بارسای غیرت مند و بازی زیبا و آبرومندانه !!!!!!!!!!!!
Printable View
بارسای غیرت مند و بازی زیبا و آبرومندانه !!!!!!!!!!!!
یعنی شما از الان می دونی اون موقع خوابی وخواب می بینی؟نقل قول:
سايت گل – با پيروزيهاي فوقالعاده اين فصل اين ژوزه مورينيو است كه خودي نشان ميدهد. مورينيو كه از كسب فقدان محبوبيت و مشروعيت در ايتاليا رنج ميبرد، با عملكرد خود همه را وادار به تحسين كرده است تا جايي كه ساندرو ماتزولا اسطوره اينتر مورينيو را به هلنيو هررا مربي بزرگ تاريخ اينتر تشبيه كرد. كسي كه توانست اينتر را به قهرماني اروپا برساند.
ماتزولا به سايت يوفا ميگويد: «به نظر من مورينيو از بسياري از جهات شبيه هررا است. اولين نكته در مورد او بر برگرداندن توپ به تمرينات بود. در ايتاليا خيلي تيمها تمرينات بدون توپ انجام ميدهند اما كار با توپ براي يك بازيكن همواره متفاوت است. هررا هم به محض ورود به ايتاليا همين كار را انجام داد و از مورینیو هم تمرينات بدون توپ نميبينيم».
هررا كه سازماندهي فوقالعاده دفاعي او در دهه60 عنوان دفاع بتوني را سر زبانها انداخت؛ همواره در ايتاليا مورد تحسين قرار داشته است. ماتزولا ميگويد: «ديگر شباهت مورينيو و هررا به رابطه او با بازيكنان برميگردد. اين دو حرفشان يكي بود. مربي من هستم. حرف شما بازيكنها را گوش ميدهم اما در نهايت منم كه تصميم ميگيرم.»
اما آخرين شباهت از ديد ماتزولا: «اين دو رفتار يكساني نسبت به مطبوعات دارند». يعني اينكه هررا هم بههيچوجه روابط خوبي با نشريات ايتاليايي نداشته است.
[PHP][/PHP]کد:http://www.goal.com/iran/news/1833/%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7/2010/05/05/1909546/%D9%85%D8%A7%D8%AA%D8%B2%D9%88%D9%84%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B1%D9%8A%D9%86%D9%8A%D9%88-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%B1%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B4%D8%A8%D9%8A%D9%87-%D9%83%D8%B1%D8%AF
البته بد نیست به این نکته اشاره بکنم که صرفنظر از تمامی این مباحث ، گواردیولا در 4 بازی مهم در برابر دوتیم چلسی و اینتر (که دست بر قضا هر دو هم در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا بود) به سبک مشابهی بازی کردند از لحاظ تاکتیکی عملا کاری نتوانسته از پیش ببرد .( البته از حیث نتیجه در برابر چلسی موفق بود سوای از مسایل داوری ) .
هرچند در مرحله گروهی بک تساوی و یک پیروزی در برابر اینتر بدست آورد.
ضمن اینکه به نظر من تعمیم دادن یک صحنه و عمل یک بازیکن به کل یک مجموعه چندان درست نیست.
نقل قول:
حرکات بچگانه مورینیو رو فراموش نکنید که برای تحریک دهها هزار هوادار اخلاق حرفه ای رو زیر پا میگذاره! هر چند واکنش بارسایی ها هم کاملا اشتباه بود!
بحث در مورد شخصیت مورینیو به رفتار عجیب این مربی برمیگرده نه نتیجه بازی.. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شیوه بارسلون بر پاسکاری سریع و زیبا استواره...البته نه در زمین خودشون بلکه یک سوم دفاعی حریف! اونا پشت محوطه جریمه خیمه میزنن و با پاسکاری زیاد دنبال راه نفوذ در دفاع فشرده حریف میگردن که گاهی با همه نفرات از دروازه خودی دفاع میکنه! کاری که بسیاری از رقیبان بارسا قبل از این انجام میدادن(حالا بگید اینتر با شیوه ای نوین بارسا رو حذف کرد!:27:), و اگه اینتر موفق تر از اونها بود به سازمان بهتر و همینطور نفرات قوی دفاعیش برمیگرده...نقل قول:
اتفاقا کشوندن حریف به زمین خودی ( نه با پاسکاری, با جمع شدن نفرات در مقابل دروازه خودی و بستن فضاها!) و داشتن برنامه روی ضدحمله سریع روش تیمی مثل چلسیه که به بهترین شکل تاکتیک دفاعی رو به نمایش میذاره...
اینتر در بازی اخیر از بخش دوم (برنامه ضد حمله) کاملا محروم یا عاجز بود, اونا فقط فضاها رو بسته بودن و اصلا توپ نمیخواستن...اگرم توپی به اینتر میرسید تا جای ممکن دورش میکرد! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
بعضی حرفا نخ نما شده..بسیاری از طرفدارانی که من میشناسم از زمان بازی گواردیولا بارسایی بودن!
البته همونطور که گفتید تمایل عوام(!) به فوتبال زیبا و هجومی حقیقتی واضحه (و از نوع بسیار تلخ برای بعضیها)...و طرفداران چنین تیمهایی طبیعتا زیاد میشن.:20:
کلی صحبت کردن کار آسونیه!نقل قول:
اگر جایی متعصبانه حرف زدم شما با جواب منطقی روشنم کنید... :rolleye:
... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
تحلیل روانکاوانه ی پدیده ای به نام "مورینیو
سایت گل - دکتر فواد حبیبی
دوستداران فیلم های وسترن که با شاهکارهایی چون دلیجان،طبل های سرزمین موهاک،کلمانتین عزیزم،فرشته و مرد شرور ،صلاه ظهرو... به دیدن قهرمان های تک و تنها که یک تنه وارد کارزار می شدند و دمار از روزگار نیروهای شر و تبهکارها در می آوردند عادت کرده بودند در سالهای پایانی دهه ی 1960 مواجه با فرمی جدید از قهرمان تک و تنها شدند که با انتظارات کلاسیک آنها تضادی بنیادین داشت.قهرمان اصلی سه گانه ی "سرجیو لئونه" در فیلم های "به خاطر یک مشت دلار"،"به خاطر یک مشت دلار بیشتر" و "خوب،بد و زشت" کابویی بود که گرچه همچنان قدرتمند ، هفت تیر کش و یکه بزن بود اما این گاوچران کم حرف و خوش تیپ(کلینت ایست وود) به تنها چیزی که اهمیت می داد در نهایت منافع و علایق خویش بود.جذابیت و توجه به این کاراکتر چنان بود که ایست وود در طول دهه های بعد در فیلم های بسیاری همین قرائت از قهرمان وسترن را به اجرا گذاشت.اما امروز بیش از هر زمان دیگری ستایش و تمجید از قهرمانی را شاهدیم که گویا او هم یک کابوی تک و تنها در عرصه ی پرطرفدارترین ورزش جهان است:خوزه مورینیو.
در این نوشتار بر آنم تا از برجسته شدن مربی اینتر و مباحثی که پیرامون وی رایج است را به مثابه ی یک پدیده روانکاوانه،اجتماعی،اخلاقی و ورزشی مورد بررسی قرار دهم پس در ادامه سعی بر آن دارم تا ازچهار زاویه به پدیده ی مزبوربپردازم.
ابتدا مورینیو همچون یک مورد روانکاوانه مورد تحلیل قرار می گیرد و سپس منظری اخلاقی به وی را مطرح می کنم آنگاه اسطوره ای که از او ساخته شده است را به نقد می گیرم و در نهایت به زمین فوتبال خواهیم رفت تا وی و سبک و روش مربیگری وی را در آنجا نیز واکاوی نماییم.
مورینیو و آسیبی به نام خودشیفتگی :
درواقع حتی تبهکاران مشهور و افراد بذله گو به این علت توجه و علاقه ی ما را به خود جلب می کنند که به نحوی مداوم و با خودشیفتگی می توانند از هر آنچه خود آنها را خفیف می سازد دوری کنند.گویی که به آنان حسد می ورزیم زیرا قادرند حالت روحی خوشی را برای خویش حفظ کنند وضعیتی که خود ما مدت ها پیش از آن دست شستیم." زیگموند فروید؛پیش درآمدی بر خودشیفتگی
همه ی ما بی شک بچه ها را کم و بیش به شکلی خاص دوست داریم.گاهی برآنیم که این امر ناشی از معصومیت آنان است و همچنی دلایل بسیار دیگر اما باید بدانیم که یکی از مهمترین دلایل آن خودشیفتگی حاکم بر روان کودک است که تنها مرکز امیال او چیزی نیست جز خود او.در این مرحله از رشد روانی، کودک همه ی انرژی و توان خود را بر رسیدن به خواست ها و امیالش متمرکز کرده است و تنها چیزی که وی را از این حالت خوشایند اولیه (اما مانع رشد شخصیتی وی و متمدن شدنش) جدا می کند ورود مکانیزم های اجتماعی و نظم نمادینی است (تقریبا همانچیزی که درادبیات ژاک لکان "نام پدر" خوانده می شود)که لیبیدو را در کودک به سوی جهان بیرون هدایت می کند و به آنچیزی می رسد که فروید "نیروگذاری بر مصداق امیال" می خواند.این اتفاق شرط سلامت روانی و پرهیز از آسیبی است به نام خودشیفتگی.
اما اگر فرد در مراحل رشد نتواند این علاقه و شیفتگی به خود را به سوی ابژه ها و علایق بیرونی هدایت کند این نیرو همچنان به سوی خود فرد هدف قرار می گیرند و حاصل فردی خواهد بود که نمی تواند به سوی دیگر طیف علاقه مند شدن یعنی عشق و دلبستگی حرکت کند(خودشیفتگی-----/----عشق و دلبستگی) و همچنان کسی است که مانند کودک فقط به خود می اندیشد و از همه ی عالم و آدم می خواهد تا به خواست ها و نیازها و امیال او توجه کنند.بر آن خواهد شد تا همیشه در کانون توجه باشد و همه ی ابژه ها و اشیاء و افراد و مسائل مختلف تنها ترفندها و وسایلی هستند برای عشق ورزیدن او به خودش و بس.
در پرتو این مباحث بی شک می توان اکنون نگاهی دیگر به رفتارهای مردی کرد که همه ی هم و غمش از سبک لباس پوشیدن تا حرف های تند و گزنده و ژست هایش تا بیان صریحش مبتنی بر "خاص" بودنش نشانه های مختلف و متعددی است از رفتارهای یک فرد خودشیفته که از بارسلونا و پورتو و چلسی و اینتر و فوتبال و همه و همه تنها جهت عشق ورزی به خود استفاده می کند و بس.او نه می تواند به بارسلونایی که از آن برآمده عشق بورزد و رابطه ی دوستانه داشته باشد و نه با چلسی و نه حتی اینتری ها(از هم اکنون زمزمه های رفتن وی از این تیم به رئال و یا تیم های دیگر به گوش می رسد).تنها چیزی که مورینیو به آن علاقه دارد خود اوست.
