سیزدهم می ۲۰۱۲٫ تیفوسیها می دانند آخرین بار است. روز وداع با اسطوره در خانه. می دانند ولی باور نمی کنند، منتظر سورپرایزی هستند که رئیس قولش داده. خیال می کنند سورپرایز موعود تمدید حضور مقدس کاپیتان همیشگی است. اما زهی خیال باطل! در نهایت مشخص می شود سورپرایز مورد نظر نوشته ای زیر لوگوی باشگاه در روی پیراهن تیم است با این مضمون: ۳۰ قهرمانی در زمین! متشکر آقای رئیس! سورپرایز فوق العاده ای بود! بسی لذت بردیم! اما همین وعده سورپرایز هم کورسوی امیدی در دلها نگه داشته بود. اما ۱۳ منحوس نقشه دیگری دارد…
- آتالانتا تاریخ ساز می شود. تیمی کوچک که در نمایشی با شکوه نقشی پررنگ دارد. مشخص نیست سرنوشت باشگاهی در ابعاد آتلانتا سالهای آینده چگونه است، در سطح اول هستند یا سطوح پایینتر، سری بی یا سری سی، اما نام آنها همواره در ذهن فوتبال دوستان می ماند؛ تیمی که دل پیروی بزرگ آخرین بار در خانه مقابلش قرار گرفت… بله، آخرین بار است…
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
- ۲۶:۵۳ دقیقه از وقت بازی گذشته است، بازیکن آتلانتا سانتر می کند، کیلینی با ضربه سر بر می گرداند، پادوین ضربه سر دوم را می زند، چند متری قبل از خط میانه زمین در ۲۷:۰۰ توپ پای اسطوره را لمس می کند، با کلاس، با سرعت و دید بالا حرکت می کند، چرخش به چپ، پینتوریکیو در حال خلق اثر هنری دیگری است، پاس می دهد، بعد از ۲۰ و اندی سال بازی می داند باید سرجایش بایستد، دو قدم به عقب می آید و منتظر می ماند تا پاس برگشتی را دریافت کند، یک استوپ، یک نگاه، ضربه و توپ به گوشه چپ دروازه بوسه می زند. ۲۷:۱۵ دقیقه؛ آری توپ برای آخرین بار با پای شماره ۱۰ جاودان در تورین به گوشه دروازه می رود… برای آخرین بار…
- زبانی که دوباره بیرون می آید. کسی نمی داند دقیقا چه معنایی دارد؛ شاید خودش هم نداند ولی شادی اش هر چه است دوست داشتنی است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گروهی از بازیکنان دورش حلقه می زنند، اتفاقی که در این ۲۰ سال بارها و بارها رخ داده، از این گروه بازیکنان آمده اند و رفته اند، اما یک نفر همچنان باقیست، با فداکاری و گذشت مثال زدنی… آقای سرمربی هم شادی و پایکوبی می کند، تیمش ۲-۰ جلو افتاده… تماشاچیان ایستاده تشویق می کنند… گوینده سه بار هوار می کشد “الساندرووو” و فریاد “دل پیرو” استادیوم را پر می کند… آخرین بار است…
- دقیقه ۵۶، تابلوی تعویض بالا می رود، شماره ۱۰ باید بیرون بیاید، اسطوره تابلو را می بیند، چقدر مظلومانه می خواهد برود، مثل یک تعویض معمولی در حال حرکت به سمت په په است، انگار نه انگار آخرین قدمهایش را در خانه عشقش بر می دارد اما مشخصا چیزی در چهره اش درست نیست، تشویق تیفوسیها از راه می رسد، دستانش به نشانه تشکر بالا می رود، کسی در استادیوم نیست که از ته قلبش تشویق نکند به جز یکی دو نفر… به نشانه فروتنی تعظیم می کند و لبخندی تلخ بر لب دارد، به تلخی اشکهای تیفوسیها، تشویقها ادامه دارد، آقای مربی هم در حال دست زدن است شاید انتظار دارد کاپیتان به سمت او بیاید اما اینطور نمی شود و به جای آن به سمت جیجی بوفون یار قدیمی اش می رود و او را در آغوش می کشد، آقای سرمربی دست از تشویق بر میدارد و به بازی برمیگردد، مبادا تیمش دو گل برتری اش مقابل تیم بزرگ آتالانتا را از دست بدهد…
- سکانس طلایی درام و تراژدی ۲۰ ساله از اینجا آغاز می شود، مثل همیشه با تواضع تمام کاورش را می پوشد و روی نیمکت می نشیند انگار انتظار دیگری ندارد، اما نمی داند که تشویق نامقطوع حداقل وظیفه افراد حاضر در استادیوم است. حالا تشویقها کمی خیس شده اند، اشکهایی که از سر عشق و دلتنگی جاری می شوند، حالا کاپیتان ما هم بغض می کند اما آن را فرو می خورد، آرام و قرار ندارد و یک جا بند نمی شود تا جایی که تشویقهای بی امان جرقه ای برای دور افتخاری فراموش نشدنی است، بازی جریان دارد ولی کسی حواسش به آن نیست، همه در حال وداع با اسطوره… اشک در چشمانش حلقه زده ولی آنقدر “مرد” است که جاری اش نکند… می داند اشکهای او با عاشقانش چه خواهد کرد…
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
- دوربین روی آقای پرزیدنت می رود تا با اکراه و چهره ای درهم، تشویقی صوری انجام دهد، پرزیدنت نگاهی به استادیوم می اندازد و چیزی که می بیند، مطمئنا باب میلش نیست و زودتر از اطرافیانش دست زدن را تمام می کند تا ادامه بازی مهیج را از دست ندهد.
- اسطوره بعد از خوش و بشی نه چندان صمیمی با سرمربی به سمت نیمکت می رود، حالا دیگر بدون کمک نرده ها نمیتواند از پله ها بالا رود؛ حتما دوست دارد این ۱۹-۲۰ دقیقه لعنتی زودتر تمام شود تا در خلوت یک دل سیر اشک بریزد…
۱۳ نحس تر از گذشته به نظر می رسد…
- فقط و فقط یک هفته تا وداع نهایی و بعد از آن، اسطوره از خانه اش بیرون شده است، به همین راحتی…