروه افزوده شد.
سخن آخر اینکه هر چند ممکن است موسیقی آپوکالیپتیکا برای دسته ای از شنوندگان گیج کننده باشد و برای برخی دیگر فوق العاده و ممتاز، در هر دو حالت نمی توان منکر ناب بودن موسیقی این گروه شد.