اقا این موزیک تیتراژ اغازین فیلم رو کسی میتونه لینکی چیزی بده دانلود کنیم
من نتونستم پیدا کنم
ممنون
Printable View
اقا این موزیک تیتراژ اغازین فیلم رو کسی میتونه لینکی چیزی بده دانلود کنیم
من نتونستم پیدا کنم
ممنون
بفرما این تیتراژ شروع :نقل قول:
اینم تصویری تیتراژ شروع :کد:http://www.tvi.ir/files/07-90/929/Az%20Yad%20Rafte%20-%20Start%20%28Www.TVI.IR%29.mp3
اینم آهنگ پایانی :کد:http://www.tvi.ir/files/07-90/929/Az%20Yad%20Rafte%20-%20Start%20%28Www.TVI.IR%29.wmv
کد:http://www.tvi.ir/files/07-90/929/Az%20Yad%20Rafte%20-%20End%20%28Www.TVI.IR%29.mp3
ببین شاید بازی فروتن قویتر از اون پسره باشه، ولی بحث اینه که من کلا با تغییر کلی بازیگر خیلی مخالفم، یعنی ترجیح میدم برای دوران پیری همون بازیگر رو پیر کنن، نه اینکه یه آدم دیگه رو بیارن، هرچند آدم جدید بازیش بهتر باشهنقل قول:
البته پیر کردن جوانی مدتضی خیلی سخته.اصلا به اون فیس نمیخوره که بخوان گریمش کنند برای پیری
بازیشم اصلا خوب و روان نبود.من احساس میکردم که اسباب بازیه و وقتی سینشو فشار میدن دیالوگ میگه
اصلا نمیتونست احساساتشو بروز بده
حالا هم که شدی بزرگسالی علینقل قول:
آقا من قسمت دیشبو ندیدم قسمت چند بود؟
زنش چی شد چرا افتاد روی ویلچر؟
حیف این سریال زیبا که به این زودی ها میخواد تموم شه...
عاشق تصاویر و قاب بندی های زیبای فیلمم...
بازی فروتن هم در زمان های بزرگسالی مرتضی هم خیلی خوبه به خوبی احساسات رو بیان میکنه...
یکی از بهترین سریال های ایرانی رو شاهد هستیم....
به نظر من اگه فروتن و گلرخ نبودن اصلا فیلم خوبی نبود :31:نقل قول:
حیف این سریال زیبا که به این زودی ها میخواد تموم شه...
عاشق تصاویر و قاب بندی های زیبای فیلمم...
بازی فروتن هم در زمان های بزرگسالی مرتضی هم خیلی خوبه به خوبی احساسات رو بیان میکنه...
یکی از بهترین سریال های ایرانی رو شاهد هستیم....
درسته فیلمنامه ی نسبتا خوبی داره ولی این دوتا فیلمو قشنگ بازی کردن.
البته الان که دیگه گلرخ رفته ولی اینم که جدید اومده نقش گلرخ بازی میکنه بد نیس (اسم اصلی گلرخ قبلی یادم رفته فکر کنم سپیده بود :31:)
یه چیزی که خیلی توی این فیلم مسخره س سیر تکاملی علیه :21:
اولش یه بچه ی سفید خشکل با موهای بور و چشمای سبز رنگ بود.
بعدش شد یه بچه ی گندمی با موهای مشکلی و چشمای سبز !
الانم که از قبل سفید تر شده و موهاشم سیاه و از همه جالب تر، رنگ چشماشم تغییر کرده و مشکیه !! :16:
من این سریال رو ندیدم یک کم برام توضیح بدین
چون اینجوری که نظراتونو خواندم انگار سریال خوبی بوده:20:
بزار خیلی خلاصه بهت بگم :31:نقل قول:
گلرخ عاشق یه پسره به نام مرتضی میشه تو دهاتشون :31: خیلی دوسش داره، واسه رسیدن بهش هر کاری میکنه با اینکه بابا مامانش مخالفن، بعدش باهاش ازدواج میکنه و تشویقش میکنه به درس خوندن !
پسرم به خاطر تشویقای اون درساشو میخونه و دانشگاه تهران قبول میشه (خرخون :31:)
بعدش میره تهران برای درس خوندن.
بعد از چند سال درس خوندن دکتر میشه و خیلی تغییر میکنه.
مغرور میشه و دیگه یادش میره قبلا دهاتی بوده :31:
تو یه بیمارستان با یه دختره که قبلا همکلاسیش بوده و الان با هم همکارن کار میکنن و کم کم عاشق اون میشه.
از اونجایی که خیلی مغرور شده و تغییر کرده دیگه احساس میکنه به درد گلرخ نمیخوره و دیگه همدیگه رو درک نمیکنن :31: در نتیجه با تمام بی احساسیش گلرخ رو طلاق میده با دو تا بچه هاش ولشون میکنه :18: و خودش با اون دختره ازدواج میکنه و میره اتریش برای ادامه تحصیل .... :18::21: (دمش گرم از مردای بی احساس و سنگ دل خیلی خوشم میاد :31:)
حال ندارم بقیه شو بگم ... :16:
حیف من نگاه نگردمنقل قول:
اما دو سه قسمت فرصت شد دیدم خوشم اومده بود:20:
سلام
اونجایی که مرتضی تو مسجد بود و علی براش غذا آورد خیلی برام عجیب بود که مرتضی با دیدن پسرش تونست خودشو خونسرد نشون بده و به احساساتش غلبه کنه
من که جای مرتضی بودم علی رو تا صبح بوس میکردم
ولی خدایی استاد تغییر چهره هستن اینا پسر گلرخ بچگی موهاش زرده یه کمی بزرگتر مشه چشاش سبز میشه دیگه خیلی بزرگتر که شد میشه جوونی باباش بعد چشای تغییر میکنه خدایی خیلی باحالن اینا
منم دقیقا همینو گفتم صفحه قبل :31:نقل قول:
فقط عشق است ممد رضا :40::31::11:
میگم مرتضی جوونیاش با اینکه واسه 20 سال پیشه ظاهرش امروزی تر از پسرش علی که واسه نسل جدیده بود
عشق است سيبيل داش علي:20:
این چند قسمت آخری خیلی کش اومده. دیگه شورش رو در آوردن.
گریم خیلی ضعیف هست. موهای سفید مرتضی خیلی مصنوعی هست. انگار گچ ریختن رو سرش.
معصومه خواهر مرتضی بعد این همه سال، اصلا پیر نشده!
تنها گریم کرم طبیعی بود.
برای نقش علی پسر مرتضی باید یه بازیگر دیگه میاوردن. نمیشه که یه پدر و پسر دو با تو یه فیلم تکرار بشه.
مهم تر از همه زمان رویداد فیلم خیلی مسخره است. اون موقع که مرتضی جوون بود دوره پراید و پژو و... بود . یعنی تو همین زمان ما داستان اتفاق می افتاد.
بعد گذشت حدود 20 سال زمانشون هنوز همین زمان هست. بازم پراید تو صحنه های فیلم هست.
تمام این دوره 20 - 25 سال صحنه های فیلم تو یک زمان هست. خیلی عجیبه!
درسته.نقل قول:
این چند قسمت آخری خیلی کش اومده. دیگه شورش رو در آوردن.
