شاید یک مفهوم این باشه که مرد ها پیش خودشون فکر میکنن همانطور که از لحاظ جسمی قوی ترن پس باید در بقیه موارد هم بالاتر باشن ...
البته این صرفا یک برداشته
Printable View
شاید یک مفهوم این باشه که مرد ها پیش خودشون فکر میکنن همانطور که از لحاظ جسمی قوی ترن پس باید در بقیه موارد هم بالاتر باشن ...
البته این صرفا یک برداشته
بر اساس نصیحت های حجت الاسلام والمسلمین آقای دهنوی در برنامه گلبرگ بهتر است سن پسر 4 تا 7 سال بیشتر از دختر باشد. بنده در ازدواج خود این نکته را رعایت کردم و بسیار خشنود و راضی هستم. اگر سن زن بیشتر باشد زن می تواند اقتدار مرد را زیر سوال ببرد و در مدیریت خانواده با وی رقابت کند که شایسته و به صلاح نیست.
ولی فکر کنم نکته مهم اون روح بلند انسانی و ویژگی های اخلاقی که مورد نیاز هر زندگی زناشویی میتونه باشه هست و این که زن و مرد به هر صورت که افریده شدند خوب آفریده شدند چون خوب همدیگر و تکمیل میکنند و در راه تکمیل شدن فرزندانشان هرکدام نقش بسزایی دارند و این زندگی انسانی ادامه داره ... :n06:
نقل قول:
بحث بلوغ فکری خانم ها مورد قبول هستش بیشتر در مورد دهه های گذشته وگرنه توی دهه مثلا هفتاد باید برسی بشه اصلا فکری وجود داره :دی
والا استارتر توی این پستشون گفتن :
خارج از بحث منافع و سود و زیان برای شکل گرفتن یک رابطه شروع هر رابطه ای احتمالا با چاشنی عشق / جو / دوست داشتن یا هر چیزی که اسمش رو بزاید حداقل از طرف یکی از طرفین (یا هر دو طرف) آغاز میشه شما نوعی هم به عنوان دوست / انسان دلسوز / وظیفه شرعی و ... میتونی ایشون رو راهنمایی کنی ... حالا این رابطه 10 سال دیگه یا جزو همون رابطه های به قول شما اقلیت قرار میگیره یا اینکه هر کی خربزه خورد پای لرزشم می شینه :دینقل قول:
مثلا پسر عموی من با یک دختری که 5 سال ازش بزرگتره میخواد ازدواج کنه چون دختره مقیم سوئد هستو وضع مالیش هم خوبه.
هیچ روشی برای منصرف کردنش جواب نداده.
و واقعا 10 سال دیگه اینا کنار هم راه برن مثل مادر و پسر میشه.
=========
آینده نگری خوبه ولی جالبش اینکه با شرایط موجود و مشکلاتی که هستش خیلی از کسایی که از دو روز آیندشونم خبر ندارن که چه اتفاقی قراره براشون بی افته دارن پیش بینی 30 / 40 سال بعد رو میکنند که قراره چی پیش بیاد ... :n01:
نظر شخصی من در گذشته این بود که در ازدواج اختلاف سنی هرچه کمتر باشه و 2نفر هرچه از لحاظ سنی و نسلی بهم نزدیک باشن حتما زندگی بهتری میتونن داشته باشن
ولی با دیدن تجربه شخصی خیلیها در اطرافم متوجه شدم که در ازدواج سن و اختلاف سنی هرگز نمیتونه ملاک باشه و خیلی از ازدواجها رو دیدم با اختلاف سنی زیاد ولی زندگی شاد و موفقی دارن
و برام جالب اینه که در ازدواجهایی که سن دختر از پسر بیشتر هست درصد موفقیت خیلی بیشتری دیدم تا برعکسش که برام واقعا جالب بوده
تا اونجا که من به ذهنم رسیده یکی از بزرگترین دلایلش این هست که نسل ما خانواده مادرسالاری بوده و بهمین دلیل ازدواجهای با سن دختر بالاتر بهمون دلیل روانشناختی مادرسالاری ثبات بیشتری داشتن
البته این یک تئوری هست که به ذهن من رسیده و نمیتونه زیاد درست باشه
پس از نظر من نباید زیاد روی این موضوع حساس بود و موارد مهم دیگه باید بهش پرداخته بشه تا سن
اغا ببینید اگر واقع بینانه باشد و از لحاظ تحصیل و ثروت و جایگاه اجتماعی و خودمونی بگم هم کف باشند مشکلی پیش نمیاد.