اما جدا از شخص وی علاقه دیگران به مورینیو نیز دو ریشه ی فردی و جمعی دارد.ریشه ی فردی آنرا همانطور که گفتم ناشی از آنچیزی است که برخی افراد در وی می بیننند اما با نگاهی نوستالژیک وار در خود نمی یابند.همان خودشیفتگی جذابی که آل پاچینو در صورت زخمی به نمایش می گذارد اما چیزی نیست جز انسداد عشق در درون دیوارهای بتونی خودمحوری فرد.
سویه ی اجتماعی خودشیفتگی نیز می تواند بدل به پناه گرفتن در پشت توجیهات بی محتوایی چون "ابر انسان" شود که البته چیزی نیست جز میل به تمجید و ستایش از قهرمان خودشیفته ای که همه را بدل به بازیچه ی عشق اش به خویش می کند و نهایت آنرا می توان در نازیسم هیتلر و ادعاهای غیر انسانی و پوچ اش در باب برتری نژاد آریا دید که حاصل آن هم معرف همگان است.البته می شد که با استفاده از نظریه ی آدلر درباره ی "عقده ی حقارت" و بدل شدن آن به عقده ی "برتری جویی" هم به ریشه های روانکاوانه ی رفتارهای مورینیو پرداخت که به دلیل مجال اندک و پرهیز از مطول شدن بحث از آن پرهیز می کنم.
مورینیو و نظام های اخلاقی:
به گونه ای عمل کن که همیشه انسانیت را چه در خودت و چه در هر شخص دیگری هرگز صرفا وسیله و ابزاری تلقی نکنی بلکه همواره آنرا یک هدف بدانی." امانوئل کانت ؛بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق
اگر دو نوع نگاه اصلی و غالب در اخلاق را "اخلاق غایت گرایانه" و "اخلاق وظیفه گرایانه" بدانیم به طور خلاصه می توان گفت که اخلاق غایت گرا تنها به نتایج اعمال توجه دارد و عملی را نیک و اخلاقی می داند که نتایج آن نیک و مفید باشد اما اخلاق وظیفه گرایانه نتایج را معیار درستی برای اعمال نمی داند و این اصول است که می تواند درست یا غلط بودن اعمال را به ما بنمایاند.اما با هردوی این منظرهای غالب فلسفه ی اخلاق نیز نمی توان رفتارهای خوزه مورینیو را اعمالی اخلاقی و صحیح خواند.
جنگ روانی مکرر و همیشگی با مربیان تیم های رقیب،زیر سوال بردن مریبان و هویت دیگر تیم ها،مصاحبه های آزاردهنده ی بعد بازی و... نه می تواند نتایج اخلاقی و نیکی به بار آورد و نه بر اساس اصول اخلاقی مدرن مقبول و ارزشمند است.اگر ما نتایج اعمال وی را مطلوب بدانیم باید دید که سخنان و رفتارهای وی از لحاظ اخلاقی به جز موجی از کینه و دشمنی و انزجار میان هواداران رقیب چه به دنبال داشته است و اگر به گفته ی کانت توجه کنیم و وظیفه مدارانه به اخلاق نگاه کنیم باید پرسید کدام اصل اخلاقی از تمسخر مربیانی چون سرآلکس فرگوسن،آرسن ونگر،رافا بنیتز،کلودیو رانیری و زیر سوال بردن تیمی که بخشی از تاریخ و هویت وی بدان وابسته است دفاع می کند.
کانت معتقد است که آن کنش و عملی اخلاقی است که "قابلیت تعمیم پذیری" داشته باشد و بتواند به قانون عام بدل شود،"راستگویی نیک است" زیرا اگر همه آنرا انجام بدهند اعتماد در جامعه وجود خواهد اشت و قرار و پیمان و قرارداد اجتماعی می تواند شکل بگیرد و "قتل بد است" زیرا جامعه ی بشری را به توحش و حالت طبیعی اولیه این جاندار پستاندارباز می گرداند.
حال چگونه می توان برای اعمالی چون تمسخر،غرور و نخوت افراطی و توهین و بازی با اعصاب و روان هواداران تیم های حریف خارج از قواعد یک بازی سالم و جوانمردانه رنگ و بویی اخلاقی یافت تا آنرا به مدلی همگانی و تعمیم پذیر بدل سازیم؟
شاید برخی مورینیو را ابرانسان بدانند اما وی نه ابرانسانی است که معیارهای فرااخلاقی خاص خود را برساخته باشد که بیش از هرچیزی بهترین وسیله ی سیستم فروش نشانه ها در رسانه های جهان سرمایه داری و در عرصه ی ورزش است که می تواند قسمتی از وظیفه ی بالا بردن خرید و توجه از سوی مخاطبان آنها را تامین می کند و نه خود اندیشه ی نیچه نظریه ای قابل دفاع و اخلاقی می تواند باشد بلکه تنها می تواند به توجیه رفتار عده ای محفل نشین ضدانسان و تبهکار خدمت کند که ارزش های انسانی و اخلاقی را به اتهام عوامانه بودن به راحتی لگدمال می کنند.نمونه ی سیاسی آنرا "خمرهای سرخ" در کامبوج اجرایی کردند که در عرض 5 سال در کشور کوچکی چون کامبوج شر 2 میلیون نفر از "مردم عوامی" را کندند که در مقابل امیال "ابرانسان های خاص" موانعی را شکل می دادند و در عرصه ی فرهنگی و ورزشی آن مربی است که همه ی اخلاقیات را زیر کفش های شیک و گران قیمتش به لجن می کشد.
خطرناک بودن این ایده ها و اندیشه ها برای جوامعی چون ما که ارزش و قدر انسان از قبل چندان اهمیتی ندارد بیش از پیش است.جامعه ما نیز به اندازه کافی از این "ابرانسان ها" مغرور ؛متکبر و ضد اخلاق دارد.شاید بهتر است الگو و مدل انسانی تر و قابل تعمیم تری را برای خود و جامعه ی بشری ترویج کنیم.کسی که در میانه ی غیر اخلاقی ترین جنگ های روانی "ابرانسان ها" (حرکت مورینیو در وسط بازی وقتی آمد و روی شانه ی گواردیولا زد و براش کری خواند) آرامش خود را حفظ کند و حتی وقتی حساس ترین بازی ها را می بازد به حریف تبریک بگوید و احترام بگذارد و نه اینکه همه چیز را مقصر بداند الا خودش و نه حتی بدتر به تحقیر و توهین به رقیب اهتمام ورزد و دیگران را عقده ای بخواند.ما همیشه باید آرزومند و مدافع خوب و خوبی ها باشیم تا بد و زشت (اخلاقی) خود را چون الگو و سمبل به اصطلاح انسان برتر به ما تحمیل نکند.
مورینیو و اسطوره ی قهرمان:
یکی از کارکردهای اسطوره ها نقش جامعه شناختی آنهاست ؛حمایت کردن از یک نظم اجتماعی معین واعتبار بخشیدن به آن.نیز کارکرد دیگر آن نقش آموزشی آن است الگویی برای سپری کردن یک زندگی انسانی." جوزف کمبل؛قدرت اسطوره
هر اسطوره و قهرمانی در ساده ترین بیان در مقابل یک فرد،گروه،اجتماع و اندیشه و مرام شر و منفی قرار می گیرد و در سوی مقابل از یک اندیشه و افراد گروه و یا اجتماعی دفاع می کند.حال اگر به گفته ی بری ریچاردز توجه کنیم که "همانند سازی هویتی" از سوی هواداران فوتبال را از برجسته ترین نقش های این ورزش می داند باید پرسید که مورینیو نماینده کدام اندیشه و گروهی است و اگر وی یک قهرمان و اسطوره است نیروی شر مقابل وی کدام است؟
جوانانی که احتمالا تحت تاثیر موفقیت های ورزشی این سرمربی موفق قرار می گیرند چه نوع شخصیت و سبک اخلاقی را درونی می کنند.آیا آنها در جامعه مروج انسان دوستی و اخلاقیات و توجه به دیگر انسان ها می شوند یا متمایل خواهند شد به بازگشت به امیال خودشیفته ی خود و دیگران را جز ابزاری برای امیال خود نخواهند دید و همه ی هم و غمشان بر گفتن گزنده ترین سخنانی خواهد بود که مخاطب و دیگری را به بدترین شکلی تحقیر کند؟
هر تماشاچی فوتبالی جدا از اینکه هوادار تیم بارسلونا باشد یا نه می داند که بازی که این تیم انجام می دهد حتی اگر نتیجه نگیرد باعث نمی شود که مانند بسیاری از بازی های لیگ خودمان به خاطر وقتی که پای تلویزیون تلف کرده ایم به خود لعنت بفرستیم.ما می توانیم هوادار هر تیم دیگری باشیم حتی رئال و همیشه آرزو کنیم که بارسا ببازد اما نمی گویم که بازی جذاب و فوتبال زیبا و هجومی بی ارزش و مزخرف است (مگر آنکه دچار مازوخیسم و خودآزاری باشیم).استفاده از تاکتیک های دفاعی در جهان فوتبال امری بدیهی و پیش فرض است اما اهتمام به کند کردن جریان بازی با ارائه ی یک بازی سراسر دفاعی و زیر توپ زدن و تنها 60 پاس در یک بازی چیزی نیست جز آنچه که هواداران و عاشقان فوتبال ضد فوتبال می خوانندش.
حال چگونه می توان مفتخرانه از وی و سبک بازی تیم های اش دفاع کرد و وی را تا حد یک اسطوره برکشید؟ مورینیو در سمت مثبت و نیک ماجرای فوتبال قرار ندارد.او و ایده ها و سبکش به بهترین و ساده ترین بیان چیزی نیست "ضد فوتبال".درست کردن سناریو دفاع از مورینیو شبیه آن است که "ارباب حلقه ها" را از زاویه ی سایرون" (فرمانده ی تاریکی ها) ببینیم و از او اسطوره ی از اقتدار بسازیم که "فراتر از انسان های عادی و عوام" این جامعه قرار دارد.