متاسفانه این فیلم هم داره به سرنوشت بقیه سریالای ایرانی کشیده میشه :41:
حرفمو پس میگیرم :31:نقل قول:
دیشب فک کردم میخوان کشش بدن.
ولی تموم شد خدارو شکر.
ممدرضا ترکوند تو این قسمت :37:
خوب این نشون میده پراید شده جزیی از تاریخ ایران باستان [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
__________________________________
سریال قشنگی بود من که خوشم اومد
گلرخ پدره لیلیو شیرینو ژولیتو ......در اورد روی همه رو کم کرد
فقط اون صحنه اخر فیلم جالب بود (عصا و شال گلرخ)
میخواست بگه ایناااا لخت شدن رفتن تو اب.. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چقدر افتضاح تموم شد . زنه توي ماشين ميپرسه شام چي دوس داري برات درست كنم !!!! گريه هاي محمد رضا فروتن هم كه واقعا مسخره بود من ياد ويبره موبايل ميوفتادم !!!
از نكته هاي افتضاح اين فيلم بعد از تغير چهره هاي علي بايد در مورد مهران رجبي گفت كه بعد از اين همه سال حتي يك لاخ مو سفيد به اون قبلي ها اضافه نشد ( اون جايي كه نشون ميداد فروتن رفته دم پيتزا فروشي )
گفتوگو با سپيده خداوردي بازيگر سريال از ياد رفته
گلرخ؛ آينهاي تمام نما از زن ايراني
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سپيده خداوردي بازيگر نقش «گلرخ» در سريال از ياد رفته درس تئاتر خوانده اما 11 سال است كه به موسيقي روي آورده و ساز هم ميزند.كنتر باس، تار، تنبك و دف سازهاي تخصصي او هستند. اين بازيگر تاكنون در چند فيلم و سريال از جمله بچههاي بهشت، گيلعاد، يك گوشه پاك و پرنور، ايستگاه بهشت و....بازي كرده است.اما در از ياد رفته او نقش يك زن روستايي اهل شمال را در چند مقطع سني بازي كرده است. زن شمالي و سختيهايي كه او طي چندين سال تحمل ميكند، دلايل خوبي هستند تا با خداوردي به گفتوگو بنشينيم تا از ديدگاههاي خودش درباره گلرخ برايمان بگويد.
شما قبل از بازي در سريال «از ياد رفته» در چند فيلم و سريال ديگر هم بازي كردهايد اما نقش گلرخ باعث شد تا بازي شما بيشتر ديده شود. گلرخ زني است كه شوهرش در اوان جواني به او ستم و خيانت ميكند اما او وفادارانه به پاي زندگياش ميماند و بچههايش را بزرگ ميكند، آيا همين ويژگي باعث شد تا شما بازي در نقش گلرخ را قبول كنيد؟
از بابت ديده شدن بايد بگويم شايد نقش گلرخ بيشتر از ديگر نقشهايم مورد توجه قرار گرفت اما من تاكنون هر نقشي را كه بازي كردهام، نقش اول بوده و مورد توجه قرار گرفته است از سريال بچههاي خيابان به كارگرداني همايون اسعديان كه اولين كارم بود تا فيلمهايي مانند قهوه اسپرسو. از ياد رفته چون سريال است، هر شب پخش ميشود و بيشتر داستانش در روستا ميگذرد و بافت متفاوتتري نسبت به سريالهاي ديگر دارد، بيشتر مورد توجه قرار گرفت.
اما يكي از دلايلي كه من بازي در اين سريال را پذيرفتم نوع قلم و زاويه ديد آقاي حسنپور به مسائل است. وقتي فيلمنامه را خواندم، متوجه شدم كه داستان، ملودرامي تراژيك است كه شخصيتها خيلي خوب پرداخت شدهاند و كاملا ملموس هستند و نقش گلرخ بسيار عالي بود. گلرخ به نظر من يك اسطوره است چون همه ويژهگيهاي يك انسان كامل از گذشت و فداكاري، صبر و ايثار در مقابل همسر و زندگياش و حرفي كه زده و پاي حرفش مانده و... را دارد. گلرخ براي همه شرايط زندگياش هدف خاصي دارد. همه اينها باعث شد تا بازي در نقش گلرخ را قبول كنم و زماني همكه سركار رفتيم، اعتمادم به آقاي حسنپور بيشتر شد چون متوجه شدم ايشان دقيقا چه ميخواهند و با برنامهريزي كامل و دقيقي سكانسها را مقابل دوربين ميبردند. 2 هفته قبل از فيلمبرداري ما را به روستايي كه لوكيشن اصلي بود، بردند تا با فضا و آدمها، بيشتر آشنا شويم و به درك درستي از فضايي كه داستان در آن رخ ميداد، برسيم.
گلرخ جوان است كه همسرش او را ترك ميكند و ميرود. اما او ميماند و با همه سختيها، زندگي را سپري ميكند.اين در شرايطي است كه امكان ازدواج براي او فراهم است.گلرخ چرا بايد از همه خوبيهاي معمولي زندگي چشم بپوشد و تنهايي را انتخاب كند.به نظر من اين نوع نگاه به سنتهاي ديرينه در كشور ما برميگردد. شما به عنوان يك زن جوان آيا با زاويه ديد گلرخ به زندگي موافق هستيد؟
بايد ببينيم گلرخ مربوط به چه دورهاي است...
در سريال او متعلق به دهه 70 است، يعني زياد از دوره ما دور نيست.
دوره زندگي گلرخ از ما دور نيست اما بايد به اين نكته توجه كنيم كه او در چه منطقهاي زندگي ميكند. او در جايي زندگي ميكند كه شرايط و ديدگاههاي زندگي با ما كه در شهر زندگي ميكنيم و به ظاهر ديدگاههايمان نسبت به زندگي تغيير كرده، فرق دارد. ما مدام در ظاهر ميگوييم شرايط تغيير كرده است اما در باطن قضايا، سنتها مانند يك غبار روي همه افكار و زندگي ما نشسته است.مردم هنوز پيوند سرسختانهاي با سنتها دارند.
اما در نگاه واقعبينانه منهم مثل شما بر اين باور هستم كه همانگونه كه مردها با از دست دادن همسرشان، براي ادامه بهتر زندگي به همسر و مكمل ديگري نياز دارند، زنان هم در اين مسير همينگونه هستند و نبايد يك زن جوان كه همسرش را به هر دليلي از دست ميدهد، به تنهايي بار زندگي را به دوش بكشد.اما منظور من از اسطوره بودن گلرخ اين است كه او در 15 سالگي رودرروي پدرش ايستاد و يك قول به همسرش داد. او قول داد كه تا آخر پاي مرتضي خواهد ماند. او سختيهاي زيادي را تحمل كرد اما هيچوقت زير حرفش نزد و پاي زندگياش ايستاد. براي من اين خصوصيت گلرخ واقعا دوستداشتني است.
يعني گلرخ يكجورهايي با خودش لج كرد؟
نه! اسمش را لج نميتوان،گذاشت! او پاي حرفش ايستاده و به همين دليل همه سختيها را تحمل ميكند. او براي زندگياش خيلي تلاش كرده، خيلي زحمت كشيده و وقتي مرتضي تركش ميكند، تلاش ميكند به قولي كه به خودش داده، احترام بگذارد و پاي زندگياش بماند.