البته با تبصره عشق:n12: و عشق:n12: و عشق:n12: با ماده واحده عشق:n12: و عشق:n12: و عشق:n12:
خوب من بحث رو تا یه حدی خوندم... یه بخشش که مربوط به منافع بود که مثلا" توی ازدواج با یه دختر پولدار هست.... یه بخش هم که به مذهب مربوط شد....
اما نظر شخصی من:
من تا به حال همیشه در روابطم (و در ازدواج هم همینطور خواهد بود) خانم کوچکتر یا نهایتا" همسن من باشد.... دلیل من برای این کار غــــرور و حس برتری جویی من نسبت به خانم است (خیلی رک گفتم دیگه:n02:) و یه جورایی حس میکنم اگه خانم از من بزرگتر باشه اون من نیستم حرف اول و آخر رو میزنم و کنترل همه چیز دست خودم نیست....
البته من با این مخالفم که زن باید چشم و گوش بسته باشه تو هیچ تصمیمی نباید شرکت کنه و حق هیچ حرفی نداره و فقط باید اطاعت محض کنه... قبول دارم که احترام باید دو طرفه باشه.... اما اون حس برتری جویی رو فکر میکنم تو ذاتمه و اصلا" هم نمیتونم ازش چشم پوشی کنم و دوست دارم من باشم که احساس کنم خانم به من تکیه کرده....
یکی از دوستان هم در مورد قدرت جسمی گفته بود تو پست 18 که کاملا" مخالفم.... بیشتر شرایط روحی و رفتار مردانه هست که این حس برتری رو به وجود میاره...
این نظر شخصی من و چیز هایی بود که من تو زندگی خودم مورد توجه قرار میدم.... اولین باره تو همچین بحثی شرکت میکنم امیدوارم منظورم رو خوب رسونده باشم
درود
ازدواج دختر با پسر کوچکتر از خودش اشکالی نداره مهم اینه که با هم تفاهم داشته باشند.
یه مشکلی که خیلی به چشم میخوره اینه که دختران چندسال زودتر از پسرها به سن بلوغ میرسند و وقتی دختری با پسر کوچکتر از خودش ازدواج میکنه دوران شهـــوت پسر درست زمانی هست که دختر اصلا این حس رو نداره و یا خیلی کم داره. البته این رو هم بگم ازدواج با دخترهایی که بیش از 10 سال از پسر بزرگتر هستند احتمالا نزدیک به 80 درصد برای مال و اموال هست. ولی ازدواج با دخترهایی که حداکثر 5 سال از پسر بزرگتر باشند ایرادی نداره
سلام دوستان
لطفا مدیران پاک نکنند اگه جای تایپیک اشتباه هست منتقل کنند ، ممنون .
دوستان می خواستم درباره مشکلاتی که ممکنه برای یک زوجی که تصمیم به ازدواج گرفتند با شرایطی که میگم ، پیش بیاد رو بدونم .
چند وقته پیش با دختری در دانشگاه آشنا شدم که نزدیک 12 سال از خودم بزرگتر بود ، در ابتدا هیچ علاقه ای نسبت به هم نداشتیم ، چون درس من خیلی خوب بود و این خانوم هم ضعف درسی داشت تصمیم گرفتیم باهم در دانشگاه روزای 5شنبه و جمعه تمرین کنیم ، کم کم از طرف خانوم پیام های احساسی دریافت کردم و چندبار هم قرار غیردرسی برای گردش و سینما و پارک ..... گذاشتیم . این ابراز علاقه خانوم باعث شد من هم کم کم به اون علاقمندشم .
