دوستان من چاقم...وقتی تو خیابون راه میرم فکر می کنم مردم بدشون میاد از من ....یه جور نگاه بدی دارن به من..
آیا واقعا این طوره یا فکر من اشتباهه؟ شما یه آدم چاق ببینید که داره تو پیاده رو راه میره سرشم پایینه .. بدتون میاد ازش؟
دوستان من چاقم...وقتی تو خیابون راه میرم فکر می کنم مردم بدشون میاد از من ....یه جور نگاه بدی دارن به من..
آیا واقعا این طوره یا فکر من اشتباهه؟ شما یه آدم چاق ببینید که داره تو پیاده رو راه میره سرشم پایینه .. بدتون میاد ازش؟
بدم میآد؟ نه اونجور که بهش توهین کنم یا مزاحم خلوتش بشم.
خیلی از آدمهای چاق (فربه درستتره)، خوش مشرب و بامزه هستند.
ولی معمولاً آدم فربه کسیه که زندگی را سخت نمیگیره یا زیادی شل میگیره؛
و برای من که آدم سختگیر و نسبتاً منظمی هستم، زندگی کردن با یک آدم فربه برام سخته.
بنظر من چاقی تنها یک خصوصیت فیزیکی نیست، بلکه یک طرز فکره.
من از آدمی که مزاحم خلوت شخصی من بشه بدم میآد؛ چه چاق و چه لاغر.
أم چاق ؟ بد اومدن ؟!
طرز فکرت کاملا" قلطه فک نمیکنم کسی باشه از ادمای چاق بدش بیاد !
اطفاقا من دیدم ادمای چاق خوش اخلاقترن بیشتر باهاشون جوش میخورم :دی
آدمای چاق خیلی دوسداستنی هستن مخصوصا بعضیا که خنده دار و بامزه هم هستن:دی
سلام ..من دیشب رفتم روانپزشک و برام سرترالین و رسپریدون تجویز کرد...
امروز خوردم سرترالین رو ....خیلی جالبه همه چیز عوض شده برام..بوها عوض شده قوی تر شده...هوا سردتر شده برام...
مزه خوراکی ها عوض شده...احساس درد بیشتر شده...کلا حالی به حالی میکنه آدم رو...
1 تیکه گچ که وزنش به گرم هم نمیرسه چه قدر قویه این همه حال آدم رو عوض میکنه آدم رو میبره تو یه دنیای دیگه..جاتون خالی
تو این دنیا همه همون آدمهان اما رفتارت با اونا عوض میشه مهربونتر میشی باهاشون ..بیشتر درکشون میکنی...
واقعیاش اگر نظر من یکی رو بخواهید من اصلا از روی قیافه مردم قضاوت نمیکنم وتو خیابون هم سرم تو کار خودمه بجای اینکه همش به یکی زل بزنم!! :13:برای من اصلا فرقی نمیکنه طرف چاق باشه یا لاغر.:31:نقل قول:
حالا که یکی از دوستان جوابی داد من بگم :دی کسی از ادم چاق بدش نمیاد منتها اکثرا از چاقی بدشون میاد! همین باعث میشه یه حس بدی پیدا کنن! و در مقابل ادمای لاغر (اسکلت) هم همینطوری ان!نقل قول:
مواظب خودت باش. این چیزها درمان دائمی نیست؛ موقته.نقل قول:
میدونی که مصرف طولانیشون بسیار زیانباره.
افسردگی را باید با تغییر طرز فکر درست کرد. از یه روانشناس وارد (نه یه مدرک دار بیعقل) کمک بگیر.
یادت باشه: دارو هم سم است، فقط دوز آن فرق دارد.
حقیقتش دست رو دلم نزار...نیم خواستم بگم ولی حس می کنم استعدادم رو از بین برد این داروها....نقل قول:
من خیلی عاشق فیلم برداری سوژه ای بودم...از دیروز اصلا هیچ سوژه ای به ذهنم نمی رسه...هر چی هم
می سازم ..همه میگن مسخرست...در صورتی که قبلا هر چی می ساختم همه کف می کردن...