آيا گلرخ را ميتوانيم نماد زن ايراني به شمار آوريم؟
بله. گلرخ واقعا يك زن ايراني است. اما واقعيت اين است او هرچقدر هم كه وفادار ميماند و براي بهتر شدن زندگياش تلاش ميكند اما خيليجاها او ناديده گرفته ميشود و در حقش جفا ميشود.
شما موزيسين هستيد و براي اجراي كنسرت به كشورهاي مختلف سفر ميكنيد به همين دليل اين سوال را از شما ميپرسم كه آيا وفاداري زن ايراني به خانواده و همسرش در دنياي امروز ميتواند منحصربهفرد باشد؟
در نگاه كلي ميتوان اين خصوصيت را متعلق به زنان ايراني دانست. به نظر من دوره و زمانه خيلي خراب شده و هيچ چيز سرجاي خودش نيست.اما من بر اين باورم كه هنوز هم زنان و مردان خوب ايراني وجود دارند. بنابراين نبايد دستهبندي كنيم كه زنان همه خوبند و مردان بد هستند. من با دستهبندي مطلق خوب و بد موافق نيستم.
اما در دورهاي كه كشور ما بين سنت و مدرنيته راه جديدي را جستجو ميكند، انگار وفادراي زنان ايراني بيشتر از مردان است؟
به نظر من همه اينقضاوتها زماني شكل ميگيرد كه ما در سطح امور حركت ميكنيم و كمتر به اين نكته فكر ميكنيم كه اگر فلان كس كاري را انجام داد، چه دلايلي باعث شده تا او چنين اقدامي كند. نگاهمان را به زاويه ديد فرد نزديك نميكنيم، خودمان را جاي او نميگذاريم و فقط دست به قضاوت ميزنيم. من اين نوع نگاه را دوست ندارم و اصلا بر اين باور نيستم كه در دوره ما زنان بهتر از مردان هستند يا برعكس. همه چيز نسبي است و هر كس كه خوب زندگي ميكند به اين دليل است كه شعور و آگاهي لازم را دارد و در خانوادهاي بزرگ شده كه شعور بالايي داشتهاند و پدر و مادر او را خوب و صحيح بزرگ كردهاند.
اين سوالات را از اين بابت پرسيدم كه به نظر شما كه چند ماه درگير ساخت سريال از ياد رفته بوديد، پيام سريال از ياد رفته براي مردان و زنان جامعه ما چيست؟
پيامش اين است كه وقتي حرفي را ميزني، پاي حرفت بمان...
اما گلرخ در سن و سال بسيار پايين تصميم به ازدواج با مرتضي گرفت. تصميمي كه بيشتر از روي هيجان بود...
همين وجه شخصيت گلرخ براي من جالب بود. راستش من اصلا از شعار دادن خوشم نميآيد و تمايل ندارم مسائل را بيخودي بزرگ كنم. من گلرخ را خيلي دوست دارم چون ماهها با او زندگي كردم و او را كاملا ميشناسم. من 8 ماه در روستا سركار بودم. سر همين سريال بودم كه حصبه گرفتم و متوجه شدم زندگي در شرايطي كه گلرخ آن را از سر ميگذراند، چقدر دشوار است. آنقدر به گلرخ نزديك شدم كه توانستم او را از فضاي فانتزي و غيرقابل باور دور كنم. به همين دليل مخاطب هم او را پذيرفته و با او ارتباط برقرار كرده است.
در سريال از ياد رفته در مقابل گلرخ، شخصيت مينا(بهنوش طباطبايي) قرار دارد كه زني است با گرايشات مدرنيته. زني كه به خارج از كشور ميرود و در آنجا براي همسرش (مرتضي) مشكلاتي را بهوجود ميآورد و بعد هم او را ترك ميكند. آيا نميشد در سريالي كه قرار است طي 26 قسمت از تلويزيون به نمايش درآيد و پيامهاي مختلفي را هم به بيننده منتقل كند، شخصيتي حد وسط گلرخ و مينا هم در سريال وجود داشته باشد؛ شخصيتي معتدل كه توانسته باشد همه چيز را بخوبي در كنار هم داشته باشد؟ مثلا ميشد روي شخصيت دختر گلرخ كه بزرگ شده و در آستانه ازدواج است، بيشتر كار كرد و از او شخصيتي ساخت كه براي همه گروههاي مردم قابل باور باشد؟
اينهم يك نگاه است.من از ياد رفته را همينجور كه هست دوست دارم.اين بستگي به نوع نگاه آدمها دارد. برخي آدمها مثل شما بنا به حرفهاي كه داريد به موضوعات موشكافانهتر نگاه ميكنيد. در دورهاي كه فيلمنامههايي كه به دست ما بازيگران ميرسد،بسيار ضعيف است و شخصيتها در سطح حركت ميكنند، فيلمنامه از ياد رفته براي من فوقالعاده بود.يك فيلمنامه بسيار قوي كه نسبت به كارهاي ديگري كه ميخوانم، كاملتر بود و چفت و بست خيلي خوبي داشت.
از طرفي من گلرخ را از 14 سالگي تا ميانسالياش بازي كردم، براي اين كار چند گريم مختلف داشتم كه اين برايم خيلي جالب بود. من يك دوره طولاني از زندگي گلرخ را بازي كردم، بنابراين امكان خوبي به من داده شد تا تواناييها و خلاقيتهاي خود را به نمايش بگذارم. من شرايط مختلفي را براي بازي نقش گلرخ تجربه كردم كه برايم خيلي ارزشمند است.
شما براي گلرخ خيلي زحمت كشيديد و او را به جاي خوبي در داستان رسانديد اما ادامه نقش او را به بازيگر ديگري سپرديد، اين در حالي است كه بازهم ميشد با گريمهاي مختلفي خودتان گلرخ را به سرانجام برسانيد.
البته من اين جسارت را نكردم كه به آقاي حسنپور بگويم با گريم متفاوت بازهم ميتوانم نقش گلرخ در ميانسالي را خودم بازي كنم. اما واقعا دوست داشتم كه گلرخ را خودم به سرانجام برسانم. نه از روي خودخواهي بلكه به اين دليل كه واقعا به او وابسته شده بودم. هر چند 8 ماه كار در شمال كشور خيلي سخت بود.
اما احساس ميكنم كه رَدپاهايي در بازي نقش گلرخ داشتم كه هم بيننده و هم خودم دوست داشتيم اين ردپاها را سپيده خداوردي به نتيجه برساند. اما آقاي حسنپور معتقد بود كه چون بازيگرها در سريال تغيير ميكنند و مثلا بازيگر جوانيهاي مرتضي جاي خود را به آقاي محمدرضا فروتن ميدهد، تغيير بازيگر نقش گلرخ هم براي بيننده طبيعي خواهد بود و آسيبي به كار نخواهد زد. به هرحال كار متعلق به آقاي حسنپور است و ما بازيگران زياد نميتوانيم نگاه خودمان را به كار اعمال كنيم.