اولین بار بصورت مستقیم از علاقه خودم بهش گفتم ، اول یکم مخالفت کرد و سنش رو دلیل آورد ولی قبول کرد و اون هم باهام راه اومد .
همون اول هم شرایط خودم رو براش توضیح دادم و گفت که اصلا مهم نیست و تنها چیزی که براش مهمه صداقت و رفتارخوب من بوده . بهش گفتم من تازه 22 سالم شده ، سربازی نرفتم ، مدرک تحصیلیم رو 2 سال دیگه میگیرم و شغل ثابتی ندارم . همه اینا رو قبول کرد . بهش گفتم کم کم 5 سال وقت لازم دارم تا تازه برسم به اول مسیر
چون از قبل میدونست وضع مالی خوبی هم ندارم ، وقتی بیرون میرفتیم تمام خرج ها به عهده خودش بود ، چندبار خواستم من حساب کنم اما قبول نکرد و بیکاری موقتم رو پیش کشید و گفت فعلا دستت تنگه و .....
بعداز 6 ماه ، کم کم مشکلاتی باهم پیدا کردیم ، هردومون خیلی حساس شدیم ، گاهی اوقات ایشون گاهی اوقات من ، سر مسائل کوچیک باهم بحث میکنیم و خیلی زود از دست هم ناراحت میشیم .
وقتی خودمون هم متوجه این وضیعت شدیم قرار شد بریم پیش مشاور .
مشاور راهنمایی زیادی نکرد بجز اینکه تذکر داد من فعلا مرد زندگی نیستم و باید این زمان 5-6 ساله طی بشه و ..... همینطور فرصت مناسبی برای آینده و بارداری خانوم نیست و با بالا رفتن سن .......
کلا چیزهایی که قبلا هم میدونستیم .
حدود یک هفته هست که تا الان 2 بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون شنیدم .
همینطور چندین بار حرفای ناراحت کننده ای که درباره سربازی نرفتن من و رفتار بچگانه و شل بودنم .
با اینکه خیلی دوستش دارم اما با اوضاع این اواخر خیلی خیلی دارم اذیت میشم ، حتی یک ساعت بدون جروبحث نیمتونیم پیش هم بشینیم .
خانوادهامون هم درجریان هستند اما صحبتش برای اونا فعلا درحد آشنایی هست و نه جدی تر ، اونا هم یکم مخالفت نشون دادن .
من پسر دختر ندیده ای نیستم و تا الان اطرافم کسایی بودن که شرایط خیلی بهتر داشتن و بهم ابراز علاقه کردند اما من نسبت به اونا هیچ حسی نداشتم ، ولی اینبار مشکل اینه که من هم دوستش دارم و از همین بیشتر اذیت میشم .
ایشون هم تا الان با مردی رابطه نداشته و کلا در خانواده بزرگ شده ، 8 تا برادر و 3 تا خواهر هستند ، بگفته های خودشون و تا جایی که متوجه شدم همیشه باهم بودن حتی شرکتی هم که کار میکنه خانوادگی ادارش میکنند .
در پایان هربار بحث کردنمون این بی ارتباطیش با مردی غیراز خانوادش رو دلیل میاره .
با اینکه خیلی دوستش دارم و نمیخواستم از دستش بدم اما دیگه واقعا مجبورم رابطمون رو تموم کنم ، قصد داشتم تو همین روزا اینکارو بکنم اما بخاطر امتحاناتی که هردو داریم خواستم بذارم بعد از امتحانات
اما قبل ازین خواستم با شما مشورت کنم ، میدونم من الان تو شرایطی هستم که نمیتونم درست تصمیم بگیرم ، از یه طرف علاقم و از یه طرف شرایط
کسی که از بیرون به این مسئله نگاه میکنه بهتر میتونه راهنمایی کنه
دوستان توضیح بیشتر جهت راهنمایی بهتر لازم بود بگین تا بنویسم .
ممنونم
به نظر من داری کار درست رو می کنی...مخصوصا اینکه قضیه منت و بقیه چیزها پیش اومده...در اینده مطمئن باش صد برابر بیشترش رو خواهی شنید