ممنونم از همه دوستانی که کمک کردن و راهنمایی واقعا شرمنده کردید فهمیدم که تو این دنیا تنها تنها هم نیست و دوستان
زیادی دارم.
فکر می کنم دلیل اصلی افسردگی من این باشه :
1 - قهر کردن من با دوستم بهنام که واقعا دوستای واقعی بودیم دلیلشم این بود یه جمعه شب دوباره من طبق معمول همیشه
ماشین بابام رو ورداشتم + 20 تومن پول گرفتم بهنام هم 10 تومن آورد یکی دیگه از دوستامون هم اومد و به دعوت دوستمون امیر
برای افتتاح شعبه جدیده امیر چاکلت دعوت بودیم . بعد چنتا بسنتی خوردیم و بهنام و اون یکی دوستم یه هات چاکلت گرفتن و خوردن و کلا رو هیشون عوض شد انگار هر کدوم 2 نفر شدن و خیلی پررو و قدر نشناس شدن اونشب بخاطر تاثیر کاکائو رو مغز.
بعد رفتیم پارک قیطریه پول 3 نفر دست من بود مادر خرج بودم خلاصه اونا گفتن سعید چایی بگیر من گفتم تموم شده پول .گفتن داری دروغ میگی
بعد بهنام نشست حساب کتاب کرد جلوی من این کارش منو نابود کرد روحیمو نابود شد.
آخه من تو این 10 سال شاید 500 بار با ماشین دوستامو تو تهران چرخوندم .
با 206 بابام 300 بار . با آزرا یا زانتیا دامادمون 200 بار.
اینا تو عمرشون آزرا سوار نشدن من به همین بهنام نامرد دادم پشت 60 ملیون ماشین بشینه بعد اونوقت با من اینطوری رفتار میکنن. فکر میکنم علت افسردگیه من همینه که الا 5 هفتس با هم قهریم و دیگه حوصله تنهایی گشتن رو ندارم.