كارگردان در اين كار بازيگران را تغيير ميدهد، از طرفي از ياد رفته يك اثر كاملا داستان محور است كه قصه آن بيشتر مردم را جذب ميكند، در اين شرايط به نظر شما بازيگران چه سهمي در جذابيت سريال دارند؟
به نظر من اگر بازي بازيگران همسطح فيلمنامه باشد و به اصطلاح گلدرشت نباشد، طبيعي باشد و براي مردم قابل باور باشد، بيشترين كمك را به سريال ميكند.خود من بچه روستا نيستم و شرايطي را كه گلرخ گذرانده، تجربه نكردهام اما تلاش كردم كه به نقش گلرخ نزديك شوم و او را قابل لمس و باورپذير بازي كنم. سعي كردم با اضافه كردن گويشي كه در شمال كشور رايج است، شخصيت گلرخ را هر چه بيشتر به واقعيت نزديك كنم. به هرحال من همه تلاشم را كردم تا بتوانم با بازيام به سريال و باورپذيري آن كمك كنم.
شما 2 هفته قبل از شروع فيلمبرداري به شمال رفتيد تا به فضا و شخصيتها نزديك شويد، آيا در اين مدت توانستيد مابهازاي بيروني هم براي شخصيت گلرخ پيدا كنيد؟
نه! واقعيت اين است كه مابهازي بيروني براي شخصيت گلرخ وجود نداشت.
برخلاف انتظارم كه فكر ميكردم در منطقه شمال در بين همسن و سالان خودم شبيه گلرخ را زياد خواهم ديد اما واقعيت اينجور نبود. در بين مادران شمالي ميتوانستم گلرخ را پيدا كنم. اما در بين دختران جوان نه! چون آنها بشدت شهري شدهاند. گلرخ را ديگر نميتوان در بين جوانان روستايي پيدا كرد.دختران روستايي واقعا نسل تازهاي هستند كه با مادران و مادربزرگهاي خود تفاوتهاي اساسي دارند.
با توجه به آنچه گفته شد آيا سريال از ياد رفته براي اين قشر از مخاطبان هم حرفي براي گفتن دارد؟
بله! چون گلرخ برايشان خيلي مملوس است. آنها گلرخ را بخوبي ميشناسند و برايشان اين شخصيت ملموس است چون او را در اطراف خود ميبينند. اما خودشان نميخواهند تبديل به گلرخ شوند. دوست دارند بيشتر شبيه زنان جواني شوند كه در تهران زندگي ميكنند! نسل جوان با ديدن گلرخ مدام از خود ميپرسد كه چرا اينهمه صبر و تحمل؟
اين سوال در ذهنها مطرح ميشود اما باز هم بيشتر زنان ايراني زماني كه ميخواهند تصميم نهايي زندگي خود را بگيرند مانند گلرخ عمل ميكنند....
دقيقا! به نظر من اگر ما همه دنيا را بگرديم و زمانه هم مدام عوض شود، اما ما ايرانيان باز هم در زمان تصميمگيريهايمان سنتي عمل ميكنيم!
چون شما ساز هم ميزنيد اين سوال را ميپرسم، نواختن ساز چقدر در ايفاي نقش كمكتان ميكند؟
خيلي زياد. نواختن ساز در لحن صدا و ريتم بازي كمكم ميكند و تاثير بسزايي در شناخت شخصيت فيلمنامه دارد.
كارهاي زنانه ما را در تلويزيون و سينما، فيلمنامهنويسان مرد هم مينويسند و هم كارگرداني ميكنند، به نظر شما اگر سريالهايي مانند از ياد رفته را يك كارگردان زن مقابل دوربين ميبرد، بهتر نبود؟
خُب خيلي خوب ميشد اگر ما هم ميتوانستيم كارگرداني كنيم. اما مگر ما چند تا كارگردان خوب زن داريم كه بتوانند يك سريال را كارگرداني كنند. ما واقعا در اين زمينه با كمبود كارگردان مواجهايم. اما اين نكته را هم بگويم كه آقاي حسنپور خيلي خوب روحيات و خلق و خوي خانمها را ميشناختند. در صحبتهايي كه ميكردند و مثالهايي كه برايمان ميگفتند، متوجه شدم كه ايشان رابطه بسيار صميمي و خوبي با مادر خود داشتهاند وهمين رابطه نزديك با مادر باعث شده تا او آنقدر با دنياي زنان آشنا شود كه يك رمان بنويسد و بعد آن را تبديل به فيلمنامه و سريال كند.
طاهره آشياني / گروه راديو و تلويزيون
روزنامه جام جم دوشنبه 23 آبان 1390
کد:http://jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100859312570
من دوست داشتم این سریالو..
حس و حال خوبی داشت...
خبری از داد و فریاد و شلوغ بازیهای الکی که تو فیلم و سریالهای الان به وفور یافت میشه، نبود و این یه حسن بزرگش بود..
کاش بقیه هم یاد بگیرن که میشه با یه سری نکات کوچیک یه آرامشی رو به بیننده هدیه کرد، حتی برای لحظه ای
انصافا آرامش خیلی توش بود.
فیلم و سریالی که به بیننده آرامش بده تعدادشون خیلی کم هست.
دلیل اصلی آرامشی که داشت دور شدن از فضای کثیف شهری و آپارتمانی و رفتن به دل طبیعت بوده.
سلام
من این فیلم از ابتدا ندیدم ولی وقتی یه قسمتش رو اتفاقی دیدم بدم نیومد که دنبال بکنم و الانم که تموم شده اصلا پشیمون نشدم از دیدن این سریال به نظر من خیلی سریال قشنگ و فوق العاده ای بود به خصوص مناظر زیبایی که توی این فیلم وجود داشت و از قسمت آخرشم که واقعا خوشم اومد و بسیار حال کردم احساساتی شدم و کلی هم گریه کردم پای قسمت آخرش:37: به نظر من یکی از قسمت آخرای فوق العاده بود از روبرو شدن گلرخ با دکتر گرفته و گریه دکتر و رفتن توی کویر زیبا و رفتن کنار دریا و از صحنه هایی که گلرخ برا دکتر توی ماشین میوه پوست میکند و از اون موسیقی و شعر زیبا که تو جریان فیلم بود خلاصه از همه اینا لذت بردم واقعا برام قشنگ بود و خیلی اتمام قشنگی بود
عجب ديالوگ قشنگي داشتن اين يدالله و اون دختره خواهر سيروس.....
پر از معني و احساس.
ديدگاه ذو نفر نسبت به اون چيزي كه ندارن.
رضا ناجي: اين سريال با به تصوير كشيدن طبيعت توانست قدم بزرگي در جذب مخاطب بردارد
بازيگر سريال «از ياد رفته»: از نتيجه كار راضي هستم
بازيگر نقش «عمو كرم» در سريال «از ياد رفته» با بيان اينكه حضور يك فرد آذريزبان در ميان جمعي از اهالي شمال ناهماهنگي نيست، گفت: اگر شما در شمال كشور با ۱۰ نفر صحبت كنيد، 4 نفر به آذري صحبت ميكنند.
«رضا ناجي» درباره حضورش در اين سريال تلويزيوني به فارس گفت: از نتيجه كار راضي هستم. بازخوردها خيلي خوب بود و همه راضي هستند و از بازي من هم خوششان آمده است. فريدون حسنپور(كارگردان) در كارش وسواس بسياري دارد و سعي ميكند كاري كه انجام ميدهد درجه يك باشد، من هم از اين نوع كار كردن خوشم ميآيد و با چنين كارگرداني همكاري ميكنم.