ولی چه میشه کرد..دارو یه اثرات خوبی داره به موازاتش یه اثرات بدی هم داره..
ولی استعداد آدم رو بلکل منحل میکنه....
Love King جان شما اصلا چی شد که اینطوری شدید؟مثلا برگردید به دو سه سال اخیر . حالتون که طبیعی بوده (به گفته ی خوده شما) چه اتفاقی افتاد بعدش؟
چون من یادمه 16 سالگی کلا مرده ی متحرک بودم.آقا یه حالی داشتم که خدا نصیب خر هم نکنه . از دلتنگی داشتم میمردم.تازه تنگی نفس پدرمو دراوورده بود.احساس خفگان و ترس و حتی آرزوی مرگ هم نمیتونستم بکنم .به خدا داشتم میمردم .افتضاح ترین احوال جهان رو داشتم. یه دکتری هست واقعا کارش درسته .رفتیم پیشش گفت این پسره زیاد درس مرس میخونه؟ چی کار میکنه که اعصابش داغونه؟ (یه سری معاینه هایی کرد و بعد اینو گفت). بعد مامانم گفتش این صب تا شب گیم بازی میکنه.برام چنتا قرص تجویز کرد بعد اصلا نمیدونم چی شد حالم خوب شد .اما الان که بهتر فکر میکنم این خدا بود و امیدوار بودنم بهش که حالمو خوب کرد .ورزشم زیاد کردم بازیم یه مدت گذاشتم کنار.خدارو شکر الانم حالم خیلی خیلی خوبه
دوستان خاله ی من الان 4 ساله که ازدواج کرده . شوهرش آدم خیلی خوبیه اخلاق خوبی هم داره.اما تازگیا متوجه شدیم که ایشون خالمو کتک میزنه . اونم از نوع رزمی.خالم میگه وقتی بیرونیم یا خونه ی کسی مهمونی رفتیم اخلاقش خیلی خوبه و انگار فرشتس اما همین که پاش از در ورودی خونه میگذره دیگه از این رو به اون رو میشه.دنبال بهونه میگرده که منو زیر کتک بگیره.دفعه ی قبل هم سر خرید مبل کلی کتکش زده بود.اما من که فهمیدم کپ کردم .اصلا انتظار نداشتیم ایشون یه همچین اخلاقی تو خونه داشته باشه
وقتی اینا نامزد بودن پدر شوهره مریض بوده و بعدا فوت میکنه .الان خودش خانواده ی پدریش رو ساپورت میکنه (دوتا برادر دو خواهر و یه مادر)
محله ی مادرش تو این محله ها هستن که همه چشم زخم و نمیدونم فقیر ( نه از اون فقیرا.مثله بخیل و چش سفید و اینچیزا) هستش که در و همسایه زیاد خونه ی همدیگه رفت آمد میکنه.همچنین مادر و خواهراشم یکم بفهمی نفهمی اخلاق پسندیده ای ندارن یعنی مثلا تو برهم زدن میونه ی افراد تبحر دارن.
به نظرتون چه علتی باعث میشه این شوهره همچین کنه؟راهی هست که بتونه مشکلو برطرف کنه؟
ممنون
به این میگی اخلاق خوب؟
نمیشه درباره زندگی دیگران با چند خط نظر داد. ولی معلومه که شوهره از نظر مالی تحت فشاره.
شخصیت واقعی هرفرد یا بهتر بگم ظرفیتش در تنگناهای زندگی است که خودش را نشون میده.
وگرنه به هنگام خوشی و آسودگی که همه خوبند.
من اگه جای خاله تون بودم، سعی میکردم پیچیده تر به موضوع فکر کنم. گاهی سادگی آدمها در تحلیل موقعیت، کار دستشون میده.
البته نمیشه از همه انتظار داشت که مثل بعضی کارکتر فیلمهای سینمایی، آینده نگر و بعبارتی فیلسوف باشند.