مورینیو و خود فوتبال:
شور و شوق برای فوتبال دست کم تا حدی از این حقیقت ناشی می شود که این بازی برای ما بازنمودی است از واقعیت شگفت آور و انکار ناپذیر جامعه ی بشری." بری ریچاردز؛روانکاوی فرهنگ عامه
چگونه کسی می تواند ادعا کند که "چیزی که در فوتبال اصل است گل زدن نیست، بلکه گل نخوردن است".مگر آنکه همه ی تاریخ این ورزش را وارونه دیده باشد.تا حال کدام تیمی با این اصل جز در برخی ازمسابقات کاپ و حذفی توانسته است موفق شود؟مگر می شود تیمی بیاید وبا این فلسفه در لیگ هر کشوری (حتی لیگ همان کامبوج) یک فصل فقط دفاع کند و اصل اساسی بازی کردنش گل نخوردن باشد در این صورت شاید در یک لیگ 20 تیمی در خوش بینانه ترین حالت با 38 مساوی 0-0 فقط از سقوط به دسته ی پایین تر بگریزد.این جدا از آن است که همه ی جذابیت یک ورزش به رسیدن به بالاترین نقطه هاست و هرچه بهتر به هدف رسیدن از قبیل زدن رکورد های جدید و بهتر و زدن گل های بیشتر و کسب امتیازات فراوانترخوشایندتر و خواستنی تر است.اگر براستی این است آن آن ضد ایدئولوژی مورینیو چه کسی است که حاضر به رفتن به ورزشگاه و یا دیدن بازی های این تیم ضد "ایدئولوژی فوتبال زیبا هجومی و پر گل" است؟
فوتبال حتی از قرن نوزدهم تا کنون مثل هر پدیده ای اجتماعی دیگر در ارتباط با دیگر پدیده های اجتماعی،فرهنگی،و بویژه اقتصادی و سیاسی بوده است.از علاقه ی طبقه ی کارگر به این ورزش در مقابل علایق فرهنگی طبقات بالا به تئاتر و موسیقی تا دعوای سفت و سخت الجزایر و مصر در مقدماتی جام جهانی.فوتبال برای کاتالونیا که در زمان تشکیل جمهوری اسپانیا پایتخت این کشور بود تنها مجرایی بود که در پس از سرکوبی جمهوریخواهان از سوی فرانکو و نابودی جمهوری می توانست مقاومتی باشد علیه خفقان دیکتاتوری فرانکو و نظام سلطنتی حاکم.
سیاسی بودن فوتبال فقط به کاتالان ها محدود نمی شود و شما می توانید چند هفته ی دیگر تب فوتبال را در مقامات سیاسی کشورهای حاضر در جام جهانی به بارزترین شکلی ببینید که تا جنوبی ترین کشور نزدیک به قطب جنوب برای دیدن 90 دقیقه ضربه زدن بازیکنان فوتبال کشورشان به توپ فوتبال سفر خواهند کرد.حال استفاده غیر عملی و سراسر غلط مورینیو از مفاهیمی چون "رویا" و "عقده" جهت توهین به تیمی که خود بهتر از هر کسی با سابقه و جایگاه تاریخی،فرهنگی و سیاسی آن آشنایی دارد تنها می تواند نشانه ای باشد از همان ریشه ی روانی این پدیده ی خودشیفته.تنها به همین بسنده می کنم که بگویم عقده را علما اینگونه تعریف کرده اند:"احساسی برخاسته از فقدان و غیاب با ریشه ای غیرعقلانی و صرفا مبتنی بر احساس".حال باید پرسید در تقابل بارسا و مورینیو و اینتر چه کسی دچار عقده ی قهرمانی در لیگ قهرمان بود و چه کسی آرزو و رویا دستیابی مجدد به چیزی را داشت که آنرا پیش از آن تجربه کرده بود؟
بر این اساس است که باید گفت که نه تنها کاش در مقابل فوتبال زیبا و روان بایرن در فینال لیگ قهرمانان اروپا تیم هایی چون بارسلونا،منچستر،چلسی،رئال و... بازی می کردند که شاهد یک بازی سراسر جذابیت گردش توپ گرد را می توانستیم شاهد باشیم بلکه کاش نیمکت مربیگری اینتر را هر کسی تصاحب می کرد جز فرد خودشیفته ای که به بهانه ی هواداران آن در نیوکمپ به وسط زمین مسابقه می دود تا هواداران تیم سابق خود را به خشم آورد و شاید سال بعد با لباس تیمی دیگر طبقه ی بالا ی جوزپه مئاتزا را با انگشت دست نشان می دهد تا هواداران پاک ترین تیم ایتالیا را آزار دهد .
[PHP][/PHP]کد:http://www.goal.com/iran/news/2675/%D9%84%DB%8C%DA%AF-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86/2010/05/03/1907373/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D8%A8%D8%AF-%D9%88-%D8%B2%D8%B4%D8%AA
یادداشت ویژه:با عبور از مورینیو،بهشت ساخته نمیشود.
سایت گل - فرزاد حبیب اللهی
1- مقاله دکتر فواد حبیبی با این جملات به پایان میرسد:« کاش نیمکت مربیگری اینتر را هر کسی تصاحب می کرد جز فرد خودشیفته ای که به بهانه ی هواداران آن در نیوکمپ به وسط زمین مسابقه می دود تا هواداران تیم سابق خود را به خشم آورد و شاید سال بعد با لباس تیمی دیگر طبقه ی بالا ی جوزپه مئاتزا را با انگشت دست نشان می دهد تا هواداران پاک ترین تیم ایتالیا را آزار دهد.
نویسنده ادله ای تخصصی می آورد برای اثبات عقده ای بودن خوزه مورینیو و ضعف هائی در وجود او که منجر به خودشیفتگی شدیدش شده است.این تحلیلی متدوال،جذاب و واقع گرایانه از شخصیت سرمربی اینتر است.نویسنده تاکید میکند تئوری «ابرانسان» نیچه تنها منجر به تولد هیتلر شد.مقاله اما سطر به سطر،از حالت تحلیل روانکاوانه و توصیفی-تاریخی خارج میشود و فاز «جبهه گیری» غلظت بیشتری میگیرد تا به آنجا که آرزوی حذف مورینیو را می کند.
2- کانت معتقد است که آن کنش و عملی اخلاقی است که "قابلیت تعمیم پذیری" داشته باشد و بتواند به قانون عام بدل شود.»
فواد حبیبی در میانه یادداشتش این عبارت را نوشته و در پایان آرزوی حذف مورینیو را میکند.سوال:«آیا آرزوی حذف یا نابودی دیگری،عملی نیک است؟ قابل تعمیم در سطح جامعه است؟»
این خودش خطرناک ترین آرزو یا خواسته یا هدف ممکن است.کارل پوپر به سادگی این موضوع را باز کرده است:«افرادی که خواهان استقرار بهشت مطلق روی زمین هستند،از همه دنیا خطرناک ترند چراکه به خاطر تحقق همین آرزوی غیرواقعی،به خودشان حق میدهند همه مخالفان یا بدکاران را از میان ببرند و در عمل روی زمین،جهنم خواهند ساخت.»
اگر تحقیر حریفان از سوی مورینیو عمل نیکی نیست که قطعا نیست،آرزوی حذف یا نابودی کسی که نه جانی است،نه دزد و تنها یک مربی خودشیفته است؛به هیچ وجه نیت خیری محسوب نمیشود.آرزوی حذف دیگری،جهنم ساختن با نیت استقرار بهشت روی زمین است.
پیشرفت مدیوم های چندوجهی مثل سینما و فلسفه و فوتبال،از دل زبان دیالکتیکی آنان حاصل میشود.چه این پدیده ها همگی زبانی دیالکتیکی دارند و گاهی بیشترین کمک به پیشرفت و تکامل یک «تز» را «آنتی تز» آن میکند.مثلا همین باخت بارسا به اینتر،راه های تازه ای از غلبه بر بارسلونا را به همه نشان داد و حالا بارسا میرود سراغ تقویت خودش تا جلوی آنتی تز تازه را بگیرد و نتیجه این تلاش،تولد یک سنتز تازه در فوتبال بارسا است.اگر یونان در یورو 2004 قهرمان نمیشد،فوتبال هجومی بارسا و فرگوسن و ونگر دریچه های تازه کشف نمیکردند.حتی اگر فوتبال دفاعی را «شر» در نظر بگیریم،خیر از وجود شر منتفع میشود و از نبودش متضرر.
3-نویسنده در تشریح روش های مربیگری مورینیو به توضیحاتی کلی اکتفا میکند؛توضیحاتی که عمق اهداف سرمربی اینتر را نمی شکافد.
خوزه مورینیو شغلش مربیگری است.در این شغل باید «سپر» تیمت باشی.مورینیو 8 سال است با پورتو و چلسی و اینتر،در خانه اش مغلوب هیچ تیمی نشده است.همین کافی است تا بفهمیم او «فلسفه خانه» را چگونه در تیمش جا می اندازد و چگونه سپر بازیکنانش است.
مورینیو عکس رفتار رسانه ای تهاجمی اش، فضای امن روانی در داخل تیمش ایجاد میکند.او برای هر آنکه خارج باشگاه،«نیزه» است و برای افراد مجموعه اش:«سپر.»
در مربیگری اصلی داریم به نام «تبدیل فشار» و مورینیو قویترین مربی در اجرای این عمل است.در تبدیل فشار،شما به عنوان مربی همیشه باید طوری رفتار کنی که فشار بیرونی،کمتر از توان واکنش تیمت باشد.اغلب مربیان حرفه ای سعی میکنند با واکنش نشان ندادن به فشار رسانه ها،سطح انرژی و آرامش تیمشان را تقریبا ثابت نگه دارند.در واقع نه فشار خارجی را بالا میبرند و نه انرژِی داخلی را.مورینیو اما برای هر تیمی که سرمربی اش باشد،نقش «عفونت گیر» را بازی میکند.مثل مکانسیم کار سرومن و پرده گوش که اولی وظیفه دارد جرم و آلودگی ها را جذب کند و دومی ارتعاشات بیرونی را تعدیل و قابل تحمل میکند.به این ترتیب گوش کار سیستماتیک خود را که شنیدن باشد،ادامه میدهد.به تعبیری دیگر مورینیو نقش «پُرزگیر» را برای تیمش بازی میکند؛پرزگیری که چیزهای نامناسب را به خود میگیرد تا مجموعه تحت رهبری اش بتواند آزادانه کارش را انجام دهد.انجام این عمل به طور «افراطی» شجاعتی میخواهد که کمتر مربی ای در جهان دارد.
شوخ طبعی یا رفتار تهاجمی،دو رویکردی هستند که یک مربی میتواند با کمک آنها توجه رسانه ها و فشار انها را معطوف خود کند.وقتی مورینیو وارد دعواهای رسانه ای میشود،عملا به همه اعلام میکند که در صورت ناکامی،مرا هدف قرار دهید و در صورت موفقیت هم نقش اول من هستم اما کیست که نداند در صورت پیروزی هر تیمی،بازیکنانش چه ارزش افزوده ای پیدا میکنند...پیش و پس از اغلب بازیهای تیم مورینیو(در چلسی یا اینتر) حداقل نود درصد فشار روی شخص خوزه مورینیو است و این عمل نیاز به فداکاری سرمربی دارد.این فشار در تیم های دیگر اصلا به این میزان میان سرمربی و بازیکنان پخش نمیشود.