بازيگر فيلم سينمايي «آواز گنجشكها» درباره نقش عموكرم و ارتباط نزديك اين فرد با خانواده گلرخ نيز تصريح كرد: تمام داستان در شمال اتفاق ميافتد، اما كرم بهواسطه دوستي با رضا از خلخال كه مردم آن آذري هستند و به شمال كشور نزديك است، به خانه رضا آمده است. آنها دوستي ۳۰ ساله دارند.
رضا مريض است و از كرم ميخواهد تا به او كمك كند. او سالي 3 ماه در خانه رضاست و بچههايش هم كرم را عموي خود ميدانند.
اين بازيگر سينما و تلويزيون درباره دلايل جذب مخاطبان به سريال نيز گفت: اين سريال خارج از فضاي آپارتماني بود و با بهتصوير كشيدن طبيعت توانست قدم بزرگي در جذب مخاطب بردارد. البته به نظر من در سينما و تلويزيون هم كارهاي آپارتماني و هم غيرآپارتماني لازم است.
وي با بيان اينكه شنيدهام سريال «از ياد رفته» براساس يك داستان واقعي ساخته شده است، درباره تعامل و نزديكي عموكرم و گلرخ نيز تصريح كرد: وقتي گلرخ به كرم ميگويد عموكرم، نشان ميدهد كه او با عمويش انس گرفته و او را بيگانه نميداند. كرم هم گلرخ را مانند بچه خود ميداند.
وقتي مشرضا نميخواهد دخترش را به مرتضي بدهد، كرم ميانجيگري ميكند تا با هم ازدواج كنند. او به مرتضي كشاورزي ياد ميدهد و كمك ميكند تا بتواند مخارج خانهاش را تامين كند.
روزنامه جام جم 25 آبان 1390
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سپیده خداوردی در گفتوگوی تفصیلی با خبرگزاری فارس:
«گلرخ» نماد زن ایرانی است/ به چشم فیلمنامه به «گلرخ» نگاه نکردم
بازیگر نقش «گلرخ» سریال «از یاد رفته» با اشاره ارتباط عمیقاش با شخصیت «گلرخ» گفت: گلرخ نماد زن ایرانی است و به عقیده من اسطوره است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، سریال «از یاد رفته» مدتی است هر شب از شبکه اول سیما پخش شد و مخاطبان را با قصه زندگی «مرتضی» و «گلرخ» همراه ساخت. سریالی که توسط فریدون حسنپور ساخته شد، او کارهای خوبی در کارنامهاش دارد و خود را به عنوان یک فیلمساز بارها و بارها به اثبات رسانده است.
«از یاد رفته» یک سریال خوشساخت است و دلیلش هم شناخت خوب کارگردان از شمال کشور، تسلط بر داستان و نوع کار است، حضور بازیگران مطرح سینما در این سریال یکی از نقاط قوت آن به شمار میآید.
«سپیده خداوردی» ایفاگر نقش گلرخ مورد توجه مخاطب قرار گرفت، او فارغالتحصیل موسیقی است که رشته ادبیات نمایشی را به پایان برد و همزمان با حضور در سینما و تلویزیون موسیقی را نیز به صورت جدی دنبال کرد. شروع حضور پررنگ و جدی او در عرصه تصویر، بازی در سریال «بچههای خیابان» (همایون اسعدیان) بود، به گفته خودش برای ایفای «گلرخ» با این کاراکتر زندگی کرده است تا توانسته آن را قابل باور برای مخاطب ارایه دهد. حضورش در سریال «از یاد رفته» انگیزه گفتوگو با وی است.
شخصیت گلرخ چقدر ما به ازای بیرونی دارد و آیا ما با این افراد در جامعه روبرو میشویم؟
گلرخ نماد زن ایرانی است و به عقیده من اسطوره است، اسطوره بودنش به خاطر صبر، بردباری، فداکاری و گذشت و ایستادگی در برابر مشکلات زندگی است. گلرخ مثل یک مرد بار زندگی را به دوش میکشد و تزلزلی در شخصت او دیده نمیشود. گلرخ از بچگی تصمیمی میگیرد و در زندگیاش متوجه اشتباه خود میشود و به این نتیجه میرسد که باید به حرف پدرش گوش میکرد اما با این تفاسیر پای هدف و حرف زندگیاش میایستد و تا آخرین لحظه برای او تلاش میکند.
گلرخ را نمیتوان با جامعه و شرایط امروز تطبیق داد، گلرخ اسطوره است در قالب فیلمنامه. از نگاه من «از یاد رفته» یک درام عاشقانه بسیار زیباست و گلرخ اسطوره این درام است اما در قالب جامعه اگر بخواهیم در نظر بگیریم تفاوتهایی دیده میشود. اما ما زنهای ایرانی بسیاری داریم که خصایصی چون گلرخ دارند. زن ایرانی به عقیده من متمایز با زن شرقی است و تفاوتهایی در این دو زن وجود دارد. گلرخ نمونه بارز یک زن ایرانی است که خصیصههای بسیاری در وجودش دیده می شود. زنهای ایرانی فاکتورهایی که در بالا ذکر شد را دارا هستند، اما ضعف و قوت آنها بستگی دارد به این که به فاکتورها چگونه نگاه شده است که این نگاه برمیگردد به شعور، فرهنگ و اصالت هر خانوادهای که انسانها در آن زندگی میکنند، خانواده چقدر از این فاکتورها برداشت درستی دارد و میتواند از آن بهره ببرد. اما به عقیده من در تمام زنان ایرانی این خصیصهها وجود دارد اما با قوت و ضعف.
نکتهای که باید یادآور شوم این است که در جامعه امروز ما سنت با مدرنیته آمیخته شده است اما هنوز سنت در جامعه دیده میشود، اما همه چیز بستگی به این دارد که آدمها چگونه به زندگیشان نگاه کنند. همان فرهنگ و اصالت خانوادگی باعث میشود که بعضیها در زندگیشان مسئله سنت پر رنگتر شود و بهای بیشتری به آن داده شود. اما این بدین معنی نیست که تمام زنها خوب هستند و مردها بد و یا بالعکس. خوب و بد همه جا وجود دارد.
چقدر به «گلرخ» و مشخصههای آن نزدیک بودید که باعث شد ایفای این نقش را بپذیرید؟
من با «گلرخ» یک دوره زندگی کردم و نتوانستم به چشم یک فیلمنامه به گلرخ نگاه کنم. با بچگی گلرخ زندگی کردم، موفق به دیدن همه قسمتهای سریال نشدم اما بخشهایی را که موفق شدم ببینم همپای گلرخ گریه کردم و با این شخصیت ارتباط عمیقی برقرار کردم. بسیاری از نکات شخصیتی گلرخ در وجود من پررنگ است. من صبوری، هدف داشتن در زندگی، گذشت کردن و تلاش کردن شخصیت گلرخ را در وجودم دارم. قاعدتاً عواملی که به بازیگر در ایفای نقش کمک میکند، علاوه بر شخصیتپردازی در فیلمنامه و دیالوگها، خصایص خود فرد است که میتواند به او کمک کند. البته راهنمایی کارگردان در خلق شخصیت بسیار موثر است. آقای حسنپور کارگردان سریال، قلم بسیار خوبی دارند و شخصیتهای داستان را به خوبی میشناسند و آنها را به گونهای ملموس مینویسند و دکوپاژ خیلی خوبی دارند و کارگردان خوبی هستند و بازیگران را به گونهای هدایت میکنند که به شخصیتی که آن خلق کردند، میرسند؛ بدون اینکه راهنماییهای ایشان باعث غلو در بازی شود.