ولی به هرحال حل هر مشکلی نیاز به برآورد و سنجش شرایط موجود داره.
بنظر من این مشکل با این تاپیک حل نمیشه و پیچیده تر هست.. اما به هرحال شاید دو حالت میشه در نظر گرفت:
1. مشکلی مربوط به زندگی با همسرش آزارش میده. مثلا نوعی نارضایتی، که در گفتار بروزش نداده
2. خودش دچار مشکلی روانی هست. مثلا نوعی بیماری روانی داره یا فشارهای زندگی آزارش میده
سلام
نمیدونم چه مرگیمه
حالم بد میشه
خوب میشه
میزنه به سرم با دوستام شوخی های نافرم میکنم
پشیمون میشم
گریه میکنم
نگاه تو چشم آدما یا دوستانم میکنم ، و به شکل ضایعی رومو میکنم طرف دیگه ، چون فک میکنم طرف دوست نداره من براندازش کنم ، در صورتی که فکر میکنم دارم داره تماشام میکنه
آب میشم
با دوستام که حرف میزنم ریشه کلام از دستم در میره ، چون فکر میکنم دارن منو میبینن
چش تو چشم میشن
به خودم دری وری میگم
و هزارتا کارای مسخره ی دیگه که توی آدمای سالم هرگز ندیدید
بعضی از دوستان منو میشناسن
من از خیلی وقت پیش مشکل داشتم و انواع و اقسام روش ها و دکتر ها رو تست کردم
یه جورایی زندگیم بد نیست و در گذره
خیلی دوست دارم حالم زودتر خوب شه
این چیزهایی که گفتی شاید برای هرکسی تو دوره ای از زمان بی افته
اگه مشکلت از کودکی همراهت بوده شاید ریشه ژنتیکی داره.به هر حال قابل درمانه
در مورد این موضوع با دوستان و خانواده صحبت کردی؟اگه از اونا کمک بخوای راحت تر میتونن کمکت کنند چون رفتار تو رو از بیرون میبینن و میتونه قضاوت درست تری نسبت به خودت داشته باشند
در مورد اعتماد به نفست چه نظری داری؟اگه از تو چشم دیگران بودن خجالت میکشی خوب ریشه در اعتماد به نفست داره و قابل درمانه
افرادی که شیزوفرنی دارن دوپامین مغزشون بالاست یا پایین؟
سلام دوستان من دنبال یه سایت روانشناسیم که بشه به صورت ان لاین مشاوره گرفت اگه کسی سراغ داره ممنون میشم ادرس بده
کسی نبود کمک کنه
سلام من تو پیغام خصوی بهتون میگم ..آخه طبق قوانین سایت نباید اینجا کاربر رو به فروم دیگه راهنمایی کرد..نقل قول:
پیغام خصوصی رو چک کنید :11:
من یه خواهر داشتم کپ شما بود.(ببخشید منظورم مقایسه بود فقط)نقل قول:
بعدش رفت پیش عموم دکترای شیمی داره+مدیر مدرسه هم هستش خدایی خیلی فهیمه...باهاش صحبت کرد 3جلسه ای دختره درست شد...
مشکلش هم:
1-نداشتن ایدلوژی نسبت به شخصیت و زندگیش.
2-نداشتن اعتماد بنفس.
3-یه مشکل دیگه هم بود که فکر نمیکنم به شما بخوره.
اما خوب شد...چندتا کتاب خوند..بعدش یه کار براش جور کرد توی مدرسش که به عنوان مربی پرورشی بره 1-2ساعتی پیش بچه ها(البته بدون حقوق!)و....
الان این دختره حالش از من هم بهتره.
کار ؟نقل قول:
من دانشجو ام
نمیتونم
کتاب هم تا دلتون بخواد خوندم ( کتابای روانشناسی و داستانی مفهومی و امید به زندگی و از اینا )
مشکلم با اعتماد به نفسمه و شماره 1 که فرمودید
شماره 3 چیه ؟
کتاب اون مدلی نبودن.البته تا اونجا که من میدونم.بعضی هاشون حتی عجیب هم بودن.