مردی با ضریب هوشی مورینیو این را خوب میداند که وارد جنگ رسانه ای شدن با مربیان و خبرنگاران،چه دردسرهائی دارد اما سعی دارد عمل جذب پُرزها و گرد و خاک و آزاد گذاشتن تیمش را به خوبی انجام دهد.مورینیو فشارهای خارجی را جذب خودش میکند و تیمش که می بیند برای رها کردن سرمربی «فداکار»، نیاز به نشان دادن واکنش قاطع دارد،با تمام وجود برای مورینیو بازی میکند و سطح انگیزه تیم آنقدر بالا میرود که هرگز در خانه نمیبازد و در بیرون خانه هم به ندرت انگیزه اش از حد استاندارد پائین می آید.
مورینیو در چند آیتم کلی مربیگری حرفه ای که شامل تمرین دهی،کوچینگ جریان بازی،خلاقیت،کنترل،مدیریت، پرورش بازیکن جوان و نتیجه گیری است؛حداقل در 4 مورد(کوچینگ جریان بازی،خلاقیت،نتیجه گیری و مدیریت) جزو چهار مربی برتر جهان قرار میگیرد.
توضیح:در این آیتم دلایل جنجال های رسانه ای مورینیو تحلیل شد و هدف،دفاع از یک استیل خاص در رفتار رسانه ای مربیان نیست یا آرزوی اینکه همه مربیان از استراتژی مورینیو یا یک فرد خاص،برای تبدیل فشار بیرونی به انگیزه درونی تیمشان استفاده کنند.شاید همین رفتارهای مورینیو باعث شده برخی همکارانش بیشتر روی احترام گذاشتن به رسانه ها و همکاران شان تمرکز کنند.آرزوی همسان سازی در طبیعت،منجر به مرگ طبیعت نمیشود؟
4- اگر تحلیل فنی فوتبال به همین سادگی است که تیم دفاع کننده «بد» است و تیم حمله کننده «خوب»،یا تیمی که 300 تا پاس بدهد،صاحب فضیلت است و تیمی که 60 پاس بدهد،دچار رذیلت فنی شده که چه حاجت به حضور مربیان حرفه ای روی نیمکت ها؟ اگر تیم هجومی و هوادارانش حق دارند ادعا کنند هر حریفی که با فوتبال دفاعی شکست شان داده،ضدفوتبال بازی کرده؛تیم دفاعی و هوادارانش هم میتوانند مدعی شوند که هر حریفی بهشان حمله کند،«بی ادبی» کرده است! این نوعی «خودحق پنداری» تخت است که در همان سطح از بین میرود.
5- در علم آنالیز فوتبال،چند نوع پاس وجود دارد با امتیازات مختلف.پاس عرضی در یک سوم دفاعی «1» امتیاز دارد،پاس طولی در میانه میدان «3» پوئن دارد و به پاس عمقی در یک سوم هجومی یعنی پاسی که موقعیت گل ایجاد کند،«5» امتیاز داده میشود.
اینتر در بازی رفت حدود نصف بارسا پاس سالم داشت اما بیش از دو برابر تیم گواردیولا،پاس حیاتی داشت چه برنامه هجومی اینتر،ارسال پاس برای میلیتو پشت پویول و پیکه آن هم از یک سوم میانی بود.پس اگر امتیازات پاس های دو تیم را مقایسه کنیم،به اینتر امتیاز بیشتری داده میشود.در بازی برگشت هم بارسا 300 تا پاس داد و تنها صاحب سه فرصت مسلم گل شد.این چه مفهومی دارد؟ شاید بارسا از هر سه فرصت استفادده میکرد و به فینال می رسید اما باز هم در اصل موضوع تغییری ایجاد نمیشد.اینکه بارسا نمیتوانست دفاع اینتر را با پاس های کم خطر بشکافد.
تکنیک در فوتبال،به مفهوم قدرت در بردن جدال های یک مقابل یک است و تاکتیک از موقعیت دو مقابل یک ساخته میشود تا حالت های بالاتر و پیچیده تر.هیدینک و مورینیو مقابل تکنیکی ترین تیم جهان،کاری کردند حالت یک مقابل یک به ندرت اتفاق بیفتد.آنها بازی را وارد فاز تاکتیک کردند و تمرکزشان را از دست ندادند و بازی را درآوردند.
پس به این سادگی نیست که از روی تعداد پاس یا استیل تهاجمی یک تیم،فضیلت را تنها در یک تیم و رذیلت را در «همه حریفان هوشمند» ببینیم.برای همین موقعیت ها بود که نیچه گفت:«منطق حتی از سوی متفکران ،بیشتر به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف مورد علاقه استفاده میشود،نه نشانه استدلال.»
همه قبول دارند که برخی رفتارهای مورینیو اخلاقی و قابل دفاع نیست اما غیراخلاقی بودن رفتارها،ثابت کننده ضعف فنی مربی نیست.اختلاط این دو مبحث،هر دو را فاسد میکند حتی اگر در بعد روانشناختی،حرف های درستی زده شده باشد.ما حداقل کاری که میتوانیم برای پیشرفت هر مدیومی بکنیم،این است که به رفتارهای درونی و بیرونی،تندخوئی و خونسردی و همه متضادها اجازه بروز در موقعیت ها و منصب های حرفه ای را بدهیم.یکی مثل آنچلوتی با حداقل اصطکاک با رسانه ها و همکارانش قهرمان میشود و یکی مثل مورینیو با استراتژی گرفتن پُرز تمام فشارهای بیرونی و افزایش هیجان بازیکنانش.
ریشه های موفقیت، یگانه و یکسان نیستند.در طول تاریخ اتفاقا بیشتر کسانی شاهکار خلق کرده اند که عقده هائی بزرگ داشتند؛عقده هائی برخاسته از کودکی سخت یا فقر یا بیماری.اگر قرار باشد راه بر استعدادهای عقده ای بسته شود و تنها یک قشر خاص به قله برسند،نه کامو بیمار در کار بود،نه شوپنهاور که عقده محبت مادری داشت،نه مارادونا که کودکی اش غرق در فقر مطلق بود و نه خیلی های دیگر.از عقده ها و خالی ها و حفره ها موفقیت ساختن،کاری است شرافتمندانه.
6-آرزوی حذف دیگری،تمامیت خواهی محض است.چه آرزو کنیم همه هجومی یا دفاعی بازی کنند،چه بخواهیم همه خونسرد یا تنها برونگرا باشند.تمامیت خواهی و مطلق گرائی بوی فاشیسم میدهد و فاشیسم صرفا یک رفتار بیرونی نیست.گاهی آرزوی «خیرخواهانه» ساختن بهشتی زیبا با آدم های آرام و مودب و خونسرد،میتواند منجر به مرگ همه چیز شود.
[PHP][/PHP]کد:http://www.goal.com/iran/news/1833/%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7/2010/05/05/1909701/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%86%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF
واجب شد جواب این پست رو بدم !نقل قول:
اصلا جواب تیمی که همش پاس میده و توپ با مدافعاش نگه میداره تا تیم حریف بکشه جلو همینه. حرکات زائد وپاس های بیخودشون رو که روی خسته کردن حریف تمرکز کردن رو بماند.مورینیو جواب تاکتیک بارسلونا رو پیدا کرد.(بگذار پاس بدن و خوش باشن)
چه جالب. کی این اتفاق افتاد که ما ندیدیم؟
وقتی چیوو رو خط 18 میزد زیر توپ و میرفت وسط زمین کسی جز والدز دروازه بان وسط زمین نبود که توپ رو بگیره!
گل بارسا رو پیکه زد که احتمالا میدونی پستش دفاعه ولی همش چپیده بود تو بغل سزار
حالا این از بازی اینتر. بازیهای دیگه رو هم ببین مطمئنا متوجه میشی که اینطوری که میگی نیست!
حرکات زائد؟!!! نمیدونم چرا هر کسی تو دنیا که ذره ای از فوتبال حالیش میشه میگه بارسا قشنگ ترین نوع فوتبال رو به نمایش میزاره جز شما!
والا اگه بارسا:2: تاکتیک دیگه ای بلد بود حتما پیاده می کرد.
غیر از پاس های زیاد که دلیلش رو قبلا گفتم کار دیگه ای بلد نیست.
تنها شوت از راه دوری هم که دیدیم از مسی بود که قدرت نداشت(پاس های ژاوی به سزار رو هم دیدم).
مورینیو این رو تشخیص داده بود.(به نازم به ذکاوتت)
از سانتر های غیر دقیق الوز که بگذریم.در کل تیمی که نتونه به یک تیم ده نفره گل بزنه (بدون کمک کمک داور) شخصیت قهرمانی اروپا رو نداره.به درد لالیگا می خوره.
تازه پیکه رو اوردن خط حمله هم شد تاکتیک. توی بازی رفت هم بارسا چوب همین تاکتیک هاشو خورد.
---------- Post added at 04:47 PM ---------- Previous post was at 04:43 PM ----------
حتما منظورت خیابانی هست.:46:نقل قول:
1- تا وقتی به انجمن دسترسی دارید منعی در کار نیست. انگیزه رو پرسیدم که جناب charlize پاسخ دادن.نقل قول:
2- تشخیص کسانی که فقط قصد ایجاد جنجال دارن و هیچ فعالیت مثبتی ندارن به عنوان همکار انجمن وظیفه منه. در این موضوع مخصوصا اونایی که قبل از بازی با پیش بینی های کاملا به ضرر اینتر هواداران این تیم رو تحریک کردن و ثانیه هایی پس از اتمام بازی اولین کسانی بودن که در جبهه مخالف به هواداران بارسلونا توهین می کردن.
3- تنها نوشته من در انجمن در اون مورد: "از نمایش بوسکت نمیشه گذشت" منتهی انتظار نمیره شما اینارو ببینی.
هدف شما قبول. اما موافق دیدگاهتون نیستم. اول در مورد بازی دفاعی و اتلاف وقت و زیر توپ زدن. این مسائل رو ما اولین بار نیست که در فوتبال می بینیم. واکنش خیلی هارو هم در قبال این اعمال دیدیم. حتی برخی دوستانی که اینجا تحسین می کنند ماه های قبل من نظرشون رو دیدم که هر بد و بیراهی می تونستن به این شیوه بازی گفتن. البته اونجا قربانی تیم مورد علاقه خودشون بوده. بخاطر این تعریف فعلیشون قابل قبول نیست. دوم در مورد اینکه دلایلی مثل قدرت حریف یا با تاکتیک بودن میتونه این اعمال رو مثبت بکنه. این که نمیشه! خوب اکثر بازی های دفاعی بسته در برابر حریف های قدرتمند تر ارائه میشه. هدفم که همشون دارن. گرفتن نتیجه. پس هر فوتبالی از کره شمالی گرفته تا همین عربای خودمون محترمه چون زورشون به ما نمیرسه و با برنامه که نتیجه گرفتن هست انجام میدن.نقل قول:
کار به اینجا ختم نمیشه و تعاریف جدید وارد دنیای فوتبال شده. زیبایی فوتبال بارسلونا شده سطحی. بینندگانش شدن عوام. فوتبال تماشاگرپسند شده بارسلوناپسند. اون وقت این اعمالی که دیدیم شده خود فوتبال.
ویرایش: فکر کنم زیبایی که دوستان مخالف ازش صحبت می کنن لذت حذف بارسلونا باشه.
جالب اینکه کسانی زیبایی و تاکتیک فوتبال بارسلونا رو نقد می کنند که ظاهرا همه بازی های این تیم رو مشتاقانه می بینن. یا اینکه نمی بینن و همینطوری نظر میدن.
شما به عنوان یک منچستری دینت رو در تخریب بارسا ادا کردی. مخصوصا که هر صفحه این تاپیک ایده جدیدی رو مطرح می کنید. بگذریم که هیچ کدوم حتی یک آفساید از نظر شما منبع و مدرک نداره.نقل قول:
یک سوال! وقتی مورینیو در چلسی زمینو به آب بست و منچسترو شکست داد هم به ذکاوتش نازیدید؟ از زیبایی فوتبالش تقدیر کردید؟
همینطور تیم های بزرگ و موفق رو.نقل قول:
منچستری بودن افتخار ماست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:26::26::26::26::26::26::26::26::26::26:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من فقط یه سوال دارم و دیگه هیچی نمیگم..نقل قول:
هدف شما قبول. اما موافق دیدگاهتون نیستم. اول در مورد بازی دفاعی و اتلاف وقت و زیر توپ زدن. این مسائل رو ما اولین بار نیست که در فوتبال می بینیم. واکنش خیلی هارو هم در قبال این اعمال دیدیم. حتی برخی دوستانی که اینجا تحسین می کنند ماه های قبل من نظرشون رو دیدم که هر بد و بیراهی می تونستن به این شیوه بازی گفتن. البته اونجا قربانی تیم مورد علاقه خودشون بوده. بخاطر این تعریف فعلیشون قابل قبول نیست. دوم در مورد اینکه دلایلی مثل قدرت حریف یا با تاکتیک بودن میتونه این اعمال رو مثبت بکنه. این که نمیشه! خوب اکثر بازی های دفاعی بسته در برابر حریف های قدرتمند تر ارائه میشه. هدفم که همشون دارن. گرفتن نتیجه. پس هر فوتبالی از کره شمالی گرفته تا همین عربای خودمون محترمه چون زورشون به ما نمیرسه و با برنامه که نتیجه گرفتن هست انجام میدن.
شما این بازی و سبک بازی اینتر در مقابل بارسا رو با بازی عرب ها در مقابل مثلا تیم های ایرانی یکی میدونید؟!؟!
بازی اینتر اسمش ضد فوتبال نیست من طرفدار اینتر نیستم ولی مورینیو یه نابغه س و فقط طرفدارای بارسا اینو قبول ندارن چون غرورشون شکسته شد.
یه مثال از ضد فوتبال اینه که مسی تو بازی رفت زد دندون مایکون رو شکست تو بازی برگشت هلش داد طرف تابلو های تیلیغاتی...
یا اینکه تیم یه جام رو بالای 5 اشتباه وحشتناک داوری تصاحب کنه ...
یا حتی بازیکناش خودشونو بهترین بدونن یا افتخار کنن به بردن رئال بحران زده با اختلاف گل بالا....
من اینا بیشتر به نظرم ضد فوتباله تا یه تاکتیک دفاعی حساب شده اونم با وجود به ناحق 10 نفره شدن
+
بارسلونای دوران رایکارد با وجود موفقیت و عظمت هیچوقت انقدر منفور نبودنقل قول:
همینطور تیم های بزرگ و موفق رو.
به نظر من مصداق شما از ضد فوتبال بیشتر شبیه برخوردهای عادی در بازیهای مهمه ( که گاهی اوقات با چاشنی خشونت همراه میشه ) ، و معمولا کسانی روی به ضد فوتبال می آورند که انجام اون شکل از بازی به نفعشون باشه ، با این حساب برخورد زیدان با ماتراتزی هم از دید شما ضد فوتبال محسوب میشه ( اونم برخوردی که به عقیده بسیاری باعث شد تا فرانسه قهرمانی رو از دست بده) .نقل قول:
و البته رئال قبل از اینکه با اون نتیجه در زمین خودش شکست بخورد اگر اشتباه نکنم در فاصله 4 امتیازی بارسا قرار داشت و اگر باز هم اشتباه نکنم 16 بازی پیاپی پیروز شده بود تا قبل از اون بازی و در بحران نبود .
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در کل از دوستان خواهش میکنم تاپیک رو از بحث اصلی منحرف نکنید. با تشکر:11:
ویرایش شد!
مربوط به بحث نبود!
موافقم!:46:نقل قول:
اگه ادعا بشه که سیستم مورینیو ضدفوتبال بوده (به به قول شما این هم میتونه یه نوع برخورد عادی در بازیهای مهم تلقی بشه)
من نوعی هم میتونم اینا رو به عنوان ضدفوتبال ارائه کنم.
الان دیگه دهه 90 نیست که فوتبال قشنگ به بازی گفته بشه صد در صد هجومی باشه.
من حرفم اینه که تعصب بیش از حد همیشه باعث برچسب زدن الکی میشه...
+
عذر میخوام بابت انحراف از موضوع اصلی.
اول بگم طرفدار لیورپولم ولی
کلا من عشق میکنم واسه کاپلو وهیدینگ هر کی هرچی دلش میخواد بگه ولی هنر مربگری رو اینا معنی کردن! یعنی هر جا با هر شرایط وبا تاکتیک خاص بازی کردن کاری که چلسی(پارسال)واینتر امسال کرد هیچ ضد فوتبال نیست !من کاری ندارم که 99 % مردم شب بازی ضد حال خوردن ولی من اون کیف عجیبی کردم !چون رو تعصب بازی رو نگاه نمیکردم!
و معنی تاکتیک تیمی رو فهمیدم!
ممنون که خوندین
عمرآ ! مربی به این توپی ! اگه 10 بار دیگه هم چلسی رو حذف کنه بازم عاشقشم!نقل قول:
از مورینیو متنفر باش!
Special One
All-Time Club World Rankingنقل قول:
این منبع رسمیتونه..؟؟یا سایت کاسترول؟؟؟
فقط عنوان مسی درست بود..
بر فرض هم که همه منبع هاتون معتبر...من قبلا نظرمو در این باره که چرا همچین بازیکنایی توسط مربیا و بازیکنای به ظاهر بزرگ انتخاب میشن دادم...و اینکه چرا یه مربی مثل فرگوسن وقتی صحبت خرید بازیکنی مثل ل مسی وسط میاد میگه علاقه ای بهش ندارم...و جالبتر اینکه میگه تمایلم به رونالدو بیشتره...
جواب حس شما به بارسا رو دوستان خیلی قشنگ گذاشتن.:
خیلی بهتر از من..بحث با نظر شخصی شما فایده ای نداره..
نقل قول:
مگه بازی زیبا فقط تو حمله ست؟ مدافع و کلا خط دفاع نمی تونه زیبا بازی کنه؟
نقل قول:
این قسمت متن، واقعا حقیقتی بود تلخ...
برای کسایی که میشینن فوتبال رو برا سرگرمی نگاه میکنن و بقول مجریای تی وی، میخوان گل ببینن، بدون شک بارسای الان میشه یکی از بهترین تیم ها تاریخ(شایدم بهترین!)...
اما برا امثال منی که فوتبال رو خارج از گل زدن و سرگرمی دنبال میکنم، امثال مورینیو و کاپلو، نابغه هایی هستن که از هر دقیقه حرکاتشون میشه یاد گرفت...
اما چه میشه کرد که هوادارای اون شکلی فوتبال، خیلی بیشتر هستن...هر چند تقصیری ندارن..طرفدارهایی که بعد از فینال سال قبل منچستر-بارسا، میان و طرفدار بارسا میشن!
نقل قول:
شیوه بازی بارسا دقیقا از همین قاعده پیروی می کند. نگاه عامه وقتی یک بازی فوتبال را تماشا می کند به دنبال حمله بیشتر، پاس بیشتر و دریبل بیشتر است. از نظر او مهارت تنها در پاسهای ژاوی و دریبلهای مسی معنا می شود.
او سیو حیرت انگیز ژولیو سزار در برابر شوت مسی یا هفتاد دقیقه بازی اتوئو در پست دفاع چپ کلاسیک را مهارت نمی داند و آن را آنتی فوتبال می نامد. نگاه عامه دوست دارد مربی ای داشته باشد که همه اش از دیگران تعریف کند و لبخند بزند و حتی در نوع پوشش و اصلاح سر و صورت هم "نمایش" تواضع بدهد.(نگاه مجری تلویزیونی که می گوید برای ما مهم پرگل بودن بازی است و بازی ای که گل ندارد کسل کننده است)
از جناب charlize هم ممنون..به نظر من اظهار نظراشون خیلی منطقی بود...نقل قول:
کسایی که فوتبال رو برا لذتش نگاه میکنن و فقط میخوان دریبل های مسی رو ببینن یا پاسای ژاوی، این فوتبال جذابه براشون...
اما ایکاش روزی این افراد یخورده عمیق تر به قضیه نگاه کنن که بارسایی که بهترین تیم تاریخ میدوننش، رو به رو تیمی که حتی امید نداشت بیاد فینال، اینطوری به زانو در می آد و این هنر شخصی مثه مورینیوس که بدون دریبل های بهترین بازیکن تاریخ(بقول این افراد، مسی) و پاسهای ژاوی، میاد و تمام تاکتیک( اگه تاکتیکی جز توپ رو بده ژاوی، ژاوی تو هم برسون به مسی وجود داشته باشه!) تیم حریف رو خنثی میکنه...
البته من حق میدم به این افراد...اونا وقتی بیکار میشن، برای تفریح دوست دارن بشینن یه فوتبال پر گل ببینن...و اصلا دلشون نمیخواد که یاد بگیرن چطور میشه با یه تیم ضعیف تر، یه تیم قوی تر رو برد!( یونان هم بمانند همین اینتر)...(یاد این افتادم که در سینما، به طرف میگفتم این فیلم رو ببین که درام-ه...میگفت هیجان نداره و خوابم میبره!!)
شما از فوتبال های پرگل بارسا و دریبل های مسی و پاسای ژاوی لذت ببرید، ما هم از امثال مورینیو، یاد میگیریم...
راستی امیدوارم این تب مورینیویی که دوباره الان یه شبه به وجود اومد مثل تب گواردیولا پارسال نشه..هر مربی ای میتونه دستش خونده بشه..همونطور که مورینیو بعد از 2 سال که تو لیگ انگلیس اومد و یه تب جدید و شیوه تقریبا جدید تو انگلیس اضافه شد،دستش خونده شد و دیگه توفیقی نداشت..
در اینکه مربی بزرگیه شکی نیست..ولی به نظر منه هنوز نمیشه کارشو کنار کسایی مثل فرگوسن و کاپلو و هیدینگ گذاشت....
1- All-Time و Present رنکینگ رسمی تیم های باشگاهیه که توسط فدراسیون جهانی آمار و تاریخ فوتبال ارائه میشه. کسترول مربوط به بازیکناست.نقل قول:
2- خوبه لینک مستقیم صفحات در سایت IFFHS رو براتون گذاشتم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .
در مورد انتقال مسی به انگلیس هم نکات واضحی هست که گفته "مسی رو آنچنان نمی خوام" رو بی اهمیت میکنه یا اینکه این گفته میتونه با در نظر گرفتن اون نکات باشه. اول اینکه فکر می کنید بازیکنی با این سن و توانایی قیمتش چقدر باشه؟ مخصوصا که به بالاترین عناوین فردی و تیمی رسیده. پیشنهاد 150 میلیونی من سیتی و بعدش چک سفید رو به همین زودی فراموش کردید؟ دوم که رو دست اولی میاد اینکه فعلا نمیشه این بازیکن رو از چنگ باشگاهش در آورد. حالا با هر قیمتی. اونقدر مطمئن که حتی دیگه رسانه ها وقتشون رو صرف ترویج شایعه در مورد رفتن مسی نمی کنند. صحبت های دیگه ای مثل تطبیق سبک بازی و ... هم هست که با توجه به شرایط فوق کسی فکرشون رو نمیکنه و بحث دربارشون مارو بیش از این از موضوع تاپیک منحرف میکنه.
پيروزي اينتر ميلان مقابل رم، در ادامه موفقيتهاي تيم مورينيو بود و بدون شك فصل جديدي در فوتبال خواهد گشود. آيا دهه هشتاد ديگري در راه است؟
سایت گل - دهه هشتاد دهه تركتازي فوتبال دفاعي و در رأس آن باشگاههاي ايتاليا است كه كاهش تعداد تماشاگران فوتبال را به دنبال داشت. در اين دهه سبك دفاعي اروپاي شرقي كه تفاوت ماهوي با فوتبال دفاعي ايتاليا داشت نيز جايگاه مناسبي براي خود در اروپا دست و پا كرده بود و تأثير اين نوع فوتبال چنان عميق و وسيع بود كه فوتبال تهاجمي انگليس كه اكنون فوتبال اول اروپاست به فوتبالي درجه 2 تبديل شده بود و حتي پرافتخارترين و تماشاييترين فوتبال جهان يعني برزيل نيز با سباستيانو لازاروني با فوتبالي دفاعي در جام جهاني حاضر شد.
پست مدرنيسم مورينيويي
اما نه، آنچه اينتر انجام داد كاملا با فوتبال دفاعي دهه هشتاد مغايرت دارد و قدمت آن به چهار دهه پيش و پيشتر از آن بازميگردد. اين بازگشت به ريشههاي اينتر پرافتخار دهه 1960 است كه با سيستمي خاص بازي ميكرد. شيوهاي كه مولف و مبدع آن هلينوهررا مربي نامآور اينترميلان بود. سيستمي با تحولات عديده بعدي به سيستم كاتناچیو ی معروف و به نام هررا سكه خورد.
اما آنچه كه امروز از اينتر ميبينيم، اجراي مدرن هنري بود كه فقط ميشد از مربي خلاق مثل مورينيو انتظار داشت؛ چرا كه اين سيستم با فوتبال ما قبل مدرن و آن زمان كه كل سطح زمين فوتبال براساس پست بازيكنان تعريف و تقسيم ميشد و مسافتي مشخص از زمين حوزه انجام وظايف هر بازيكن بود تفاوت ماهوي دارد و هيچ مساحت مشخصي از زمين حوزه فعاليت هر بازيكن نبوده و نيست.
براي درك بهتر مطلب به نماي بزرگ دوربين از زمين هنگام ضربه دروازه، به نحوه استقرار تيمها دقت كنيد ميبينيد كه دو تيم در 3/1 مياني متراكمند و پس از تعيين تكليف توپ اگر به حملهاي منجر شود، فضاي موثر بازي حداكثر به 50% كل زمين افزايش مييابد.
شيوه هررا :
1- هررا يك نفر از دفاع 4 نفره را به عنوان دفاع پوششي استفاده ميكرد؛ فاكتي كه هنوز خيلي از كارشناس او را بهترين دفاع تاريخ فوتبال جهان ميدانند.
2- هررا نفرات خط حمله را از 4 نفر به 2 تا يك نفر كاهش و نفرات خط هافبك را به 4 تا 5 نفر اجزايش داد (تا آن زمان سيستم رايج در اروپا 4ـ2ـ4 و در آمريكاي جنوبي 3ـ3ـ4 بود)
3- در اين شيوه دفاع عرض زمين را مساوي تقسيم ميكرد و دفاع پوششي بسته به موقعيت حمله حريف هر كدام از سه دفاع را پوشش ميداد.
4- كليديترين بخش اين نوع دفاع استقرار 4 يا 5 هافبك بود به آن دفاع بتوني ميگفتند: هافبكها در دو خط نزديك به هم و دو به دو يا سه به دو يا دو به سه جلو و عقب بودند(سيستم امروزي 1ـ2ـ3ـ4 و 1ـ3ـ2ـ4 با آن متفاوت و فاصله دو خط از هم زيادتر است) نوع حركت اين دو خط در عرض زمين در جهات خلاف يكديگر و به شكلي بود كه مثل الياف بتون فاصله دو به دو نفرات هر خط پر ميكرد و همين عملكرد است كه ديگر ملكه ذهن فوتباليست ايتاليايي است و به همين سبب تمام تيمهاي ايتاليايي خيلي به سادگي قادرند، آرايش دفاعي بگيرند.
5- يكي از دو فوروارد يا تك فوروارد حتماً فورواردي تكنيكي با قدرت بدني زياد و نيز قدرت كنترل و حفظ توپ بالا بوده تا امكان اضافه شدن نفرات را فراهم كند بهترين نمونه آن جيجي ريوا بود و داينا سورهائي مثل باجو و دلپيرو آخرين بازمانده اين فورواردها در سالهاي متأخر بودند.
شیوه مورینیو :
1- ژوزه مورينيو به دليل اطلاع از مهارت بينظير بارسا در پاسكاري در فضاي كوچك در دو بازي مقابل اين تيم از تلهآفسايدگيري صرفنظر كرده بود و تنها باري هم كه تيم ناخودآگاه و غريزي خواست از آن استفاده كند، منجر به دريافت گل شد. او دفاع را به دروازه نزديك و از تك دفاع پوششي صرفنظر كرده كه لوسيو و ساموئل مشتركاً اين كار را انجام ميدادند. با استفاده از روشهاي رايج در فوتبال مدرن دروازهبان نيز لوسيو و ساموئل را پوشش ميداد به همين دليل (نزديكي دفاع به دروازهبان) موقع سانتر جز در موارد ضربه كاشته براي دفع توپهاي هوايي از دروازه جدا نميشد.
2-در عين حال دو هافبك تراز اول دفاعي اين تيم زانتي و كامبياسو را در عرض مأمور پوشش فاصله بين نفرات خط دفاع بودند كه عملكرد فوقالعادهاي داشتند در واقع خنثيكننده اصلي پاسكاري گيجكننده بارساييها در اين ناحيه بودند كه با اين تاكتيك در دو سال اخير جز در موارد استثنايي همه حريفات را از پاي درآوردهاند.
3-خط دوم هافبك اينتر سه بازيكن دونده هستند كه در عرض زمين به طور مدام در حركتند و با حركت خود امكان شوت از راه دور و بازسازي را از هافبكهاي طراح مثل ژاوي سلب كردند.
4- در اينتر نقش تك فوروارد (ياركوب) كه وظايف دشوار كنترل و حفظ توپ و تدارك جمله را برعهده «ميليتو» گذاشته شده كه الحق از عهده وظايفش مخصوصا در بازي دوم كه به وظايفش هم افزوده شد خوب برآمد و اتفاقاً در بازي ديشب هم درخشيد.
البته اخراج «موتا» در دقيقه 28 مانع از آن شد كه تاكتيكهاي هجومي اينتر با توجه به نقطه ضعف بارسا (نياز به زدن دو گل و حفظ دروازهاش) به اجرا درآيد و محك بخورد كه در صورت موفقيت ضربه سنگيني به بارسا وارد ميآمد؛ در دو مورد حمله اينتر كه در سي دقيقه اول پايهريزي شد چنين به نظر آمد كه برعكس بازي اول «اشنايدر و ميليتو» نقش انحرافي در حمله داشتند وظيفه گلزني برعهده اتوئو گذاشته شده بود كه در جناح مخالف بازي ميكرد.
و اما بارسلونا :
طرفداران بارسا حق دارند ناراحت بوده و نگاه واقعبينانه نداشته باشند؛ اما آنهايي كه كنفسيوسوار جملههاي حكيمانه صادر ميكنند و با شعارهایي مثل «ضدفوتبال» و ... اين دو بازي بسيار فكورانه و هوشمندانه اينتر را زير سوال ميبرند، آيا ميتوانند به سوالات جواب بدهند كه چرا تيم بارسا در اين اواخر آن چنان در نتيجه بازي از قبل مطمئن بود كه همواره بازيهاي يكنواختي را ارائه ميداد و با كنترل بازي و پاسكاريهاي بينهايت و وارد كردن ضربات ناگهاني حريفان را مغلوب ميكرد؟
اينتر فقط نقطه قوت بارسا را خنثي كرد و گذاشت تا دلش ميخواهد كنترل بازي را دوست داشته باشد. مورينيو از نفرات تيماش خواسته بود به ميل بارسا بازي نكنند و به بازيكن صاحب توپ حمله نكنند و مطمئن باشيد راهي كه اينتر باز كرد ساير تيمها دنبال خواهند كرد و اين بارسا است كه بايد در تاكتيكهاي هجومياش تجديد نظر كند و به حملاتش تنوع بخشد.
[PHP][/PHP]کد:http://www.goal.com/iran/news/1833/%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7/2010/05/06/1911241/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%87%D8%B1%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D9%88%D8%B1%DA%98%D9%86-%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%88
این بحث بی نتیجس
من از وقتی یادم میاد طرفدار بارسلونا و یوونتوس و استقلال بودم و از عربا و رئال مادرید و انگلیسی ها حالم به هم میخورده
(اینو گفتم که نگین 1 ساله طرفدار فلان تیمه)
بعد از بازی من زیاد ناراحت نبودم چون فوتبال برد و باخت داره
ولی دوستانی که میگن تاکتیک مورینیو 20 بوده به این فکر کنن اگه یه گل دیگه میخورد یا بارسلونا بازی رفت خسته نبود بازم مورینیو فرشته بود؟
حالام که رفته بالا و بحث نداره
به شدت تایید میشه..........نقل قول:
و اما بارسلونا :
طرفداران بارسا حق دارند ناراحت بوده و نگاه واقعبينانه نداشته باشند؛ اما آنهايي كه كنفسيوسوار جملههاي حكيمانه صادر ميكنند و با شعارهایي مثل «ضدفوتبال» و ... اين دو بازي بسيار فكورانه و هوشمندانه اينتر را زير سوال ميبرند، آيا ميتوانند به سوالات جواب بدهند كه چرا تيم بارسا در اين اواخر آن چنان در نتيجه بازي از قبل مطمئن بود كه همواره بازيهاي يكنواختي را ارائه ميداد و با كنترل بازي و پاسكاريهاي بينهايت و وارد كردن ضربات ناگهاني حريفان را مغلوب ميكرد؟
اينتر فقط نقطه قوت بارسا را خنثي كرد و گذاشت تا دلش ميخواهد كنترل بازي را دوست داشته باشد. مورينيو از نفرات تيماش خواسته بود به ميل بارسا بازي نكنند و به بازيكن صاحب توپ حمله نكنند و مطمئن باشيد راهي كه اينتر باز كرد ساير تيمها دنبال خواهند كرد و اين بارسا است كه بايد در تاكتيكهاي هجومياش تجديد نظر كند و به حملاتش تنوع بخشد.
آفرین به این فهم و درک و کمالاتنقل قول:
همون طور که شما ناراحت نشدین همون شب طرفدارای بارسا تو میدون اصلی شهر جشن گرفتن مورینیو با جنگ روانی بازیو میبره و مبارک کسایی باشه که این سبک و میپسندن
نمیتونیم همیشه بر اساس این جمله قضاوت کنیم,باید دید دلیل دشمنی چیه..موفقیتهای زیاد یا...؟نقل قول:
مورینیو عمدا نفرت عمومی رو جذب میکنه(وهمینطور توجه رسانه ها رو) اونم با حرکات تحریک آمیز,جنگ روانی و حملات لفظی به تیمها و مربیان حریف...این بزرگ بودن مربی رو میرسونه ؟!:20:
اگه بحث نتیجه گیری باشه این سوال پیش میاد که چرا مربیان بسیار موفق تری مثل فرگوسن هرگز اینقدر منفور رقیبان نبودن؟!
شروع موفقیتهای بارسلون بود...هنوز خیلیا زخم نخورده بودن و با آرزوی شکست این تیم بازیها رو دنبال نمیکردن!! :31:نقل قول:
بارسلونای دوران رایکارد با وجود موفقیت و عظمت هیچوقت انقدر منفور نبود
رفتار تحریک آمیز مورینیو بعد از پیروزیها و جوسازیهای او قبل از بازهای بزرگ رو نمیشه با تئوری پرزگیری(:27:) توجیه کرد!نقل قول:
در واقع این مربی نقش قربانی و فشار گیر(!) رو بازی نمیکنه بلکه استاد جنگ رسانه ای و و ایجاد فشار کاذب روی حریفانه....
موافقم..نباید بخاطر خصوصیات اخلاقی توانایی فنی مربی رو زیر سوال برد.نقل قول:
همه قبول دارند که برخی رفتارهای مورینیو اخلاقی و قابل دفاع نیست اما غیراخلاقی بودن رفتارها،ثابت کننده ضعف فنی مربی نیست.اختلاط این دو مبحث،هر دو را فاسد میکند حتی اگر در بعد روانشناختی،حرف های درستی زده شده باشد.ما حداقل کاری که میتوانیم برای پیشرفت هر مدیومی بکنیم،این است که به رفتارهای درونی و بیرونی،تندخوئی و خونسردی و همه متضادها اجازه بروز در موقعیت ها و منصب های حرفه ای را بدهیم.یکی مثل آنچلوتی با حداقل اصطکاک با رسانه ها و همکارانش قهرمان میشود و یکی مثل مورینیو با استراتژی گرفتن پُرز تمام فشارهای بیرونی و افزایش هیجان بازیکنانش.
مسئله اینه که افرادی مثل آنجلوتی که با تکیه بر تواناییهای فنی قادر به شکست حریفان هستن نیازی به جوسازی و سر و صدای زیادی قبل از بازی ندارن.
در مقابل وقتی یک مربی با کشوندن حاشیه ها به بازی سعی میکنه شرایط رو بنفع تیمش تغییر بده آیا میتونیم اینو فقط ضعف اخلاقی بدونیم؟!
من به مورینیو علاقه ای ندارم اما :نقل قول:
من یک مثال وطنی برای شما در رابطه با سپر تیم شدن یک مربی مثال میزنم ؛ فیروز کریمی . اما آیا این دلیلی میشه بر اینکه فیروز کریمی از لحاظ فنی ضعیف است ( در حالیکه بسیاری معتقدند فیروز کریمی از فنی ترین مربیان ایران هست) که با فرافکنی و جنجال بدنبال پوشش ضعف فنی خودش است ؟؟؟
ضمن اینکه شیوه هرکس در مربیگری متفاوت است ، و البته وقتی به سرالکس اشاره می کنید ایکاش به جنگهای لفظی سر الکس با رافا بنیتس و ونگر اشاره می کردید ( هرچند که در مقیاس مورینیو نیست ) .
و در مورد آنجلوتی هم که به تواناییهای فنی ایشون اشاره کردید بد نبود به آمار کارلتو برابر مورینیو هم اشاره میکردید ، و صد البته مورینیو رو از لحاظ فنی ضعیف دونستن ( که مربی تنها تیمی بود که طی دوسال اخیر بارسا روبا اختلاف دو گل شکست داد ) در نوع خودش بسیار جالبه.:20:
دیلی میرور نامه عده ای فوتبال نویس انگلیسی منتشر کرد که معتقدند سبک بازی مورینیو فوتبال را نابود می کند
پیروزیهای اخیر خوزه مورینیو در جهان فوتبال بی تردید برای هواداران اینتر بسیار با ارزش و تاریخی است؛ اما از دید نویسندگان فوتبال انگلیس که خود را وارثان فوتبال و به نوعی مالک این رشته میدانند، هرگز با ارزش و تاریخی نیست.
جمعی از روزنامهنگاران بریتانیایی در تحلیلی مشترک که به امضای آنها رسید و به فیفا ارسال شد، خواستار بررسی قوانین فوتبال شدند.
در مقاله منتشر شده آنها آمده است: اینترمیلان به احتمال زیاد و با همان روش قبلی در فینال لیگ قهرمانان اروپا نیز به پیروزی رسیده و همزمان با قهرمانی در کالچو و جام حذفی، قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا را نیز جشن میگیرد. این به خودی خود با ارزش و قابل تحسین است؛ اما کسانی که به دور از تعصب بازی اینتر را دنبال کردهاند، میدانند تیمهایی مثل بارسا یا رم نمیتوانستند برای شکست دادن اینتر فوتبالی تماشاگرپسند ارائه دهند. فوتبال ناب و دیدنی با این اندیشههای تدافعی و تخریبی نابود میشود.
در ادامه مقاله بریتانیایی دیلی میرر آمده است: افکار مورینیو نابود کننده فوتبال است؛ حتی هواداران فوتبال شناس اینتر هم میدانند که اگر جنگ روانی او نبود، رم در فینال جام حذفی هرگز شکست نمیخورد. او ماتراتزی را داشت؛ بازیکنی که به بهترین شکل ممکن دستورات ضد اخلاقی مورینیو را در زمین پیاده میکرد.
نویسندگان انگلیسی از بلاتر خواستهاند، در قوانین جاری فوتبال تجدید نظر کند و اجازه ندهد تا جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی تحت تاثیر این آموزهها قرار گرفته و بینندگان میلیونی خود را در سراسر جهان از دست بدهد.
این در حالی است که تیم ملی فوتبال انگلیس هم تحت تعلیم یک ایتالیایی پرورش یافته در مکتب کالچوپولی و کاتاناچیو قرار دارد.
کد:http://khabaronline.ir/news-60085.aspx
قسمت اول مربوط به این بود که دشمنی ها با مورینیو بخاطر رفتار پر حاشیه خودشه نه نتیجه گیری که اگر بحث نتیجه گیری بود باید امثال فرگوسن بسیار منفورتر میبودن! بله جنگ لفظی در دنیای فوتبال وجود داره اما هرگز:نقل قول:
حقیقتی که وجود داره هیچ مربی دیگه ای در سطح اول اروپا تا این حد خودش رو درگیر حاشیه ها نمیکنه...میتونیم بگیم صرفا به ضعف اخلاقی برمیگرده؟ ساده لوحیه!نقل قول:
در مقیاس مورینیو نیست
حتی در مقاله ای که شما گذاشته بودین سعی زیادی در توضیح رفتارهای مورینیو شده بود(که نشون میده واقعیت جنجالی بودن مورینیو رو همه قبول کردن)...ممکنه یه قسمتیش همون پرزگیری یا سپربودن باشه اما بخش زیادی از رفتارهای تحریک آمیز و حملات ایشون به رقیبان همون مسئله حاشیه سازی و فشار روانی روی تیم حریفه! بقول شما هر مربی روش خاص خودش رو داره....و بدون شک یکی از روشهای مورینیو استفاده از رسانه ها و جنگ روانی و تخریب روحیست...ممکنه عده ای از این روش خوششون بیاد..و دیگران ضدفوتبال و ناجوانمردانه بدونن.
این که استفاده زیاد مورینیو از این نوع حربه ها چیزی رو در مورد توانایی فنیش نشون میده باشه بعهده دیگران...در اینمورد شخصا ادعایی نکردم! :rolleye:
هر کسی حق نقد تاکتیکها و روشهای یک مربی رو داره..مخصوصا وقتی که این روشها در خارج از مستطیل سبز پیاده میشه!
ممنون از پستها منطقی شما! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همین دشمنی رو که همه با بارسا دارن و میخوان ببازه، یه زمانی با رئال داشتن!!! کلا وقتی یه تیم موفق هست، همه منتظر شکستشن...
سایت گل -چند سال پیش، مدیرمسئول یکی از روزنامههای ورزشی، در میزگردی دربارهی فوتبال به این نکته اشاره کرد که «فوتبال یک هنر-صنعت است» استاد گویا فراموش کرده بود فوتبال پیش از هرچیز، در ذات خود، ابتدا به ساکن یک ورزش است و ابعاد دیگرش اعم از سیاسی،اقتصادی،هنری و غیره، جوانب و حاشیههایشان هستند؛ که اگر هم تبدیل به اصل و متن شدهاند، توسط هر عاشق فوتبالی، باید سعی در زدودن و کنار زدنشان کرد؛ حتی اگر کار غیرممکنی باشد.
این نوشته، پیش و بیش از هر چیز، سعی میکند چنین بکند. سعی میکند به سمت ذات فوتبال حرکت کند. هرچند که نه میخواهد و نه میتواند ابعاد و حاشیههای این ورزش محبوب را کتمان کند و از میان بردارد.
گویا شخصیت ژوزه مورینیو، شکست فوتبال گویا زیبای بارسلونا و حرکت پایانی آقای خاص در نیوکمپ، باعث مجادلهای شده که قدم اولش انگار لگدکوب فوتبال به عنوان یک ورزش سرگرمکننده است؛ آن هم با ابزارهایی نظیر روانشناسی و فلسفه.
برای همین در یک هتتریک با عرض معذرت کسلکننده، سه مطلب در سایت گل نوشته میشود که نه بهرهای از دریبلهای چشمنواز مسی و فوتبال عامهپسند بارسلونا بردهاند، نه از هیجان و شعف ژوزه مورینیو در آنها خبری هست. در عوض تا دلتان بخواهد، مطالب مملو هستند از جملاتی ابتر و اخته و انتخاب شده از نیچه و کانت و پوپر که به طور مستقیم با فوتبال، با هیجان و سرزندهگیاش نسبتی ندارند.
دلیلش هم شاید روشن باشد. برای نویسندهگان آن سه مطلب، احتمالا فوتبال اصل نیست. آنها دنبال ابرانسان نیچهای! و تحلیل روانکاوانهی شعف مورینیو و چیزهایی از قبیل هستند و به اشتباه میزگرد و کتابها و جملات ناقصشان را آوردهاند وسط استادیوم فوتبال و در غریو شادی هواداران اینتر و مورینیو و مرثیهخوانان فوتبال مدل بارسایی، مشغول مباحثهای هستند که ربطی به اتفاق داخل زمین ندارد.
بگذارید یکبار این داستان بیهوده پیچیده شده را ساده بنویسیم؛ حتی اگر دشوار باشد.
مردی به نام ژوزه مورینیو که عاشق فوتبال است، کارش را به عنوان مترجم با باشگاه بارسلونا شروع میکند. او کمکم از شغل مترجمیاش جدا شده و به عنوان آنالیزور و کمی بعدتر در سمت مربی تیم دوم بارسا، کارش را ادامه میدهد. مورینیو سرمربی میشود و با تیمهایی نظیر پورتو و چلسی به موفقیتهای گوناگونی میرسد و چند بار رو در روی تیم سابقش بارسا قرار میگیرد که آخریاش به عنوان سرمربی تیم اینترمیلان است و در بازی نیمهنهایی جام باشگاههای اروپا. تیم تحت رهبری مورینیو پیروز میشود و او از زیر فشار حذف و نرسیدن به فینال، از زیر فشار شعارهای تحقیرکنندهی تماشاگران بارسا، خارج میشود، شروع به دویدن میکند و به شیوهی خودش به شادی میپردازد؛ شادیای که اتفاقا به نوع دیگری چند سال پیش به عنوان سرمربی چلسی در مقابل بارسا آن را انجام داد و با آن کتوشلوار گرانقیمت وسط چمن ورزشگاه زانو زد.
مسیری که مورینیو پیموده، مسلما سخت و دشوار بوده. برنده بودن و برنده شدن همیشه دشوار است. اما اینکه ربط این مسیر چه ارتباطی با مفاهیم پیچیدهای نظیر ابرانسان نیچهای و خودشیفتهگی و فاشیسم و هیلتر و کانت و پوپر دارد، لااقل بر نویسندهی احتمالا کمسواد این مطلب پوشیده است.
مورینیو به عنوان یک مربی فوتبال، از پلهی اول به پلهی صدم صعود کرده است و از این اتفاق خوشحال است و به درستی به خودش بابت طی این مسیر و غلبه کردن بر موانع پیشرویش میبالد و مسلما دلیلی نمیبیند با فروتنی و خشوع ریاکارانهی شرقی نظیر آنچه که در مربیان وطنی بسیار سراغ داریم، از ارزش کار خود بکاهد و موفقیتش را مرهون لطف الهی و تلاش همه- از بازیکن تا بوقچی- منهای خودش بداند. فکر میکنم بدون دانش روانشناسانه یا مرور ناقص کتابهای فلسفی هم بشود متوجه شد که ما با رفتار طبیعی یک انسان سالم مواجه هستیم که به دلیل بهرهی هوشی بالا و تلاش و پشتکارش توانسته به موفقیت برسد.
اینکه مورینیو ضدعامه است یا خیر هم از مباحثیست که احتمالا ربطی به شخصیت مورینیو ندارد و باز پای یک تاویل غلط و یک بدفهمی و بیراههگویی در میان است.
داستان را ساده بازگو میکنیم.
فوتبال بارسا به دلیل گلهای زیادی دارد، به دلیل اینکه دریبل و پاسکاری و هجوم و حمله دارد، مورد توجه عامهی مردم است؛ مثلا چیزی شبیه اقبالی که مردم سرتاسر دنیا به فیلمهای اکشن و هیجانبرانگیر نشان میدهند.
مورینیو به عنوان مربی تیم رقیب، در وهلهی اول به غلبه بر این سیستم فکر میکند. او حتما به عنوان یک مربی فوتبال به این کاری ندارد که بارسا محبوب عامه است یا نه. یعنی اگر فوتبال بارسا این همه پرطرفدار نبود،او دیگر به پیروز شدن و غلبه فکر نمیکرد؟ ر
اه رسیدن مورینیو به رویایش- قهرمانی مجدد در جام باشگاههای اروپا-از ورزشگاه نیوکمپ و تیم بارسا میگذرد. پس باید این تیم را از مسیرش حذف کند؛ که مسلما ربطی به فاشیسم و خودشیفتهگی و باقی قضایا ندارد و دقیقا نشات گرفته از قانون فوتبال است؛ یعنی دقیقا همان چیزی که در متنهای روانشناسانه و شبهفلسفی نادیده گرفته شده.
مورینیو به راهی فکر میکند که بتواند سیستم تیم مقابلش را مهار کند و در مقابل تاکتیک بارسا، یک روش دیگر را رو کند که بتواند قدرت آن را از بین ببرد، زمینگیر کند تا بتواند سیستم خودش را وارد بازی کند و بازی را ببرد.
و خب این اتفاق آنطور که دیدیم افتاد و سیستم بارسا درهمشکست و مورینیو و تیمش برنده و صدالبته خوشحال شدند؛ و خب چقدر میتواند طبیعی باشد که تیم بازنده و تماشاگرانش از این شادی، دچار عصبانیت و خشم بشوند و به طور طبیعی از مورینیو متنفر باشند.
مورینیو در جایی دیگر و در زمینی دیگر و در داستانی دیگر، با تیم چلسی، اتفاقا کاملا جدا از سیستمی بود که با اینتر و جلو بارسلونا ارائه داد و میدهد. واقعا چهطور میشود پذیرفت که چلسی در فصلی که با چهار گل بارسا را مغلوب کرد یا در مسابقهای روبهرو منچستر که 28 موقعیت گل داشت، ضدفوتبال یا فوتبال نازیبا ارائه میداده؟ یا احتمالا با نمایشی چنین جذاب و هجومی، مورد تنفر عامه بوده است؟ البته اگر عامه را تماشاگران تیمهای رقیب چلسی تعریف کنیم و تماشاگران چلسی یا اینتر را یکسره خواص بدانیم، حتما مورینیو همان ابرانسان بیماری خواهد بود که از تشدید تنفر در دیگران لذت میبرد و عاشق شنیدن ناسزا از همه است.
این مطلب رو به پایان است و متاسفانه گویا تا آنجا که میشد دربارهی فوتبال نوشتهایم و حرف زدهایم. برای اینکه از قافلهی وجوه دیگر فوتبال عقب نمانیم، شاید بد نباشد سری به سینما بزنیم و با یک مثال هنری به داستان ساده و امیدوارم عامهپسندمان پایان بدهیم.
هال هارتلی فیلمساز آمریکایی که توسط منتقدان جزء جریان مستقل و دور از هالیوود ارزیابی میشد، سالها فیلمهایی میساخت سرد و ساکن و روشنفکرانه که مسلما گیشه و طرفداری نداشت. چند سال پیش، هارتلی بالاخره موفق شد بودجهای عظیم به دست بیاورد و از اتفاق رفت به دنبال ساخت یکی از قصههای هالیوودی و فیلمی ساخت یکسر بیربط به کارنامهی قبلیاش. در مصاحبهای از او که زمانی آمال و قبلهی روشنفکران و جریان ضدهالیوود بود، پرسیدند چه شد که چنین فیلمی ساختی؟ و هارتلی در جواب گفت قبلا چنین بودجهای نداشتم و با آن بودجههای اندک نمیشد اینطوری فیلم ساخت!
و خب، به همین راحتی، قبلهی ساخته شده از تاویل غلط روشنفکران و منتقدان و ضدهالیوودیها فروریخت و مطمئنا ژوزه مورینیو به عنوان ابرانسان قلابیای که توسط یک نگاه و ذهن غلط ساخته شده است، روزی فرو میریزد و همین هوادار امروزی را در جایگاه دشمن میبیند.
مورینیو یک مربی فوتبال است. بعید نیست زمانی در موقعیتی دیگر و با ابزاری متفاوت فوتبالی باب طبع عامه هم ارائه بدهد. او به فوتبال فکر میکند و به برنده شدن و ما تماشاگران ساده هم که عاشق فوتبال هستیم، چشم به بازیهای بعدی و دیگر ژوزه دوختهایم؛ به دور از ساحت ابرانسان و نیچه و کانت و پوپر؛ در همان زمینهای سبز و استادیومهایی که مورینیو برای پیروز شدن، داخلشان دور افتخار میزند.
[PHP][/PHP]کد:http://www.goal.com/iran/news/2675/%D9%84%DB%8C%DA%AF-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86/2010/05/08/1914524/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81%D9%87%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B4%D8%A7-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85
مورینیو بدون کوچکترین تردیدی بهترین مربی که تا حالا فوتبال جهان به خودش دیده