به عقیده من «گلرخ» فیلمنامه برخی از شاخصههایش را از مادر آقای حسنپور گرفته است، در طول کار اضطراب خلق موقعیتهای مختلف زندگی گلرخ را داشتم و در دو هفتهای که ما زودتر برای پیشتولید به شمال کشور رفتیم، من تمام دغدغه ذهنیام خلق گلرخ بود و دل نگران بودم، زیرا علاوه بر تیلر سواری، نشا برنج و برداشت، مراقبت از حیوانات اهلی و ... که باید برایم ملموس میشد و به آرامی به آنها می رسیدم، باید روی نوع صحبت کردن و لحن و آوای گلرخ که دوست داشتم در کار وجود داشته باشد تا از نگاه بیننده گلرخ ملموستر و باورپذیرتر باشد نیز کار میکردم و آقای حسنپور با تعاریفی از زندگیشان و شخصیت و تلاش مادرشان مثالهایی را ارایه میکردند و این اتفاقات را به صورت داستان گونه برای من تعریف میکردند که اینها خودش باعث ایجاد نگاه و بار در شکلگیری ایفای نقش گلرخ برای من شد. تعریف این داستانها به من تجربه میداد و من سعی میکردم از آن برداشت کنم.
برای ایفای نقش گلرخ چقدر با جوانان در روستاها ارتباط داشتید و چقدر از آنها در ایفای نقش تاثیر گرفتید؟
قبل از فیلمبرداری من سعی میکردم به روستاها بروم و به دنبال دختران کم سن و سال میگشتم تا با آنها ارتباط برقرار کنم و از آنها فاکتورهایی را برای ایفای بهتر نقش گلرخ استفاده کنم اما دیدم آنها همه از ما بسیار مدرنتر بودند و شاید کارهایی که ما در تهران در زندگی روزمره انجام میدهیم، آنها انجام نمیدهند، دخترها با لهجه صحبت نمیکردند. من بیشتر به نوع زندگی آنها توجه کردم و از رفتار و گفتار مادرهای دخترهای جوان بیشتر توانستم برای ایفای نقشام الهام بگیرم، زیرا مادرها با همان لباس، لهجه و آوا و حرکات، نشا و کشت میکردند و زندگی در روستا جاری و ساری دیده میشود و از این نوع زندگی فاصله نگرفتند. من با دیدن نوع زندگی آنها در خودم رفتارها و منش گلرخ در روستا را خلق کردم. هیچ وقت وارد زندگی روستایی در شمال کشور نشده بودم و همیشه از زیباییهای شمال لذت بردم. بازی در نقش گلرخ باعث شد تا به عمق زندگی روستایی وارد شوم و بتوانم آن را لمس کنم. تعاریف آقای حسن پور از تجربیاتشان در زندگی، باعث شد رفتار و زندگی گلرخ در وجود من رسوب کند از سوی دیگر متن خوب و بار دیالوگها که به خوبی نوشته شده بود کمک میکرد. حرکتهای دوربین به گونهای از سوی کارگردان طراحی میشد که به بازیگر حس خوبی را القاء می کرد و بازیگر می توانست کار خود را به خوبی انجام دهد. ما تمام تلاش خودمان را معطوف به ایفای نقش و اثرگذار بودن آن در مخاطب کردیم، حال چقدر موفق بودیم قضاوتش برعهده بیننده و کارشناسان است.
لهجه و آوایی که در سریال وجود داشت، چقدر توانست در باورپذیری شخصیت گلرخ به مخاطب کمک کند؟
ما فضای بسیار خوب و بکری داشتیم و حرکتهای دوربین نرم و خیلی حساب شده و ملموس بود، مثل جریان زندگی. تکنیک کار به گونهای بود که بیننده یک دفعه با حرکت دوربین شوکه نشود؛ به نوعی همه چیز در خدمت فیلمنامه و اجرایی شدن آن بود و از سوی دیگر لباس و گریم و ابزار مختلف کشاورزی مثل تیلر و زمین و ... کمک به بازیگر میکرد. مسئله اساسی این است که من به گلرخ آوا و لهجه دادم، بهخلاف نظر آقای حسنپور که تاکید داشتند لهجه و آوایی استفاده نکنیم زیرا ممکن است درست از کار درنیاید و یا غلو شود. اما من با تمام وجود تلاش کردم که گلرخ را به سمتی ببرم که لحن و آوا داشته باشد نه لهجه و تقلید زیرا برایم این مسئله خیلی مهم بود. من اهل تهران هستم و نمیتوانم ساختار چهره یک شمالی را داشته باشم حتی با وجود لباس و گریم و ...؛ آوار و لهجه به من کمک میکند گلرخ را باورپذیرتر کنم اما حس من به شخصه این بود که وقتی یک آوای نرم شمالی به نحوه پوشش و گریم من اضافه شود شاید شخصیت را برای بیننده باورپذیرتر کند.
در ارایه لهجه و آوا در گویش گلرخ اصرار داشتید؟
بله و آقای حسنپور اصراری نداشتند و نگران بودند که تقلیدی نباشد و آواها به درستی ادا شود و در جای جای سریال یکنواختی احساس شود. ایشان تلاش میکردند تا ما به سمت ارایه لهجه در ادای دیالوگهایمان نرویم اما بعد خوششان آمد و راضی بودند.
خودتان چقدر از ارایه لهجه شمالی در سریال راضی بودید؟
من دوست داشتم، نه شدت دارد و نه ادا و تقلید است به نظرم باورپذیر است، مخاطب از شخصیت داستان یک حس و حالی را میخواهد تا فضای درون مجموعه را به او القا کند. اگر من بخواهم تهرانی و بدون لهجه و آوا صحبت کنم، پس «گلرخ» کجاست؟ او که شخصیت اصلی داستان است، نگاهها به سمت و سوی اوست و او که این قدر جای کار و فضا دارد باید چیزی مثل آوا و لهجه هم کمک کند تا با تمام امکانات فراهم شده، گلرخ بتواند با مخاطب ارتباط درستی برقرار کند.
نظرتان درباره انتخاب بازیگر میانسالی گلرخ بفرمایید. چقدر این انتخاب مناسب بود؟
من در شرایطی نیستم که بخواهم درباره انتخاب میانسالی گلرخ اظهار نظر کنم. کار متعلق به آقای حسنپور است و ایشان خودشان تصمیم گیرنده بودند. من خودم گلرخ را بسیار دوست داشتم و با آن زندگی کردم و خیلی دوست داشتم ردپاهایی که از آن به جای گذاشتم را تا انتهای سریال با خودم به پایان برسانم و لحظه دیدارش با مرتضی در پایان سریال را خیلی دوست داشتم، اما آقای حسنپور معتقد بودند چون بازیگر نقش مرتضی عوض شده است، یک بازیگر دیگر میانسالی گلرخ را ایفای نقش کنند.
با توجه به دلشورههایی که برای ایفای نقش گلرخ داشتید، درباره اولین پلانی که تصویربرداری شد و حال و هوای آن روز بفرمایید.