مثال:نبرد من!
مشکل سومش (ترس)بود!
مثلا:اون تنهایی بازار نمیرفت!
دقیقا وارد ماجرا نشدم!چون به من اجازه نمیداد(حساس بود)اما عموم براش حلش کرد.
پ ن:مطمئنن شما این مورد رو ندارید.چون مشکلتون رو بدون نگرانی خاصی اینجا بیان کردین.
مشکل منم یه قسمتیش ترسهنقل قول:
ترس از اجتماع و اینکه چطور دربارت فکر میکنن
مثلا میترسم برم جلو دانشجوها و براشون یه موضوع رو ارائه بدم
اون کتاب هم باید بگیرم
ممنون از توجهت
من خیلی تجربه دارم تو درمان افسردگی و ترس های اجتماعی به نظرم بهترین روش دارو درمانیه چون روان درمانی بعد از یه مدت اثرشو از دست میده
سلامنقل قول:
دقیقاً برعکس گفتید.
متأسفانه بسیاری از روانپزشکان ما نسخه نویس هستند، نه درمانگر.
وقتی یک مشکل را میشه با راه بردن در مسیر اندیشه و شناخت حل کرد، چرا بدن سالم را ببندیم یه قرص و آمپول؟
اثر دارو موقتی است؛ ولی اثر شناخت دائمی. رواندرمانی نه بهترین راه ، بلکه تنها راه حل مسائل روانیی است که از تجربه های ناخوشایند زندگی برای ما مانده.
دارو برای زمانی است که فرد توانایی پذیرش رواندرمانی را نداره.
به هرحال هر کس نظری داره من دارو درمانی رو موثرتر دیدم چون مغز افراد پانیک و افسرده نمیتونه واقعا موقیعت خوب رو از بد تشخیص دقیق بده باید غلضت سرتونین و دوپامین در مغز بالا بره تا فرد احساس خوبی داشته باشه به نظرتون روان درمانی چطور میتونه غلضت اینا رو بالا ببره؟
همونطور که وقایع زندگی غلظتشون را پایین میاره یا کلاً تعادل روانی و هورمونی را تغییر میده.نقل قول:
به نظرتون روان درمانی چطور میتونه غلضت اینا رو بالا ببره؟
افسردگی اگر منشاء ژنتیکی و متابولیک نداشته باشه، با تغییر شیوه نگرش به زندگی درست میشه.
چگونه می توانیم سطح صمیمیت را با دوستانمان افزایش دهیم؟
همیشه خنده رو باش:)نقل قول:
خنده رو که هستم یه مبحث جامع تر میخواستم...نقل قول:
راستش من فکر نمیکنم برای صمیمی تر بودن، لازم باشه، دنبال راه حل بگردیم.
من اگه با کسی که در طرز فکر و سلیقه ها م تطابق داشته باشم، خودبخود صمیمی میشم واگر چنین تطابقی وجود نداشته باشه، اصلاً چرا باید صمیمی بشم؟
دوسش دارم...:41:رفیقمه...میخوام بیشتر باهاش دوست بشم هرکاری میکنم ازم عیب میگیره...میگه اخلاقت بده:(عوضش کن من میخوام اخلاقمو عوض کنم کیو باید ببینم ؟:(:41:نقل قول:
دختره ؟؟ :31:نقل قول:
علم روانشناسی میگه تو این جور مواقع باید به همچین رابطه ای خاتمه داد چون اگه کسی شما رو دوست داشته باشه بی هیچ قید و شرطی دوستتون دارهنقل قول:
دوسش دارم...رفیقمه...میخوام بیشتر باهاش دوست بشم هرکاری میکنم ازم عیب میگیره...میگه اخلاقت بده:(عوضش کن من میخوام اخلاقمو عوض کنم کیو باید ببینم ؟:(
شما نمیتونی یه شبه و به خاطر کس دیگه ای اخلاقتو عوض کنی.اینطوری میشی برده طرف مقابلت.بعد از مدتی از نقش بازی کردن خسته میشی و مطمئن باش این رابطه تموم میشهنقل قول:
دوسش دارم...رفیقمه...میخوام بیشتر باهاش دوست بشم هرکاری میکنم ازم عیب میگیره...میگه اخلاقت بده:(عوضش کن من میخوام اخلاقمو عوض کنم کیو باید ببینم ؟:(
من تعداد کمی به اصطلاح دوست دارم که اینا مدام منو تمسخر و تحقیر میکردن.
