ولی اگه تصور کنیم تمام مردم زمین کور بودن دیگه هیچوقت تصویر کردن رنگ برای هیچکس معنایی نداشت و چیزی تخیلی و غیرواقعی بنظر میومد که اصلا امکان نداشت در تصورات هیچکدوممون شکل بگیره چون هیچکس درکی ازش نمیتونست داشته باشه.نقل قول:
ذهن برای اینکه بتونه چیزهای رو تصور کنه نیاز داره قبلا اونها رو از طریق یکی از حواس پنچگانه درک و تجربه کرده باشه. بنابراین میشه این نتیجه رو گرفت که در خارج از ذهن باید چیزهای باشن که باعث تولید تصویرهای ذهنی میشن. از جمله دلایلی که برای این ویژگی ذهن اوردن اینه که افرادی که از تولد کور هستن نمی تونن رنگ ها و ... تصور کنن و یا خواب ببینن ...
انسان های کور مادرزاد بواسطه ی دیگران مفهومی بنام رنگ رو قبول میکنن هرچند به هرحال درکی ازش ندارن و رابط بین این آدم ها و آدم های بینا هم کسانی هستن که اول بینا بودن و بعد کور شدن و درنتیجه میتونن اثبات کنن بیناها به کور مادرزاد ها دروغ نمیگن! به این وسیله است که همه میتونن به وجود رنگ ها اعتقاد داشته باشن.
ولی به هرحال این اعتقاد به وجود رنگ ها در کورهای مادرزاد چیزی بنام رنگ نمیتونه در تصورات و خوابهاشون ایجاد کنه و یک فرد بینا هیچوقت نمیتونه متوجه بشه تصور یک کورمادرزاد از رنگ چطور میتونه باشه.
بنظر من رنگ یک ذهنیته تا یک واقعیت و در حقیقت فکر میکنم این مثالی که زدین بیشتر به نفع ایده آلیست ها باشه تا رئالیست ها : دی