اولین پلان که در سریال ضبط شد، مربوط به بیماری پدر گلرخ بود که مادرش با او صحبت میکند و گلرخ در آینه پشت میز تحریر نشسته و گریه میکند و بعد اشکهایش را پاک میکند و میگوید: «آقاجان پول». حس و حال آن روز برایم خیلی جالب بود. بچگی گلرخ برایم مهم بود چون شخصیت گلرخ را دوست داشتم شاید به این دلیل که، دوران تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان خودم را خیلی دوست دارم با این تفاوت که من یک دنده و لجباز نبودم، ولی آن نگاه معصومانه، سربزیریها و لجبازی گلرخ را خیلی دوست دارم، همچنین دوران بارداری گلرخ خیلی برایم جالب بود. اول دل نگران این بودم که به آن حالتهای بچگی گلرخ برسم و برای بیننده این فاصلهگذاریهایی که در ذهنم برای مراحل مختلف زندگی گلرخ که هفت مرحله با گریم های متعدد است در نظر گرفته بودم، دربیاید. اولین سکانس که جلوی دوربین ظاهر شدم به همه اینها فکر میکردم و از سوی دیگر ارتباط برقرار کردن با کارگردان و چقدر میتوانم به نگاه ایشان برسم که الحمدالله ایشان خیلی از سکانس اول خوششان آمد و مرا تشویق کردند و ابراز علاقه کردند؛ زیرا از نگرانی من برای ایفای نقش گلرخ آگاه بودند. من به شخصه یا کاری را قبول نمیکنم و یا اگر قبول کنم، سعی میکنم در وسع خودم به بهترین نحو انجام بدهم و تواناییهایم را به منصه ظهور بگذارم. خیلی نگران بودم گلرخ حسنپور به نحو احسن ارایه شود. اولین سکانس خوب بود و دلگرمی برای ادامه کار شد.
فیلمنامه به صورت کامل برای مطالعه ارایه شد؟
فیلمنامه 26 قسمت کامل بود و بدون هیچ نقصی به دست من رسید. بهخلاف کارهای جدید که اکثراً سیناپس هستند و بعد شخصیتها نوشته میشوند، فیلمنامه کامل بود و این در ارایه نقش بسیار موثر بود. من اصلاً نمیپسندم کارهایی را که در مرحله سیناپس به بازیگر پیشنهاد میشود و یا در حال نوشته شدن است. این نوع کارها حس خوبی به من نمیدهد. من دوست دارم فیلمنامه را به طور کامل بخوانم و درباره آن صحبت کنم و بحث داشته باشیم و به یک نگاه مشترکی با کارگردان برسیم و بعد جلوی دوربین قرار بگیرم. از این که شخصیت را بعداً مینویسند و روتوش میکنند و... برایم خوشایند نیست. من لذت بردم وقتی فیلمنامه کامل آقای حسنپور را خواندم و بعد دفتر رفتم. لذت بعدی این بود که آقای حسنپور برای کارشان اهمیت قایل بودند، کاملا کارهای من را جستوجو کرده بودند و بیوگرافی من را میدانستند و حتی زاویههای صورت من را مورد بررسی قرار داده بودند. برعکس بقیه دوستان که حتی اطلاعی در زمینه کارهای قبلی ندارند، ایشان با کارهای من و فیزیک من آشنا بودند و زاویه صورت من را درآورده بودند و روی آن فکر کرده بودند که آیا میتوانم گلرخ باشم یا خیر. من وقتی دفتر رفتم دیدم ایشان کاملاً از من اطلاعات دارند، درحالی که کاری از من ندیده بودند ولی روی بازیگری که دعوت شده بود، شناخت کافی داشتند.
چرا این قدر گزیده کار میکنید؟
من فعالیت در موسیقی را به موازات بازیگری در سینما و تلویزیون دنبال میکنم و پررنگتر از کار تصویرم است. من از سال 68 موسیقی کار میکنم و در گروههای حرفهای فعالیت دارم و تدریس میکنم، نمیتوانم به طور همزمان سر سریال باشم، مجبورم سالی یک یا دو کار بیشتر انجام ندهم. بعد از «از یاد رفته» فیلم «جایی بالاتر از ابرها» را کار کردم که قرار است در شبکه خانگی توزیع شود، یک سینمایی به نام «پیمان» به کارگردانی مجید فهیمخواه که از آن بیخبر هستم و تلهفیلم «بومرنگ» به کارگردانی اسماعیل فلاحپور. از اردیبهشتماه که «بومرنگ» را بازی کردم تا به امروز کاری قبول نکردم. ادعایی ندارم کار شاخصی را میخواهم انجام دهم اما نسبت به فیلمنامههایی که به من پیشنهاد میشود سعی میکنم کارهایی را برگزینم که به دلم مینشیند و دوستشان دارم که کار کنم و متمایز با کارهای قبلیام باشد، انتخاب کنم. نقشهایی که ایفا کردم هیچ یک با هم شباهتی ندارد. «ایستگاه بهشت» به «غافل» یا «از یاد رفته» شباهتی ندارد. «عالیه» ربطی به «قهوه اسپرسو» یا «بچههای خیابان» ندارد. همه آنها با هم متفاوت است. بعد از ایفای نقش «هانیه» در غافل بسیاری فکر کردند من نقشهای طنز را میپذیرم، درحالی که من کار طنز نمیکنم. من هانیه این فیلم را شیرین و دوست داشتنی کردم و نگاه به آن دادم، سه هفته روی زبان آذری کار کردم تا به نتیجه برسم و هانیه دربیاید. از بیننده کارهایم که به من لطف دارد و آنها را نگاه میکند، میخواهم که «سپیده خداوردی» را در قالب فیلمنامههایی که موجود هست و میبیند، بسنجد. من امکان این را ندارم که همیشه کارهای شاخص انجام دهم، آرزو میکنم که کارهای خاص و کاراکترهای خاص را ایفا کنم البته اگر امکانش وجود داشته باشد.
به عنوان بیننده چقدر با پخش هر شب سریال موافق هستید؟
در حال حاضر بیننده به پخش هر شب سریال عادت کرده است. مثل این که ما عادت به خوردن غذا در ساعاتی خاصی از شبانه روز داریم. این در مورد سریال هم صدق میکند. ما عادت میکنیم در یک زمان مشخص سریال را ببینم و دلتنگ آن شویم. به نظرم اگر سریال به صورت هفتگی پخش میشد، شاید بیننده به این صورت با آن ارتباط برقرار نمیکرد. مردم اینقدر مشغله و گرفتاری دارند که شاید نتوانند هفتهای یک بار یک سریال را دنبال کنند، بیننده با وجود مشغلههای روزمره ممکن است ساعت پخش سریال هفتگی را فراموش کند اما وقتی هر روز باشد روح و ذهناش با سریال درگیر میشود و خواستار آن خواهد بود. البته ابتدا فکر میکردم پخش سریال یک سال به طول خواهد انجامید که خیلی خوب است اما شرایط بیننده امروز به گونهای شده است که رسانه مخاطب را به پخش هر شبی عادت داده است الان به جایی رسیده که بیننده این شرایط را میطلبد و پخش هر شب سریال تاثیرگذار خواهد بود. البته کار آقای حسنپور ساختاری سینمایی داشت و با سریالهای دیگر تلویزیون متفاوت و همین امر کمی نگرانکننده بود، زیرا احساس میشد ممکن است مخاطب با این مفاهیم و فضای سنگین و ریتم خاص سریال ارتباط برقرار نکند که خوشبختانه بیننده با کار ارتباط برقرار کرد. این نشان میدهد که اگر خوراک خوب برای مخاطب تهیه و ارایه شود، از آن استقبال خواهد کرد و ذائقه مخاطب را میتوان تغییر داد.
---------------------------
گفتوگو: زهرا قزیلی
---------------------------
بازیگر نقش مرتضی در سریال «از یاد رفته» در گفتوگو با خبرگزاری فارس:
آقایی: مدرنیته مرتضی را تغییر داد
بازیگر نقش مرتضی در سریال «از یاد رفته» گفت: به مرتضی حق میدهم، چون او از روستا به شهر آمده بود و مدرنیته او را وادار به این تغییر کرد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرتضی بهترین ماشینی که سوار شده بود، تیلر کشاورزی بود. الان هم خیلیها در کشور هستند که به این تغییرات مبتلا میشوند
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، «عمار آقایی» بازیگر نقش مرتضی در سریال «از یاد رفته» پیرامون چگونگی حضورش در این سریال و ایفای نقش مرتضی سخن گفت.
مشروح گفتوگوی آقایی با فارس به شرح ذیل است:
* در ابتدا درخصوص چگونگی حضورتان در سریال «از یاد رفته» توضیح دهید؟
- من از بچگی تئاتر کار میکردم. آن زمان من و خانوادهام در لاهیجان زندگی میکردیم و گروه تولید مجموعه تلویزیونی «از یاد رفته» حدود 5 ماه در شمال کار داشتند. از همین رو آقای حسنپور به همراه تیم کارگردانی در مراحل پیشتولید به لاهیجان آمدند و فراخوان دادند. روزی که برای پر کردن فرم درخواست رفتم، تعداد بسیاری از علاقهمندان دیگر هم آمده بودند تا فرم پر کنند و تست دهند. من هم مانند بسیاری دیگر از همشهریان تست بازی دادم و آقای حسنپور مرا انتخاب کرد و پس از مدتی تماس گرفتند که به تنکابن بروم. در آنجا تست گریم و لباس دادم و درنهایت برای بازی در نقش مرتضی پذیرفته شدم و از همان روز اول، تصویربرداری کار خود را شروع کردم و جلوی دوربین رفتم و حدود 8 ماه با گروه بودم.
حدود یک ماه و نیم از کار نیز گذشت و من نمیدانستم دقیقا چه کاری انجام میدهم و آقای حسنپور نیز تاکید کردند که من با کسی صحبت نکنم و کسی هم با من صحبت نکند. این طور بود که وارد بازی «از یاد رفته» شدم.
* استرس نداشتید که در بازی اولتان به عنوان نقش اول بازی میکنید؟
- من چون اول نمیدانستم چه کاری انجام میدهم، استرس داشتم؛ ولی نمیدانستم که چه اتفاقی در حال افتادن است. اما چون با کسی صحبت نمیکردم این بکری در بازی من باقی مانده بود. همان جا وقتی صدایم میکردند جلوی دوربین میرفتم و دیالوگها را حفظ میکردم و حس پلان را آقای حسنپور در من ایجاد میکرد.
* تعامل با بازیگران به ویژه خانم خداوردی چطور بود؟
- من از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتم و اوایل کمتر ولی در ادامه بیشتر با هم تعامل داشتیم و شرایط هم بهتر شد و توانستیم با هم کنار بیاییم.
* دورهای که سریال ساخته شد، فکر میکردید بتواند مخاطب جذب کند؟
- من اصلا فکر نمیکردم. من همین الان هم میبینم مردم خیلی آن را دوست داشته و با آن ارتباط برقرار کردند. البته من از ابتدا داستان را نمیدانستم ولی بعد که قصه را فهمیدم، متوجه شدم که شبیه قصه زندگی خیلی از مردم است و برای خیلیها این اتفاق افتاده است و با آن ارتباط نزدیک برقرار کردهاند.
فضای کار خیلی رئال و برای من این همه دوست داشتن غیر قابل باور بود.
* چرا خود شما دوره میان سالی مرتضی را بازی نکردید؟
- البته از ابتدا قرار بود تمام نقش را آقای فروتن بازی کنند، ولی تشخیص خود کارگردان بود که این اتفاق بیافتد. من افتخار میکنم که جوانی این بازیگر محبوب و بزرگ را بازی کردهام و از او بسیار آموختهام.
* به نظر شما تغییر و تحول مرتضی باورپذیر بود؟
- این اتفاق برای یکی از آشناهای من هم افتاده است. مرتضی وقتی از زندگی سنتی خلاص شد، بر حسب تصادف و اتفاقاتی سر از بالای شهر تهران درآورد و همه این موارد باعث شد تا مرتضی شخصیتش عوض شود و مدرنیسم باعث شد که این اتفاقات بیافتد و تغییر در شخصیت روی بدهد. البته ابتدا باور نداشت که این اتفاقات در حال روی دادن است اما این اتفاقات رویش تاثیر مستقیم گذاشت.
* فکر میکنید به خوبی توانستید کشمکش درونی مرتضی را در این تحول شخصیت نشان بدهید؟
- آقای حسنپور خیلی کمک کردند، چون من فیلمنامه را نخوانده بودم و راکورد توالی سکانسها را نمیدانستم و ایشان توضیح میدادند که الان چه اتفاقی در حال روی دادن است. اینها باعث میشد در من تغییر ایجاد شود و آقای حسنپور نیز در کنار تلاشهای من کمک بسیاری کردند، ولی اتفاق اصلی در خود آقای فروتن روی داد.
* شما در مقطعی سنی تغییر کردید و جایتان را به آقای فروتن دادید، درحالی که اطرافیان به اندازه شما تغییر نکردند، این اتفاق چرا روی داد؟
- این ماجرا با نظر کارگردان روی داده است و من نمیتوانم نظر بدهم.
* شما یک بار نقش پدر و یک بار نقش پسر را بازی کردید، چقدر تلاش کردید تا هر دو به یک شکل برای مخاطب دیده نشود؟
- من سعی کردم غرور علی را به تصویر بکشم. او خیلی مغرور و عصبی است و پایبندی زیادی به خانواده دارد.
* داستان «از یاد رفته» در چه سالی میگذرد؟
- این داستان زمان ندارد و از اول هم زمانی برای سریال مشخص نشد، البته خیلی از مخاطبان به ماجراهای سریال توجه داشتند و کاملا پیگیر بودند.
* الان از اتفاقی که برای مرتضی افتاد، راضی هستید؟
- کمی به او حق میدهم. او در روستا بود و چیزی ندیده بود. او بهترین ماشینی که سوار شده بود، تیلر کشاورزی بود و الان هم خیلیها هستند که در کشور ما به این تغییرات مبتلا میشوند. درصدی از آدمها شاید با دیدن فضای جدید تغییر کنند.
* پس چرا مرتضی باید عذاب ببیند و تقاص پس بدهد؟
- برای اینکه گلرخ مرد و مردانه پای مرتضی ایستاد.
-----------------------------
گفتوگو: مریم فیروزفر
-----------------------------
گلرخ اصالتا شمالیه؟؟