ابتدا سعی کردم با بی محلی کاری کنم بیخیال شن اما از رو نمیرن.
محیطم هم طوری هست که نمیتونم جایی باشم که اونها نباشند، باید با اینها چیکار کنم؟
بدجوری اعصاب منو بهم ریختند، حتی بعضا برای اینکه خودم رو خالی کنم، به صورت مخفیانه حالشون رو گرفتم اما فایده نداشته.
اگه کسی میدونه باید چیکار کرد خواهشا کمکم کنه.
سلام اسی جان
خوبی دوست باسواد من............
یه کم از دوستات بگووووووو.چه کارهایی میکنند که شما رو آزار میده و یا باعث رنجش شما میشه؟کامل توضیح بده
پسره بابا :41:نقل قول:
آخه هم کلاسیم هست+پسر خوب ولی دوست دارم با رفتارم بهش بگم دوسش دارم چجور اینکارو بکنم؟لطفا کمکم کنین...نقل قول:
علم روانشناسی میگه تو این جور مواقع باید به همچین رابطه ای خاتمه داد چون اگه کسی شما رو دوست داشته باشه بی هیچ قید و شرطی دوستتون داره
یه شبه نیست هرچند وقت هم بگیره چجوری میتونم اخلاقمو عوض کنم؟ یعنی با همه سازگار باشم؟ مثل بقیه آدما؟نقل قول:
شما نمیتونی یه شبه و به خاطر کس دیگه ای اخلاقتو عوض کنی.اینطوری میشی برده طرف مقابلت.بعد از مدتی از نقش بازی کردن خسته میشی و مطمئن باش این رابطه تموم میشه
چند وقته ؟نقل قول:
اگر مدت نسبتا زیادی هست اونا عادت کردند به این وضع وچاره ای نیست جز دوری از اونها :(
اگر خیلی مدت زیادی نیست همین اول کاری یه چند باری بهشون زهر چشم نشون بده حساب کار دسشون بیاد :hmm: و مواظب رفتارشون باشند. بقولی این شما هستید که به اونها یاد میدین چجوری با شما رفتار کنند :)
+
+
مهران جان
خیلیامون وقتیکه به سن تو هستیم مث خودت عاطفی و رمانتیک هستیم ....
اما زیاد هم رمانتیک بودن خوب نیست!
تو این دور و زمونه رفیق خوب و بامرام پیدا نمیشه خیلیا هستند تو رفاقت براشون کم نمیزاری اما به وقتش جواب خوبی ها و رفاقت هاتو با بی معرفتی و نامردی میدن... زیاد خودتو درگیر نکن کلا" ... :8:
رفیق و دوست (مخصوصا پسر) برای همینه که تنها نباشی و با هم مشغول تفریح و شوخی ، مسافرت ، درس و ... باشید .
اگه که یکی اخلاقش با اخلاق شما هماهنگ نیست لزومی نداره که شما اصرار به دوستی با اون باشید ...
درود بر حمید قهرمان. :11:نقل قول:
راستش، فهمیدم که متاسفانه پشت سر من خیلی غیبت میکنند.
در واقع 3 نفر آدم بسیار بد طینت هستند.
متاسفانه در گذشته با اینها شوخی کردم، همین باعث شد روی اینها به روی من باز بشه.
تیکه های زشت به اقوام میندازن، شوخی ها و تمسخرهای خیلی بی ادبانه که نمیشه لفظش رو اینجا آورد.
کم کم دارم مجبور به مقابله مثل میشم. :41: